کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۶۷۳: زاهد شهرم ز رندی می کند هر دم سؤال
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زاهد شهرم ز رندی می کند هر دم سؤال ساقیا میده که در سر ندارد جز خیال نالهٔ دلسوز و آو خستگان بی درد نیست ای که دردی نیست باری از پی دردی بنال خلوت وصل است درگیر ای چراغ صبحدم تا نیابد شمع راهی در شبستان وصال بارها در حیرت باد سحرگاهم که چون با چنان بی طاقتی باید در آن حضرت مجال جان به رویت همچو گل گفتم برافشانم روان زآن همی ترسم که طبع نازکت گیر ملال با چنین بخت پریشانی که در طالع مراست دولت وصل تو می خواهی زهی فکر محال گر تو روزی از سگان کوی خود خوانی مرا خود همین باشد کمال دولت و بخت کمال کمال الدین خجندی