کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۳۷۷: چشم تو که آرام دل خلق جهان برد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چشم تو که آرام دل خلق جهان برد سحری است که از سیمبران نقد روان برد زلف تو که روز سهم در نظر آورد هوش از سرو آرام و قرار از دل و جان برد بالای ترا دل بگمان سرو سهی خواند احسنت زهی دل که چنین راست گمان برد بر لعل لبت جان ز سر شرق فشاندن سهل است ولی زیره به کرمان نتوان برد میرفت بدریای غمش کشتی عمرم نا عاقبت کار فراقش به کران برد گفتم که ز مسجد نروم سوی خرابات زنجیر سر زلف توأم موی کشان برد تا زلف چو چوگان و زنار فروبست بند کمرت گوی لطافت ز میان برد فریاد بر آمد ز همه خلق به بکبار هر جا که دل خسته ز زلف تو فغان برد لطف غزلیات کمال است که او را آوازه حسن تو در اطراف جهان برد کمال الدین خجندی