کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چشم تو که آرام دل خلق جهان برد
    سحری است که از سیمبران نقد روان برد
    زلف تو که روز سهم در نظر آورد
    هوش از سرو آرام و قرار از دل و جان برد
    بالای ترا دل بگمان سرو سهی خواند
    احسنت زهی دل که چنین راست گمان برد
    بر لعل لبت جان ز سر شرق فشاندن
    سهل است ولی زیره به کرمان نتوان برد
    میرفت بدریای غمش کشتی عمرم
    نا عاقبت کار فراقش به کران برد
    گفتم که ز مسجد نروم سوی خرابات
    زنجیر سر زلف توأم موی کشان برد
    تا زلف چو چوگان و زنار فروبست
    بند کمرت گوی لطافت ز میان برد
    فریاد بر آمد ز همه خلق به بکبار
    هر جا که دل خسته ز زلف تو فغان برد
    لطف غزلیات کمال است که او را
    آوازه حسن تو در اطراف جهان برد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha