کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چو محمل بسته بر عزم سفر جانان برون آید

    به همراهی او صد کاروان جان برون آید

    ندارد هیچ کس تاب وداع او بگوییدش

    که بر بیچارگان رحمی کند پنهان برون آید

    مبند آن ماه گو محمل که می گریند صد بی دل

    نشاید کاروانی را که در باران برون آید

    چو گریم بر گرفتاران دل سیل بلا گردد

    مرا هر قطره خون کز دیده گریان برون آید

    ز سینه با خیالش رفت جان آری گه رفتن

    خوش است از صاحب خانه که با مهمان برون آید

    من بی دل چو از شوق خط و رخسار او میرم

    ز خاکم جای سبزه لاله و ریحان برون آید

    نداند جز فغان جامی زبانش چون جرس گویی

    برای آن بود کز وی همین افغان برون آید

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha