به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

واعظ قزوینی

واعظ قزوینیغزل هاشمارهٔ ۴۳۲: بر گردنم چنان شده محکم طناب قرض

840عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

بر گردنم چنان شده محکم طناب قرض
کز جا دگر نمیکندم اضطراب قرض
نظم سخن چگونه نپاشد ز یکدیگر
تار نفس گسسته شد از پیچ و تاب قرض
زآن وا نمیشود بسخن چون صدف لبم
کز سر گذشته چون عرق شرم، آب قرض
قرض از حساب رفت برون و، نمیدهم
چیزی بقرض خواه، بغیر از حساب قرض
یارب، رها نیش تو ازین فکر جانگداز
واعظ دگر ندارد ازین بیش تاب قرض

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۴۳۱: غیر از خدنگ مرگ، که آن راست جان غ ...2شمارهٔ ۴۳۲: بر گردنم چنان شده محکم طناب قرض 3شمارهٔ ۴۳۳: عاشقان را ره ندارد، در دل پر غم ن ...4شمارهٔ ۴۳۴: نیست ای دل محنت آباد جهان، جای نش ...5شمارهٔ ۴۳۵: به پنج روزه حیاتست اعتبار غلط 6شمارهٔ ۴۳۶: ای مستی شباب، ترا کرده باب وعظ 7شمارهٔ ۴۳۷: باشد بحرف راست چو دایم بنای وعظ 8شمارهٔ ۴۳۸: میکنند از پیریم با هم سر و سامان ...9شمارهٔ ۴۳۹: راه اگر خواهی به اقلیم فنا مانند ...10شمارهٔ ۴۴۰: نیافته است کسی لذتی ز خوان طمع 11شمارهٔ ۴۴۱: غیر تلخی، طعم دیگر نیست در نان طم ...12شمارهٔ ۴۴۲: کسی ز خلق نباشد، چو خسروان قانع 13شمارهٔ ۴۴۳: از هجوم داغ، در تن نیست دیگر جای ...14شمارهٔ ۴۴۴: روشنایی از شب وصل تو اندوزد چراغ 15شمارهٔ ۴۴۵: ماند ز تاب و تب بدل زار من چراغ 16شمارهٔ ۴۴۶: انسان چه بود شرم و، درین نیست تکل ...17شمارهٔ ۴۴۷: میتواند لعل او شد بامی کوثر طرف 18شمارهٔ ۴۴۸: پیری آمد روشنی از چشم گریان رفت ح ...19شمارهٔ ۴۴۹: عهد شباب رفت و، نشد هیچ کار حیف!20شمارهٔ ۴۵۰: خانه ها کرده است ویران در جهان بس ...21شمارهٔ ۴۵۱: خواهد نمک خمیر وجودت ز شور عشق 22شمارهٔ ۴۵۲: غیر از می جنون، نرساند دماغ عشق 23شمارهٔ ۴۵۳: نبود این همه گشتن پی دنیا لایق 24شمارهٔ ۴۵۴: نباشدم تن تنها، ز فوج دشمن باک 25شمارهٔ ۴۵۵: از یار بد چه نقص، بخوش طینتان پاک ...26شمارهٔ ۴۵۶: افزون بود ز عالم دل یاد آن بزرگ 27شمارهٔ ۴۵۷: بگذشت زندگی همه در انتظار مرگ 28شمارهٔ ۴۵۸: من با نگاه عجز و، تو دل سخت تر ز ...29شمارهٔ ۴۵۹: ای کرده پشت بر حق و، رو در قفای م ...30شمارهٔ ۴۶۰: گذشت عمر و، تو در کار کاهلی، کاهل ...31شمارهٔ ۴۶۱: قامتم گردید چون قلاب، از یاد اجل 32شمارهٔ ۴۶۲: ای از عرق جبین تو صبح بهار دل 33شمارهٔ ۴۶۳: چشم پیکانت، نگاهی کرده روزی سوی د ...34شمارهٔ ۴۶۴: بیهوشی دولت را، مردن شمرد عاقل 35شمارهٔ ۴۶۵: کی میکنند جامه جان از جسد قبول 36شمارهٔ ۴۶۶: تا کعبه با خیال تو همدوش رفته ام 37شمارهٔ ۴۶۷: از نهفتن، راز را رسوای عالم کرده ...38شمارهٔ ۴۶۸: گر شود صبح رخش، مجلس فروز خانه ام 39شمارهٔ ۴۶۹: مژده باد ای دل، که اینک میرسد ماه ...40شمارهٔ ۴۷۰: یارب ز چرک مال جهان بخش نفرتم 41شمارهٔ ۴۷۱: اگر عاصی، اگر مجرم،اگر بیدین، اگر ...42شمارهٔ ۴۷۲: غبار آسا نسیمی چون وزد، در پای او ...43شمارهٔ ۴۷۳: ز شرح اشتیاق دوست، تا حرفی بیان ک ...44شمارهٔ ۴۷۴: از ناز اگر نیایی، خود در خیال مرد ...45شمارهٔ ۴۷۵: ز غصه جان نبری، بی حذر ازین مردم!46شمارهٔ ۴۷۶: نهادم عینک و، ملک عدم را بی خفا د ...47شمارهٔ ۴۷۷: ز بس نومیدی، از امیدهای خویشتن دی ...48شمارهٔ ۴۷۸: چو رنگ خویش، هردم انقلاب ساکنی دا ...49شمارهٔ ۴۷۹: بشکند از ناتوانی استخوان در پیکرم 50شمارهٔ ۴۸۰: چو تار چنگ کند گوشمال غم سازم 51شمارهٔ ۴۸۱: ز غم گر سوختم، نزدیک یار مهوش خوی ...52شمارهٔ ۴۸۲: تا تیغ تو بگذاشته لب بر لب زخمم 53شمارهٔ ۴۸۳: باین افتادگیها، مرد میدان دلیرانم 54شمارهٔ ۴۸۴: سرهنگ مصر گوشه نشینی کنون منم 55شمارهٔ ۴۸۵: ز آن جهان پاک آمدم، آلوده دامن می ...56شمارهٔ ۴۸۶: در وطن سخت غریبم، سفری میخواهم 57شمارهٔ ۴۸۷: برآ ز خانه، که از خان و مان خویش ...58شمارهٔ ۴۸۸: چهره بگشای، که از شوق بپرواز آیم 59شمارهٔ ۴۸۹: ما ز هر عشرت دنیا بسخن ساخته ایم 60شمارهٔ ۴۹۰: چشم و گوش و عقل و حس رفتند و، ما ...61شمارهٔ ۴۹۱: ما بلبلان خار علایق گزیده ایم 62شمارهٔ ۴۹۲: برکنده از حیات، باندک بهانه ایم 63شمارهٔ ۴۹۳: ضعف پیری آمد و، دست از جهان برداش ...64شمارهٔ ۴۹۴: بی رهنما، براه طلب پا گذاشتیم 65شمارهٔ ۴۹۵: ما ز نادانی، ز بس بدبین و بدخواه ...66شمارهٔ ۴۹۶: از بزرگان وحشی و، با خاکساران همد ...67شمارهٔ ۴۹۷: برده است از بسکه فکر آن نگار جانی ...68شمارهٔ ۴۹۸: بنشین تا رخت از تاب نظر غازه کنیم 69شمارهٔ ۴۹۹: چون کند پیری ستم، یاد جوانی میکنی ...70شمارهٔ ۵۰۰: چنان زشتم، که ترسم چشم رحمت ننگرد ...71شمارهٔ ۵۰۱: خود هم ز ظلم خانه خرابند ظالمان 72شمارهٔ ۵۰۲: درست نیست گشودن به خنده لب چندان 73شمارهٔ ۵۰۳: از ما گذشت عمر، بآیین مهوشان 74شمارهٔ ۵۰۴: غم بود غم، شراب درویشان 75شمارهٔ ۵۰۵: پا ز دولت نخورد، ترک سر درویشان 76شمارهٔ ۵۰۶: برگ جوانیت ریخت، برگ نوای طفلان 77شمارهٔ ۵۰۷: ریخت دندان و، گره در بند نان ما ه ...78شمارهٔ ۵۰۸: در تنم گردید داغش دردمند استخوان 79شمارهٔ ۵۰۹: پیش لطفش میتوان با روسیاهی ساختن 80شمارهٔ ۵۱۰: برگ ریزانست، رنگ از روی پیران ریخ ...81شمارهٔ ۵۱۱: از کمی پیوسته باید بیشی خود خواست ...82شمارهٔ ۵۱۲: پهلوانی نیست سنگی یا گلی برداشتن 83شمارهٔ ۵۱۳: تو که بر خار تحمل نتوانی رفتن 84شمارهٔ ۵۱۴: زیاده فیض توان از شکستگان بردن 85شمارهٔ ۵۱۵: باین سامان چه ساز عیش دیگر میتوان ...86شمارهٔ ۵۱۶: بسکه بد باشد ز شوخی خنده بر یاران ...87شمارهٔ ۵۱۷: کو بخت حرف پیش تو ای نازنین زدن؟88شمارهٔ ۵۱۸: گر بسیر گلشن، آن حیرت فزا خواهد ش ...89شمارهٔ ۵۱۹: قامتم گر این چنین از غم دو تا خوا ...90شمارهٔ ۵۲۰: با چراغ دل ازین ظلمت سرا باید شدن 91شمارهٔ ۵۲۱: در دل میگشاید، چشم از اغیار پوشید ...92شمارهٔ ۵۲۲: بگوش آنکه بود بهره ور ز فهمیدن 93شمارهٔ ۵۲۳: پیش چراغ فیض شب، از خواب دم مزن 94شمارهٔ ۵۲۴: گر فلاطون زمانی، حرف دانستن مزن 95شمارهٔ ۵۲۵: گشت چو معمار فیض، بانی بنیان حسن 96شمارهٔ ۵۲۶: ز شمع فیض تاریکی است، قانع را سرا ...97شمارهٔ ۵۲۷: شمع بینش که مرا بود جهان ز آن روش ...98شمارهٔ ۵۲۸: خویش را آزاد خواهی، صید دام دوست ...99شمارهٔ ۵۲۹: یا رب از خواب گران غفلتم بیدار کن 100شمارهٔ ۵۳۰: دیده چون شبنم، برین گلزار عبرت با ...101شمارهٔ ۵۳۱: بر در حق جز خضوع و عجز استدعا مکن 102شمارهٔ ۵۳۲: پشت دست از حسرت دینار با دندان مک ...103شمارهٔ ۵۳۳: بهار آمد، که جوشد ز آتش دل باز خو ...104شمارهٔ ۵۳۴: ای گل، تو بی علاقه به دنیا شدی و ...105شمارهٔ ۵۳۵: چون زبان در گفتگو، بیجا ز کام آید ...106شمارهٔ ۵۳۶: که تواند شدن از بزم تو طناز برون؟107شمارهٔ ۵۳۷: کرا پا میرود از محفل آن سیمبر بیر ...108شمارهٔ ۵۳۸: دمی ز آن پیش کآید چون حباب جان زت ...109شمارهٔ ۵۳۹: حال ما خواهی بدانی، زلف خوبان را ...110شمارهٔ ۵۴۰: شوخیش را نکند گوشه نشین خانه زین 111شمارهٔ ۵۴۱: چهره آرایی بود از نشأه می ننگ او 112شمارهٔ ۵۴۲: میتراود التفات از جبهه پر چین او 113شمارهٔ ۵۴۳: از آنم کم، که گویم شکر احسان زیاد ...114شمارهٔ ۵۴۴: میکند گرمی بما هر بیوفائی غیر تو 115شمارهٔ ۵۴۵: گردد چو بگفتار زبان در دهن تو 116شمارهٔ ۵۴۶: غم میرمد، ز پیچش زلف سیاه تو 117شمارهٔ ۵۴۷: نیست بلبل چو من و، گل نه چنانست ک ...118شمارهٔ ۵۴۸: موی چون گردید جو گندم، دگر هشیار ...119شمارهٔ ۵۴۹: گذر گاهی بود گلزار گیتی، از صبا ب ...120شمارهٔ ۵۵۰: چشم بگشا غنچه آسا در بهار صبحگاه 121شمارهٔ ۵۵۱: غیر محرومی رویت نبود کار نگاه 122شمارهٔ ۵۵۲: نخل شمع، از چشم گریان سربلندی یاف ...123شمارهٔ ۵۵۳: دنیا طلب، به دنیا، دل بین چگونه د ...124شمارهٔ ۵۵۴: یارب ز کهنه دیر جهان، وحشتم بده 125شمارهٔ ۵۵۵: چشمش در ستم باز بر خلق کرده 126شمارهٔ ۵۵۶: یارب دل قانع، بدل سیم زرم ده 127شمارهٔ ۵۵۷: کشد رشکم، اگر دانم کس احوال مرا د ...128شمارهٔ ۵۵۸: ز حیرت تو، کسی گردش از کباب ندیده 129شمارهٔ ۵۵۹: ویرمه، چوق رنگ گل عارض جانانمزه 130شمارهٔ ۵۶۰: زال دنیا محو گردیدن ندارد این همه 131شمارهٔ ۵۶۱: کشد از گرم رویی، نیک و بد را در ب ...132شمارهٔ ۵۶۲: نگذاشت جان غم تو برای شهادتی 133شمارهٔ ۵۶۳: شایسته قبول، ندارم عبادتی 134شمارهٔ ۵۶۴: زیر گل بودن، بسی خوشتر، که زیر من ...135شمارهٔ ۵۶۵: با من همیشه درد تو دارد عنایتی 136شمارهٔ ۵۶۶: نیی کریم، ز فیض آب تا نمیگردی 137شمارهٔ ۵۶۷: بگرد دولت دنیای دون پرور چه میگرد ...138شمارهٔ ۵۶۸: پسند دوست نبود خود پسندی 139شمارهٔ ۵۶۹: درین ماتم سرا از غفلت ای جاهل، چه ...140شمارهٔ ۵۷۰: بی سجده درگاه تو، نبود سر خاری 141شمارهٔ ۵۷۱: در دلها برویت میگشاید نرم گفتاری 142شمارهٔ ۵۷۲: سرکش سمند دولت، پر نیست اعتباری 143شمارهٔ ۵۷۳: بغیر بیکسیم نیست در جهان یاری 144شمارهٔ ۵۷۴: دل پر غم، سر پر شور و، جان بینوا ...145شمارهٔ ۵۷۵: نباشد مردی آن کاسباب ملک و، سیم و ...146شمارهٔ ۵۷۶: دلم از گرد کلفت، شام دیجور است پن ...147شمارهٔ ۵۷۷: گوشه یی میخواهم و، چشم بخوان دل ت ...148شمارهٔ ۵۷۸: میبرد هر دم دلم را، غمزه غارتگری 149شمارهٔ ۵۷۹: دگر مخواب، چو دندان فتادت ای سفری 150شمارهٔ ۵۸۰: خسروی خواهی، بنه از سر کلاه سروری 151شمارهٔ ۵۸۱: بهر نان تاکی بدرها آب روی خود بری ...152شمارهٔ ۵۸۲: نیست او شاه که دارد کمر سیم و زری ...153شمارهٔ ۵۸۳: چنان در بند غم باید بخود بالیدن ا ...154شمارهٔ ۵۸۴: کیم من؟ بیدلی، بیچاره یی، از خویش ...155شمارهٔ ۵۸۵: ز دل رفتی مرا گرد تعلق، حبذا پیری ...156شمارهٔ ۵۸۶: ایام عیش بگذشت، شد روزگار پیری 157شمارهٔ ۵۸۷: کند پیوسته با آن تیغ ابرو هر که د ...158شمارهٔ ۵۸۸: بهرجا میفروزی چهره،آتشخانه میسازی 159شمارهٔ ۵۸۹: کونکلر یرده جیرانی فغانلر گوکده د ...160شمارهٔ ۵۹۰: گاهی سری بخاطر غمناک میکشی 161شمارهٔ ۵۹۱: نماز عاشقان باشد، همه مستی و بیهو ...162شمارهٔ ۵۹۲: دوست داند زبان خاموشی 163شمارهٔ ۵۹۳: چون ز صحرای عدم گشت بتن جان راضی؟164شمارهٔ ۵۹۴: همچو ناخن، شده خم بر در سلطان تاک ...165شمارهٔ ۵۹۵: از برای مال، گشتن کوه صحرا تا بکی ...166شمارهٔ ۵۹۶: با همه نیرنگ، تاکی گفت و گوی سادگ ...167شمارهٔ ۵۹۷: در میان دوستان، با این کمال بندگی 168شمارهٔ ۵۹۸: نیست چون بر غیر جان کندن، بنای زن ...169شمارهٔ ۵۹۹: با این دو روزه عمر، با این حرص پی ...170شمارهٔ ۶۰۰: چون کند شمع رخت را انجمن پروانگی 171شمارهٔ ۶۰۱: از حال میزند دم، صوفی بهرزه نالی 172شمارهٔ ۶۰۲: بر کتاب دل نوشتم تا خط عشقت جلی 173شمارهٔ ۶۰۳: ز بس پر گشته بزم از حیرت روی دل آ ...174شمارهٔ ۶۰۴: اگر گللر غمیندینک دور چمنده بلبل ...175شمارهٔ ۶۰۵: زبان گشود و، چنین گفت شمع نورانی:176شمارهٔ ۶۰۶: ندهم تن بجز از عریانی 177شمارهٔ ۶۰۷: با من نگاه او کرد، هر چند پهلوانی 178شمارهٔ ۶۰۸: چه دوداست آن ترا بر گرد لب از خط ...179شمارهٔ ۶۰۹: تو کز طول امل در بند جمع مال و سا ...180شمارهٔ ۶۱۰: تو جانی، جان! چرا چندین گرفتار بد ...181شمارهٔ ۶۱۱: بر من کند از بس غم عشق تو گرانی 182شمارهٔ ۶۱۲: بکام خویش، نچیدم گلی ز باغ جوانی 183شمارهٔ ۶۱۳: پیری رسید و نور نظر گشت رفتنی 184شمارهٔ ۶۱۴: نتواندم بعشوه جهان کرد رهزنی 185شمارهٔ ۶۱۵: زینت اهل صفا، آمده عریان بدنی 186شمارهٔ ۶۱۶: تن ز هم پاشید و، فکر پوشش آن میکن ...187شمارهٔ ۶۱۷: جوش بهار شد، سرو پا را چه میکنی؟!188شمارهٔ ۶۱۸: دولت آن باشد که حق را بنده فرمانی ...189شمارهٔ ۶۱۹: کام حاصل ای دل از آه سحر گاهی کنی 190شمارهٔ ۶۲۰: بملک فقر خود را آن زمان فرمانروا ...191شمارهٔ ۶۲۱: بنده عالم چرا از بهر ده درهم شوی؟192شمارهٔ ۶۲۲: نظر بگشا، نگه دانسته کن، در هر پر ...193شمارهٔ ۶۲۳: هر نقش درم بندی است، در دیده آگاه ...194شمارهٔ ۶۲۴: در کنار یار، از یار است دست ما ته ...195شمارهٔ ۶۲۵: خردمندی فزاید آدمی را بسکه تنهایی 196شمارهٔ ۶۲۶: ز مرگت دوستان را، آن قدرها نیست پ ...197شمارهٔ ۶۲۷: ای رنگت از طراوت، چون اطلس ختایی 198شمارهٔ ۶۲۸: چون تن درست بود، گو مباش دنیائی 199شمارهٔ ۶۲۹: برگی از باغ تو، هر رنگ گل زیبایی 200شمارهٔ ۶۳۰: بسویت جنبش هر نو نهال ایمای ابروی ...201شمارهٔ ۶۳۱: دیوانه گر نه یی، بخود این دل چه د ...202شمارهٔ ۶۳۲: بنده تن تا بکی، ای جان اگر آزاده ...203شمارهٔ ۶۳۳: با لاف عقل، بازی دنیا چه خورده یی ...204شمارهٔ ۶۳۴: عشق نبود جز بلا با صبر بی اندازه ...205شمارهٔ ۶۳۵: ای که از سودای گنج سیم و زر دیوان ...

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ