به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
شوخی که تاجداران بوسند خاک راهش
سوی چو من گدایی مشکل فتد نگاهش
من کیستم که خواهم پهلوی او نشینم
این بس مرا که بینم از دور گاه گاهش
فرسوده قالب من همواره خاک بادا
بر هر زمین که باشد آمد شد سپاهش
هر کس به مهر آن خط میرد رسد به محشر
صد گونه سرخرویی از نامه سیاهش
در گلستان خوبی برگ وفا مجویید
کز خون بی گناهان پرورده شد گیاهش
من داد خود چه خواهم زان مه که نیست هرگز
چون پادشاه ظالم پروای دادخواهش
جامی ز کوی هستی بربست رخت گویی
کز هیچ سو نیاید دیگر فغان و آهش
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.