کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چشمت به غمزه کشن من بیگناه را
    خود زلف را چه گویم و خال سیاه را
    با آه و روی زرد ز خالت شدیم دور
    باد آمد و ز دانه جدا کرد کاه را
    مردم ز مه حساب گرفتند سالها
    نگرفت در حساب جمال تو ماه را
    جوهر که قیمتی است کشندش به احتیاط
    من هم به دیده می کشم آن خاک راه را
    از همت گدای تو باشد فرو هنوز
    بی عرش اگر کشند شهان بارگاه را
    سلطان حسن گو سوی دلها نظر گمار
    ملک آن اوست کو بنوازد سپاه را
    نام کمال خواجه که درویش خوانده ای
    درویش خوانده ای به غلط پادشاه را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha