کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    زلف کمند افکنت اقلیم جان گرفت
    با این کمند روی زمین می توان گرفت
    ترکان چه سان به نیغ بگیرنده ملک را
    چشمت به غمزه ملک دل ما چنان گرفت
    خوبان همه ز شرم گرفتند روی خویش
    پیش نو از نخست به آسمان گرفت
    ای دل مترس از آنکه نگردی شکار یار
    اینک ز غمزه نپر وز ابرو گمان گرفت
    سر پیش او نهادم و نگرفت آن به هیچ
    جان عزیز چون بنهادم روان گرفت
    از لاغری گرفت به یک تک شبم رقیب
    خندید بار و گفت که سگ استخوان گرفت
    در باب عاشقی است حدیثی به زر کمال
    هر نقش کز رخ نو بر آن آستان گرفت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha