به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

واعظ قزوینی

واعظ قزوینیغزل هاشمارهٔ ۵۰۴: غم بود غم، شراب درویشان

870عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

غم بود غم، شراب درویشان
دل بود دل، کباب درویشان
هست رخسار حسن سیرت را
زلف، از پیچ و تاب درویشان
شب شود طالع از سیه روزی
شمع سان آفتاب درویشان
همچو آب از شنا خورد برهم
عالم از اضطراب درویشان
دل تنگست، در کتاب وجود
نقطه انتخاب درویشان
گاه و بیگاه در ره طلبند
کی نداند شتاب درویشان!
بی طالب نیستند تا هستند
خواب مرگست خواب درویشان
خواب ناز است مگر و بستر گور!
راحت تن، عذاب درویشان!
دل شب، بسکه در حساب خودند
هست روز حساب درویشان
از ورق های پرده های دل است
غنچه آسا کتاب درویشان
نیست حرف اینکه خیزد از دلشان
خون چکد از کباب درویشان
غم دنیا، بمنعم ارزانی
غم عشق است باب درویشان
باشد ازبهر دفع باد هوا
تلخی غم گلاب درویشان
آخر عمر، از جوانبختی
هست عین شباب درویشان
هست نور شکسته رنگی عشق
همه شب ماهتاب درویشان
تا تویی در حساب خود واعظ
نیستی در حساب درویشان

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۵۰۳: از ما گذشت عمر، بآیین مهوشان 2شمارهٔ ۵۰۴: غم بود غم، شراب درویشان 3شمارهٔ ۵۰۵: پا ز دولت نخورد، ترک سر درویشان 4شمارهٔ ۵۰۶: برگ جوانیت ریخت، برگ نوای طفلان 5شمارهٔ ۵۰۷: ریخت دندان و، گره در بند نان ما ه ...6شمارهٔ ۵۰۸: در تنم گردید داغش دردمند استخوان 7شمارهٔ ۵۰۹: پیش لطفش میتوان با روسیاهی ساختن 8شمارهٔ ۵۱۰: برگ ریزانست، رنگ از روی پیران ریخ ...9شمارهٔ ۵۱۱: از کمی پیوسته باید بیشی خود خواست ...10شمارهٔ ۵۱۲: پهلوانی نیست سنگی یا گلی برداشتن 11شمارهٔ ۵۱۳: تو که بر خار تحمل نتوانی رفتن 12شمارهٔ ۵۱۴: زیاده فیض توان از شکستگان بردن 13شمارهٔ ۵۱۵: باین سامان چه ساز عیش دیگر میتوان ...14شمارهٔ ۵۱۶: بسکه بد باشد ز شوخی خنده بر یاران ...15شمارهٔ ۵۱۷: کو بخت حرف پیش تو ای نازنین زدن؟16شمارهٔ ۵۱۸: گر بسیر گلشن، آن حیرت فزا خواهد ش ...17شمارهٔ ۵۱۹: قامتم گر این چنین از غم دو تا خوا ...18شمارهٔ ۵۲۰: با چراغ دل ازین ظلمت سرا باید شدن 19شمارهٔ ۵۲۱: در دل میگشاید، چشم از اغیار پوشید ...20شمارهٔ ۵۲۲: بگوش آنکه بود بهره ور ز فهمیدن 21شمارهٔ ۵۲۳: پیش چراغ فیض شب، از خواب دم مزن 22شمارهٔ ۵۲۴: گر فلاطون زمانی، حرف دانستن مزن 23شمارهٔ ۵۲۵: گشت چو معمار فیض، بانی بنیان حسن 24شمارهٔ ۵۲۶: ز شمع فیض تاریکی است، قانع را سرا ...25شمارهٔ ۵۲۷: شمع بینش که مرا بود جهان ز آن روش ...26شمارهٔ ۵۲۸: خویش را آزاد خواهی، صید دام دوست ...27شمارهٔ ۵۲۹: یا رب از خواب گران غفلتم بیدار کن 28شمارهٔ ۵۳۰: دیده چون شبنم، برین گلزار عبرت با ...29شمارهٔ ۵۳۱: بر در حق جز خضوع و عجز استدعا مکن 30شمارهٔ ۵۳۲: پشت دست از حسرت دینار با دندان مک ...31شمارهٔ ۵۳۳: بهار آمد، که جوشد ز آتش دل باز خو ...32شمارهٔ ۵۳۴: ای گل، تو بی علاقه به دنیا شدی و ...33شمارهٔ ۵۳۵: چون زبان در گفتگو، بیجا ز کام آید ...34شمارهٔ ۵۳۶: که تواند شدن از بزم تو طناز برون؟35شمارهٔ ۵۳۷: کرا پا میرود از محفل آن سیمبر بیر ...36شمارهٔ ۵۳۸: دمی ز آن پیش کآید چون حباب جان زت ...37شمارهٔ ۵۳۹: حال ما خواهی بدانی، زلف خوبان را ...38شمارهٔ ۵۴۰: شوخیش را نکند گوشه نشین خانه زین 39شمارهٔ ۵۴۱: چهره آرایی بود از نشأه می ننگ او 40شمارهٔ ۵۴۲: میتراود التفات از جبهه پر چین او 41شمارهٔ ۵۴۳: از آنم کم، که گویم شکر احسان زیاد ...42شمارهٔ ۵۴۴: میکند گرمی بما هر بیوفائی غیر تو 43شمارهٔ ۵۴۵: گردد چو بگفتار زبان در دهن تو 44شمارهٔ ۵۴۶: غم میرمد، ز پیچش زلف سیاه تو 45شمارهٔ ۵۴۷: نیست بلبل چو من و، گل نه چنانست ک ...46شمارهٔ ۵۴۸: موی چون گردید جو گندم، دگر هشیار ...47شمارهٔ ۵۴۹: گذر گاهی بود گلزار گیتی، از صبا ب ...48شمارهٔ ۵۵۰: چشم بگشا غنچه آسا در بهار صبحگاه 49شمارهٔ ۵۵۱: غیر محرومی رویت نبود کار نگاه 50شمارهٔ ۵۵۲: نخل شمع، از چشم گریان سربلندی یاف ...51شمارهٔ ۵۵۳: دنیا طلب، به دنیا، دل بین چگونه د ...52شمارهٔ ۵۵۴: یارب ز کهنه دیر جهان، وحشتم بده 53شمارهٔ ۵۵۵: چشمش در ستم باز بر خلق کرده 54شمارهٔ ۵۵۶: یارب دل قانع، بدل سیم زرم ده 55شمارهٔ ۵۵۷: کشد رشکم، اگر دانم کس احوال مرا د ...56شمارهٔ ۵۵۸: ز حیرت تو، کسی گردش از کباب ندیده 57شمارهٔ ۵۵۹: ویرمه، چوق رنگ گل عارض جانانمزه 58شمارهٔ ۵۶۰: زال دنیا محو گردیدن ندارد این همه 59شمارهٔ ۵۶۱: کشد از گرم رویی، نیک و بد را در ب ...60شمارهٔ ۵۶۲: نگذاشت جان غم تو برای شهادتی 61شمارهٔ ۵۶۳: شایسته قبول، ندارم عبادتی 62شمارهٔ ۵۶۴: زیر گل بودن، بسی خوشتر، که زیر من ...63شمارهٔ ۵۶۵: با من همیشه درد تو دارد عنایتی 64شمارهٔ ۵۶۶: نیی کریم، ز فیض آب تا نمیگردی 65شمارهٔ ۵۶۷: بگرد دولت دنیای دون پرور چه میگرد ...66شمارهٔ ۵۶۸: پسند دوست نبود خود پسندی 67شمارهٔ ۵۶۹: درین ماتم سرا از غفلت ای جاهل، چه ...68شمارهٔ ۵۷۰: بی سجده درگاه تو، نبود سر خاری 69شمارهٔ ۵۷۱: در دلها برویت میگشاید نرم گفتاری 70شمارهٔ ۵۷۲: سرکش سمند دولت، پر نیست اعتباری 71شمارهٔ ۵۷۳: بغیر بیکسیم نیست در جهان یاری 72شمارهٔ ۵۷۴: دل پر غم، سر پر شور و، جان بینوا ...73شمارهٔ ۵۷۵: نباشد مردی آن کاسباب ملک و، سیم و ...74شمارهٔ ۵۷۶: دلم از گرد کلفت، شام دیجور است پن ...75شمارهٔ ۵۷۷: گوشه یی میخواهم و، چشم بخوان دل ت ...76شمارهٔ ۵۷۸: میبرد هر دم دلم را، غمزه غارتگری 77شمارهٔ ۵۷۹: دگر مخواب، چو دندان فتادت ای سفری 78شمارهٔ ۵۸۰: خسروی خواهی، بنه از سر کلاه سروری 79شمارهٔ ۵۸۱: بهر نان تاکی بدرها آب روی خود بری ...80شمارهٔ ۵۸۲: نیست او شاه که دارد کمر سیم و زری ...81شمارهٔ ۵۸۳: چنان در بند غم باید بخود بالیدن ا ...82شمارهٔ ۵۸۴: کیم من؟ بیدلی، بیچاره یی، از خویش ...83شمارهٔ ۵۸۵: ز دل رفتی مرا گرد تعلق، حبذا پیری ...84شمارهٔ ۵۸۶: ایام عیش بگذشت، شد روزگار پیری 85شمارهٔ ۵۸۷: کند پیوسته با آن تیغ ابرو هر که د ...86شمارهٔ ۵۸۸: بهرجا میفروزی چهره،آتشخانه میسازی 87شمارهٔ ۵۸۹: کونکلر یرده جیرانی فغانلر گوکده د ...88شمارهٔ ۵۹۰: گاهی سری بخاطر غمناک میکشی 89شمارهٔ ۵۹۱: نماز عاشقان باشد، همه مستی و بیهو ...90شمارهٔ ۵۹۲: دوست داند زبان خاموشی 91شمارهٔ ۵۹۳: چون ز صحرای عدم گشت بتن جان راضی؟92شمارهٔ ۵۹۴: همچو ناخن، شده خم بر در سلطان تاک ...93شمارهٔ ۵۹۵: از برای مال، گشتن کوه صحرا تا بکی ...94شمارهٔ ۵۹۶: با همه نیرنگ، تاکی گفت و گوی سادگ ...95شمارهٔ ۵۹۷: در میان دوستان، با این کمال بندگی 96شمارهٔ ۵۹۸: نیست چون بر غیر جان کندن، بنای زن ...97شمارهٔ ۵۹۹: با این دو روزه عمر، با این حرص پی ...98شمارهٔ ۶۰۰: چون کند شمع رخت را انجمن پروانگی 99شمارهٔ ۶۰۱: از حال میزند دم، صوفی بهرزه نالی 100شمارهٔ ۶۰۲: بر کتاب دل نوشتم تا خط عشقت جلی 101شمارهٔ ۶۰۳: ز بس پر گشته بزم از حیرت روی دل آ ...102شمارهٔ ۶۰۴: اگر گللر غمیندینک دور چمنده بلبل ...103شمارهٔ ۶۰۵: زبان گشود و، چنین گفت شمع نورانی:104شمارهٔ ۶۰۶: ندهم تن بجز از عریانی 105شمارهٔ ۶۰۷: با من نگاه او کرد، هر چند پهلوانی 106شمارهٔ ۶۰۸: چه دوداست آن ترا بر گرد لب از خط ...107شمارهٔ ۶۰۹: تو کز طول امل در بند جمع مال و سا ...108شمارهٔ ۶۱۰: تو جانی، جان! چرا چندین گرفتار بد ...109شمارهٔ ۶۱۱: بر من کند از بس غم عشق تو گرانی 110شمارهٔ ۶۱۲: بکام خویش، نچیدم گلی ز باغ جوانی 111شمارهٔ ۶۱۳: پیری رسید و نور نظر گشت رفتنی 112شمارهٔ ۶۱۴: نتواندم بعشوه جهان کرد رهزنی 113شمارهٔ ۶۱۵: زینت اهل صفا، آمده عریان بدنی 114شمارهٔ ۶۱۶: تن ز هم پاشید و، فکر پوشش آن میکن ...115شمارهٔ ۶۱۷: جوش بهار شد، سرو پا را چه میکنی؟!116شمارهٔ ۶۱۸: دولت آن باشد که حق را بنده فرمانی ...117شمارهٔ ۶۱۹: کام حاصل ای دل از آه سحر گاهی کنی 118شمارهٔ ۶۲۰: بملک فقر خود را آن زمان فرمانروا ...119شمارهٔ ۶۲۱: بنده عالم چرا از بهر ده درهم شوی؟120شمارهٔ ۶۲۲: نظر بگشا، نگه دانسته کن، در هر پر ...121شمارهٔ ۶۲۳: هر نقش درم بندی است، در دیده آگاه ...122شمارهٔ ۶۲۴: در کنار یار، از یار است دست ما ته ...123شمارهٔ ۶۲۵: خردمندی فزاید آدمی را بسکه تنهایی 124شمارهٔ ۶۲۶: ز مرگت دوستان را، آن قدرها نیست پ ...125شمارهٔ ۶۲۷: ای رنگت از طراوت، چون اطلس ختایی 126شمارهٔ ۶۲۸: چون تن درست بود، گو مباش دنیائی 127شمارهٔ ۶۲۹: برگی از باغ تو، هر رنگ گل زیبایی 128شمارهٔ ۶۳۰: بسویت جنبش هر نو نهال ایمای ابروی ...129شمارهٔ ۶۳۱: دیوانه گر نه یی، بخود این دل چه د ...130شمارهٔ ۶۳۲: بنده تن تا بکی، ای جان اگر آزاده ...131شمارهٔ ۶۳۳: با لاف عقل، بازی دنیا چه خورده یی ...132شمارهٔ ۶۳۴: عشق نبود جز بلا با صبر بی اندازه ...133شمارهٔ ۶۳۵: ای که از سودای گنج سیم و زر دیوان ...

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ