کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    زاهد شهرم ز رندی می کند هر دم سؤال
    ساقیا میده که در سر ندارد جز خیال
    نالهٔ دلسوز و آو خستگان بی درد نیست
    ای که دردی نیست باری از پی دردی بنال
    خلوت وصل است درگیر ای چراغ صبحدم
    تا نیابد شمع راهی در شبستان وصال
    بارها در حیرت باد سحرگاهم که چون
    با چنان بی طاقتی باید در آن حضرت مجال
    جان به رویت همچو گل گفتم برافشانم روان
    زآن همی ترسم که طبع نازکت گیر ملال
    با چنین بخت پریشانی که در طالع مراست
    دولت وصل تو می خواهی زهی فکر محال
    گر تو روزی از سگان کوی خود خوانی مرا
    خود همین باشد کمال دولت و بخت کمال

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha