کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دوش چشمم ز فراق تو به خون تر میشد
    آه من بی مه رویت به فلک بر میشد
    اشک می آمد و میشست ز پیش نظرم
    هرچه جز نقش تو در دیده مصور میشد
    مه بکوی تو شب چارده خود بینه می گشت
    چو به آئینه روی تو برابر میشد
    هر کجا زان آب شیرین سخنی می گفتند
    سخن قند نگفتم که مکرر می شد
    قدر وصل تو دل امروز نکو می دانست
    اگر آن دولتش این بار میسر می شد
    هر نسیمی که شب از زلف تو در مجلس ما
    می گذشت از دم او شمع معنبر میشد
    آنکه وقتی نگران بود بر آن روی کمال
    گر همی دید کنونش نگرانتر می شد
    صفت عارض چون آب تو در دفتر خویش
    بیشتر زآن ننوشتم که ورق تر میشد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha