به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

واعظ قزوینی

واعظ قزوینیغزل هاشمارهٔ ۴۶۶: تا کعبه با خیال تو همدوش رفته ام

940عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

تا کعبه با خیال تو همدوش رفته ام
این راه را تمام بآغوش رفته ام
دور و دراز شد سفر بیخودی مرا
گویا ببوی زلف تو از هوش رفته ام
در حیرتم که با همه بیقوتی چه سان
از یادت ای نگار قصب پوش رفته ام؟!
نازش ز چین جبهه برویم کشیده تیغ
تا چون خطش بسیر بنا گوش رفته ام
واعظ بمجلسی که در آن بوده حرف دوست
خود را ز شوق کرده فراموش رفته ام

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۴۶۵: کی میکنند جامه جان از جسد قبول 2شمارهٔ ۴۶۶: تا کعبه با خیال تو همدوش رفته ام 3شمارهٔ ۴۶۷: از نهفتن، راز را رسوای عالم کرده ...4شمارهٔ ۴۶۸: گر شود صبح رخش، مجلس فروز خانه ام 5شمارهٔ ۴۶۹: مژده باد ای دل، که اینک میرسد ماه ...6شمارهٔ ۴۷۰: یارب ز چرک مال جهان بخش نفرتم 7شمارهٔ ۴۷۱: اگر عاصی، اگر مجرم،اگر بیدین، اگر ...8شمارهٔ ۴۷۲: غبار آسا نسیمی چون وزد، در پای او ...9شمارهٔ ۴۷۳: ز شرح اشتیاق دوست، تا حرفی بیان ک ...10شمارهٔ ۴۷۴: از ناز اگر نیایی، خود در خیال مرد ...11شمارهٔ ۴۷۵: ز غصه جان نبری، بی حذر ازین مردم!12شمارهٔ ۴۷۶: نهادم عینک و، ملک عدم را بی خفا د ...13شمارهٔ ۴۷۷: ز بس نومیدی، از امیدهای خویشتن دی ...14شمارهٔ ۴۷۸: چو رنگ خویش، هردم انقلاب ساکنی دا ...15شمارهٔ ۴۷۹: بشکند از ناتوانی استخوان در پیکرم 16شمارهٔ ۴۸۰: چو تار چنگ کند گوشمال غم سازم 17شمارهٔ ۴۸۱: ز غم گر سوختم، نزدیک یار مهوش خوی ...18شمارهٔ ۴۸۲: تا تیغ تو بگذاشته لب بر لب زخمم 19شمارهٔ ۴۸۳: باین افتادگیها، مرد میدان دلیرانم 20شمارهٔ ۴۸۴: سرهنگ مصر گوشه نشینی کنون منم 21شمارهٔ ۴۸۵: ز آن جهان پاک آمدم، آلوده دامن می ...22شمارهٔ ۴۸۶: در وطن سخت غریبم، سفری میخواهم 23شمارهٔ ۴۸۷: برآ ز خانه، که از خان و مان خویش ...24شمارهٔ ۴۸۸: چهره بگشای، که از شوق بپرواز آیم 25شمارهٔ ۴۸۹: ما ز هر عشرت دنیا بسخن ساخته ایم 26شمارهٔ ۴۹۰: چشم و گوش و عقل و حس رفتند و، ما ...27شمارهٔ ۴۹۱: ما بلبلان خار علایق گزیده ایم 28شمارهٔ ۴۹۲: برکنده از حیات، باندک بهانه ایم 29شمارهٔ ۴۹۳: ضعف پیری آمد و، دست از جهان برداش ...30شمارهٔ ۴۹۴: بی رهنما، براه طلب پا گذاشتیم 31شمارهٔ ۴۹۵: ما ز نادانی، ز بس بدبین و بدخواه ...32شمارهٔ ۴۹۶: از بزرگان وحشی و، با خاکساران همد ...33شمارهٔ ۴۹۷: برده است از بسکه فکر آن نگار جانی ...34شمارهٔ ۴۹۸: بنشین تا رخت از تاب نظر غازه کنیم 35شمارهٔ ۴۹۹: چون کند پیری ستم، یاد جوانی میکنی ...36شمارهٔ ۵۰۰: چنان زشتم، که ترسم چشم رحمت ننگرد ...37شمارهٔ ۵۰۱: خود هم ز ظلم خانه خرابند ظالمان 38شمارهٔ ۵۰۲: درست نیست گشودن به خنده لب چندان 39شمارهٔ ۵۰۳: از ما گذشت عمر، بآیین مهوشان 40شمارهٔ ۵۰۴: غم بود غم، شراب درویشان 41شمارهٔ ۵۰۵: پا ز دولت نخورد، ترک سر درویشان 42شمارهٔ ۵۰۶: برگ جوانیت ریخت، برگ نوای طفلان 43شمارهٔ ۵۰۷: ریخت دندان و، گره در بند نان ما ه ...44شمارهٔ ۵۰۸: در تنم گردید داغش دردمند استخوان 45شمارهٔ ۵۰۹: پیش لطفش میتوان با روسیاهی ساختن 46شمارهٔ ۵۱۰: برگ ریزانست، رنگ از روی پیران ریخ ...47شمارهٔ ۵۱۱: از کمی پیوسته باید بیشی خود خواست ...48شمارهٔ ۵۱۲: پهلوانی نیست سنگی یا گلی برداشتن 49شمارهٔ ۵۱۳: تو که بر خار تحمل نتوانی رفتن 50شمارهٔ ۵۱۴: زیاده فیض توان از شکستگان بردن 51شمارهٔ ۵۱۵: باین سامان چه ساز عیش دیگر میتوان ...52شمارهٔ ۵۱۶: بسکه بد باشد ز شوخی خنده بر یاران ...53شمارهٔ ۵۱۷: کو بخت حرف پیش تو ای نازنین زدن؟54شمارهٔ ۵۱۸: گر بسیر گلشن، آن حیرت فزا خواهد ش ...55شمارهٔ ۵۱۹: قامتم گر این چنین از غم دو تا خوا ...56شمارهٔ ۵۲۰: با چراغ دل ازین ظلمت سرا باید شدن 57شمارهٔ ۵۲۱: در دل میگشاید، چشم از اغیار پوشید ...58شمارهٔ ۵۲۲: بگوش آنکه بود بهره ور ز فهمیدن 59شمارهٔ ۵۲۳: پیش چراغ فیض شب، از خواب دم مزن 60شمارهٔ ۵۲۴: گر فلاطون زمانی، حرف دانستن مزن 61شمارهٔ ۵۲۵: گشت چو معمار فیض، بانی بنیان حسن 62شمارهٔ ۵۲۶: ز شمع فیض تاریکی است، قانع را سرا ...63شمارهٔ ۵۲۷: شمع بینش که مرا بود جهان ز آن روش ...64شمارهٔ ۵۲۸: خویش را آزاد خواهی، صید دام دوست ...65شمارهٔ ۵۲۹: یا رب از خواب گران غفلتم بیدار کن 66شمارهٔ ۵۳۰: دیده چون شبنم، برین گلزار عبرت با ...67شمارهٔ ۵۳۱: بر در حق جز خضوع و عجز استدعا مکن 68شمارهٔ ۵۳۲: پشت دست از حسرت دینار با دندان مک ...69شمارهٔ ۵۳۳: بهار آمد، که جوشد ز آتش دل باز خو ...70شمارهٔ ۵۳۴: ای گل، تو بی علاقه به دنیا شدی و ...71شمارهٔ ۵۳۵: چون زبان در گفتگو، بیجا ز کام آید ...72شمارهٔ ۵۳۶: که تواند شدن از بزم تو طناز برون؟73شمارهٔ ۵۳۷: کرا پا میرود از محفل آن سیمبر بیر ...74شمارهٔ ۵۳۸: دمی ز آن پیش کآید چون حباب جان زت ...75شمارهٔ ۵۳۹: حال ما خواهی بدانی، زلف خوبان را ...76شمارهٔ ۵۴۰: شوخیش را نکند گوشه نشین خانه زین 77شمارهٔ ۵۴۱: چهره آرایی بود از نشأه می ننگ او 78شمارهٔ ۵۴۲: میتراود التفات از جبهه پر چین او 79شمارهٔ ۵۴۳: از آنم کم، که گویم شکر احسان زیاد ...80شمارهٔ ۵۴۴: میکند گرمی بما هر بیوفائی غیر تو 81شمارهٔ ۵۴۵: گردد چو بگفتار زبان در دهن تو 82شمارهٔ ۵۴۶: غم میرمد، ز پیچش زلف سیاه تو 83شمارهٔ ۵۴۷: نیست بلبل چو من و، گل نه چنانست ک ...84شمارهٔ ۵۴۸: موی چون گردید جو گندم، دگر هشیار ...85شمارهٔ ۵۴۹: گذر گاهی بود گلزار گیتی، از صبا ب ...86شمارهٔ ۵۵۰: چشم بگشا غنچه آسا در بهار صبحگاه 87شمارهٔ ۵۵۱: غیر محرومی رویت نبود کار نگاه 88شمارهٔ ۵۵۲: نخل شمع، از چشم گریان سربلندی یاف ...89شمارهٔ ۵۵۳: دنیا طلب، به دنیا، دل بین چگونه د ...90شمارهٔ ۵۵۴: یارب ز کهنه دیر جهان، وحشتم بده 91شمارهٔ ۵۵۵: چشمش در ستم باز بر خلق کرده 92شمارهٔ ۵۵۶: یارب دل قانع، بدل سیم زرم ده 93شمارهٔ ۵۵۷: کشد رشکم، اگر دانم کس احوال مرا د ...94شمارهٔ ۵۵۸: ز حیرت تو، کسی گردش از کباب ندیده 95شمارهٔ ۵۵۹: ویرمه، چوق رنگ گل عارض جانانمزه 96شمارهٔ ۵۶۰: زال دنیا محو گردیدن ندارد این همه 97شمارهٔ ۵۶۱: کشد از گرم رویی، نیک و بد را در ب ...98شمارهٔ ۵۶۲: نگذاشت جان غم تو برای شهادتی 99شمارهٔ ۵۶۳: شایسته قبول، ندارم عبادتی 100شمارهٔ ۵۶۴: زیر گل بودن، بسی خوشتر، که زیر من ...101شمارهٔ ۵۶۵: با من همیشه درد تو دارد عنایتی 102شمارهٔ ۵۶۶: نیی کریم، ز فیض آب تا نمیگردی 103شمارهٔ ۵۶۷: بگرد دولت دنیای دون پرور چه میگرد ...104شمارهٔ ۵۶۸: پسند دوست نبود خود پسندی 105شمارهٔ ۵۶۹: درین ماتم سرا از غفلت ای جاهل، چه ...106شمارهٔ ۵۷۰: بی سجده درگاه تو، نبود سر خاری 107شمارهٔ ۵۷۱: در دلها برویت میگشاید نرم گفتاری 108شمارهٔ ۵۷۲: سرکش سمند دولت، پر نیست اعتباری 109شمارهٔ ۵۷۳: بغیر بیکسیم نیست در جهان یاری 110شمارهٔ ۵۷۴: دل پر غم، سر پر شور و، جان بینوا ...111شمارهٔ ۵۷۵: نباشد مردی آن کاسباب ملک و، سیم و ...112شمارهٔ ۵۷۶: دلم از گرد کلفت، شام دیجور است پن ...113شمارهٔ ۵۷۷: گوشه یی میخواهم و، چشم بخوان دل ت ...114شمارهٔ ۵۷۸: میبرد هر دم دلم را، غمزه غارتگری 115شمارهٔ ۵۷۹: دگر مخواب، چو دندان فتادت ای سفری 116شمارهٔ ۵۸۰: خسروی خواهی، بنه از سر کلاه سروری 117شمارهٔ ۵۸۱: بهر نان تاکی بدرها آب روی خود بری ...118شمارهٔ ۵۸۲: نیست او شاه که دارد کمر سیم و زری ...119شمارهٔ ۵۸۳: چنان در بند غم باید بخود بالیدن ا ...120شمارهٔ ۵۸۴: کیم من؟ بیدلی، بیچاره یی، از خویش ...121شمارهٔ ۵۸۵: ز دل رفتی مرا گرد تعلق، حبذا پیری ...122شمارهٔ ۵۸۶: ایام عیش بگذشت، شد روزگار پیری 123شمارهٔ ۵۸۷: کند پیوسته با آن تیغ ابرو هر که د ...124شمارهٔ ۵۸۸: بهرجا میفروزی چهره،آتشخانه میسازی 125شمارهٔ ۵۸۹: کونکلر یرده جیرانی فغانلر گوکده د ...126شمارهٔ ۵۹۰: گاهی سری بخاطر غمناک میکشی 127شمارهٔ ۵۹۱: نماز عاشقان باشد، همه مستی و بیهو ...128شمارهٔ ۵۹۲: دوست داند زبان خاموشی 129شمارهٔ ۵۹۳: چون ز صحرای عدم گشت بتن جان راضی؟130شمارهٔ ۵۹۴: همچو ناخن، شده خم بر در سلطان تاک ...131شمارهٔ ۵۹۵: از برای مال، گشتن کوه صحرا تا بکی ...132شمارهٔ ۵۹۶: با همه نیرنگ، تاکی گفت و گوی سادگ ...133شمارهٔ ۵۹۷: در میان دوستان، با این کمال بندگی 134شمارهٔ ۵۹۸: نیست چون بر غیر جان کندن، بنای زن ...135شمارهٔ ۵۹۹: با این دو روزه عمر، با این حرص پی ...136شمارهٔ ۶۰۰: چون کند شمع رخت را انجمن پروانگی 137شمارهٔ ۶۰۱: از حال میزند دم، صوفی بهرزه نالی 138شمارهٔ ۶۰۲: بر کتاب دل نوشتم تا خط عشقت جلی 139شمارهٔ ۶۰۳: ز بس پر گشته بزم از حیرت روی دل آ ...140شمارهٔ ۶۰۴: اگر گللر غمیندینک دور چمنده بلبل ...141شمارهٔ ۶۰۵: زبان گشود و، چنین گفت شمع نورانی:142شمارهٔ ۶۰۶: ندهم تن بجز از عریانی 143شمارهٔ ۶۰۷: با من نگاه او کرد، هر چند پهلوانی 144شمارهٔ ۶۰۸: چه دوداست آن ترا بر گرد لب از خط ...145شمارهٔ ۶۰۹: تو کز طول امل در بند جمع مال و سا ...146شمارهٔ ۶۱۰: تو جانی، جان! چرا چندین گرفتار بد ...147شمارهٔ ۶۱۱: بر من کند از بس غم عشق تو گرانی 148شمارهٔ ۶۱۲: بکام خویش، نچیدم گلی ز باغ جوانی 149شمارهٔ ۶۱۳: پیری رسید و نور نظر گشت رفتنی 150شمارهٔ ۶۱۴: نتواندم بعشوه جهان کرد رهزنی 151شمارهٔ ۶۱۵: زینت اهل صفا، آمده عریان بدنی 152شمارهٔ ۶۱۶: تن ز هم پاشید و، فکر پوشش آن میکن ...153شمارهٔ ۶۱۷: جوش بهار شد، سرو پا را چه میکنی؟!154شمارهٔ ۶۱۸: دولت آن باشد که حق را بنده فرمانی ...155شمارهٔ ۶۱۹: کام حاصل ای دل از آه سحر گاهی کنی 156شمارهٔ ۶۲۰: بملک فقر خود را آن زمان فرمانروا ...157شمارهٔ ۶۲۱: بنده عالم چرا از بهر ده درهم شوی؟158شمارهٔ ۶۲۲: نظر بگشا، نگه دانسته کن، در هر پر ...159شمارهٔ ۶۲۳: هر نقش درم بندی است، در دیده آگاه ...160شمارهٔ ۶۲۴: در کنار یار، از یار است دست ما ته ...161شمارهٔ ۶۲۵: خردمندی فزاید آدمی را بسکه تنهایی 162شمارهٔ ۶۲۶: ز مرگت دوستان را، آن قدرها نیست پ ...163شمارهٔ ۶۲۷: ای رنگت از طراوت، چون اطلس ختایی 164شمارهٔ ۶۲۸: چون تن درست بود، گو مباش دنیائی 165شمارهٔ ۶۲۹: برگی از باغ تو، هر رنگ گل زیبایی 166شمارهٔ ۶۳۰: بسویت جنبش هر نو نهال ایمای ابروی ...167شمارهٔ ۶۳۱: دیوانه گر نه یی، بخود این دل چه د ...168شمارهٔ ۶۳۲: بنده تن تا بکی، ای جان اگر آزاده ...169شمارهٔ ۶۳۳: با لاف عقل، بازی دنیا چه خورده یی ...170شمارهٔ ۶۳۴: عشق نبود جز بلا با صبر بی اندازه ...171شمارهٔ ۶۳۵: ای که از سودای گنج سیم و زر دیوان ...

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ