کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    غارت چشم تو ما را مفلس و بیچاره ساخت
    مؤمنانرا کافری از خان و مان آواره ساخت
    از لب شیرین تراش بوس کردی کوه کن
    گر توانستی دل بی رحم او را چاره ساخت
    هر چه خورد آن نوش لب خون دل فرهاد بود
    حوض شیرش چون زچشم خون فشان فراره ساخت
    واعظ گریان چه می سازند مردم منبرت
    طفلی و در گریه می باید ترا گهواره ساخت
    صوفیان را زد به محراب آتش و پشمینه سوخت
    آنکه آن طاق دو ابروبست و آن رخساره ساخت
    از تماشای تو بی معنی است منع عاشقان
    چون مصور صورت خوب از پی نظاره ساخت
    شد حمایل بکشی در گردنش دست کمال
    آن حمایل را ز غیرت خواستم سی پاره ساخت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha