به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

واعظ قزوینی

واعظ قزوینیغزل هاشمارهٔ ۱۰: ذوق برهنگی عقل از تن گرفت ما را

800عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

ذوق برهنگی عقل از تن گرفت ما را
زان خارزار دنیا دامن گرفت ما را
از رهگذار سختی بر سر سفید شد مو
در تنگنای این کوه بهمن گرفت ما را
از خار بست دنیا با قوت رمیدن
مردانه جسته بودیم این تن گرفت ما را
زور رمیدن ما از عهده برنیاید
از دست خلق آخر مردن گرفت ما را
کاهید پیری اول جوجو ز هستی ما
این برق آخر از کف خرمن گرفت ما را
ما را به کف چو عیسی دادند راه تجرید
این رشته واعظ از کف سوزن گرفت ما را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۹: ز ناله باز ندارد کسی دل ما را 2شمارهٔ ۱۰: ذوق برهنگی عقل از تن گرفت ما را 3شمارهٔ ۱۱: قوی شد لاغر از گوشمال غم ز بس ما ر ...4شمارهٔ ۱۲: بس است شمع قناعت چون مسکن ما را 5شمارهٔ ۱۳: پوشیده پرده گر دوست روی سیاه ما را 6شمارهٔ ۱۴: ز لطف دوست کی آید دریدن پرده ما را ...7شمارهٔ ۱۵: ریش سازد ز نزاکت گل رخسار ترا 8شمارهٔ ۱۶: نتوان به پند کرد نکو بدسرشت را 9شمارهٔ ۱۷: چو دست سائلان نبود گلی دامان وسعت ...10شمارهٔ ۱۸: این قدر طول امل ره میدهی در دل چرا 11شمارهٔ ۱۹: بهار است و از اشکم گل به دامن میکن ...12شمارهٔ ۲۰: ز کیفیت بود هر گوشه صد میخانه در ص ...13شمارهٔ ۲۱: گر کنم تحریر احوال دل ناشاد را 14شمارهٔ ۲۲: شاد از غیرت ندیدم خاطر ناشاد را 15شمارهٔ ۲۳: پی تحصیل آسایش فگندی در بدر خود را 16شمارهٔ ۲۴: نوروز گشت و هر رگ ابری بهار را 17شمارهٔ ۲۵: عینک شود چو شیشه دل عقل پیر را 18شمارهٔ ۲۶: صبح میسازد شب من چشم گوهرپاش را 19شمارهٔ ۲۷: بنرمی میتوان تسخیر کردن خصم سرکش ر ...20شمارهٔ ۲۸: زیور تن صحت اعضاست اهل هوش را 21شمارهٔ ۲۹: خواهد گشود عقده دلهای ریش را 22شمارهٔ ۳۰: دل چسان پنهان کند در سینه آه خویش ...23شمارهٔ ۳۱: مدان یک دم روا ای خواجه در دادن تو ...24شمارهٔ ۳۲: در دیده تاب نیست دگر طفل اشک را 25شمارهٔ ۳۳: گشته از سوز شرر زان سینه گلخن سنگ ...26شمارهٔ ۳۴: بزرگان می کنند از کیسه غیر این تجم ...27شمارهٔ ۳۵: نیست غیر از خط بطلان دفتر ایام را 28شمارهٔ ۳۶: گل چو او خواهد شود، بنگر خیال خام ...29شمارهٔ ۳۷: از بسکه سست گشته تن مبتلا مرا 30شمارهٔ ۳۸: ز پاس آشنایی، بهره نبود خلق عالم ر ...31شمارهٔ ۳۹: اگر نه، از گل محنت سرشته اند مرا؟32شمارهٔ ۴۰: در نظر دایم گرآن زلف دو تا باید مر ...33شمارهٔ ۴۱: زان لعل لب سخن شده رنگین ز بس مرا 34شمارهٔ ۴۲: نیست غیر از وصل آبی آتش جوش مرا 35شمارهٔ ۴۳: دولتی نیست به از تیغ تو بیباک مرا 36شمارهٔ ۴۴: چو وصف لعل تو شیرین کند کلام مرا 37شمارهٔ ۴۵: دلخراشی کرد از بس در شب هجران مرا 38شمارهٔ ۴۶: جوهر از تیغ زبان شد،ریخت تا دندان ...39شمارهٔ ۴۷: گداخت آتش عشق تو مغز جان مرا 40شمارهٔ ۴۸: نیست غمخوار چو لیلی، دل محزون مرا 41شمارهٔ ۴۹: برده از بس فکر آن شوخ کمان ابرو مر ...42شمارهٔ ۵۰: نبسته جز بدی من، کمر بکینه مرا 43شمارهٔ ۵۱: در میان خلق عالم، کشت تنهایی مرا 44شمارهٔ ۵۲: شد دماغ از سنبل او بسکه سودایی مرا 45شمارهٔ ۵۳: بستیم ز لب، در به رخ آفات زمان را 46شمارهٔ ۵۴: وعده کردی که بگیری به نگاهی جان را 47شمارهٔ ۵۵: غمی در دل کند ماتم سرا صحرا و گلشن ...48شمارهٔ ۵۶: گرفتم در نظر، هر جا شدم، آن قد موز ...49شمارهٔ ۵۷: اگر در خواب بینم لنگر آن کوه تمکین ...50شمارهٔ ۵۸: اگر لذت شناس درد سازی جان شیرین را 51شمارهٔ ۵۹: بلا نتیجه بود، عیشهای نوشین را 52شمارهٔ ۶۰: به خونریزی همانا داد فرمان چشم جاد ...53شمارهٔ ۶۱: قرب حق جویی؟ رضا جو باش خلق الله ر ...54شمارهٔ ۶۲: کرد ظاهر از نقاب آن روی گلگون کرده ...55شمارهٔ ۶۳: در وحشت دو کون بجو آن یگانه را 56شمارهٔ ۶۴: دوست می سازد تواضع دشمن دیرینه را 57شمارهٔ ۶۵: گر به رنگش لاله یی باشد به دامن کو ...58شمارهٔ ۶۶: به پیری، از چه رو می افگنی کار جوا ...59شمارهٔ ۶۷: زخم کاری، می برازد بر دل پردرد ما 60شمارهٔ ۶۸: عرق ناکرده پاک، از محفل ما شد نگار ...61شمارهٔ ۶۹: قد خم شد و افتاد جهان از نظر ما 62شمارهٔ ۷۰: سر بزینت کی فرود آرد تن رنجور ما؟63شمارهٔ ۷۱: منزل کناره کرده، ز راه عبور ما 64شمارهٔ ۷۲: بسکه گردیدند همراهان ما دلگیر ما 65شمارهٔ ۷۳: غیر افغان، برنخیزد نغمه یی ز آواز ...66شمارهٔ ۷۴: هرگه آن گلزار خوبی، یاد می آرد ز م ...67شمارهٔ ۷۵: شیشه دلها شکستن، نیست کار سنگ ما 68شمارهٔ ۷۶: بالید از رخ تو دل پر ملال ما 69شمارهٔ ۷۷: خامه بیجا میکند، عرض شکست حال ما 70شمارهٔ ۷۸: شده با نیک و بد آیینه دل خوش گل ما 71شمارهٔ ۷۹: سامان حرف و صوت ندارد بیان ما 72شمارهٔ ۸۰: با عدو، بر خویش پیچیدن بود جولان م ...73شمارهٔ ۸۱: سرکرد وصف خوبی رویت، زبان ما 74شمارهٔ ۸۲: نبود صفت لعل تو، حد سخن ما 75شمارهٔ ۸۳: خاکساری شده سرمایه آسودن ما 76شمارهٔ ۸۴: تنگ از بسکه شد زمانه ما 77شمارهٔ ۸۵: تو صاف باش و، مزن حرف دردنوشی ما 78شمارهٔ ۸۶: در جهان گشته سمر حرف پریشانی ما 79شمارهٔ ۸۷: دلا از خواب بگشا چشم و، سر کن آه و ...80شمارهٔ ۸۸: ای ز آب روی تو شرمنده استغفارها 81شمارهٔ ۸۹: از زبان کلک نقاشان، شنیدم بارها 82شمارهٔ ۹۰: برای نان کشی تا چند از دونان تفوقه ...83شمارهٔ ۹۱: تا چند ای ستمگر تاراج مال و جانها؟84شمارهٔ ۹۲: ز شوق گفتگویش، نیست هوشی در شنیدنه ...85شمارهٔ ۹۳: ای بار داده کعبه کویت براهها 86شمارهٔ ۹۴: با حوادث برنمی آیند مال و جاهها 87شمارهٔ ۹۵: تخته آیینه مهر تواند این سینه ها 88شمارهٔ ۹۶: بسکه سودا آورد بازار و شهر و خانه ...89شمارهٔ ۹۷: به پیری آنچنان گردیده ام از ناتوان ...90شمارهٔ ۹۸: ز طوفان خروشم، رعشه پیدا میکند دری ...91شمارهٔ ۹۹: اوراق روز و شب همه طی شد به صد شتا ...92شمارهٔ ۱۰۰: خرمی بی غم نمی باشد درین باغ خراب 93شمارهٔ ۱۰۱: پاسبان گنج ایمانی، مرو ای دل به خ ...94شمارهٔ ۱۰۲: چه پیش خلق گشایی دهان برای طلب؟95شمارهٔ ۱۰۳: توان پرید بر اوج شرف ببال ادب 96شمارهٔ ۱۰۴: غنچه یی، باشد خموشی از گلستان ادب 97شمارهٔ ۱۰۵: برخاست چون شباب و، بجایش نشست شیب 98شمارهٔ ۱۰۶: در عهد ماست بسکه دل شادمان غریب 99شمارهٔ ۱۰۷: یک نظر غافل نمیگردند از پاس حیات 100شمارهٔ ۱۰۸: رفت عهد شباب و، دندان ریخت 101شمارهٔ ۱۰۹: به پیری و جوانی در طلب، زشتست تقص ...102شمارهٔ ۱۱۰: نکهت از زلف کجش سودائی سر در هواس ...103شمارهٔ ۱۱۱: در چنگ خصم پاک گهر ایمن از بلاست 104شمارهٔ ۱۱۲: با نازکی حسن تو، کی تاب حجاب است 105شمارهٔ ۱۱۳: ز روزگار وفا خواهی؟ از تو این عجب ...106شمارهٔ ۱۱۴: اگر نه دیده بینایی تو معیوب است 107شمارهٔ ۱۱۵: دور از تو، همدمم غم و اندوه و محن ...108شمارهٔ ۱۱۶: عالمی چون شهر کوران از غبار کثرت ...109شمارهٔ ۱۱۷: جمشید کو؟ سکندر گیتی ستان کجاست؟110شمارهٔ ۱۱۸: درا بخاطرم ای خرمی، که جا اینجاست 111شمارهٔ ۱۱۹: دماغ اهل فنا، از مکاره آزاد است 112شمارهٔ ۱۲۰: کجا عاقل بهستی دل نهاده است 113شمارهٔ ۱۲۱: سر سبزی دل، به زهر درد است 114شمارهٔ ۱۲۲: زان لبم، چاره یک شکر خند است 115شمارهٔ ۱۲۳: هر قدر نیکی بود پوشیده تر، نیکوتر ...116شمارهٔ ۱۲۴: کدخدایی یک قلم، رنج و غم و درد سر ...117شمارهٔ ۱۲۵: رفت پیری چو ز حد، مرگ گوارنده تر ...118شمارهٔ ۱۲۶: بر عدو پشت نکردن سپر است 119شمارهٔ ۱۲۷: دل با توکلست، گرم کیسه بی زر است 120شمارهٔ ۱۲۸: از بهر دو نان، منت دونان چه ضرور ...121شمارهٔ ۱۲۹: مرد خدا که پیشت، پامال چون حصیر ا ...122شمارهٔ ۱۳۰: نه همین صبح از غمم پیر است 123شمارهٔ ۱۳۱: نه شوق منصب هندم، نه ذوق جاگیر اس ...124شمارهٔ ۱۳۲: سجده پیش هر بتی کفر است،یک جانان ...125شمارهٔ ۱۳۳: دگر بجای رخ ساده، لوح ساده بس است 126شمارهٔ ۱۳۴: باز امشب ناوک آن غمزه بر ما پرکش ...127شمارهٔ ۱۳۵: رفیق راه طلب، راه را رفیق خوش است 128شمارهٔ ۱۳۶: برد ز مجلس ما فیض آنکه خاموش است 129شمارهٔ ۱۳۷: تلاش برتری از حد، خلاف فرهنگ است 130شمارهٔ ۱۳۸: در دلت آن نه رشته امل است 131شمارهٔ ۱۳۹: گردباد از خودنمایی، روز وشب پا در ...132شمارهٔ ۱۴۰: روزگار جامه دیبا و فرش مخمل است 133شمارهٔ ۱۴۱: صفای چهره گلگون او سراب دل است 134شمارهٔ ۱۴۲: تا عکس گل روی تو در چشم تر ماست 135شمارهٔ ۱۴۳: فکر زلفش، در ره دیوانگی شبگیر ماس ...136شمارهٔ ۱۴۴: با گدا خلق کن، دست سخایی درم است 137شمارهٔ ۱۴۵: هست خفت گرمی یاران بهر کو آدم است 138شمارهٔ ۱۴۶: بهار گلشن آن روی چون سمن، شرم است 139شمارهٔ ۱۴۷: خانه بردوشیم ما، کنج وطن کی جای م ...140شمارهٔ ۱۴۸: زکام اینکه فرو ریزدم، نه دندان اس ...141شمارهٔ ۱۴۹: ز اهل جود، چه منت؟ دهنده یزدان اس ...142شمارهٔ ۱۵۰: این درهم و دینار، که چشم تو بر آن ...143شمارهٔ ۱۵۱: غازه را آتش از آن چهره دگر در جان ...144شمارهٔ ۱۵۲: قالیت، گرنه کار کرمان است 145شمارهٔ ۱۵۳: بهار ما، نفس سرد و، چشم گریان است 146شمارهٔ ۱۵۴: بی فکر تو، ناپاک دل از لوث جهان ا ...147شمارهٔ ۱۵۵: آه، شمعی ز شبستان سحرخیزان است 148شمارهٔ ۱۵۶: در ره حق، گام اول ترک هستی دادن ا ...149شمارهٔ ۱۵۷: سرگشتگی نصیب دل خسته من است 150شمارهٔ ۱۵۸: فکر آن موی میانم، بسکه در کاهیدن ...151شمارهٔ ۱۵۹: از خواجه ضبط و، مال ز فرزند یا زن ...152شمارهٔ ۱۶۰: بعد مردن، نشان ما سخن است 153شمارهٔ ۱۶۱: مایه عزت، ز مردم روی پنهان کردن ا ...154شمارهٔ ۱۶۲: پیری رسید و، قامت از آن در خمیدن ...155شمارهٔ ۱۶۳: میدود هر سو سخن،صاحب سخن گر ساکن ...156شمارهٔ ۱۶۴: عشق معشوقیست کوی او دل تنگ من است 157شمارهٔ ۱۶۵: کوه کن از طرفی، وز طرفی مجنون است 158شمارهٔ ۱۶۶: دل تو آهن و رو سنگ و خواب سنگین ا ...159شمارهٔ ۱۶۷: در طریق زندگانی هر قدم چندین گو ا ...160شمارهٔ ۱۶۸: طرف از شکستگان جهان کس نبسته است 161شمارهٔ ۱۶۹: چون دو ابروی سیاهت که بهم پیوسته ...162شمارهٔ ۱۷۰: خود هیچ و، نقاب از خط شبرنگ گرفته ...163شمارهٔ ۱۷۱: لوح دنیا از خط مهر و محبت ساده اس ...164شمارهٔ ۱۷۲: جانشین سفره، اکنون قالی کرمان شده ...165شمارهٔ ۱۷۳: مرد روشندل، ز نقص خویشتن شرمنده ا ...166شمارهٔ ۱۷۴: مایه جمعیت خاطر، نه سامان بوده اس ...167شمارهٔ ۱۷۵: بسکه ضعفم از نگاه او بخود بالیده ...168شمارهٔ ۱۷۶: خود کوه لنگری و، دلت سنگ خاره است 169شمارهٔ ۱۷۷: پیری رسید و، از همه وقت کناره است 170شمارهٔ ۱۷۸: بربند میان، وقت کنارت ز میانهاست 171شمارهٔ ۱۷۹: دو رنگی، شیوه اهل زمانه است 172شمارهٔ ۱۸۰: تا کی غم معاش خورم؟ وقت بندگی است 173شمارهٔ ۱۸۱: چو خیزی از سر شهرت سریر سلطانی اس ...174شمارهٔ ۱۸۲: دیدم ملک و مال جهان را، ندیدنی اس ...175شمارهٔ ۱۸۳: زآن شوخ دید تا دل ناسور پشت دست 176شمارهٔ ۱۸۴: ز بسکه قوت جذب نگاه با آن روست 177شمارهٔ ۱۸۵: درها همه بسته است، گشاده است در د ...178شمارهٔ ۱۸۶: خاطرت چون رم کند از هر دو عالم،را ...179شمارهٔ ۱۸۷: واعظ دل شده هرجا که بود بنده اوست 180شمارهٔ ۱۸۸: گفتمش: آن آتش است؟ گفت که: نی،روس ...181شمارهٔ ۱۸۹: چشم بگشا سرو آزادم، ببین احوال چی ...182شمارهٔ ۱۹۰: درد رنجوران تو، درمان چه میداند ک ...183شمارهٔ ۱۹۱: در پای دلت هر غم بی فایده بندیست 184شمارهٔ ۱۹۲: سوی قبرستان گذاری کن، که خوش بوم ...185شمارهٔ ۱۹۳: رم کن از الفت، که تنهایی عجب یار ...186شمارهٔ ۱۹۴: آنکه هرلحظه نمرد از غم رویت، چون ...187شمارهٔ ۱۹۵: آید چو مرگ هستی پیرو جوان یکیست 188شمارهٔ ۱۹۶: خرام ناز تو، معمار شهر ویرانیست 189شمارهٔ ۱۹۷: در چهره بی شرم، نشانی ز صفا نیست 190شمارهٔ ۱۹۸: فکر سامان جهان، کار من رنجور نیست 191شمارهٔ ۱۹۹: کریم اوست که منت در آب و نانش نیس ...192شمارهٔ ۲۰۰: درد ما از پختگی، زحمت ده هر گوش ن ...193شمارهٔ ۲۰۱: عیش گیتی باد تند پر غباری بیش نیس ...194شمارهٔ ۲۰۲: دمی بشمع کرامت، چو تندی خو نیست 195شمارهٔ ۲۰۳: خاطر بلهوس او چه وفا خواهد داشت 196شمارهٔ ۲۰۴: خوشا سراب که، پا از عدم برون نگذا ...197شمارهٔ ۲۰۵: در طریق بندگی از خویش میباید گذشت 198شمارهٔ ۲۰۶: شب ز دردم، جمله دریا حق گذشت 199شمارهٔ ۲۰۷: خامه از برگشته بختی تا به آن دلبر ...200شمارهٔ ۲۰۸: سوی یار از همه پرداخته میباید رفت 201شمارهٔ ۲۰۹: گریه خونین ترا از ناله های ما گرف ...202شمارهٔ ۲۱۰: مفت آیین سخا را کی توان دامن گرفت ...203شمارهٔ ۲۱۱: در چشم شناسای ره و رسم امانت 204شمارهٔ ۲۱۲: به غیر معنی رنگین، مجو ز ما میراث 205شمارهٔ ۲۱۳: واعظ مکن نصیحت خود صرف ما عبث 206شمارهٔ ۲۱۴: زندگی شد همه نابود، پی بود عبث 207شمارهٔ ۲۱۵: بآب سبزه، به جان تن، بود چه سان م ...208شمارهٔ ۲۱۶: عقل اگر داری مکن هرگز تمنا تخت و ...209شمارهٔ ۲۱۷: رنگ سرخ آدمی را میکند زرد احتیاج 210شمارهٔ ۲۱۸: ای خواجه بخیل که هرگز ندیده است 211شمارهٔ ۲۱۹: دیو خویان راست، باهم روز شب دیوان ...212شمارهٔ ۲۲۰: چندین بزینت بدن ای خودنما مپیچ 213شمارهٔ ۲۲۱: فصل شباب رفت و، نیامد بکار هیچ 214شمارهٔ ۲۲۲: دل واکن هر پیر و جوانست دم صبح 215شمارهٔ ۲۲۳: بشکفان چون غنچه، چشم از خواب در ب ...216شمارهٔ ۲۲۴: نه من نمیروم آن شوخ را ببر گستاخ 217شمارهٔ ۲۲۵: پرید رنگ من، از می چو گشت جانان س ...218شمارهٔ ۲۲۶: نیست از بد گوهران، نرمی کم از دشن ...219شمارهٔ ۲۲۷: سخن تا پخته نبود کی پسند خاص و عا ...220شمارهٔ ۲۲۸: ز گلشن چون براه آن سرو قد لاله رو ...221شمارهٔ ۲۲۹: بدل اندیشه جانانم از شوکت نمی گنج ...222شمارهٔ ۲۳۰: عرق بر خویش چون از تاب آن گلبرگ ت ...223شمارهٔ ۲۳۱: فضای دل خلاص از خار خار غم کجا گر ...224شمارهٔ ۲۳۲: بکش تیغ ای ستمگر تا جهانی جان بکف ...225شمارهٔ ۲۳۳: ز پرگویی زبان کس را وبال دین و جا ...226شمارهٔ ۲۳۴: آزاده بهمراهی کس بند نگردد 227شمارهٔ ۲۳۵: ز یاران رنجش هم، مانع دیدار میگرد ...228شمارهٔ ۲۳۶: چگونه سوی تن از شرم باز میگردد 229شمارهٔ ۲۳۷: زبان حال عاشق، آن زمان غماز میگرد ...230شمارهٔ ۲۳۸: کی از اسباب نیکی بدگهر فرخنده میگ ...231شمارهٔ ۲۳۹: چشم دل منعم سیر، ز اسباب نمیگردد 232شمارهٔ ۲۴۰: دل منعم، ملول از گفتگوی زر نمیگرد ...233شمارهٔ ۲۴۱: میان خلق، با خلق آشنا کامل نمیگرد ...234شمارهٔ ۲۴۲: کدام روز آن، نگار بدخو، بجنگ دلها ...235شمارهٔ ۲۴۳: هرکس به سخا زنده بود، مرگ ندارد 236شمارهٔ ۲۴۴: چون بهله بصید دلم آن مست برآرد 237شمارهٔ ۲۴۵: بسرمه نرگس او الفت دگر دارد 238شمارهٔ ۲۴۶: گرچه درد دل ما شرح و بیانی دارد 239شمارهٔ ۲۴۷: تاب رخش، ماه و آفتاب ندارد 240شمارهٔ ۲۴۸: فضای خاطرم از غم از آن غبار ندارد 241شمارهٔ ۲۴۹: آغاز محبت دگر انجام ندارد 242شمارهٔ ۲۵۰: بگو به شرم، ز چشمم ترا نگاه ندارد 243شمارهٔ ۲۵۱: جهان خاک کرم خیزی ندارد 244شمارهٔ ۲۵۲: بی غم عالم، دمی بر اهل دولت نگذرد 245شمارهٔ ۲۵۳: زما بخشم جهان دو رنگ میگذرد 246شمارهٔ ۲۵۴: نتوانست ز بس ضعف بدندان جا کرد 247شمارهٔ ۲۵۵: آتش حسنش، کمان عشق را طیار کرد 248شمارهٔ ۲۵۶: چشم شوخم در رخ او خیرگی بسیار کرد 249شمارهٔ ۲۵۷: زهر مرگ دوستان در مغزم از بس کار ...250شمارهٔ ۲۵۸: ای که زینت طلبی جسم ترا لاغر کرد 251شمارهٔ ۲۵۹: صرصر آهم چراغ روز را خاموش کرد 252شمارهٔ ۲۶۰: گلی تو، گل! نظر اما نمیتوانم کرد 253شمارهٔ ۲۶۱: حبذا زور جنون، مغلوب زنجیرم نکرد 254شمارهٔ ۲۶۲: پیری در خواهش بدل ریش برآورد 255شمارهٔ ۲۶۳: نخل امیدت ببار آه سحر میآورد 256شمارهٔ ۲۶۴: بی نیازی ساقی از مینا برون میآورد 257شمارهٔ ۲۶۵: در هر سخن، سخنور صد تاب میخورد 258شمارهٔ ۲۶۶: میان عشق و ننگ و نام، الفت در نمی ...259شمارهٔ ۲۶۷: بدرویشان فسون جاه و دولت در نمیگی ...260شمارهٔ ۲۶۸: میرود فکر جهانم، که ز کار اندازد 261شمارهٔ ۲۶۹: چو حرف دانه خالش، قلم مذکور میساز ...262شمارهٔ ۲۷۰: مرا ذکر تو با این کهنگی ها تازه م ...263شمارهٔ ۲۷۱: نه کوه آن سرین تنها برآن موی کمر ...264شمارهٔ ۲۷۲: با دل خسته، چو بیرحمی او بستیزد 265شمارهٔ ۲۷۳: دشمن چو ریزشی دید، زو شور و شر نخ ...266شمارهٔ ۲۷۴: دلخوردنی ز مال، به اهل غنا رسد 267شمارهٔ ۲۷۵: مرد از راه شکست خود بعزت میرسد 268شمارهٔ ۲۷۶: از جگر خوناب اشکم خوش به سامان می ...269شمارهٔ ۲۷۷: به جبهه چین ز غم روزیت خطا باشد 270شمارهٔ ۲۷۸: ز بی برگان دل روشن ضمیران باصفا ب ...271شمارهٔ ۲۷۹: ز دستبرد حوادث گرت خبر باشد 272شمارهٔ ۲۸۰: بشوق آن گل عارض، مرا با خار خوش ب ...273شمارهٔ ۲۸۱: نه جوهر کسب ملک و مال اسباب جهان ...274شمارهٔ ۲۸۲: پردگی نیست عطا، گر همه پنهان باشد 275شمارهٔ ۲۸۳: الهی تا جهان باشد، شه ما کامران ب ...276شمارهٔ ۲۸۴: همین توقعم از تنگ آن دهن باشد 277شمارهٔ ۲۸۵: ز پیری، چون مرا قد همچو شمع سرنگو ...278شمارهٔ ۲۸۶: بریدن از جهان، سرمایه ارزندگی باش ...279شمارهٔ ۲۸۷: ما را ز آشنایان، غیر از جفا نباشد 280شمارهٔ ۲۸۸: آن را که به دل هیچ به جز یار نباش ...281شمارهٔ ۲۸۹: شوری اگر بسر هست، دستار گو نباشد 282شمارهٔ ۲۹۰: با دست او چو رنگ حنا دستیار شد 283شمارهٔ ۲۹۱: گره در ابروان، از گرمی خویش چو اخ ...284شمارهٔ ۲۹۲: صحرا ز باد دستی آهم فقیر شد 285شمارهٔ ۲۹۳: همچنان کز آب سرو بوستان قد میکشد 286شمارهٔ ۲۹۴: زحمت ایام، راحتجو فزونتر میکشد 287شمارهٔ ۲۹۵: پیری آمد بر تنم هر موی خنجر میکشد 288شمارهٔ ۲۹۶: سراپای وجودم، بسکه گم در عشق جانا ...289شمارهٔ ۲۹۷: بخود دم تا فرو بردم، سخن شد 290شمارهٔ ۲۹۸: آنکه خود را سبب هستی ما میداند 291شمارهٔ ۲۹۹: مرا از نعمت دیدار، دل سیری نمیدان ...292شمارهٔ ۳۰۰: بسکه کاهیدم ز غم، با خرده جان تن ...293شمارهٔ ۳۰۱: یار در نکته سرایی نه ز کس میماند 294شمارهٔ ۳۰۲: آنانکه از شراب تو مدهوش گشته اند 295شمارهٔ ۳۰۳: هر گه آن مه، رخ بنماید از پی دفع ...296شمارهٔ ۳۰۴: تن بمحنت ده، اگر خواهی که گردی سر ...297شمارهٔ ۳۰۵: با همه زشتی، بدام عشق خویشی پای ب ...298شمارهٔ ۳۰۶: می پرستان چهره ها از تاب می افروخ ...299شمارهٔ ۳۰۷: اهل دنیا، بسکه در دل حسرت زر داشت ...300شمارهٔ ۳۰۸: حرفی اگر بعاشق بیتاب میزند 301شمارهٔ ۳۰۹: عارف اگر چه بیغم دل دم نمیزند 302شمارهٔ ۳۱۰: این حریفان که گهی زاهد و گه اوباش ...303شمارهٔ ۳۱۱: فرداست اینکه زمره شاهنشهان کشند 304شمارهٔ ۳۱۲: یاران ز خودستایی، پیوسته در خروشن ...305شمارهٔ ۳۱۳: ز بس نگار من از خویش هم حجاب کند 306شمارهٔ ۳۱۴: حلقه بر هر دری این زمزمه را ساز ک ...307شمارهٔ ۳۱۵: چون به محفل رخ فرو زد، رنگ صهبا ب ...308شمارهٔ ۳۱۶: از سعی تیشه، چون دل فرهاد نشکند؟309شمارهٔ ۳۱۷: تند خویی مرد را بیقدر در عالم کند 310شمارهٔ ۳۱۸: نوبهار آمد، خردگو فکر زنجیرم کند 311شمارهٔ ۳۱۹: غنچه سالی خون خورد، تا چهره یی گل ...312شمارهٔ ۳۲۰: آشنایی بتو عیب است که بیگانه کند!313شمارهٔ ۳۲۱: هست سالک با خدا، گر کار دنیا میکن ...314شمارهٔ ۳۲۲: گفت و گوی آن دهن، اندیشه بیجا میک ...315شمارهٔ ۳۲۳: فارغ از خود هر که میگردد، فراغت م ...316شمارهٔ ۳۲۴: زآن چشم، دل به یک دو نظر صلح میکن ...317شمارهٔ ۳۲۵: امروز کس کجا ز سخن یاد میکند؟318شمارهٔ ۳۲۶: کی دگر دیوانه ما با قبا سر میکند؟319شمارهٔ ۳۲۷: میشود جان تازه، چون دوری ازین تن ...320شمارهٔ ۳۲۸: پیش تو شکوه عزم تظلم نمیکند 321شمارهٔ ۳۲۹: در زبان خبطی سخن را از بها می افگ ...322شمارهٔ ۳۳۰: خوبان بغازه چون رخ خود لاله گون ک ...323شمارهٔ ۳۳۱: نیست دندان آنکه پیران از دهان می ...324شمارهٔ ۳۳۲: دردمندان، بسکه رم از خودنمایی میک ...325شمارهٔ ۳۳۳: گردید حرص افزون، آن را که مال افز ...326شمارهٔ ۳۳۴: سخن سیم و زر و خانه و اسباب بود 327شمارهٔ ۳۳۵: مهر و کین از بهر حق، در خلق عالم ...328شمارهٔ ۳۳۶: بر ما سخن سرد عزیزان نه گران بود 329شمارهٔ ۳۳۷: آنچه از آه ستمکش، بستم کیش رود 330شمارهٔ ۳۳۸: همچنان کز خطش آن خال نهان پیدا شو ...331شمارهٔ ۳۳۹: کی دلت خوشحال با اندیشه دنیا شود؟ ...332شمارهٔ ۳۴۰: تا نسازی با جفا، کی مشکلت آسان شو ...333شمارهٔ ۳۴۱: قد چون خمید، جمله حواست زبون شود 334شمارهٔ ۳۴۲: چو شرح حال شهیدان او رساله شود 335شمارهٔ ۳۴۳: بدگهر، نیک بدینار و بدرهم نشود 336شمارهٔ ۳۴۴: رویش چو آتشین ز می ناب میشود 337شمارهٔ ۳۴۵: چون بلند افتاد همت، تخت عزت میشود 338شمارهٔ ۳۴۶: از ضعیفی، ناله ام حاجت رواتر میشو ...339شمارهٔ ۳۴۷: گر چنین بر ما کمان ناز پرکش میشود 340شمارهٔ ۳۴۸: ریخت چون دندان، مدار جسم مشکل میش ...341شمارهٔ ۳۴۹: سنبل از تاب خم موی تو، درهم میشود 342شمارهٔ ۳۵۰: با صبوری کارهای مشکل آسان میشود 343شمارهٔ ۳۵۱: ای که پرچین جبهه ات، از حرف مردن ...344شمارهٔ ۳۵۲: کارها در آب و خاک فقر وارون میشود 345شمارهٔ ۳۵۳: تنها ز لفظ، شعر تو دلبر نمیشود 346شمارهٔ ۳۵۴: از چشم تنگ مردم، چشمم عصا نخواهد 347شمارهٔ ۳۵۵: عشق او جان خسته میخواهد 348شمارهٔ ۳۵۶: عجب دانم، از زخم بسمل برآید!349شمارهٔ ۳۵۷: ز عکست آینه، چون آب در خروش آید 350شمارهٔ ۳۵۸: ز خوی تند، همان تندخو بجان آید 351شمارهٔ ۳۵۹: خرد بگیر سر خود، که یار میآید 352شمارهٔ ۳۶۰: ره مقصود طی کردن، نه از تقصیر میآ ...353شمارهٔ ۳۶۱: خیر باشد، نگهش سخت بتک میآید 354شمارهٔ ۳۶۲: دوستان، مژده که ماه رمضان میآید 355شمارهٔ ۳۶۳: فریب عام، از هر رند بازاری نمی آی ...356شمارهٔ ۳۶۴: غم او ساخت دلم تنگ و، هم او بگشای ...357شمارهٔ ۳۶۵: تن نزار من، از چاکهای جامه نماید 358شمارهٔ ۳۶۶: هرگز بجهان کار کجان راست نیاید 359شمارهٔ ۳۶۷: عهد شباب بگذشت، وقت شتاب گردید 360شمارهٔ ۳۶۸: تا هوای سرمه گشتن ز استخوانم سر ک ...361شمارهٔ ۳۶۹: درد تو، کی توان بتن ناتوان کشید؟!362شمارهٔ ۳۷۰: جز حرف زر و سیم، دلت هیچ نگوید 363شمارهٔ ۳۷۱: از حرص گشته کام جهان پیش ما لذیذ 364شمارهٔ ۳۷۲: گر بود در پیش مهمان، نعمت الوان ل ...365شمارهٔ ۳۷۳: دل که باشد نشیمن غم یار 366شمارهٔ ۳۷۴: با چنان وحشت ز شوق رحمت آمرزگار 367شمارهٔ ۳۷۵: گزندگیست، چو خاری که خفت آرد بار 368شمارهٔ ۳۷۶: گوشه گیران را بره درگه سلطان چه ک ...369شمارهٔ ۳۷۷: گر نپرسد حالم آن نامهربان غمخوار ...370شمارهٔ ۳۷۸: روشن همیشه شمع دل از سوز آه دار 371شمارهٔ ۳۷۹: در چشم عقل هرکه بود سر حساب تر 372شمارهٔ ۳۸۰: میکند لطفی، ز بیرحمی بسی خونخوار ...373شمارهٔ ۳۸۱: مرا گلگشت معنی باشد از سیر چمن خو ...374شمارهٔ ۳۸۲: خلق می بینند فیض از تنگدستان بیشت ...375شمارهٔ ۳۸۳: میشود زین بندگیها، شرمساری بیشتر 376شمارهٔ ۳۸۴: مست آمد، با جمالی از شفق گلرنگ تر 377شمارهٔ ۳۸۵: کشد کلفت ز دنیا کم، بود هرکس بتمک ...378شمارهٔ ۳۸۶: کند پند ملایم در گرانجانان اثر به ...379شمارهٔ ۳۸۷: الینده ساغر گل مفلسونک ایاغینه بن ...380شمارهٔ ۳۸۸: منعم! باهل فقر چه خوانی نوای زر؟381شمارهٔ ۳۸۹: به از زمانه نداریم شوخ و شنگ دگر 382شمارهٔ ۳۹۰: کلاه ترک به سر نه، بگیر کشور دیگر 383شمارهٔ ۳۹۱: اوزگه عالمده مگر تو کسم غمیندن یا ...384شمارهٔ ۳۹۲: پیر چون گشتی، چو طفلان بازی دنیا ...385شمارهٔ ۳۹۳: چابقونچی، اگری باخشی مژگان یراقید ...386شمارهٔ ۳۹۴: گیچدی ئیگید لوق گونی ایندی خم اول ...387شمارهٔ ۳۹۵: غنچه سان این همه بر خویش مبال از ...388شمارهٔ ۳۹۶: قد خمید، از دیدن روها، به پشت پا ...389شمارهٔ ۳۹۷: گر نباشد بیش ای دل سیم و زر، با ک ...390شمارهٔ ۳۹۸: بهار کرد جهان را ز کوه و صحرا سبز 391شمارهٔ ۳۹۹: بر اهل ترک، نکرده است غم جفا هرگز 392شمارهٔ ۴۰۰: دنی نانجاق ترقی ایلسه عالی مکان ا ...393شمارهٔ ۴۰۱: گر گلسه لطفدین گوزه، اول ماهپاره ...394شمارهٔ ۴۰۲: یار طفلست و،ره کوچه نجسته است هنو ...395شمارهٔ ۴۰۳: بس است خواب، دگر چشم من ز جا برخی ...396شمارهٔ ۴۰۴: کاروان راه گمنامی نمیخواهد جرس 397شمارهٔ ۴۰۵: باشد بکشت عمر تو برق فنا نفس 398شمارهٔ ۴۰۶: موج دریای محنتی است نفس 399شمارهٔ ۴۰۷: گذشت زندگی و، شد ز دست کار افسوس 400شمارهٔ ۴۰۸: شده است باب در ایام ما ز بس تلبیس 401شمارهٔ ۴۰۹: تا به کی باشدت برای معاش 402شمارهٔ ۴۱۰: درفشان گردد چو دانا، در سخن، خامو ...403شمارهٔ ۴۱۱: زردرو چون خوشه، بهر روزی فردا مبا ...404شمارهٔ ۴۱۲: در گفتن عیب دگران بسته زبان باش 405شمارهٔ ۴۱۳: چو ابر بر سرمردم تمام احسان باش 406شمارهٔ ۴۱۴: تسخیر ملک فقر کن و، پادشاه باش 407شمارهٔ ۴۱۵: با خلق همنشین و، از ایشان رمیده ب ...408شمارهٔ ۴۱۶: شمشاد چیست تا کند آن زلف شانه اش؟ ...409شمارهٔ ۴۱۷: وقت نزاع، جان و دل از بهر غارتش 410شمارهٔ ۴۱۸: یارب بفضل خویش، گناهان ما ببخش 411شمارهٔ ۴۱۹: در زمین شوره هر دل که خواندی قابل ...412شمارهٔ ۴۲۰: نگین خاتم دلهاست در دندانش 413شمارهٔ ۴۲۱: گهر بر خویشتن پیچد ز فکر عقد دندا ...414شمارهٔ ۴۲۲: بهشت سفره درویش و، کاسه چو بینش 415شمارهٔ ۴۲۳: نشود عاشق از فغان خاموش 416شمارهٔ ۴۲۴: پیری آمد، نه جوانیست دگر از ما خو ...417شمارهٔ ۴۲۵: دل از خیال دوست، ندادم بفکر خویش 418شمارهٔ ۴۲۶: پادشاه ملک فقرم، بهر حفظ شان خویش 419شمارهٔ ۴۲۷: بود دنیا زنی، طول أملها زلف و گیس ...420شمارهٔ ۴۲۸: خرامان چون رود بیرون ز گلشن سرو د ...421شمارهٔ ۴۲۹: ای خوشا عزلت، که گردیم از در دلها ...422شمارهٔ ۴۳۰: نبود دعا فلک سیر، الا بپای اخلاص 423شمارهٔ ۴۳۱: غیر از خدنگ مرگ، که آن راست جان غ ...424شمارهٔ ۴۳۲: بر گردنم چنان شده محکم طناب قرض 425شمارهٔ ۴۳۳: عاشقان را ره ندارد، در دل پر غم ن ...426شمارهٔ ۴۳۴: نیست ای دل محنت آباد جهان، جای نش ...427شمارهٔ ۴۳۵: به پنج روزه حیاتست اعتبار غلط 428شمارهٔ ۴۳۶: ای مستی شباب، ترا کرده باب وعظ 429شمارهٔ ۴۳۷: باشد بحرف راست چو دایم بنای وعظ 430شمارهٔ ۴۳۸: میکنند از پیریم با هم سر و سامان ...431شمارهٔ ۴۳۹: راه اگر خواهی به اقلیم فنا مانند ...432شمارهٔ ۴۴۰: نیافته است کسی لذتی ز خوان طمع 433شمارهٔ ۴۴۱: غیر تلخی، طعم دیگر نیست در نان طم ...434شمارهٔ ۴۴۲: کسی ز خلق نباشد، چو خسروان قانع 435شمارهٔ ۴۴۳: از هجوم داغ، در تن نیست دیگر جای ...436شمارهٔ ۴۴۴: روشنایی از شب وصل تو اندوزد چراغ 437شمارهٔ ۴۴۵: ماند ز تاب و تب بدل زار من چراغ 438شمارهٔ ۴۴۶: انسان چه بود شرم و، درین نیست تکل ...439شمارهٔ ۴۴۷: میتواند لعل او شد بامی کوثر طرف 440شمارهٔ ۴۴۸: پیری آمد روشنی از چشم گریان رفت ح ...441شمارهٔ ۴۴۹: عهد شباب رفت و، نشد هیچ کار حیف!442شمارهٔ ۴۵۰: خانه ها کرده است ویران در جهان بس ...443شمارهٔ ۴۵۱: خواهد نمک خمیر وجودت ز شور عشق 444شمارهٔ ۴۵۲: غیر از می جنون، نرساند دماغ عشق 445شمارهٔ ۴۵۳: نبود این همه گشتن پی دنیا لایق 446شمارهٔ ۴۵۴: نباشدم تن تنها، ز فوج دشمن باک 447شمارهٔ ۴۵۵: از یار بد چه نقص، بخوش طینتان پاک ...448شمارهٔ ۴۵۶: افزون بود ز عالم دل یاد آن بزرگ 449شمارهٔ ۴۵۷: بگذشت زندگی همه در انتظار مرگ 450شمارهٔ ۴۵۸: من با نگاه عجز و، تو دل سخت تر ز ...451شمارهٔ ۴۵۹: ای کرده پشت بر حق و، رو در قفای م ...452شمارهٔ ۴۶۰: گذشت عمر و، تو در کار کاهلی، کاهل ...453شمارهٔ ۴۶۱: قامتم گردید چون قلاب، از یاد اجل 454شمارهٔ ۴۶۲: ای از عرق جبین تو صبح بهار دل 455شمارهٔ ۴۶۳: چشم پیکانت، نگاهی کرده روزی سوی د ...456شمارهٔ ۴۶۴: بیهوشی دولت را، مردن شمرد عاقل 457شمارهٔ ۴۶۵: کی میکنند جامه جان از جسد قبول 458شمارهٔ ۴۶۶: تا کعبه با خیال تو همدوش رفته ام 459شمارهٔ ۴۶۷: از نهفتن، راز را رسوای عالم کرده ...460شمارهٔ ۴۶۸: گر شود صبح رخش، مجلس فروز خانه ام 461شمارهٔ ۴۶۹: مژده باد ای دل، که اینک میرسد ماه ...462شمارهٔ ۴۷۰: یارب ز چرک مال جهان بخش نفرتم 463شمارهٔ ۴۷۱: اگر عاصی، اگر مجرم،اگر بیدین، اگر ...464شمارهٔ ۴۷۲: غبار آسا نسیمی چون وزد، در پای او ...465شمارهٔ ۴۷۳: ز شرح اشتیاق دوست، تا حرفی بیان ک ...466شمارهٔ ۴۷۴: از ناز اگر نیایی، خود در خیال مرد ...467شمارهٔ ۴۷۵: ز غصه جان نبری، بی حذر ازین مردم!468شمارهٔ ۴۷۶: نهادم عینک و، ملک عدم را بی خفا د ...469شمارهٔ ۴۷۷: ز بس نومیدی، از امیدهای خویشتن دی ...470شمارهٔ ۴۷۸: چو رنگ خویش، هردم انقلاب ساکنی دا ...471شمارهٔ ۴۷۹: بشکند از ناتوانی استخوان در پیکرم 472شمارهٔ ۴۸۰: چو تار چنگ کند گوشمال غم سازم 473شمارهٔ ۴۸۱: ز غم گر سوختم، نزدیک یار مهوش خوی ...474شمارهٔ ۴۸۲: تا تیغ تو بگذاشته لب بر لب زخمم 475شمارهٔ ۴۸۳: باین افتادگیها، مرد میدان دلیرانم 476شمارهٔ ۴۸۴: سرهنگ مصر گوشه نشینی کنون منم 477شمارهٔ ۴۸۵: ز آن جهان پاک آمدم، آلوده دامن می ...478شمارهٔ ۴۸۶: در وطن سخت غریبم، سفری میخواهم 479شمارهٔ ۴۸۷: برآ ز خانه، که از خان و مان خویش ...480شمارهٔ ۴۸۸: چهره بگشای، که از شوق بپرواز آیم 481شمارهٔ ۴۸۹: ما ز هر عشرت دنیا بسخن ساخته ایم 482شمارهٔ ۴۹۰: چشم و گوش و عقل و حس رفتند و، ما ...483شمارهٔ ۴۹۱: ما بلبلان خار علایق گزیده ایم 484شمارهٔ ۴۹۲: برکنده از حیات، باندک بهانه ایم 485شمارهٔ ۴۹۳: ضعف پیری آمد و، دست از جهان برداش ...486شمارهٔ ۴۹۴: بی رهنما، براه طلب پا گذاشتیم 487شمارهٔ ۴۹۵: ما ز نادانی، ز بس بدبین و بدخواه ...488شمارهٔ ۴۹۶: از بزرگان وحشی و، با خاکساران همد ...489شمارهٔ ۴۹۷: برده است از بسکه فکر آن نگار جانی ...490شمارهٔ ۴۹۸: بنشین تا رخت از تاب نظر غازه کنیم 491شمارهٔ ۴۹۹: چون کند پیری ستم، یاد جوانی میکنی ...492شمارهٔ ۵۰۰: چنان زشتم، که ترسم چشم رحمت ننگرد ...493شمارهٔ ۵۰۱: خود هم ز ظلم خانه خرابند ظالمان 494شمارهٔ ۵۰۲: درست نیست گشودن به خنده لب چندان 495شمارهٔ ۵۰۳: از ما گذشت عمر، بآیین مهوشان 496شمارهٔ ۵۰۴: غم بود غم، شراب درویشان 497شمارهٔ ۵۰۵: پا ز دولت نخورد، ترک سر درویشان 498شمارهٔ ۵۰۶: برگ جوانیت ریخت، برگ نوای طفلان 499شمارهٔ ۵۰۷: ریخت دندان و، گره در بند نان ما ه ...500شمارهٔ ۵۰۸: در تنم گردید داغش دردمند استخوان 501شمارهٔ ۵۰۹: پیش لطفش میتوان با روسیاهی ساختن 502شمارهٔ ۵۱۰: برگ ریزانست، رنگ از روی پیران ریخ ...503شمارهٔ ۵۱۱: از کمی پیوسته باید بیشی خود خواست ...504شمارهٔ ۵۱۲: پهلوانی نیست سنگی یا گلی برداشتن 505شمارهٔ ۵۱۳: تو که بر خار تحمل نتوانی رفتن 506شمارهٔ ۵۱۴: زیاده فیض توان از شکستگان بردن 507شمارهٔ ۵۱۵: باین سامان چه ساز عیش دیگر میتوان ...508شمارهٔ ۵۱۶: بسکه بد باشد ز شوخی خنده بر یاران ...509شمارهٔ ۵۱۷: کو بخت حرف پیش تو ای نازنین زدن؟510شمارهٔ ۵۱۸: گر بسیر گلشن، آن حیرت فزا خواهد ش ...511شمارهٔ ۵۱۹: قامتم گر این چنین از غم دو تا خوا ...512شمارهٔ ۵۲۰: با چراغ دل ازین ظلمت سرا باید شدن 513شمارهٔ ۵۲۱: در دل میگشاید، چشم از اغیار پوشید ...514شمارهٔ ۵۲۲: بگوش آنکه بود بهره ور ز فهمیدن 515شمارهٔ ۵۲۳: پیش چراغ فیض شب، از خواب دم مزن 516شمارهٔ ۵۲۴: گر فلاطون زمانی، حرف دانستن مزن 517شمارهٔ ۵۲۵: گشت چو معمار فیض، بانی بنیان حسن 518شمارهٔ ۵۲۶: ز شمع فیض تاریکی است، قانع را سرا ...519شمارهٔ ۵۲۷: شمع بینش که مرا بود جهان ز آن روش ...520شمارهٔ ۵۲۸: خویش را آزاد خواهی، صید دام دوست ...521شمارهٔ ۵۲۹: یا رب از خواب گران غفلتم بیدار کن 522شمارهٔ ۵۳۰: دیده چون شبنم، برین گلزار عبرت با ...523شمارهٔ ۵۳۱: بر در حق جز خضوع و عجز استدعا مکن 524شمارهٔ ۵۳۲: پشت دست از حسرت دینار با دندان مک ...525شمارهٔ ۵۳۳: بهار آمد، که جوشد ز آتش دل باز خو ...526شمارهٔ ۵۳۴: ای گل، تو بی علاقه به دنیا شدی و ...527شمارهٔ ۵۳۵: چون زبان در گفتگو، بیجا ز کام آید ...528شمارهٔ ۵۳۶: که تواند شدن از بزم تو طناز برون؟529شمارهٔ ۵۳۷: کرا پا میرود از محفل آن سیمبر بیر ...530شمارهٔ ۵۳۸: دمی ز آن پیش کآید چون حباب جان زت ...531شمارهٔ ۵۳۹: حال ما خواهی بدانی، زلف خوبان را ...532شمارهٔ ۵۴۰: شوخیش را نکند گوشه نشین خانه زین 533شمارهٔ ۵۴۱: چهره آرایی بود از نشأه می ننگ او 534شمارهٔ ۵۴۲: میتراود التفات از جبهه پر چین او 535شمارهٔ ۵۴۳: از آنم کم، که گویم شکر احسان زیاد ...536شمارهٔ ۵۴۴: میکند گرمی بما هر بیوفائی غیر تو 537شمارهٔ ۵۴۵: گردد چو بگفتار زبان در دهن تو 538شمارهٔ ۵۴۶: غم میرمد، ز پیچش زلف سیاه تو 539شمارهٔ ۵۴۷: نیست بلبل چو من و، گل نه چنانست ک ...540شمارهٔ ۵۴۸: موی چون گردید جو گندم، دگر هشیار ...541شمارهٔ ۵۴۹: گذر گاهی بود گلزار گیتی، از صبا ب ...542شمارهٔ ۵۵۰: چشم بگشا غنچه آسا در بهار صبحگاه 543شمارهٔ ۵۵۱: غیر محرومی رویت نبود کار نگاه 544شمارهٔ ۵۵۲: نخل شمع، از چشم گریان سربلندی یاف ...545شمارهٔ ۵۵۳: دنیا طلب، به دنیا، دل بین چگونه د ...546شمارهٔ ۵۵۴: یارب ز کهنه دیر جهان، وحشتم بده 547شمارهٔ ۵۵۵: چشمش در ستم باز بر خلق کرده 548شمارهٔ ۵۵۶: یارب دل قانع، بدل سیم زرم ده 549شمارهٔ ۵۵۷: کشد رشکم، اگر دانم کس احوال مرا د ...550شمارهٔ ۵۵۸: ز حیرت تو، کسی گردش از کباب ندیده 551شمارهٔ ۵۵۹: ویرمه، چوق رنگ گل عارض جانانمزه 552شمارهٔ ۵۶۰: زال دنیا محو گردیدن ندارد این همه 553شمارهٔ ۵۶۱: کشد از گرم رویی، نیک و بد را در ب ...554شمارهٔ ۵۶۲: نگذاشت جان غم تو برای شهادتی 555شمارهٔ ۵۶۳: شایسته قبول، ندارم عبادتی 556شمارهٔ ۵۶۴: زیر گل بودن، بسی خوشتر، که زیر من ...557شمارهٔ ۵۶۵: با من همیشه درد تو دارد عنایتی 558شمارهٔ ۵۶۶: نیی کریم، ز فیض آب تا نمیگردی 559شمارهٔ ۵۶۷: بگرد دولت دنیای دون پرور چه میگرد ...560شمارهٔ ۵۶۸: پسند دوست نبود خود پسندی 561شمارهٔ ۵۶۹: درین ماتم سرا از غفلت ای جاهل، چه ...562شمارهٔ ۵۷۰: بی سجده درگاه تو، نبود سر خاری 563شمارهٔ ۵۷۱: در دلها برویت میگشاید نرم گفتاری 564شمارهٔ ۵۷۲: سرکش سمند دولت، پر نیست اعتباری 565شمارهٔ ۵۷۳: بغیر بیکسیم نیست در جهان یاری 566شمارهٔ ۵۷۴: دل پر غم، سر پر شور و، جان بینوا ...567شمارهٔ ۵۷۵: نباشد مردی آن کاسباب ملک و، سیم و ...568شمارهٔ ۵۷۶: دلم از گرد کلفت، شام دیجور است پن ...569شمارهٔ ۵۷۷: گوشه یی میخواهم و، چشم بخوان دل ت ...570شمارهٔ ۵۷۸: میبرد هر دم دلم را، غمزه غارتگری 571شمارهٔ ۵۷۹: دگر مخواب، چو دندان فتادت ای سفری 572شمارهٔ ۵۸۰: خسروی خواهی، بنه از سر کلاه سروری 573شمارهٔ ۵۸۱: بهر نان تاکی بدرها آب روی خود بری ...574شمارهٔ ۵۸۲: نیست او شاه که دارد کمر سیم و زری ...575شمارهٔ ۵۸۳: چنان در بند غم باید بخود بالیدن ا ...576شمارهٔ ۵۸۴: کیم من؟ بیدلی، بیچاره یی، از خویش ...577شمارهٔ ۵۸۵: ز دل رفتی مرا گرد تعلق، حبذا پیری ...578شمارهٔ ۵۸۶: ایام عیش بگذشت، شد روزگار پیری 579شمارهٔ ۵۸۷: کند پیوسته با آن تیغ ابرو هر که د ...580شمارهٔ ۵۸۸: بهرجا میفروزی چهره،آتشخانه میسازی 581شمارهٔ ۵۸۹: کونکلر یرده جیرانی فغانلر گوکده د ...582شمارهٔ ۵۹۰: گاهی سری بخاطر غمناک میکشی 583شمارهٔ ۵۹۱: نماز عاشقان باشد، همه مستی و بیهو ...584شمارهٔ ۵۹۲: دوست داند زبان خاموشی 585شمارهٔ ۵۹۳: چون ز صحرای عدم گشت بتن جان راضی؟586شمارهٔ ۵۹۴: همچو ناخن، شده خم بر در سلطان تاک ...587شمارهٔ ۵۹۵: از برای مال، گشتن کوه صحرا تا بکی ...588شمارهٔ ۵۹۶: با همه نیرنگ، تاکی گفت و گوی سادگ ...589شمارهٔ ۵۹۷: در میان دوستان، با این کمال بندگی 590شمارهٔ ۵۹۸: نیست چون بر غیر جان کندن، بنای زن ...591شمارهٔ ۵۹۹: با این دو روزه عمر، با این حرص پی ...592شمارهٔ ۶۰۰: چون کند شمع رخت را انجمن پروانگی 593شمارهٔ ۶۰۱: از حال میزند دم، صوفی بهرزه نالی 594شمارهٔ ۶۰۲: بر کتاب دل نوشتم تا خط عشقت جلی 595شمارهٔ ۶۰۳: ز بس پر گشته بزم از حیرت روی دل آ ...596شمارهٔ ۶۰۴: اگر گللر غمیندینک دور چمنده بلبل ...597شمارهٔ ۶۰۵: زبان گشود و، چنین گفت شمع نورانی:598شمارهٔ ۶۰۶: ندهم تن بجز از عریانی 599شمارهٔ ۶۰۷: با من نگاه او کرد، هر چند پهلوانی 600شمارهٔ ۶۰۸: چه دوداست آن ترا بر گرد لب از خط ...601شمارهٔ ۶۰۹: تو کز طول امل در بند جمع مال و سا ...602شمارهٔ ۶۱۰: تو جانی، جان! چرا چندین گرفتار بد ...603شمارهٔ ۶۱۱: بر من کند از بس غم عشق تو گرانی 604شمارهٔ ۶۱۲: بکام خویش، نچیدم گلی ز باغ جوانی 605شمارهٔ ۶۱۳: پیری رسید و نور نظر گشت رفتنی 606شمارهٔ ۶۱۴: نتواندم بعشوه جهان کرد رهزنی 607شمارهٔ ۶۱۵: زینت اهل صفا، آمده عریان بدنی 608شمارهٔ ۶۱۶: تن ز هم پاشید و، فکر پوشش آن میکن ...609شمارهٔ ۶۱۷: جوش بهار شد، سرو پا را چه میکنی؟!610شمارهٔ ۶۱۸: دولت آن باشد که حق را بنده فرمانی ...611شمارهٔ ۶۱۹: کام حاصل ای دل از آه سحر گاهی کنی 612شمارهٔ ۶۲۰: بملک فقر خود را آن زمان فرمانروا ...613شمارهٔ ۶۲۱: بنده عالم چرا از بهر ده درهم شوی؟614شمارهٔ ۶۲۲: نظر بگشا، نگه دانسته کن، در هر پر ...615شمارهٔ ۶۲۳: هر نقش درم بندی است، در دیده آگاه ...616شمارهٔ ۶۲۴: در کنار یار، از یار است دست ما ته ...617شمارهٔ ۶۲۵: خردمندی فزاید آدمی را بسکه تنهایی 618شمارهٔ ۶۲۶: ز مرگت دوستان را، آن قدرها نیست پ ...619شمارهٔ ۶۲۷: ای رنگت از طراوت، چون اطلس ختایی 620شمارهٔ ۶۲۸: چون تن درست بود، گو مباش دنیائی 621شمارهٔ ۶۲۹: برگی از باغ تو، هر رنگ گل زیبایی 622شمارهٔ ۶۳۰: بسویت جنبش هر نو نهال ایمای ابروی ...623شمارهٔ ۶۳۱: دیوانه گر نه یی، بخود این دل چه د ...624شمارهٔ ۶۳۲: بنده تن تا بکی، ای جان اگر آزاده ...625شمارهٔ ۶۳۳: با لاف عقل، بازی دنیا چه خورده یی ...626شمارهٔ ۶۳۴: عشق نبود جز بلا با صبر بی اندازه ...627شمارهٔ ۶۳۵: ای که از سودای گنج سیم و زر دیوان ...

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ