به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
ورود / ثبت نام
ورود به گنجینه فارسی
کاربر جدید هستید ؟
ثبت نام
سفارش های من
پرداختی های من
پیام های من
تغییر کلمه عبور
خروج
صفحه اصلی
ایران بزرگ
افغانستان
تاجیکستان
کشورهای دیگر
حمایت مالی
بازارچه گنجینه فارسی
همه سخنوران
ابن سینا | شیخ الرئیس
ابن یمین
ابوالحسن فراهانی
ابوالفرج رونی
ابوالقاسم فردوسی
ابوسعید ابوالخیر
ابولقاسم لاهوتی
ابومنصور دقیقی
ابومنصور معمری
اثیر اخسیکتی
ادیب صابر ترمذی
آذر بیگدلی
ازرقی هروی
استاد رودکی
اسدی توسی
اسیر شهرستانی
اسیری لاهیجی
آشفته شیرازی
اشو زرتشت
افسر کرمانی
افسرالملوک عاملی
اقبال لاهوری
الهامی کرمانشاهی
امام غزالی
امامی هروی
امیر حسینی غوری
امیر خسرو دهلوی
امیر معزی
امیرشاهی سبزواری
انوری ابیوردی
اهلی شیرازی
اوحدالدین کرمانی
اوحدی مراغه ای
ایرانشاه
ایرج میرزا
بابا افضل کاشی
بابا طاهر
بارق شفیعی
بازار صابر
بدیع بلخی
بلند اقبال
بیدل دهلوی
بیرنگ کوهدامنی
بیهقی
پروین اعتصامی
پوریای ولی
ترکی شیرازی
تیمورشاه درانی
جامی هروی
جلال عضد یزدی
جمال الدین اصفهانی
جهان ملک خاتون
جویا تبریزی
جیحون یزدی
چاندرا بهان برهمن
حاجب شیرازی
حافظ شیرازی
حزین لاهیجی
حِسام خوسفی
حسن غزنوی
حسین خوارزمی
حسین کنگرتی
حکیم سبزواری
حکیم سنایی غزنوی
حکیم عمر خیام
حکیم ناصر خسرو
حکیم نزاری قهستانی
حکیم نظامی گنجوی
حمیدالدین بلخی
حیدر شیرازی
حیدری وجودی
خاقانی شروانی
خالد نقشبندی
خلیل الله خلیلی
خواجه عبدالله
خواجه نصیرالدین توسی
خواجوی کرمانی
خیالی بخاری
داوی پریشان
دهقان کابلی
رابعه بلخی
رحیم خان خانان
رشحه اصفهانی
رضا مایل هروی
رضاقلی هدایت
رضیالدین آرتیمانی
رفیق اصفهانی
رهی معیری
زرتشت بهرام پژدو
سحاب اصفهانی
سراج قمری
سراینده فرامرز نامه
سرمد کاشانی
سعدالدین وراوینی
سعدی شیرازی
سعیدا یزدی
سلطان باهو
سلطان محمود
سلطان ولد
سلمان ساوجی
سلیم تهرانی
سلیمان لایق
سلیمی جرونی
سوزنی سمرقندی
سیدای نَسَفی
سیف فرغانی
شاه نعمت الله
شاهدی
شرف الدین بخاری
شمس مغربی
شهابالدین سُهرِوَردی
شهرزاد | هزار و یک شب
شهریار
شوکت بخاری
شیخ بهایی
شیخ فخرالدین عراقی
صابر همدانی
صامت بروجردی
صائب تبریزی
صغیر اصفهانی
صفای اصفهانی
صفی علیشاه
صوفی محمد هروی
ضیاءالدین نَخشَبی
طاهره زرین تاج
طبیب اصفهانی
طغرای مشهدی
طغرل احراری
ظهیر فاریابی
ظهیری سمرقندی
عارف قزوینی
عبادی مروزی
عباس صبوحی
عبدالحق بیتات
عبدالقادر گیلانی
عبدالواسع جبلی
عبید زاکانی
عرفی شیرازی
عروضی سمرقندی
عسجدی مروزی
عشقری
عطار تونی
عطار نیشابوری
علی شیر نوایی
عمادالدین نسیمی
عمان سامانی
عمعق بخاری
عنصرالمعالی کیکاووس
عنصری بلخی
عینالقضات همدانی
عیوقی
غالب دهلوی
غبار همدانی
فایز دشتی
فخر الدین اسعد گرگانی
فرخی سیستانی
فرخی یزدی
فرزانه خجندی
فروغی بسطامی
فصیحی هروی
فضولی بغدادی
فغانی شیرازی
فلکی شروانی
فیاض لاهیجی
فیض کاشانی
قاسم انوار
قانعی توسی
قائم مقام فراهانی
قدسی مشهدی
قرآن به فارسی
قصاب کاشانی
قطران تبریزی
قهار عاصی
قوامی رازی
قیصر امین پور
کارو
کسایی مروزی
کلیم کاشانی
کمال الدین اصفهانی
کمال الدین خجندی
کوهی
گل نظر کلدی
گلرخسار صفی اوا
گورو گوبیند سینگ
لایق شیرعلی
لبیبی
مجد همگر
مجیرالدین بیلقانی
محتشم کاشانی
محقق ترمذی
محمد بن منور
محمد كوسج
محمود شبستری
محیط قمی
محیی الدین ابن عربی
مختاری غزنوی
مخفی بدخشی
مسعود سعد سلمان
مشتاق اصفهانی
ملا احمد نراقی
ملا مسیح پانی پتی
منوچهری دامغانی
مهستی گنجوی
مولانا بلخی
مولانا ناصر بخاری
مومن قناعت
میرداماد
میرزا آقاخان کرمانی
میرزا حبیب خراسانی
میرزا قاآنی
میرزاده عشقی
میلی مهشدی هروی
نجم الدین رازی
نصرالله منشی
نصیر جهرمی
نظام قاری
نظیری نیشابوری
نعیم فراشری آلبانیایی
نورعلی شاه
نوعی خبوشانی
نیر تبریزی
هاتف اصفهانی
هلالی جغتایی
همام تبریزی
هوشنگ ابتهاج
واعظ قزوینی
وحدت کرمانشاهی
وحشی باقفی
وحید قزوینی
وطواط بلخی
وفایی شوشتری
وفایی مهابادی
همه آثار
منوی دسترسی
صفحه اصلی
پیام های من
ایران
افغانستان
تاجیکستان
کشورهای دیگر
پشتیبانی مالی از شاعر یا کتاب
حمایت مالی
بازارچه گنجینه فارسی
ورود به صفحه کاربری
تماس با ما
درباره ما
صفحه اصلی
کتابخانه دیجیتال
کتابخانه دیجیتال
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی :
واعظ قزوینی
واعظ قزوینی
دیوان اشعار | واعظ
غزل ها
256
شمارهٔ ۱: ای نام دلگشای تو عنوان کارها
شمارهٔ ۲: بر سر خاک دوستان، پا نه و دیده برگشا
شمارهٔ ۳: تا زنده است دل، نیست لذت پذیر دنیا
شمارهٔ ۴: تن شود خاک و، همان سودای ما ماند بجا
شمارهٔ ۵: چون کند سویم نظر، چشم از کجا خواب از کجا
شمارهٔ ۶: ره عشق است،کام از ترک می گردد رو اینجا
شمارهٔ ۷: مده بافسر شاهی کلاه ترک و فنا را
شمارهٔ ۸: الهی نفرت از ما ده، بنوعی اهل دنیا را
شمارهٔ ۹: ز ناله باز ندارد کسی دل ما را
شمارهٔ ۱۰: ذوق برهنگی عقل از تن گرفت ما را
شمارهٔ ۱۱: قوی شد لاغر از گوشمال غم ز بس ما را
شمارهٔ ۱۲: بس است شمع قناعت چون مسکن ما را
شمارهٔ ۱۳: پوشیده پرده گر دوست روی سیاه ما را
شمارهٔ ۱۴: ز لطف دوست کی آید دریدن پرده ما را؟
شمارهٔ ۱۵: ریش سازد ز نزاکت گل رخسار ترا
شمارهٔ ۱۶: نتوان به پند کرد نکو بدسرشت را
شمارهٔ ۱۷: چو دست سائلان نبود گلی دامان وسعت را
شمارهٔ ۱۸: این قدر طول امل ره میدهی در دل چرا
شمارهٔ ۱۹: بهار است و از اشکم گل به دامن میکند صحرا
شمارهٔ ۲۰: ز کیفیت بود هر گوشه صد میخانه در صحرا
شمارهٔ ۲۱: گر کنم تحریر احوال دل ناشاد را
شمارهٔ ۲۲: شاد از غیرت ندیدم خاطر ناشاد را
شمارهٔ ۲۳: پی تحصیل آسایش فگندی در بدر خود را
شمارهٔ ۲۴: نوروز گشت و هر رگ ابری بهار را
شمارهٔ ۲۵: عینک شود چو شیشه دل عقل پیر را
شمارهٔ ۲۶: صبح میسازد شب من چشم گوهرپاش را
شمارهٔ ۲۷: بنرمی میتوان تسخیر کردن خصم سرکش را
شمارهٔ ۲۸: زیور تن صحت اعضاست اهل هوش را
شمارهٔ ۲۹: خواهد گشود عقده دلهای ریش را
شمارهٔ ۳۰: دل چسان پنهان کند در سینه آه خویش را
شمارهٔ ۳۱: مدان یک دم روا ای خواجه در دادن توقف را
شمارهٔ ۳۲: در دیده تاب نیست دگر طفل اشک را
شمارهٔ ۳۳: گشته از سوز شرر زان سینه گلخن سنگ را
شمارهٔ ۳۴: بزرگان می کنند از کیسه غیر این تجمل را
شمارهٔ ۳۵: نیست غیر از خط بطلان دفتر ایام را
شمارهٔ ۳۶: گل چو او خواهد شود، بنگر خیال خام را؟
شمارهٔ ۳۷: از بسکه سست گشته تن مبتلا مرا
شمارهٔ ۳۸: ز پاس آشنایی، بهره نبود خلق عالم را
شمارهٔ ۳۹: اگر نه، از گل محنت سرشته اند مرا؟
شمارهٔ ۴۰: در نظر دایم گرآن زلف دو تا باید مرا
شمارهٔ ۴۱: زان لعل لب سخن شده رنگین ز بس مرا
شمارهٔ ۴۲: نیست غیر از وصل آبی آتش جوش مرا
شمارهٔ ۴۳: دولتی نیست به از تیغ تو بیباک مرا
شمارهٔ ۴۴: چو وصف لعل تو شیرین کند کلام مرا
شمارهٔ ۴۵: دلخراشی کرد از بس در شب هجران مرا
شمارهٔ ۴۶: جوهر از تیغ زبان شد،ریخت تا دندان مرا
شمارهٔ ۴۷: گداخت آتش عشق تو مغز جان مرا
شمارهٔ ۴۸: نیست غمخوار چو لیلی، دل محزون مرا
شمارهٔ ۴۹: برده از بس فکر آن شوخ کمان ابرو مرا
شمارهٔ ۵۰: نبسته جز بدی من، کمر بکینه مرا
شمارهٔ ۵۱: در میان خلق عالم، کشت تنهایی مرا
شمارهٔ ۵۲: شد دماغ از سنبل او بسکه سودایی مرا
شمارهٔ ۵۳: بستیم ز لب، در به رخ آفات زمان را
شمارهٔ ۵۴: وعده کردی که بگیری به نگاهی جان را
شمارهٔ ۵۵: غمی در دل کند ماتم سرا صحرا و گلشن را
شمارهٔ ۵۶: گرفتم در نظر، هر جا شدم، آن قد موزون را
شمارهٔ ۵۷: اگر در خواب بینم لنگر آن کوه تمکین را
شمارهٔ ۵۸: اگر لذت شناس درد سازی جان شیرین را
شمارهٔ ۵۹: بلا نتیجه بود، عیشهای نوشین را
شمارهٔ ۶۰: به خونریزی همانا داد فرمان چشم جادو را
شمارهٔ ۶۱: قرب حق جویی؟ رضا جو باش خلق الله را
شمارهٔ ۶۲: کرد ظاهر از نقاب آن روی گلگون کرده را
شمارهٔ ۶۳: در وحشت دو کون بجو آن یگانه را
شمارهٔ ۶۴: دوست می سازد تواضع دشمن دیرینه را
شمارهٔ ۶۵: گر به رنگش لاله یی باشد به دامن کوه را
شمارهٔ ۶۶: به پیری، از چه رو می افگنی کار جوانی را
شمارهٔ ۶۷: زخم کاری، می برازد بر دل پردرد ما
شمارهٔ ۶۸: عرق ناکرده پاک، از محفل ما شد نگار ما
شمارهٔ ۶۹: قد خم شد و افتاد جهان از نظر ما
شمارهٔ ۷۰: سر بزینت کی فرود آرد تن رنجور ما؟
شمارهٔ ۷۱: منزل کناره کرده، ز راه عبور ما
شمارهٔ ۷۲: بسکه گردیدند همراهان ما دلگیر ما
شمارهٔ ۷۳: غیر افغان، برنخیزد نغمه یی ز آواز ما
شمارهٔ ۷۴: هرگه آن گلزار خوبی، یاد می آرد ز ما
شمارهٔ ۷۵: شیشه دلها شکستن، نیست کار سنگ ما
شمارهٔ ۷۶: بالید از رخ تو دل پر ملال ما
شمارهٔ ۷۷: خامه بیجا میکند، عرض شکست حال ما
شمارهٔ ۷۸: شده با نیک و بد آیینه دل خوش گل ما
شمارهٔ ۷۹: سامان حرف و صوت ندارد بیان ما
شمارهٔ ۸۰: با عدو، بر خویش پیچیدن بود جولان ما
شمارهٔ ۸۱: سرکرد وصف خوبی رویت، زبان ما
شمارهٔ ۸۲: نبود صفت لعل تو، حد سخن ما
شمارهٔ ۸۳: خاکساری شده سرمایه آسودن ما
شمارهٔ ۸۴: تنگ از بسکه شد زمانه ما
شمارهٔ ۸۵: تو صاف باش و، مزن حرف دردنوشی ما
شمارهٔ ۸۶: در جهان گشته سمر حرف پریشانی ما
شمارهٔ ۸۷: دلا از خواب بگشا چشم و، سر کن آه و یا ربها
شمارهٔ ۸۸: ای ز آب روی تو شرمنده استغفارها
شمارهٔ ۸۹: از زبان کلک نقاشان، شنیدم بارها
شمارهٔ ۹۰: برای نان کشی تا چند از دونان تفوقها
شمارهٔ ۹۱: تا چند ای ستمگر تاراج مال و جانها؟
شمارهٔ ۹۲: ز شوق گفتگویش، نیست هوشی در شنیدنها
شمارهٔ ۹۳: ای بار داده کعبه کویت براهها
شمارهٔ ۹۴: با حوادث برنمی آیند مال و جاهها
شمارهٔ ۹۵: تخته آیینه مهر تواند این سینه ها
شمارهٔ ۹۶: بسکه سودا آورد بازار و شهر و خانه ها
شمارهٔ ۹۷: به پیری آنچنان گردیده ام از ناتوانیها
شمارهٔ ۹۸: ز طوفان خروشم، رعشه پیدا میکند دریا
شمارهٔ ۹۹: اوراق روز و شب همه طی شد به صد شتاب
شمارهٔ ۱۰۰: خرمی بی غم نمی باشد درین باغ خراب
شمارهٔ ۱۰۱: پاسبان گنج ایمانی، مرو ای دل به خواب
شمارهٔ ۱۰۲: چه پیش خلق گشایی دهان برای طلب؟
شمارهٔ ۱۰۳: توان پرید بر اوج شرف ببال ادب
شمارهٔ ۱۰۴: غنچه یی، باشد خموشی از گلستان ادب
شمارهٔ ۱۰۵: برخاست چون شباب و، بجایش نشست شیب
شمارهٔ ۱۰۶: در عهد ماست بسکه دل شادمان غریب
شمارهٔ ۱۰۷: یک نظر غافل نمیگردند از پاس حیات
شمارهٔ ۱۰۸: رفت عهد شباب و، دندان ریخت
شمارهٔ ۱۰۹: به پیری و جوانی در طلب، زشتست تقصیرت
شمارهٔ ۱۱۰: نکهت از زلف کجش سودائی سر در هواست
شمارهٔ ۱۱۱: در چنگ خصم پاک گهر ایمن از بلاست
شمارهٔ ۱۱۲: با نازکی حسن تو، کی تاب حجاب است
شمارهٔ ۱۱۳: ز روزگار وفا خواهی؟ از تو این عجب است
شمارهٔ ۱۱۴: اگر نه دیده بینایی تو معیوب است
شمارهٔ ۱۱۵: دور از تو، همدمم غم و اندوه و محنت است
شمارهٔ ۱۱۶: عالمی چون شهر کوران از غبار کثرت است
شمارهٔ ۱۱۷: جمشید کو؟ سکندر گیتی ستان کجاست؟
شمارهٔ ۱۱۸: درا بخاطرم ای خرمی، که جا اینجاست
شمارهٔ ۱۱۹: دماغ اهل فنا، از مکاره آزاد است
شمارهٔ ۱۲۰: کجا عاقل بهستی دل نهاده است
شمارهٔ ۱۲۱: سر سبزی دل، به زهر درد است
شمارهٔ ۱۲۲: زان لبم، چاره یک شکر خند است
شمارهٔ ۱۲۳: هر قدر نیکی بود پوشیده تر، نیکوتر است
شمارهٔ ۱۲۴: کدخدایی یک قلم، رنج و غم و درد سراست
شمارهٔ ۱۲۵: رفت پیری چو ز حد، مرگ گوارنده تر است
شمارهٔ ۱۲۶: بر عدو پشت نکردن سپر است
شمارهٔ ۱۲۷: دل با توکلست، گرم کیسه بی زر است
شمارهٔ ۱۲۸: از بهر دو نان، منت دونان چه ضرور است
شمارهٔ ۱۲۹: مرد خدا که پیشت، پامال چون حصیر است
شمارهٔ ۱۳۰: نه همین صبح از غمم پیر است
شمارهٔ ۱۳۱: نه شوق منصب هندم، نه ذوق جاگیر است
شمارهٔ ۱۳۲: سجده پیش هر بتی کفر است،یک جانان بس است
شمارهٔ ۱۳۳: دگر بجای رخ ساده، لوح ساده بس است
شمارهٔ ۱۳۴: باز امشب ناوک آن غمزه بر ما پرکش است
شمارهٔ ۱۳۵: رفیق راه طلب، راه را رفیق خوش است
شمارهٔ ۱۳۶: برد ز مجلس ما فیض آنکه خاموش است
شمارهٔ ۱۳۷: تلاش برتری از حد، خلاف فرهنگ است
شمارهٔ ۱۳۸: در دلت آن نه رشته امل است
شمارهٔ ۱۳۹: گردباد از خودنمایی، روز وشب پا درگلست
شمارهٔ ۱۴۰: روزگار جامه دیبا و فرش مخمل است
شمارهٔ ۱۴۱: صفای چهره گلگون او سراب دل است
شمارهٔ ۱۴۲: تا عکس گل روی تو در چشم تر ماست
شمارهٔ ۱۴۳: فکر زلفش، در ره دیوانگی شبگیر ماست
شمارهٔ ۱۴۴: با گدا خلق کن، دست سخایی درم است
شمارهٔ ۱۴۵: هست خفت گرمی یاران بهر کو آدم است
شمارهٔ ۱۴۶: بهار گلشن آن روی چون سمن، شرم است
شمارهٔ ۱۴۷: خانه بردوشیم ما، کنج وطن کی جای ماست؟
شمارهٔ ۱۴۸: زکام اینکه فرو ریزدم، نه دندان است
شمارهٔ ۱۴۹: ز اهل جود، چه منت؟ دهنده یزدان است
شمارهٔ ۱۵۰: این درهم و دینار، که چشم تو بر آن است
شمارهٔ ۱۵۱: غازه را آتش از آن چهره دگر در جان است
شمارهٔ ۱۵۲: قالیت، گرنه کار کرمان است
شمارهٔ ۱۵۳: بهار ما، نفس سرد و، چشم گریان است
شمارهٔ ۱۵۴: بی فکر تو، ناپاک دل از لوث جهان است
شمارهٔ ۱۵۵: آه، شمعی ز شبستان سحرخیزان است
شمارهٔ ۱۵۶: در ره حق، گام اول ترک هستی دادن است
شمارهٔ ۱۵۷: سرگشتگی نصیب دل خسته من است
شمارهٔ ۱۵۸: فکر آن موی میانم، بسکه در کاهیدن است
شمارهٔ ۱۵۹: از خواجه ضبط و، مال ز فرزند یا زن است
شمارهٔ ۱۶۰: بعد مردن، نشان ما سخن است
شمارهٔ ۱۶۱: مایه عزت، ز مردم روی پنهان کردن است
شمارهٔ ۱۶۲: پیری رسید و، قامت از آن در خمیدن است
شمارهٔ ۱۶۳: میدود هر سو سخن،صاحب سخن گر ساکن است
شمارهٔ ۱۶۴: عشق معشوقیست کوی او دل تنگ من است
شمارهٔ ۱۶۵: کوه کن از طرفی، وز طرفی مجنون است
شمارهٔ ۱۶۶: دل تو آهن و رو سنگ و خواب سنگین است
شمارهٔ ۱۶۷: در طریق زندگانی هر قدم چندین گو است
شمارهٔ ۱۶۸: طرف از شکستگان جهان کس نبسته است
شمارهٔ ۱۶۹: چون دو ابروی سیاهت که بهم پیوسته است
شمارهٔ ۱۷۰: خود هیچ و، نقاب از خط شبرنگ گرفته است
شمارهٔ ۱۷۱: لوح دنیا از خط مهر و محبت ساده است
شمارهٔ ۱۷۲: جانشین سفره، اکنون قالی کرمان شده است
شمارهٔ ۱۷۳: مرد روشندل، ز نقص خویشتن شرمنده است
شمارهٔ ۱۷۴: مایه جمعیت خاطر، نه سامان بوده است
شمارهٔ ۱۷۵: بسکه ضعفم از نگاه او بخود بالیده است
شمارهٔ ۱۷۶: خود کوه لنگری و، دلت سنگ خاره است
شمارهٔ ۱۷۷: پیری رسید و، از همه وقت کناره است
شمارهٔ ۱۷۸: بربند میان، وقت کنارت ز میانهاست
شمارهٔ ۱۷۹: دو رنگی، شیوه اهل زمانه است
شمارهٔ ۱۸۰: تا کی غم معاش خورم؟ وقت بندگی است
شمارهٔ ۱۸۱: چو خیزی از سر شهرت سریر سلطانی است
شمارهٔ ۱۸۲: دیدم ملک و مال جهان را، ندیدنی است
شمارهٔ ۱۸۳: زآن شوخ دید تا دل ناسور پشت دست
شمارهٔ ۱۸۴: ز بسکه قوت جذب نگاه با آن روست
شمارهٔ ۱۸۵: درها همه بسته است، گشاده است در دوست
شمارهٔ ۱۸۶: خاطرت چون رم کند از هر دو عالم،رام اوست
شمارهٔ ۱۸۷: واعظ دل شده هرجا که بود بنده اوست
شمارهٔ ۱۸۸: گفتمش: آن آتش است؟ گفت که: نی،روست روست!
شمارهٔ ۱۸۹: چشم بگشا سرو آزادم، ببین احوال چیست؟
شمارهٔ ۱۹۰: درد رنجوران تو، درمان چه میداند که چیست؟
شمارهٔ ۱۹۱: در پای دلت هر غم بی فایده بندیست
شمارهٔ ۱۹۲: سوی قبرستان گذاری کن، که خوش بوم و بریست
شمارهٔ ۱۹۳: رم کن از الفت، که تنهایی عجب یار خوشیست
شمارهٔ ۱۹۴: آنکه هرلحظه نمرد از غم رویت، چون زیست؟
شمارهٔ ۱۹۵: آید چو مرگ هستی پیرو جوان یکیست
شمارهٔ ۱۹۶: خرام ناز تو، معمار شهر ویرانیست
شمارهٔ ۱۹۷: در چهره بی شرم، نشانی ز صفا نیست
شمارهٔ ۱۹۸: فکر سامان جهان، کار من رنجور نیست
شمارهٔ ۱۹۹: کریم اوست که منت در آب و نانش نیست
شمارهٔ ۲۰۰: درد ما از پختگی، زحمت ده هر گوش نیست
شمارهٔ ۲۰۱: عیش گیتی باد تند پر غباری بیش نیست
شمارهٔ ۲۰۲: دمی بشمع کرامت، چو تندی خو نیست
شمارهٔ ۲۰۳: خاطر بلهوس او چه وفا خواهد داشت
شمارهٔ ۲۰۴: خوشا سراب که، پا از عدم برون نگذاشت
شمارهٔ ۲۰۵: در طریق بندگی از خویش میباید گذشت
شمارهٔ ۲۰۶: شب ز دردم، جمله دریا حق گذشت
شمارهٔ ۲۰۷: خامه از برگشته بختی تا به آن دلبر نوشت
شمارهٔ ۲۰۸: سوی یار از همه پرداخته میباید رفت
شمارهٔ ۲۰۹: گریه خونین ترا از ناله های ما گرفت
شمارهٔ ۲۱۰: مفت آیین سخا را کی توان دامن گرفت؟
شمارهٔ ۲۱۱: در چشم شناسای ره و رسم امانت
شمارهٔ ۲۱۲: به غیر معنی رنگین، مجو ز ما میراث
شمارهٔ ۲۱۳: واعظ مکن نصیحت خود صرف ما عبث
شمارهٔ ۲۱۴: زندگی شد همه نابود، پی بود عبث
شمارهٔ ۲۱۵: بآب سبزه، به جان تن، بود چه سان محتاج؟
شمارهٔ ۲۱۶: عقل اگر داری مکن هرگز تمنا تخت و تاج
شمارهٔ ۲۱۷: رنگ سرخ آدمی را میکند زرد احتیاج
شمارهٔ ۲۱۸: ای خواجه بخیل که هرگز ندیده است
شمارهٔ ۲۱۹: دیو خویان راست، باهم روز شب دیوان پوچ
شمارهٔ ۲۲۰: چندین بزینت بدن ای خودنما مپیچ
شمارهٔ ۲۲۱: فصل شباب رفت و، نیامد بکار هیچ
شمارهٔ ۲۲۲: دل واکن هر پیر و جوانست دم صبح
شمارهٔ ۲۲۳: بشکفان چون غنچه، چشم از خواب در بستان صبح
شمارهٔ ۲۲۴: نه من نمیروم آن شوخ را ببر گستاخ
شمارهٔ ۲۲۵: پرید رنگ من، از می چو گشت جانان سرخ
شمارهٔ ۲۲۶: نیست از بد گوهران، نرمی کم از دشنام تلخ
شمارهٔ ۲۲۷: سخن تا پخته نبود کی پسند خاص و عام افتد؟
شمارهٔ ۲۲۸: ز گلشن چون براه آن سرو قد لاله رو افتد
شمارهٔ ۲۲۹: بدل اندیشه جانانم از شوکت نمی گنجد
شمارهٔ ۲۳۰: عرق بر خویش چون از تاب آن گلبرگ تر پیچد
شمارهٔ ۲۳۱: فضای دل خلاص از خار خار غم کجا گردد؟
شمارهٔ ۲۳۲: بکش تیغ ای ستمگر تا جهانی جان بکف گردد
شمارهٔ ۲۳۳: ز پرگویی زبان کس را وبال دین و جان گردد
شمارهٔ ۲۳۴: آزاده بهمراهی کس بند نگردد
شمارهٔ ۲۳۵: ز یاران رنجش هم، مانع دیدار میگردد
شمارهٔ ۲۳۶: چگونه سوی تن از شرم باز میگردد
شمارهٔ ۲۳۷: زبان حال عاشق، آن زمان غماز میگردد
شمارهٔ ۲۳۸: کی از اسباب نیکی بدگهر فرخنده میگردد
شمارهٔ ۲۳۹: چشم دل منعم سیر، ز اسباب نمیگردد
شمارهٔ ۲۴۰: دل منعم، ملول از گفتگوی زر نمیگردد
شمارهٔ ۲۴۱: میان خلق، با خلق آشنا کامل نمیگردد
شمارهٔ ۲۴۲: کدام روز آن، نگار بدخو، بجنگ دلها، کمر نبندد
شمارهٔ ۲۴۳: هرکس به سخا زنده بود، مرگ ندارد
شمارهٔ ۲۴۴: چون بهله بصید دلم آن مست برآرد
شمارهٔ ۲۴۵: بسرمه نرگس او الفت دگر دارد
شمارهٔ ۲۴۶: گرچه درد دل ما شرح و بیانی دارد
شمارهٔ ۲۴۷: تاب رخش، ماه و آفتاب ندارد
شمارهٔ ۲۴۸: فضای خاطرم از غم از آن غبار ندارد
شمارهٔ ۲۴۹: آغاز محبت دگر انجام ندارد
شمارهٔ ۲۵۰: بگو به شرم، ز چشمم ترا نگاه ندارد
شمارهٔ ۲۵۱: جهان خاک کرم خیزی ندارد
شمارهٔ ۲۵۲: بی غم عالم، دمی بر اهل دولت نگذرد
شمارهٔ ۲۵۳: زما بخشم جهان دو رنگ میگذرد
شمارهٔ ۲۵۴: نتوانست ز بس ضعف بدندان جا کرد
شمارهٔ ۲۵۵: آتش حسنش، کمان عشق را طیار کرد
شمارهٔ ۲۵۶: چشم شوخم در رخ او خیرگی بسیار کرد
شمارهٔ ۲۵۷: زهر مرگ دوستان در مغزم از بس کار کرد
شمارهٔ ۲۵۸: ای که زینت طلبی جسم ترا لاغر کرد
شمارهٔ ۲۵۹: صرصر آهم چراغ روز را خاموش کرد
شمارهٔ ۲۶۰: گلی تو، گل! نظر اما نمیتوانم کرد
شمارهٔ ۲۶۱: حبذا زور جنون، مغلوب زنجیرم نکرد
شمارهٔ ۲۶۲: پیری در خواهش بدل ریش برآورد
شمارهٔ ۲۶۳: نخل امیدت ببار آه سحر میآورد
شمارهٔ ۲۶۴: بی نیازی ساقی از مینا برون میآورد
شمارهٔ ۲۶۵: در هر سخن، سخنور صد تاب میخورد
شمارهٔ ۲۶۶: میان عشق و ننگ و نام، الفت در نمیگیرد
شمارهٔ ۲۶۷: بدرویشان فسون جاه و دولت در نمیگیرد
شمارهٔ ۲۶۸: میرود فکر جهانم، که ز کار اندازد
شمارهٔ ۲۶۹: چو حرف دانه خالش، قلم مذکور میسازد
شمارهٔ ۲۷۰: مرا ذکر تو با این کهنگی ها تازه میسازد
شمارهٔ ۲۷۱: نه کوه آن سرین تنها برآن موی کمر لرزد
شمارهٔ ۲۷۲: با دل خسته، چو بیرحمی او بستیزد
شمارهٔ ۲۷۳: دشمن چو ریزشی دید، زو شور و شر نخیزد
شمارهٔ ۲۷۴: دلخوردنی ز مال، به اهل غنا رسد
شمارهٔ ۲۷۵: مرد از راه شکست خود بعزت میرسد
شمارهٔ ۲۷۶: از جگر خوناب اشکم خوش به سامان میرسد
شمارهٔ ۲۷۷: به جبهه چین ز غم روزیت خطا باشد
شمارهٔ ۲۷۸: ز بی برگان دل روشن ضمیران باصفا باشد
شمارهٔ ۲۷۹: ز دستبرد حوادث گرت خبر باشد
شمارهٔ ۲۸۰: بشوق آن گل عارض، مرا با خار خوش باشد
شمارهٔ ۲۸۱: نه جوهر کسب ملک و مال اسباب جهان باشد
شمارهٔ ۲۸۲: پردگی نیست عطا، گر همه پنهان باشد
شمارهٔ ۲۸۳: الهی تا جهان باشد، شه ما کامران باشد
شمارهٔ ۲۸۴: همین توقعم از تنگ آن دهن باشد
شمارهٔ ۲۸۵: ز پیری، چون مرا قد همچو شمع سرنگون باشد
شمارهٔ ۲۸۶: بریدن از جهان، سرمایه ارزندگی باشد
شمارهٔ ۲۸۷: ما را ز آشنایان، غیر از جفا نباشد
شمارهٔ ۲۸۸: آن را که به دل هیچ به جز یار نباشد
شمارهٔ ۲۸۹: شوری اگر بسر هست، دستار گو نباشد
شمارهٔ ۲۹۰: با دست او چو رنگ حنا دستیار شد
شمارهٔ ۲۹۱: گره در ابروان، از گرمی خویش چو اخگر شد
شمارهٔ ۲۹۲: صحرا ز باد دستی آهم فقیر شد
شمارهٔ ۲۹۳: همچنان کز آب سرو بوستان قد میکشد
شمارهٔ ۲۹۴: زحمت ایام، راحتجو فزونتر میکشد
شمارهٔ ۲۹۵: پیری آمد بر تنم هر موی خنجر میکشد
شمارهٔ ۲۹۶: سراپای وجودم، بسکه گم در عشق جانان شد
شمارهٔ ۲۹۷: بخود دم تا فرو بردم، سخن شد
شمارهٔ ۲۹۸: آنکه خود را سبب هستی ما میداند
شمارهٔ ۲۹۹: مرا از نعمت دیدار، دل سیری نمیداند
شمارهٔ ۳۰۰: بسکه کاهیدم ز غم، با خرده جان تن نماند
شمارهٔ ۳۰۱: یار در نکته سرایی نه ز کس میماند
شمارهٔ ۳۰۲: آنانکه از شراب تو مدهوش گشته اند
شمارهٔ ۳۰۳: هر گه آن مه، رخ بنماید از پی دفع گزند
شمارهٔ ۳۰۴: تن بمحنت ده، اگر خواهی که گردی سربلند
شمارهٔ ۳۰۵: با همه زشتی، بدام عشق خویشی پای بند
شمارهٔ ۳۰۶: می پرستان چهره ها از تاب می افروختند
شمارهٔ ۳۰۷: اهل دنیا، بسکه در دل حسرت زر داشتند
شمارهٔ ۳۰۸: حرفی اگر بعاشق بیتاب میزند
شمارهٔ ۳۰۹: عارف اگر چه بیغم دل دم نمیزند
شمارهٔ ۳۱۰: این حریفان که گهی زاهد و گه اوباشند
شمارهٔ ۳۱۱: فرداست اینکه زمره شاهنشهان کشند
شمارهٔ ۳۱۲: یاران ز خودستایی، پیوسته در خروشند
شمارهٔ ۳۱۳: ز بس نگار من از خویش هم حجاب کند
شمارهٔ ۳۱۴: حلقه بر هر دری این زمزمه را ساز کند
شمارهٔ ۳۱۵: چون به محفل رخ فرو زد، رنگ صهبا بشکند
شمارهٔ ۳۱۶: از سعی تیشه، چون دل فرهاد نشکند؟
شمارهٔ ۳۱۷: تند خویی مرد را بیقدر در عالم کند
شمارهٔ ۳۱۸: نوبهار آمد، خردگو فکر زنجیرم کند
شمارهٔ ۳۱۹: غنچه سالی خون خورد، تا چهره یی گلگون کند
شمارهٔ ۳۲۰: آشنایی بتو عیب است که بیگانه کند!
شمارهٔ ۳۲۱: هست سالک با خدا، گر کار دنیا میکند
شمارهٔ ۳۲۲: گفت و گوی آن دهن، اندیشه بیجا میکند
شمارهٔ ۳۲۳: فارغ از خود هر که میگردد، فراغت میکند
شمارهٔ ۳۲۴: زآن چشم، دل به یک دو نظر صلح میکند
شمارهٔ ۳۲۵: امروز کس کجا ز سخن یاد میکند؟
شمارهٔ ۳۲۶: کی دگر دیوانه ما با قبا سر میکند؟
شمارهٔ ۳۲۷: میشود جان تازه، چون دوری ازین تن میکند
شمارهٔ ۳۲۸: پیش تو شکوه عزم تظلم نمیکند
شمارهٔ ۳۲۹: در زبان خبطی سخن را از بها می افگند
شمارهٔ ۳۳۰: خوبان بغازه چون رخ خود لاله گون کنند
شمارهٔ ۳۳۱: نیست دندان آنکه پیران از دهان می افگنند
شمارهٔ ۳۳۲: دردمندان، بسکه رم از خودنمایی میکنند
شمارهٔ ۳۳۳: گردید حرص افزون، آن را که مال افزود
شمارهٔ ۳۳۴: سخن سیم و زر و خانه و اسباب بود
شمارهٔ ۳۳۵: مهر و کین از بهر حق، در خلق عالم کم بود
شمارهٔ ۳۳۶: بر ما سخن سرد عزیزان نه گران بود
شمارهٔ ۳۳۷: آنچه از آه ستمکش، بستم کیش رود
شمارهٔ ۳۳۸: همچنان کز خطش آن خال نهان پیدا شود
شمارهٔ ۳۳۹: کی دلت خوشحال با اندیشه دنیا شود؟!
شمارهٔ ۳۴۰: تا نسازی با جفا، کی مشکلت آسان شود؟
شمارهٔ ۳۴۱: قد چون خمید، جمله حواست زبون شود
شمارهٔ ۳۴۲: چو شرح حال شهیدان او رساله شود
شمارهٔ ۳۴۳: بدگهر، نیک بدینار و بدرهم نشود
شمارهٔ ۳۴۴: رویش چو آتشین ز می ناب میشود
شمارهٔ ۳۴۵: چون بلند افتاد همت، تخت عزت میشود
شمارهٔ ۳۴۶: از ضعیفی، ناله ام حاجت رواتر میشود
شمارهٔ ۳۴۷: گر چنین بر ما کمان ناز پرکش میشود
شمارهٔ ۳۴۸: ریخت چون دندان، مدار جسم مشکل میشود
شمارهٔ ۳۴۹: سنبل از تاب خم موی تو، درهم میشود
شمارهٔ ۳۵۰: با صبوری کارهای مشکل آسان میشود
شمارهٔ ۳۵۱: ای که پرچین جبهه ات، از حرف مردن میشود
شمارهٔ ۳۵۲: کارها در آب و خاک فقر وارون میشود
شمارهٔ ۳۵۳: تنها ز لفظ، شعر تو دلبر نمیشود
شمارهٔ ۳۵۴: از چشم تنگ مردم، چشمم عصا نخواهد
شمارهٔ ۳۵۵: عشق او جان خسته میخواهد
شمارهٔ ۳۵۶: عجب دانم، از زخم بسمل برآید!
شمارهٔ ۳۵۷: ز عکست آینه، چون آب در خروش آید
شمارهٔ ۳۵۸: ز خوی تند، همان تندخو بجان آید
شمارهٔ ۳۵۹: خرد بگیر سر خود، که یار میآید
شمارهٔ ۳۶۰: ره مقصود طی کردن، نه از تقصیر میآید
شمارهٔ ۳۶۱: خیر باشد، نگهش سخت بتک میآید
شمارهٔ ۳۶۲: دوستان، مژده که ماه رمضان میآید
شمارهٔ ۳۶۳: فریب عام، از هر رند بازاری نمی آید
شمارهٔ ۳۶۴: غم او ساخت دلم تنگ و، هم او بگشاید
شمارهٔ ۳۶۵: تن نزار من، از چاکهای جامه نماید
شمارهٔ ۳۶۶: هرگز بجهان کار کجان راست نیاید
شمارهٔ ۳۶۷: عهد شباب بگذشت، وقت شتاب گردید
شمارهٔ ۳۶۸: تا هوای سرمه گشتن ز استخوانم سر کشید
شمارهٔ ۳۶۹: درد تو، کی توان بتن ناتوان کشید؟!
شمارهٔ ۳۷۰: جز حرف زر و سیم، دلت هیچ نگوید
شمارهٔ ۳۷۱: از حرص گشته کام جهان پیش ما لذیذ
شمارهٔ ۳۷۲: گر بود در پیش مهمان، نعمت الوان لذیذ
شمارهٔ ۳۷۳: دل که باشد نشیمن غم یار
شمارهٔ ۳۷۴: با چنان وحشت ز شوق رحمت آمرزگار
شمارهٔ ۳۷۵: گزندگیست، چو خاری که خفت آرد بار
شمارهٔ ۳۷۶: گوشه گیران را بره درگه سلطان چه کار؟!
شمارهٔ ۳۷۷: گر نپرسد حالم آن نامهربان غمخوار وار
شمارهٔ ۳۷۸: روشن همیشه شمع دل از سوز آه دار
شمارهٔ ۳۷۹: در چشم عقل هرکه بود سر حساب تر
شمارهٔ ۳۸۰: میکند لطفی، ز بیرحمی بسی خونخوار تر
شمارهٔ ۳۸۱: مرا گلگشت معنی باشد از سیر چمن خوشتر
شمارهٔ ۳۸۲: خلق می بینند فیض از تنگدستان بیشتر
شمارهٔ ۳۸۳: میشود زین بندگیها، شرمساری بیشتر
شمارهٔ ۳۸۴: مست آمد، با جمالی از شفق گلرنگ تر
شمارهٔ ۳۸۵: کشد کلفت ز دنیا کم، بود هرکس بتمکین تر
شمارهٔ ۳۸۶: کند پند ملایم در گرانجانان اثر بهتر
شمارهٔ ۳۸۷: الینده ساغر گل مفلسونک ایاغینه بنزر
شمارهٔ ۳۸۸: منعم! باهل فقر چه خوانی نوای زر؟
شمارهٔ ۳۸۹: به از زمانه نداریم شوخ و شنگ دگر
شمارهٔ ۳۹۰: کلاه ترک به سر نه، بگیر کشور دیگر
شمارهٔ ۳۹۱: اوزگه عالمده مگر تو کسم غمیندن یاشلر
شمارهٔ ۳۹۲: پیر چون گشتی، چو طفلان بازی دنیا مخور
شمارهٔ ۳۹۳: چابقونچی، اگری باخشی مژگان یراقیدور
شمارهٔ ۳۹۴: گیچدی ئیگید لوق گونی ایندی خم اولماق چاقیدور
شمارهٔ ۳۹۵: غنچه سان این همه بر خویش مبال از زر و زور
شمارهٔ ۳۹۶: قد خمید، از دیدن روها، به پشت پا بساز
شمارهٔ ۳۹۷: گر نباشد بیش ای دل سیم و زر، با کم بساز
شمارهٔ ۳۹۸: بهار کرد جهان را ز کوه و صحرا سبز
شمارهٔ ۳۹۹: بر اهل ترک، نکرده است غم جفا هرگز
شمارهٔ ۴۰۰: دنی نانجاق ترقی ایلسه عالی مکان اولمز
شمارهٔ ۴۰۱: گر گلسه لطفدین گوزه، اول ماهپاره مز
شمارهٔ ۴۰۲: یار طفلست و،ره کوچه نجسته است هنوز
شمارهٔ ۴۰۳: بس است خواب، دگر چشم من ز جا برخیز
شمارهٔ ۴۰۴: کاروان راه گمنامی نمیخواهد جرس
شمارهٔ ۴۰۵: باشد بکشت عمر تو برق فنا نفس
شمارهٔ ۴۰۶: موج دریای محنتی است نفس
شمارهٔ ۴۰۷: گذشت زندگی و، شد ز دست کار افسوس
شمارهٔ ۴۰۸: شده است باب در ایام ما ز بس تلبیس
شمارهٔ ۴۰۹: تا به کی باشدت برای معاش
شمارهٔ ۴۱۰: درفشان گردد چو دانا، در سخن، خاموش باش
شمارهٔ ۴۱۱: زردرو چون خوشه، بهر روزی فردا مباش
شمارهٔ ۴۱۲: در گفتن عیب دگران بسته زبان باش
شمارهٔ ۴۱۳: چو ابر بر سرمردم تمام احسان باش
شمارهٔ ۴۱۴: تسخیر ملک فقر کن و، پادشاه باش
شمارهٔ ۴۱۵: با خلق همنشین و، از ایشان رمیده باش
شمارهٔ ۴۱۶: شمشاد چیست تا کند آن زلف شانه اش؟!
شمارهٔ ۴۱۷: وقت نزاع، جان و دل از بهر غارتش
شمارهٔ ۴۱۸: یارب بفضل خویش، گناهان ما ببخش
شمارهٔ ۴۱۹: در زمین شوره هر دل که خواندی قابلش
شمارهٔ ۴۲۰: نگین خاتم دلهاست در دندانش
شمارهٔ ۴۲۱: گهر بر خویشتن پیچد ز فکر عقد دندانش
شمارهٔ ۴۲۲: بهشت سفره درویش و، کاسه چو بینش
شمارهٔ ۴۲۳: نشود عاشق از فغان خاموش
شمارهٔ ۴۲۴: پیری آمد، نه جوانیست دگر از ما خوش
شمارهٔ ۴۲۵: دل از خیال دوست، ندادم بفکر خویش
شمارهٔ ۴۲۶: پادشاه ملک فقرم، بهر حفظ شان خویش
شمارهٔ ۴۲۷: بود دنیا زنی، طول أملها زلف و گیسویش
شمارهٔ ۴۲۸: خرامان چون رود بیرون ز گلشن سرو دلجویش
شمارهٔ ۴۲۹: ای خوشا عزلت، که گردیم از در دلها خلاص
شمارهٔ ۴۳۰: نبود دعا فلک سیر، الا بپای اخلاص
شمارهٔ ۴۳۱: غیر از خدنگ مرگ، که آن راست جان غرض
شمارهٔ ۴۳۲: بر گردنم چنان شده محکم طناب قرض
شمارهٔ ۴۳۳: عاشقان را ره ندارد، در دل پر غم نشاط
شمارهٔ ۴۳۴: نیست ای دل محنت آباد جهان، جای نشاط
شمارهٔ ۴۳۵: به پنج روزه حیاتست اعتبار غلط
شمارهٔ ۴۳۶: ای مستی شباب، ترا کرده باب وعظ
شمارهٔ ۴۳۷: باشد بحرف راست چو دایم بنای وعظ
شمارهٔ ۴۳۸: میکنند از پیریم با هم سر و سامان وداع
شمارهٔ ۴۳۹: راه اگر خواهی به اقلیم فنا مانند شمع
شمارهٔ ۴۴۰: نیافته است کسی لذتی ز خوان طمع
شمارهٔ ۴۴۱: غیر تلخی، طعم دیگر نیست در نان طمع
شمارهٔ ۴۴۲: کسی ز خلق نباشد، چو خسروان قانع
شمارهٔ ۴۴۳: از هجوم داغ، در تن نیست دیگر جای داغ
شمارهٔ ۴۴۴: روشنایی از شب وصل تو اندوزد چراغ
شمارهٔ ۴۴۵: ماند ز تاب و تب بدل زار من چراغ
شمارهٔ ۴۴۶: انسان چه بود شرم و، درین نیست تکلف
شمارهٔ ۴۴۷: میتواند لعل او شد بامی کوثر طرف
شمارهٔ ۴۴۸: پیری آمد روشنی از چشم گریان رفت حیف!
شمارهٔ ۴۴۹: عهد شباب رفت و، نشد هیچ کار حیف!
شمارهٔ ۴۵۰: خانه ها کرده است ویران در جهان بسیار برق
شمارهٔ ۴۵۱: خواهد نمک خمیر وجودت ز شور عشق
شمارهٔ ۴۵۲: غیر از می جنون، نرساند دماغ عشق
شمارهٔ ۴۵۳: نبود این همه گشتن پی دنیا لایق
شمارهٔ ۴۵۴: نباشدم تن تنها، ز فوج دشمن باک
شمارهٔ ۴۵۵: از یار بد چه نقص، بخوش طینتان پاک؟
شمارهٔ ۴۵۶: افزون بود ز عالم دل یاد آن بزرگ
شمارهٔ ۴۵۷: بگذشت زندگی همه در انتظار مرگ
شمارهٔ ۴۵۸: من با نگاه عجز و، تو دل سخت تر ز سنگ
شمارهٔ ۴۵۹: ای کرده پشت بر حق و، رو در قفای مال
شمارهٔ ۴۶۰: گذشت عمر و، تو در کار کاهلی، کاهل!
شمارهٔ ۴۶۱: قامتم گردید چون قلاب، از یاد اجل
شمارهٔ ۴۶۲: ای از عرق جبین تو صبح بهار دل
شمارهٔ ۴۶۳: چشم پیکانت، نگاهی کرده روزی سوی دل
شمارهٔ ۴۶۴: بیهوشی دولت را، مردن شمرد عاقل
شمارهٔ ۴۶۵: کی میکنند جامه جان از جسد قبول
شمارهٔ ۴۶۶: تا کعبه با خیال تو همدوش رفته ام
شمارهٔ ۴۶۷: از نهفتن، راز را رسوای عالم کرده ام
شمارهٔ ۴۶۸: گر شود صبح رخش، مجلس فروز خانه ام
شمارهٔ ۴۶۹: مژده باد ای دل، که اینک میرسد ماه صیام
شمارهٔ ۴۷۰: یارب ز چرک مال جهان بخش نفرتم
شمارهٔ ۴۷۱: اگر عاصی، اگر مجرم،اگر بیدین، اگر مستم؛
شمارهٔ ۴۷۲: غبار آسا نسیمی چون وزد، در پای او افتم
شمارهٔ ۴۷۳: ز شرح اشتیاق دوست، تا حرفی بیان کردم
شمارهٔ ۴۷۴: از ناز اگر نیایی، خود در خیال مردم
شمارهٔ ۴۷۵: ز غصه جان نبری، بی حذر ازین مردم!
شمارهٔ ۴۷۶: نهادم عینک و، ملک عدم را بی خفا دیدم
شمارهٔ ۴۷۷: ز بس نومیدی، از امیدهای خویشتن دیدم
شمارهٔ ۴۷۸: چو رنگ خویش، هردم انقلاب ساکنی دارم
شمارهٔ ۴۷۹: بشکند از ناتوانی استخوان در پیکرم
شمارهٔ ۴۸۰: چو تار چنگ کند گوشمال غم سازم
شمارهٔ ۴۸۱: ز غم گر سوختم، نزدیک یار مهوش خویشم
شمارهٔ ۴۸۲: تا تیغ تو بگذاشته لب بر لب زخمم
شمارهٔ ۴۸۳: باین افتادگیها، مرد میدان دلیرانم
شمارهٔ ۴۸۴: سرهنگ مصر گوشه نشینی کنون منم
شمارهٔ ۴۸۵: ز آن جهان پاک آمدم، آلوده دامن میروم
شمارهٔ ۴۸۶: در وطن سخت غریبم، سفری میخواهم
شمارهٔ ۴۸۷: برآ ز خانه، که از خان و مان خویش برآیم
شمارهٔ ۴۸۸: چهره بگشای، که از شوق بپرواز آیم
شمارهٔ ۴۸۹: ما ز هر عشرت دنیا بسخن ساخته ایم
شمارهٔ ۴۹۰: چشم و گوش و عقل و حس رفتند و، ما وامانده ایم
شمارهٔ ۴۹۱: ما بلبلان خار علایق گزیده ایم
شمارهٔ ۴۹۲: برکنده از حیات، باندک بهانه ایم
شمارهٔ ۴۹۳: ضعف پیری آمد و، دست از جهان برداشتیم
شمارهٔ ۴۹۴: بی رهنما، براه طلب پا گذاشتیم
شمارهٔ ۴۹۵: ما ز نادانی، ز بس بدبین و بدخواه خودیم
شمارهٔ ۴۹۶: از بزرگان وحشی و، با خاکساران همدمیم
شمارهٔ ۴۹۷: برده است از بسکه فکر آن نگار جانیم
شمارهٔ ۴۹۸: بنشین تا رخت از تاب نظر غازه کنیم
شمارهٔ ۴۹۹: چون کند پیری ستم، یاد جوانی میکنیم
شمارهٔ ۵۰۰: چنان زشتم، که ترسم چشم رحمت ننگرد سویم
شمارهٔ ۵۰۱: خود هم ز ظلم خانه خرابند ظالمان
شمارهٔ ۵۰۲: درست نیست گشودن به خنده لب چندان
شمارهٔ ۵۰۳: از ما گذشت عمر، بآیین مهوشان
شمارهٔ ۵۰۴: غم بود غم، شراب درویشان
شمارهٔ ۵۰۵: پا ز دولت نخورد، ترک سر درویشان
شمارهٔ ۵۰۶: برگ جوانیت ریخت، برگ نوای طفلان
شمارهٔ ۵۰۷: ریخت دندان و، گره در بند نان ما همچنان
شمارهٔ ۵۰۸: در تنم گردید داغش دردمند استخوان
شمارهٔ ۵۰۹: پیش لطفش میتوان با روسیاهی ساختن
شمارهٔ ۵۱۰: برگ ریزانست، رنگ از روی پیران ریختن
شمارهٔ ۵۱۱: از کمی پیوسته باید بیشی خود خواستن
شمارهٔ ۵۱۲: پهلوانی نیست سنگی یا گلی برداشتن
شمارهٔ ۵۱۳: تو که بر خار تحمل نتوانی رفتن
شمارهٔ ۵۱۴: زیاده فیض توان از شکستگان بردن
شمارهٔ ۵۱۵: باین سامان چه ساز عیش دیگر میتوان کردن؟
شمارهٔ ۵۱۶: بسکه بد باشد ز شوخی خنده بر یاران زدن
شمارهٔ ۵۱۷: کو بخت حرف پیش تو ای نازنین زدن؟
شمارهٔ ۵۱۸: گر بسیر گلشن، آن حیرت فزا خواهد شدن
شمارهٔ ۵۱۹: قامتم گر این چنین از غم دو تا خواهد شدن
شمارهٔ ۵۲۰: با چراغ دل ازین ظلمت سرا باید شدن
شمارهٔ ۵۲۱: در دل میگشاید، چشم از اغیار پوشیدن
شمارهٔ ۵۲۲: بگوش آنکه بود بهره ور ز فهمیدن
شمارهٔ ۵۲۳: پیش چراغ فیض شب، از خواب دم مزن
شمارهٔ ۵۲۴: گر فلاطون زمانی، حرف دانستن مزن
شمارهٔ ۵۲۵: گشت چو معمار فیض، بانی بنیان حسن
شمارهٔ ۵۲۶: ز شمع فیض تاریکی است، قانع را سرا روشن
شمارهٔ ۵۲۷: شمع بینش که مرا بود جهان ز آن روشن
شمارهٔ ۵۲۸: خویش را آزاد خواهی، صید دام دوست کن
شمارهٔ ۵۲۹: یا رب از خواب گران غفلتم بیدار کن
شمارهٔ ۵۳۰: دیده چون شبنم، برین گلزار عبرت باز کن
شمارهٔ ۵۳۱: بر در حق جز خضوع و عجز استدعا مکن
شمارهٔ ۵۳۲: پشت دست از حسرت دینار با دندان مکن
شمارهٔ ۵۳۳: بهار آمد، که جوشد ز آتش دل باز خون من
شمارهٔ ۵۳۴: ای گل، تو بی علاقه به دنیا شدی و من
شمارهٔ ۵۳۵: چون زبان در گفتگو، بیجا ز کام آید برون
شمارهٔ ۵۳۶: که تواند شدن از بزم تو طناز برون؟
شمارهٔ ۵۳۷: کرا پا میرود از محفل آن سیمبر بیرون؟
شمارهٔ ۵۳۸: دمی ز آن پیش کآید چون حباب جان زتن بیرون
شمارهٔ ۵۳۹: حال ما خواهی بدانی، زلف خوبان را ببین
شمارهٔ ۵۴۰: شوخیش را نکند گوشه نشین خانه زین
شمارهٔ ۵۴۱: چهره آرایی بود از نشأه می ننگ او
شمارهٔ ۵۴۲: میتراود التفات از جبهه پر چین او
شمارهٔ ۵۴۳: از آنم کم، که گویم شکر احسان زیاد تو
شمارهٔ ۵۴۴: میکند گرمی بما هر بیوفائی غیر تو
شمارهٔ ۵۴۵: گردد چو بگفتار زبان در دهن تو
شمارهٔ ۵۴۶: غم میرمد، ز پیچش زلف سیاه تو
شمارهٔ ۵۴۷: نیست بلبل چو من و، گل نه چنانست که تو؛
شمارهٔ ۵۴۸: موی چون گردید جو گندم، دگر هشیار شو
شمارهٔ ۵۴۹: گذر گاهی بود گلزار گیتی، از صبا بشنو
شمارهٔ ۵۵۰: چشم بگشا غنچه آسا در بهار صبحگاه
شمارهٔ ۵۵۱: غیر محرومی رویت نبود کار نگاه
شمارهٔ ۵۵۲: نخل شمع، از چشم گریان سربلندی یافته،
شمارهٔ ۵۵۳: دنیا طلب، به دنیا، دل بین چگونه داده
شمارهٔ ۵۵۴: یارب ز کهنه دیر جهان، وحشتم بده
شمارهٔ ۵۵۵: چشمش در ستم باز بر خلق کرده
شمارهٔ ۵۵۶: یارب دل قانع، بدل سیم زرم ده
شمارهٔ ۵۵۷: کشد رشکم، اگر دانم کس احوال مرا دیده
شمارهٔ ۵۵۸: ز حیرت تو، کسی گردش از کباب ندیده
شمارهٔ ۵۵۹: ویرمه، چوق رنگ گل عارض جانانمزه
شمارهٔ ۵۶۰: زال دنیا محو گردیدن ندارد این همه
شمارهٔ ۵۶۱: کشد از گرم رویی، نیک و بد را در بر آیینه
شمارهٔ ۵۶۲: نگذاشت جان غم تو برای شهادتی
شمارهٔ ۵۶۳: شایسته قبول، ندارم عبادتی
شمارهٔ ۵۶۴: زیر گل بودن، بسی خوشتر، که زیر منتی
شمارهٔ ۵۶۵: با من همیشه درد تو دارد عنایتی
شمارهٔ ۵۶۶: نیی کریم، ز فیض آب تا نمیگردی
شمارهٔ ۵۶۷: بگرد دولت دنیای دون پرور چه میگردی؟!
شمارهٔ ۵۶۸: پسند دوست نبود خود پسندی
شمارهٔ ۵۶۹: درین ماتم سرا از غفلت ای جاهل، چه میخندی؟!
شمارهٔ ۵۷۰: بی سجده درگاه تو، نبود سر خاری
شمارهٔ ۵۷۱: در دلها برویت میگشاید نرم گفتاری
شمارهٔ ۵۷۲: سرکش سمند دولت، پر نیست اعتباری
شمارهٔ ۵۷۳: بغیر بیکسیم نیست در جهان یاری
شمارهٔ ۵۷۴: دل پر غم، سر پر شور و، جان بینوا داری
شمارهٔ ۵۷۵: نباشد مردی آن کاسباب ملک و، سیم و زر داری
شمارهٔ ۵۷۶: دلم از گرد کلفت، شام دیجور است پنداری!
شمارهٔ ۵۷۷: گوشه یی میخواهم و، چشم بخوان دل تری
شمارهٔ ۵۷۸: میبرد هر دم دلم را، غمزه غارتگری
شمارهٔ ۵۷۹: دگر مخواب، چو دندان فتادت ای سفری
شمارهٔ ۵۸۰: خسروی خواهی، بنه از سر کلاه سروری
شمارهٔ ۵۸۱: بهر نان تاکی بدرها آب روی خود بری؟
شمارهٔ ۵۸۲: نیست او شاه که دارد کمر سیم و زری!
شمارهٔ ۵۸۳: چنان در بند غم باید بخود بالیدن ای قمری
شمارهٔ ۵۸۴: کیم من؟ بیدلی، بیچاره یی، از خویش دلگیری!
شمارهٔ ۵۸۵: ز دل رفتی مرا گرد تعلق، حبذا پیری!
شمارهٔ ۵۸۶: ایام عیش بگذشت، شد روزگار پیری
شمارهٔ ۵۸۷: کند پیوسته با آن تیغ ابرو هر که دمسازی
شمارهٔ ۵۸۸: بهرجا میفروزی چهره،آتشخانه میسازی
شمارهٔ ۵۸۹: کونکلر یرده جیرانی فغانلر گوکده درناسی
شمارهٔ ۵۹۰: گاهی سری بخاطر غمناک میکشی
شمارهٔ ۵۹۱: نماز عاشقان باشد، همه مستی و بیهوشی
شمارهٔ ۵۹۲: دوست داند زبان خاموشی
شمارهٔ ۵۹۳: چون ز صحرای عدم گشت بتن جان راضی؟
شمارهٔ ۵۹۴: همچو ناخن، شده خم بر در سلطان تاکی؟!
شمارهٔ ۵۹۵: از برای مال، گشتن کوه صحرا تا بکی؟!
شمارهٔ ۵۹۶: با همه نیرنگ، تاکی گفت و گوی سادگی؟!
شمارهٔ ۵۹۷: در میان دوستان، با این کمال بندگی
شمارهٔ ۵۹۸: نیست چون بر غیر جان کندن، بنای زندگی
شمارهٔ ۵۹۹: با این دو روزه عمر، با این حرص پیشگی
شمارهٔ ۶۰۰: چون کند شمع رخت را انجمن پروانگی
شمارهٔ ۶۰۱: از حال میزند دم، صوفی بهرزه نالی
شمارهٔ ۶۰۲: بر کتاب دل نوشتم تا خط عشقت جلی
شمارهٔ ۶۰۳: ز بس پر گشته بزم از حیرت روی دل آرامی
شمارهٔ ۶۰۴: اگر گللر غمیندینک دور چمنده بلبل افغانی
شمارهٔ ۶۰۵: زبان گشود و، چنین گفت شمع نورانی:
شمارهٔ ۶۰۶: ندهم تن بجز از عریانی
شمارهٔ ۶۰۷: با من نگاه او کرد، هر چند پهلوانی
شمارهٔ ۶۰۸: چه دوداست آن ترا بر گرد لب از خط ریحانی
شمارهٔ ۶۰۹: تو کز طول امل در بند جمع مال و سامانی
شمارهٔ ۶۱۰: تو جانی، جان! چرا چندین گرفتار بدن مانی؟!
شمارهٔ ۶۱۱: بر من کند از بس غم عشق تو گرانی
شمارهٔ ۶۱۲: بکام خویش، نچیدم گلی ز باغ جوانی
شمارهٔ ۶۱۳: پیری رسید و نور نظر گشت رفتنی
شمارهٔ ۶۱۴: نتواندم بعشوه جهان کرد رهزنی
شمارهٔ ۶۱۵: زینت اهل صفا، آمده عریان بدنی
شمارهٔ ۶۱۶: تن ز هم پاشید و، فکر پوشش آن میکنی
شمارهٔ ۶۱۷: جوش بهار شد، سرو پا را چه میکنی؟!
شمارهٔ ۶۱۸: دولت آن باشد که حق را بنده فرمانی کنی
شمارهٔ ۶۱۹: کام حاصل ای دل از آه سحر گاهی کنی
شمارهٔ ۶۲۰: بملک فقر خود را آن زمان فرمانروا بینی
شمارهٔ ۶۲۱: بنده عالم چرا از بهر ده درهم شوی؟
شمارهٔ ۶۲۲: نظر بگشا، نگه دانسته کن، در هر پر کاهی
شمارهٔ ۶۲۳: هر نقش درم بندی است، در دیده آگاهی
شمارهٔ ۶۲۴: در کنار یار، از یار است دست ما تهی!
شمارهٔ ۶۲۵: خردمندی فزاید آدمی را بسکه تنهایی
شمارهٔ ۶۲۶: ز مرگت دوستان را، آن قدرها نیست پروایی
شمارهٔ ۶۲۷: ای رنگت از طراوت، چون اطلس ختایی
شمارهٔ ۶۲۸: چون تن درست بود، گو مباش دنیائی
شمارهٔ ۶۲۹: برگی از باغ تو، هر رنگ گل زیبایی
شمارهٔ ۶۳۰: بسویت جنبش هر نو نهال ایمای ابرویی
شمارهٔ ۶۳۱: دیوانه گر نه یی، بخود این دل چه داده یی؟
شمارهٔ ۶۳۲: بنده تن تا بکی، ای جان اگر آزاده یی؟!
شمارهٔ ۶۳۳: با لاف عقل، بازی دنیا چه خورده یی؟
شمارهٔ ۶۳۴: عشق نبود جز بلا با صبر بی اندازه یی
شمارهٔ ۶۳۵: ای که از سودای گنج سیم و زر دیوانه یی
×
پیام سیستم
×
یادآوری کلمه عبور
آدرس ایمیل :
*
*
×
×
ورود به سایت
ایمیل :
ایمیل را وارد نمایید
رمز عبور :
رمز عبور را وارد نمایید
مرا به خاطر بسپار
فراموشی رمز عبور
کد امنیتی را وارد نمایید
آمارگیر وبلاگ