کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دل به یاد زلف او بر خویش پیچیدن گرفت
    شمع دیدش در میان جمع و لرزیدن گرفت
    دیده را گفتم مبین در روی خوبان خون گریست
    لاجرم این جمله خونش از ره دیدن گرفت
    شب خیال زلف او ناگاه در چشمم گذشت
    اشکم از شادی روان بر روی غلطیدن گرفت
    دی یکی در مجلس ما نصه آن ماه گفت
    آفتاب از در در آمد نه بشنیدن گرفت
    سالها بوسیدن پایش مراد دیده بود
    آن نشد بوسیده لیکن دیده پوسیدن گرفت
    آب حیوان نیست روزی همچو اسکندر کمال
    خضر خطش چشمه را از سبزه پوشیدن گرفت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha