به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

واعظ قزوینی

واعظ قزوینیغزل هاشمارهٔ ۲۴۳: هرکس به سخا زنده بود، مرگ ندارد

780عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

هرکس به سخا زنده بود، مرگ ندارد
شه کو همه را داد، کجا جامه گذارد؟
آش عجبی می پزد، از بهر خود آنکس
کز خانه دلها به ستم دود برآرد
تاراج کند خانه عمر اهل ستم را
درویش چو هنگام دعا دست برآرد
امروز چو درویش کسی نیست توانگر
کو مرگ خوشی دارد، اگر هیچ ندارد
در مزرع ایام بده، تا بدهندت
دهقان درود هیچ، ز تخمی که نکارد
واعظ چه بخود این همه سوزی ز غم مرگ
آسوده شدن این همه اندیشه ندارد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۲۴۲: کدام روز آن، نگار بدخو، بجنگ دلها ...2شمارهٔ ۲۴۳: هرکس به سخا زنده بود، مرگ ندارد 3شمارهٔ ۲۴۴: چون بهله بصید دلم آن مست برآرد 4شمارهٔ ۲۴۵: بسرمه نرگس او الفت دگر دارد 5شمارهٔ ۲۴۶: گرچه درد دل ما شرح و بیانی دارد 6شمارهٔ ۲۴۷: تاب رخش، ماه و آفتاب ندارد 7شمارهٔ ۲۴۸: فضای خاطرم از غم از آن غبار ندارد 8شمارهٔ ۲۴۹: آغاز محبت دگر انجام ندارد 9شمارهٔ ۲۵۰: بگو به شرم، ز چشمم ترا نگاه ندارد 10شمارهٔ ۲۵۱: جهان خاک کرم خیزی ندارد 11شمارهٔ ۲۵۲: بی غم عالم، دمی بر اهل دولت نگذرد 12شمارهٔ ۲۵۳: زما بخشم جهان دو رنگ میگذرد 13شمارهٔ ۲۵۴: نتوانست ز بس ضعف بدندان جا کرد 14شمارهٔ ۲۵۵: آتش حسنش، کمان عشق را طیار کرد 15شمارهٔ ۲۵۶: چشم شوخم در رخ او خیرگی بسیار کرد 16شمارهٔ ۲۵۷: زهر مرگ دوستان در مغزم از بس کار ...17شمارهٔ ۲۵۸: ای که زینت طلبی جسم ترا لاغر کرد 18شمارهٔ ۲۵۹: صرصر آهم چراغ روز را خاموش کرد 19شمارهٔ ۲۶۰: گلی تو، گل! نظر اما نمیتوانم کرد 20شمارهٔ ۲۶۱: حبذا زور جنون، مغلوب زنجیرم نکرد 21شمارهٔ ۲۶۲: پیری در خواهش بدل ریش برآورد 22شمارهٔ ۲۶۳: نخل امیدت ببار آه سحر میآورد 23شمارهٔ ۲۶۴: بی نیازی ساقی از مینا برون میآورد 24شمارهٔ ۲۶۵: در هر سخن، سخنور صد تاب میخورد 25شمارهٔ ۲۶۶: میان عشق و ننگ و نام، الفت در نمی ...26شمارهٔ ۲۶۷: بدرویشان فسون جاه و دولت در نمیگی ...27شمارهٔ ۲۶۸: میرود فکر جهانم، که ز کار اندازد 28شمارهٔ ۲۶۹: چو حرف دانه خالش، قلم مذکور میساز ...29شمارهٔ ۲۷۰: مرا ذکر تو با این کهنگی ها تازه م ...30شمارهٔ ۲۷۱: نه کوه آن سرین تنها برآن موی کمر ...31شمارهٔ ۲۷۲: با دل خسته، چو بیرحمی او بستیزد 32شمارهٔ ۲۷۳: دشمن چو ریزشی دید، زو شور و شر نخ ...33شمارهٔ ۲۷۴: دلخوردنی ز مال، به اهل غنا رسد 34شمارهٔ ۲۷۵: مرد از راه شکست خود بعزت میرسد 35شمارهٔ ۲۷۶: از جگر خوناب اشکم خوش به سامان می ...36شمارهٔ ۲۷۷: به جبهه چین ز غم روزیت خطا باشد 37شمارهٔ ۲۷۸: ز بی برگان دل روشن ضمیران باصفا ب ...38شمارهٔ ۲۷۹: ز دستبرد حوادث گرت خبر باشد 39شمارهٔ ۲۸۰: بشوق آن گل عارض، مرا با خار خوش ب ...40شمارهٔ ۲۸۱: نه جوهر کسب ملک و مال اسباب جهان ...41شمارهٔ ۲۸۲: پردگی نیست عطا، گر همه پنهان باشد 42شمارهٔ ۲۸۳: الهی تا جهان باشد، شه ما کامران ب ...43شمارهٔ ۲۸۴: همین توقعم از تنگ آن دهن باشد 44شمارهٔ ۲۸۵: ز پیری، چون مرا قد همچو شمع سرنگو ...45شمارهٔ ۲۸۶: بریدن از جهان، سرمایه ارزندگی باش ...46شمارهٔ ۲۸۷: ما را ز آشنایان، غیر از جفا نباشد 47شمارهٔ ۲۸۸: آن را که به دل هیچ به جز یار نباش ...48شمارهٔ ۲۸۹: شوری اگر بسر هست، دستار گو نباشد 49شمارهٔ ۲۹۰: با دست او چو رنگ حنا دستیار شد 50شمارهٔ ۲۹۱: گره در ابروان، از گرمی خویش چو اخ ...51شمارهٔ ۲۹۲: صحرا ز باد دستی آهم فقیر شد 52شمارهٔ ۲۹۳: همچنان کز آب سرو بوستان قد میکشد 53شمارهٔ ۲۹۴: زحمت ایام، راحتجو فزونتر میکشد 54شمارهٔ ۲۹۵: پیری آمد بر تنم هر موی خنجر میکشد 55شمارهٔ ۲۹۶: سراپای وجودم، بسکه گم در عشق جانا ...56شمارهٔ ۲۹۷: بخود دم تا فرو بردم، سخن شد 57شمارهٔ ۲۹۸: آنکه خود را سبب هستی ما میداند 58شمارهٔ ۲۹۹: مرا از نعمت دیدار، دل سیری نمیدان ...59شمارهٔ ۳۰۰: بسکه کاهیدم ز غم، با خرده جان تن ...60شمارهٔ ۳۰۱: یار در نکته سرایی نه ز کس میماند 61شمارهٔ ۳۰۲: آنانکه از شراب تو مدهوش گشته اند 62شمارهٔ ۳۰۳: هر گه آن مه، رخ بنماید از پی دفع ...63شمارهٔ ۳۰۴: تن بمحنت ده، اگر خواهی که گردی سر ...64شمارهٔ ۳۰۵: با همه زشتی، بدام عشق خویشی پای ب ...65شمارهٔ ۳۰۶: می پرستان چهره ها از تاب می افروخ ...66شمارهٔ ۳۰۷: اهل دنیا، بسکه در دل حسرت زر داشت ...67شمارهٔ ۳۰۸: حرفی اگر بعاشق بیتاب میزند 68شمارهٔ ۳۰۹: عارف اگر چه بیغم دل دم نمیزند 69شمارهٔ ۳۱۰: این حریفان که گهی زاهد و گه اوباش ...70شمارهٔ ۳۱۱: فرداست اینکه زمره شاهنشهان کشند 71شمارهٔ ۳۱۲: یاران ز خودستایی، پیوسته در خروشن ...72شمارهٔ ۳۱۳: ز بس نگار من از خویش هم حجاب کند 73شمارهٔ ۳۱۴: حلقه بر هر دری این زمزمه را ساز ک ...74شمارهٔ ۳۱۵: چون به محفل رخ فرو زد، رنگ صهبا ب ...75شمارهٔ ۳۱۶: از سعی تیشه، چون دل فرهاد نشکند؟76شمارهٔ ۳۱۷: تند خویی مرد را بیقدر در عالم کند 77شمارهٔ ۳۱۸: نوبهار آمد، خردگو فکر زنجیرم کند 78شمارهٔ ۳۱۹: غنچه سالی خون خورد، تا چهره یی گل ...79شمارهٔ ۳۲۰: آشنایی بتو عیب است که بیگانه کند!80شمارهٔ ۳۲۱: هست سالک با خدا، گر کار دنیا میکن ...81شمارهٔ ۳۲۲: گفت و گوی آن دهن، اندیشه بیجا میک ...82شمارهٔ ۳۲۳: فارغ از خود هر که میگردد، فراغت م ...83شمارهٔ ۳۲۴: زآن چشم، دل به یک دو نظر صلح میکن ...84شمارهٔ ۳۲۵: امروز کس کجا ز سخن یاد میکند؟85شمارهٔ ۳۲۶: کی دگر دیوانه ما با قبا سر میکند؟86شمارهٔ ۳۲۷: میشود جان تازه، چون دوری ازین تن ...87شمارهٔ ۳۲۸: پیش تو شکوه عزم تظلم نمیکند 88شمارهٔ ۳۲۹: در زبان خبطی سخن را از بها می افگ ...89شمارهٔ ۳۳۰: خوبان بغازه چون رخ خود لاله گون ک ...90شمارهٔ ۳۳۱: نیست دندان آنکه پیران از دهان می ...91شمارهٔ ۳۳۲: دردمندان، بسکه رم از خودنمایی میک ...92شمارهٔ ۳۳۳: گردید حرص افزون، آن را که مال افز ...93شمارهٔ ۳۳۴: سخن سیم و زر و خانه و اسباب بود 94شمارهٔ ۳۳۵: مهر و کین از بهر حق، در خلق عالم ...95شمارهٔ ۳۳۶: بر ما سخن سرد عزیزان نه گران بود 96شمارهٔ ۳۳۷: آنچه از آه ستمکش، بستم کیش رود 97شمارهٔ ۳۳۸: همچنان کز خطش آن خال نهان پیدا شو ...98شمارهٔ ۳۳۹: کی دلت خوشحال با اندیشه دنیا شود؟ ...99شمارهٔ ۳۴۰: تا نسازی با جفا، کی مشکلت آسان شو ...100شمارهٔ ۳۴۱: قد چون خمید، جمله حواست زبون شود 101شمارهٔ ۳۴۲: چو شرح حال شهیدان او رساله شود 102شمارهٔ ۳۴۳: بدگهر، نیک بدینار و بدرهم نشود 103شمارهٔ ۳۴۴: رویش چو آتشین ز می ناب میشود 104شمارهٔ ۳۴۵: چون بلند افتاد همت، تخت عزت میشود 105شمارهٔ ۳۴۶: از ضعیفی، ناله ام حاجت رواتر میشو ...106شمارهٔ ۳۴۷: گر چنین بر ما کمان ناز پرکش میشود 107شمارهٔ ۳۴۸: ریخت چون دندان، مدار جسم مشکل میش ...108شمارهٔ ۳۴۹: سنبل از تاب خم موی تو، درهم میشود 109شمارهٔ ۳۵۰: با صبوری کارهای مشکل آسان میشود 110شمارهٔ ۳۵۱: ای که پرچین جبهه ات، از حرف مردن ...111شمارهٔ ۳۵۲: کارها در آب و خاک فقر وارون میشود 112شمارهٔ ۳۵۳: تنها ز لفظ، شعر تو دلبر نمیشود 113شمارهٔ ۳۵۴: از چشم تنگ مردم، چشمم عصا نخواهد 114شمارهٔ ۳۵۵: عشق او جان خسته میخواهد 115شمارهٔ ۳۵۶: عجب دانم، از زخم بسمل برآید!116شمارهٔ ۳۵۷: ز عکست آینه، چون آب در خروش آید 117شمارهٔ ۳۵۸: ز خوی تند، همان تندخو بجان آید 118شمارهٔ ۳۵۹: خرد بگیر سر خود، که یار میآید 119شمارهٔ ۳۶۰: ره مقصود طی کردن، نه از تقصیر میآ ...120شمارهٔ ۳۶۱: خیر باشد، نگهش سخت بتک میآید 121شمارهٔ ۳۶۲: دوستان، مژده که ماه رمضان میآید 122شمارهٔ ۳۶۳: فریب عام، از هر رند بازاری نمی آی ...123شمارهٔ ۳۶۴: غم او ساخت دلم تنگ و، هم او بگشای ...124شمارهٔ ۳۶۵: تن نزار من، از چاکهای جامه نماید 125شمارهٔ ۳۶۶: هرگز بجهان کار کجان راست نیاید 126شمارهٔ ۳۶۷: عهد شباب بگذشت، وقت شتاب گردید 127شمارهٔ ۳۶۸: تا هوای سرمه گشتن ز استخوانم سر ک ...128شمارهٔ ۳۶۹: درد تو، کی توان بتن ناتوان کشید؟!129شمارهٔ ۳۷۰: جز حرف زر و سیم، دلت هیچ نگوید 130شمارهٔ ۳۷۱: از حرص گشته کام جهان پیش ما لذیذ 131شمارهٔ ۳۷۲: گر بود در پیش مهمان، نعمت الوان ل ...132شمارهٔ ۳۷۳: دل که باشد نشیمن غم یار 133شمارهٔ ۳۷۴: با چنان وحشت ز شوق رحمت آمرزگار 134شمارهٔ ۳۷۵: گزندگیست، چو خاری که خفت آرد بار 135شمارهٔ ۳۷۶: گوشه گیران را بره درگه سلطان چه ک ...136شمارهٔ ۳۷۷: گر نپرسد حالم آن نامهربان غمخوار ...137شمارهٔ ۳۷۸: روشن همیشه شمع دل از سوز آه دار 138شمارهٔ ۳۷۹: در چشم عقل هرکه بود سر حساب تر 139شمارهٔ ۳۸۰: میکند لطفی، ز بیرحمی بسی خونخوار ...140شمارهٔ ۳۸۱: مرا گلگشت معنی باشد از سیر چمن خو ...141شمارهٔ ۳۸۲: خلق می بینند فیض از تنگدستان بیشت ...142شمارهٔ ۳۸۳: میشود زین بندگیها، شرمساری بیشتر 143شمارهٔ ۳۸۴: مست آمد، با جمالی از شفق گلرنگ تر 144شمارهٔ ۳۸۵: کشد کلفت ز دنیا کم، بود هرکس بتمک ...145شمارهٔ ۳۸۶: کند پند ملایم در گرانجانان اثر به ...146شمارهٔ ۳۸۷: الینده ساغر گل مفلسونک ایاغینه بن ...147شمارهٔ ۳۸۸: منعم! باهل فقر چه خوانی نوای زر؟148شمارهٔ ۳۸۹: به از زمانه نداریم شوخ و شنگ دگر 149شمارهٔ ۳۹۰: کلاه ترک به سر نه، بگیر کشور دیگر 150شمارهٔ ۳۹۱: اوزگه عالمده مگر تو کسم غمیندن یا ...151شمارهٔ ۳۹۲: پیر چون گشتی، چو طفلان بازی دنیا ...152شمارهٔ ۳۹۳: چابقونچی، اگری باخشی مژگان یراقید ...153شمارهٔ ۳۹۴: گیچدی ئیگید لوق گونی ایندی خم اول ...154شمارهٔ ۳۹۵: غنچه سان این همه بر خویش مبال از ...155شمارهٔ ۳۹۶: قد خمید، از دیدن روها، به پشت پا ...156شمارهٔ ۳۹۷: گر نباشد بیش ای دل سیم و زر، با ک ...157شمارهٔ ۳۹۸: بهار کرد جهان را ز کوه و صحرا سبز 158شمارهٔ ۳۹۹: بر اهل ترک، نکرده است غم جفا هرگز 159شمارهٔ ۴۰۰: دنی نانجاق ترقی ایلسه عالی مکان ا ...160شمارهٔ ۴۰۱: گر گلسه لطفدین گوزه، اول ماهپاره ...161شمارهٔ ۴۰۲: یار طفلست و،ره کوچه نجسته است هنو ...162شمارهٔ ۴۰۳: بس است خواب، دگر چشم من ز جا برخی ...163شمارهٔ ۴۰۴: کاروان راه گمنامی نمیخواهد جرس 164شمارهٔ ۴۰۵: باشد بکشت عمر تو برق فنا نفس 165شمارهٔ ۴۰۶: موج دریای محنتی است نفس 166شمارهٔ ۴۰۷: گذشت زندگی و، شد ز دست کار افسوس 167شمارهٔ ۴۰۸: شده است باب در ایام ما ز بس تلبیس 168شمارهٔ ۴۰۹: تا به کی باشدت برای معاش 169شمارهٔ ۴۱۰: درفشان گردد چو دانا، در سخن، خامو ...170شمارهٔ ۴۱۱: زردرو چون خوشه، بهر روزی فردا مبا ...171شمارهٔ ۴۱۲: در گفتن عیب دگران بسته زبان باش 172شمارهٔ ۴۱۳: چو ابر بر سرمردم تمام احسان باش 173شمارهٔ ۴۱۴: تسخیر ملک فقر کن و، پادشاه باش 174شمارهٔ ۴۱۵: با خلق همنشین و، از ایشان رمیده ب ...175شمارهٔ ۴۱۶: شمشاد چیست تا کند آن زلف شانه اش؟ ...176شمارهٔ ۴۱۷: وقت نزاع، جان و دل از بهر غارتش 177شمارهٔ ۴۱۸: یارب بفضل خویش، گناهان ما ببخش 178شمارهٔ ۴۱۹: در زمین شوره هر دل که خواندی قابل ...179شمارهٔ ۴۲۰: نگین خاتم دلهاست در دندانش 180شمارهٔ ۴۲۱: گهر بر خویشتن پیچد ز فکر عقد دندا ...181شمارهٔ ۴۲۲: بهشت سفره درویش و، کاسه چو بینش 182شمارهٔ ۴۲۳: نشود عاشق از فغان خاموش 183شمارهٔ ۴۲۴: پیری آمد، نه جوانیست دگر از ما خو ...184شمارهٔ ۴۲۵: دل از خیال دوست، ندادم بفکر خویش 185شمارهٔ ۴۲۶: پادشاه ملک فقرم، بهر حفظ شان خویش 186شمارهٔ ۴۲۷: بود دنیا زنی، طول أملها زلف و گیس ...187شمارهٔ ۴۲۸: خرامان چون رود بیرون ز گلشن سرو د ...188شمارهٔ ۴۲۹: ای خوشا عزلت، که گردیم از در دلها ...189شمارهٔ ۴۳۰: نبود دعا فلک سیر، الا بپای اخلاص 190شمارهٔ ۴۳۱: غیر از خدنگ مرگ، که آن راست جان غ ...191شمارهٔ ۴۳۲: بر گردنم چنان شده محکم طناب قرض 192شمارهٔ ۴۳۳: عاشقان را ره ندارد، در دل پر غم ن ...193شمارهٔ ۴۳۴: نیست ای دل محنت آباد جهان، جای نش ...194شمارهٔ ۴۳۵: به پنج روزه حیاتست اعتبار غلط 195شمارهٔ ۴۳۶: ای مستی شباب، ترا کرده باب وعظ 196شمارهٔ ۴۳۷: باشد بحرف راست چو دایم بنای وعظ 197شمارهٔ ۴۳۸: میکنند از پیریم با هم سر و سامان ...198شمارهٔ ۴۳۹: راه اگر خواهی به اقلیم فنا مانند ...199شمارهٔ ۴۴۰: نیافته است کسی لذتی ز خوان طمع 200شمارهٔ ۴۴۱: غیر تلخی، طعم دیگر نیست در نان طم ...201شمارهٔ ۴۴۲: کسی ز خلق نباشد، چو خسروان قانع 202شمارهٔ ۴۴۳: از هجوم داغ، در تن نیست دیگر جای ...203شمارهٔ ۴۴۴: روشنایی از شب وصل تو اندوزد چراغ 204شمارهٔ ۴۴۵: ماند ز تاب و تب بدل زار من چراغ 205شمارهٔ ۴۴۶: انسان چه بود شرم و، درین نیست تکل ...206شمارهٔ ۴۴۷: میتواند لعل او شد بامی کوثر طرف 207شمارهٔ ۴۴۸: پیری آمد روشنی از چشم گریان رفت ح ...208شمارهٔ ۴۴۹: عهد شباب رفت و، نشد هیچ کار حیف!209شمارهٔ ۴۵۰: خانه ها کرده است ویران در جهان بس ...210شمارهٔ ۴۵۱: خواهد نمک خمیر وجودت ز شور عشق 211شمارهٔ ۴۵۲: غیر از می جنون، نرساند دماغ عشق 212شمارهٔ ۴۵۳: نبود این همه گشتن پی دنیا لایق 213شمارهٔ ۴۵۴: نباشدم تن تنها، ز فوج دشمن باک 214شمارهٔ ۴۵۵: از یار بد چه نقص، بخوش طینتان پاک ...215شمارهٔ ۴۵۶: افزون بود ز عالم دل یاد آن بزرگ 216شمارهٔ ۴۵۷: بگذشت زندگی همه در انتظار مرگ 217شمارهٔ ۴۵۸: من با نگاه عجز و، تو دل سخت تر ز ...218شمارهٔ ۴۵۹: ای کرده پشت بر حق و، رو در قفای م ...219شمارهٔ ۴۶۰: گذشت عمر و، تو در کار کاهلی، کاهل ...220شمارهٔ ۴۶۱: قامتم گردید چون قلاب، از یاد اجل 221شمارهٔ ۴۶۲: ای از عرق جبین تو صبح بهار دل 222شمارهٔ ۴۶۳: چشم پیکانت، نگاهی کرده روزی سوی د ...223شمارهٔ ۴۶۴: بیهوشی دولت را، مردن شمرد عاقل 224شمارهٔ ۴۶۵: کی میکنند جامه جان از جسد قبول 225شمارهٔ ۴۶۶: تا کعبه با خیال تو همدوش رفته ام 226شمارهٔ ۴۶۷: از نهفتن، راز را رسوای عالم کرده ...227شمارهٔ ۴۶۸: گر شود صبح رخش، مجلس فروز خانه ام 228شمارهٔ ۴۶۹: مژده باد ای دل، که اینک میرسد ماه ...229شمارهٔ ۴۷۰: یارب ز چرک مال جهان بخش نفرتم 230شمارهٔ ۴۷۱: اگر عاصی، اگر مجرم،اگر بیدین، اگر ...231شمارهٔ ۴۷۲: غبار آسا نسیمی چون وزد، در پای او ...232شمارهٔ ۴۷۳: ز شرح اشتیاق دوست، تا حرفی بیان ک ...233شمارهٔ ۴۷۴: از ناز اگر نیایی، خود در خیال مرد ...234شمارهٔ ۴۷۵: ز غصه جان نبری، بی حذر ازین مردم!235شمارهٔ ۴۷۶: نهادم عینک و، ملک عدم را بی خفا د ...236شمارهٔ ۴۷۷: ز بس نومیدی، از امیدهای خویشتن دی ...237شمارهٔ ۴۷۸: چو رنگ خویش، هردم انقلاب ساکنی دا ...238شمارهٔ ۴۷۹: بشکند از ناتوانی استخوان در پیکرم 239شمارهٔ ۴۸۰: چو تار چنگ کند گوشمال غم سازم 240شمارهٔ ۴۸۱: ز غم گر سوختم، نزدیک یار مهوش خوی ...241شمارهٔ ۴۸۲: تا تیغ تو بگذاشته لب بر لب زخمم 242شمارهٔ ۴۸۳: باین افتادگیها، مرد میدان دلیرانم 243شمارهٔ ۴۸۴: سرهنگ مصر گوشه نشینی کنون منم 244شمارهٔ ۴۸۵: ز آن جهان پاک آمدم، آلوده دامن می ...245شمارهٔ ۴۸۶: در وطن سخت غریبم، سفری میخواهم 246شمارهٔ ۴۸۷: برآ ز خانه، که از خان و مان خویش ...247شمارهٔ ۴۸۸: چهره بگشای، که از شوق بپرواز آیم 248شمارهٔ ۴۸۹: ما ز هر عشرت دنیا بسخن ساخته ایم 249شمارهٔ ۴۹۰: چشم و گوش و عقل و حس رفتند و، ما ...250شمارهٔ ۴۹۱: ما بلبلان خار علایق گزیده ایم 251شمارهٔ ۴۹۲: برکنده از حیات، باندک بهانه ایم 252شمارهٔ ۴۹۳: ضعف پیری آمد و، دست از جهان برداش ...253شمارهٔ ۴۹۴: بی رهنما، براه طلب پا گذاشتیم 254شمارهٔ ۴۹۵: ما ز نادانی، ز بس بدبین و بدخواه ...255شمارهٔ ۴۹۶: از بزرگان وحشی و، با خاکساران همد ...256شمارهٔ ۴۹۷: برده است از بسکه فکر آن نگار جانی ...257شمارهٔ ۴۹۸: بنشین تا رخت از تاب نظر غازه کنیم 258شمارهٔ ۴۹۹: چون کند پیری ستم، یاد جوانی میکنی ...259شمارهٔ ۵۰۰: چنان زشتم، که ترسم چشم رحمت ننگرد ...260شمارهٔ ۵۰۱: خود هم ز ظلم خانه خرابند ظالمان 261شمارهٔ ۵۰۲: درست نیست گشودن به خنده لب چندان 262شمارهٔ ۵۰۳: از ما گذشت عمر، بآیین مهوشان 263شمارهٔ ۵۰۴: غم بود غم، شراب درویشان 264شمارهٔ ۵۰۵: پا ز دولت نخورد، ترک سر درویشان 265شمارهٔ ۵۰۶: برگ جوانیت ریخت، برگ نوای طفلان 266شمارهٔ ۵۰۷: ریخت دندان و، گره در بند نان ما ه ...267شمارهٔ ۵۰۸: در تنم گردید داغش دردمند استخوان 268شمارهٔ ۵۰۹: پیش لطفش میتوان با روسیاهی ساختن 269شمارهٔ ۵۱۰: برگ ریزانست، رنگ از روی پیران ریخ ...270شمارهٔ ۵۱۱: از کمی پیوسته باید بیشی خود خواست ...271شمارهٔ ۵۱۲: پهلوانی نیست سنگی یا گلی برداشتن 272شمارهٔ ۵۱۳: تو که بر خار تحمل نتوانی رفتن 273شمارهٔ ۵۱۴: زیاده فیض توان از شکستگان بردن 274شمارهٔ ۵۱۵: باین سامان چه ساز عیش دیگر میتوان ...275شمارهٔ ۵۱۶: بسکه بد باشد ز شوخی خنده بر یاران ...276شمارهٔ ۵۱۷: کو بخت حرف پیش تو ای نازنین زدن؟277شمارهٔ ۵۱۸: گر بسیر گلشن، آن حیرت فزا خواهد ش ...278شمارهٔ ۵۱۹: قامتم گر این چنین از غم دو تا خوا ...279شمارهٔ ۵۲۰: با چراغ دل ازین ظلمت سرا باید شدن 280شمارهٔ ۵۲۱: در دل میگشاید، چشم از اغیار پوشید ...281شمارهٔ ۵۲۲: بگوش آنکه بود بهره ور ز فهمیدن 282شمارهٔ ۵۲۳: پیش چراغ فیض شب، از خواب دم مزن 283شمارهٔ ۵۲۴: گر فلاطون زمانی، حرف دانستن مزن 284شمارهٔ ۵۲۵: گشت چو معمار فیض، بانی بنیان حسن 285شمارهٔ ۵۲۶: ز شمع فیض تاریکی است، قانع را سرا ...286شمارهٔ ۵۲۷: شمع بینش که مرا بود جهان ز آن روش ...287شمارهٔ ۵۲۸: خویش را آزاد خواهی، صید دام دوست ...288شمارهٔ ۵۲۹: یا رب از خواب گران غفلتم بیدار کن 289شمارهٔ ۵۳۰: دیده چون شبنم، برین گلزار عبرت با ...290شمارهٔ ۵۳۱: بر در حق جز خضوع و عجز استدعا مکن 291شمارهٔ ۵۳۲: پشت دست از حسرت دینار با دندان مک ...292شمارهٔ ۵۳۳: بهار آمد، که جوشد ز آتش دل باز خو ...293شمارهٔ ۵۳۴: ای گل، تو بی علاقه به دنیا شدی و ...294شمارهٔ ۵۳۵: چون زبان در گفتگو، بیجا ز کام آید ...295شمارهٔ ۵۳۶: که تواند شدن از بزم تو طناز برون؟296شمارهٔ ۵۳۷: کرا پا میرود از محفل آن سیمبر بیر ...297شمارهٔ ۵۳۸: دمی ز آن پیش کآید چون حباب جان زت ...298شمارهٔ ۵۳۹: حال ما خواهی بدانی، زلف خوبان را ...299شمارهٔ ۵۴۰: شوخیش را نکند گوشه نشین خانه زین 300شمارهٔ ۵۴۱: چهره آرایی بود از نشأه می ننگ او 301شمارهٔ ۵۴۲: میتراود التفات از جبهه پر چین او 302شمارهٔ ۵۴۳: از آنم کم، که گویم شکر احسان زیاد ...303شمارهٔ ۵۴۴: میکند گرمی بما هر بیوفائی غیر تو 304شمارهٔ ۵۴۵: گردد چو بگفتار زبان در دهن تو 305شمارهٔ ۵۴۶: غم میرمد، ز پیچش زلف سیاه تو 306شمارهٔ ۵۴۷: نیست بلبل چو من و، گل نه چنانست ک ...307شمارهٔ ۵۴۸: موی چون گردید جو گندم، دگر هشیار ...308شمارهٔ ۵۴۹: گذر گاهی بود گلزار گیتی، از صبا ب ...309شمارهٔ ۵۵۰: چشم بگشا غنچه آسا در بهار صبحگاه 310شمارهٔ ۵۵۱: غیر محرومی رویت نبود کار نگاه 311شمارهٔ ۵۵۲: نخل شمع، از چشم گریان سربلندی یاف ...312شمارهٔ ۵۵۳: دنیا طلب، به دنیا، دل بین چگونه د ...313شمارهٔ ۵۵۴: یارب ز کهنه دیر جهان، وحشتم بده 314شمارهٔ ۵۵۵: چشمش در ستم باز بر خلق کرده 315شمارهٔ ۵۵۶: یارب دل قانع، بدل سیم زرم ده 316شمارهٔ ۵۵۷: کشد رشکم، اگر دانم کس احوال مرا د ...317شمارهٔ ۵۵۸: ز حیرت تو، کسی گردش از کباب ندیده 318شمارهٔ ۵۵۹: ویرمه، چوق رنگ گل عارض جانانمزه 319شمارهٔ ۵۶۰: زال دنیا محو گردیدن ندارد این همه 320شمارهٔ ۵۶۱: کشد از گرم رویی، نیک و بد را در ب ...321شمارهٔ ۵۶۲: نگذاشت جان غم تو برای شهادتی 322شمارهٔ ۵۶۳: شایسته قبول، ندارم عبادتی 323شمارهٔ ۵۶۴: زیر گل بودن، بسی خوشتر، که زیر من ...324شمارهٔ ۵۶۵: با من همیشه درد تو دارد عنایتی 325شمارهٔ ۵۶۶: نیی کریم، ز فیض آب تا نمیگردی 326شمارهٔ ۵۶۷: بگرد دولت دنیای دون پرور چه میگرد ...327شمارهٔ ۵۶۸: پسند دوست نبود خود پسندی 328شمارهٔ ۵۶۹: درین ماتم سرا از غفلت ای جاهل، چه ...329شمارهٔ ۵۷۰: بی سجده درگاه تو، نبود سر خاری 330شمارهٔ ۵۷۱: در دلها برویت میگشاید نرم گفتاری 331شمارهٔ ۵۷۲: سرکش سمند دولت، پر نیست اعتباری 332شمارهٔ ۵۷۳: بغیر بیکسیم نیست در جهان یاری 333شمارهٔ ۵۷۴: دل پر غم، سر پر شور و، جان بینوا ...334شمارهٔ ۵۷۵: نباشد مردی آن کاسباب ملک و، سیم و ...335شمارهٔ ۵۷۶: دلم از گرد کلفت، شام دیجور است پن ...336شمارهٔ ۵۷۷: گوشه یی میخواهم و، چشم بخوان دل ت ...337شمارهٔ ۵۷۸: میبرد هر دم دلم را، غمزه غارتگری 338شمارهٔ ۵۷۹: دگر مخواب، چو دندان فتادت ای سفری 339شمارهٔ ۵۸۰: خسروی خواهی، بنه از سر کلاه سروری 340شمارهٔ ۵۸۱: بهر نان تاکی بدرها آب روی خود بری ...341شمارهٔ ۵۸۲: نیست او شاه که دارد کمر سیم و زری ...342شمارهٔ ۵۸۳: چنان در بند غم باید بخود بالیدن ا ...343شمارهٔ ۵۸۴: کیم من؟ بیدلی، بیچاره یی، از خویش ...344شمارهٔ ۵۸۵: ز دل رفتی مرا گرد تعلق، حبذا پیری ...345شمارهٔ ۵۸۶: ایام عیش بگذشت، شد روزگار پیری 346شمارهٔ ۵۸۷: کند پیوسته با آن تیغ ابرو هر که د ...347شمارهٔ ۵۸۸: بهرجا میفروزی چهره،آتشخانه میسازی 348شمارهٔ ۵۸۹: کونکلر یرده جیرانی فغانلر گوکده د ...349شمارهٔ ۵۹۰: گاهی سری بخاطر غمناک میکشی 350شمارهٔ ۵۹۱: نماز عاشقان باشد، همه مستی و بیهو ...351شمارهٔ ۵۹۲: دوست داند زبان خاموشی 352شمارهٔ ۵۹۳: چون ز صحرای عدم گشت بتن جان راضی؟353شمارهٔ ۵۹۴: همچو ناخن، شده خم بر در سلطان تاک ...354شمارهٔ ۵۹۵: از برای مال، گشتن کوه صحرا تا بکی ...355شمارهٔ ۵۹۶: با همه نیرنگ، تاکی گفت و گوی سادگ ...356شمارهٔ ۵۹۷: در میان دوستان، با این کمال بندگی 357شمارهٔ ۵۹۸: نیست چون بر غیر جان کندن، بنای زن ...358شمارهٔ ۵۹۹: با این دو روزه عمر، با این حرص پی ...359شمارهٔ ۶۰۰: چون کند شمع رخت را انجمن پروانگی 360شمارهٔ ۶۰۱: از حال میزند دم، صوفی بهرزه نالی 361شمارهٔ ۶۰۲: بر کتاب دل نوشتم تا خط عشقت جلی 362شمارهٔ ۶۰۳: ز بس پر گشته بزم از حیرت روی دل آ ...363شمارهٔ ۶۰۴: اگر گللر غمیندینک دور چمنده بلبل ...364شمارهٔ ۶۰۵: زبان گشود و، چنین گفت شمع نورانی:365شمارهٔ ۶۰۶: ندهم تن بجز از عریانی 366شمارهٔ ۶۰۷: با من نگاه او کرد، هر چند پهلوانی 367شمارهٔ ۶۰۸: چه دوداست آن ترا بر گرد لب از خط ...368شمارهٔ ۶۰۹: تو کز طول امل در بند جمع مال و سا ...369شمارهٔ ۶۱۰: تو جانی، جان! چرا چندین گرفتار بد ...370شمارهٔ ۶۱۱: بر من کند از بس غم عشق تو گرانی 371شمارهٔ ۶۱۲: بکام خویش، نچیدم گلی ز باغ جوانی 372شمارهٔ ۶۱۳: پیری رسید و نور نظر گشت رفتنی 373شمارهٔ ۶۱۴: نتواندم بعشوه جهان کرد رهزنی 374شمارهٔ ۶۱۵: زینت اهل صفا، آمده عریان بدنی 375شمارهٔ ۶۱۶: تن ز هم پاشید و، فکر پوشش آن میکن ...376شمارهٔ ۶۱۷: جوش بهار شد، سرو پا را چه میکنی؟!377شمارهٔ ۶۱۸: دولت آن باشد که حق را بنده فرمانی ...378شمارهٔ ۶۱۹: کام حاصل ای دل از آه سحر گاهی کنی 379شمارهٔ ۶۲۰: بملک فقر خود را آن زمان فرمانروا ...380شمارهٔ ۶۲۱: بنده عالم چرا از بهر ده درهم شوی؟381شمارهٔ ۶۲۲: نظر بگشا، نگه دانسته کن، در هر پر ...382شمارهٔ ۶۲۳: هر نقش درم بندی است، در دیده آگاه ...383شمارهٔ ۶۲۴: در کنار یار، از یار است دست ما ته ...384شمارهٔ ۶۲۵: خردمندی فزاید آدمی را بسکه تنهایی 385شمارهٔ ۶۲۶: ز مرگت دوستان را، آن قدرها نیست پ ...386شمارهٔ ۶۲۷: ای رنگت از طراوت، چون اطلس ختایی 387شمارهٔ ۶۲۸: چون تن درست بود، گو مباش دنیائی 388شمارهٔ ۶۲۹: برگی از باغ تو، هر رنگ گل زیبایی 389شمارهٔ ۶۳۰: بسویت جنبش هر نو نهال ایمای ابروی ...390شمارهٔ ۶۳۱: دیوانه گر نه یی، بخود این دل چه د ...391شمارهٔ ۶۳۲: بنده تن تا بکی، ای جان اگر آزاده ...392شمارهٔ ۶۳۳: با لاف عقل، بازی دنیا چه خورده یی ...393شمارهٔ ۶۳۴: عشق نبود جز بلا با صبر بی اندازه ...394شمارهٔ ۶۳۵: ای که از سودای گنج سیم و زر دیوان ...

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ