به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

واعظ قزوینی

واعظ قزوینیغزل هاشمارهٔ ۴۶۴: بیهوشی دولت را، مردن شمرد عاقل

830عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

بیهوشی دولت را، مردن شمرد عاقل
آوازه رفعت را، شیون شمرد عاقل
اوضاع جهان دایم، مانند نفس باشد
هرآمد کاری را، رفتن شمرد عاقل
لب چون بطلب جنبد، در پیش کسان، آن را
بر شمع نکو نامی، دامن شمرد عاقل
آسایش عزلت را، گفتیم و، نفهمیدند
این مرتبه جویان را، کودن شمرد عاقل
در راه حذر جویی، تنگست ز بس فرصت
هر سودن مژگان را، خفتن شمرد عاقل
چون غرق عرق گردم، از شرم گنه واعظ
ز آسیب عذاب آن را، جوشن شمرد عاقل

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۴۶۳: چشم پیکانت، نگاهی کرده روزی سوی د ...2شمارهٔ ۴۶۴: بیهوشی دولت را، مردن شمرد عاقل 3شمارهٔ ۴۶۵: کی میکنند جامه جان از جسد قبول 4شمارهٔ ۴۶۶: تا کعبه با خیال تو همدوش رفته ام 5شمارهٔ ۴۶۷: از نهفتن، راز را رسوای عالم کرده ...6شمارهٔ ۴۶۸: گر شود صبح رخش، مجلس فروز خانه ام 7شمارهٔ ۴۶۹: مژده باد ای دل، که اینک میرسد ماه ...8شمارهٔ ۴۷۰: یارب ز چرک مال جهان بخش نفرتم 9شمارهٔ ۴۷۱: اگر عاصی، اگر مجرم،اگر بیدین، اگر ...10شمارهٔ ۴۷۲: غبار آسا نسیمی چون وزد، در پای او ...11شمارهٔ ۴۷۳: ز شرح اشتیاق دوست، تا حرفی بیان ک ...12شمارهٔ ۴۷۴: از ناز اگر نیایی، خود در خیال مرد ...13شمارهٔ ۴۷۵: ز غصه جان نبری، بی حذر ازین مردم!14شمارهٔ ۴۷۶: نهادم عینک و، ملک عدم را بی خفا د ...15شمارهٔ ۴۷۷: ز بس نومیدی، از امیدهای خویشتن دی ...16شمارهٔ ۴۷۸: چو رنگ خویش، هردم انقلاب ساکنی دا ...17شمارهٔ ۴۷۹: بشکند از ناتوانی استخوان در پیکرم 18شمارهٔ ۴۸۰: چو تار چنگ کند گوشمال غم سازم 19شمارهٔ ۴۸۱: ز غم گر سوختم، نزدیک یار مهوش خوی ...20شمارهٔ ۴۸۲: تا تیغ تو بگذاشته لب بر لب زخمم 21شمارهٔ ۴۸۳: باین افتادگیها، مرد میدان دلیرانم 22شمارهٔ ۴۸۴: سرهنگ مصر گوشه نشینی کنون منم 23شمارهٔ ۴۸۵: ز آن جهان پاک آمدم، آلوده دامن می ...24شمارهٔ ۴۸۶: در وطن سخت غریبم، سفری میخواهم 25شمارهٔ ۴۸۷: برآ ز خانه، که از خان و مان خویش ...26شمارهٔ ۴۸۸: چهره بگشای، که از شوق بپرواز آیم 27شمارهٔ ۴۸۹: ما ز هر عشرت دنیا بسخن ساخته ایم 28شمارهٔ ۴۹۰: چشم و گوش و عقل و حس رفتند و، ما ...29شمارهٔ ۴۹۱: ما بلبلان خار علایق گزیده ایم 30شمارهٔ ۴۹۲: برکنده از حیات، باندک بهانه ایم 31شمارهٔ ۴۹۳: ضعف پیری آمد و، دست از جهان برداش ...32شمارهٔ ۴۹۴: بی رهنما، براه طلب پا گذاشتیم 33شمارهٔ ۴۹۵: ما ز نادانی، ز بس بدبین و بدخواه ...34شمارهٔ ۴۹۶: از بزرگان وحشی و، با خاکساران همد ...35شمارهٔ ۴۹۷: برده است از بسکه فکر آن نگار جانی ...36شمارهٔ ۴۹۸: بنشین تا رخت از تاب نظر غازه کنیم 37شمارهٔ ۴۹۹: چون کند پیری ستم، یاد جوانی میکنی ...38شمارهٔ ۵۰۰: چنان زشتم، که ترسم چشم رحمت ننگرد ...39شمارهٔ ۵۰۱: خود هم ز ظلم خانه خرابند ظالمان 40شمارهٔ ۵۰۲: درست نیست گشودن به خنده لب چندان 41شمارهٔ ۵۰۳: از ما گذشت عمر، بآیین مهوشان 42شمارهٔ ۵۰۴: غم بود غم، شراب درویشان 43شمارهٔ ۵۰۵: پا ز دولت نخورد، ترک سر درویشان 44شمارهٔ ۵۰۶: برگ جوانیت ریخت، برگ نوای طفلان 45شمارهٔ ۵۰۷: ریخت دندان و، گره در بند نان ما ه ...46شمارهٔ ۵۰۸: در تنم گردید داغش دردمند استخوان 47شمارهٔ ۵۰۹: پیش لطفش میتوان با روسیاهی ساختن 48شمارهٔ ۵۱۰: برگ ریزانست، رنگ از روی پیران ریخ ...49شمارهٔ ۵۱۱: از کمی پیوسته باید بیشی خود خواست ...50شمارهٔ ۵۱۲: پهلوانی نیست سنگی یا گلی برداشتن 51شمارهٔ ۵۱۳: تو که بر خار تحمل نتوانی رفتن 52شمارهٔ ۵۱۴: زیاده فیض توان از شکستگان بردن 53شمارهٔ ۵۱۵: باین سامان چه ساز عیش دیگر میتوان ...54شمارهٔ ۵۱۶: بسکه بد باشد ز شوخی خنده بر یاران ...55شمارهٔ ۵۱۷: کو بخت حرف پیش تو ای نازنین زدن؟56شمارهٔ ۵۱۸: گر بسیر گلشن، آن حیرت فزا خواهد ش ...57شمارهٔ ۵۱۹: قامتم گر این چنین از غم دو تا خوا ...58شمارهٔ ۵۲۰: با چراغ دل ازین ظلمت سرا باید شدن 59شمارهٔ ۵۲۱: در دل میگشاید، چشم از اغیار پوشید ...60شمارهٔ ۵۲۲: بگوش آنکه بود بهره ور ز فهمیدن 61شمارهٔ ۵۲۳: پیش چراغ فیض شب، از خواب دم مزن 62شمارهٔ ۵۲۴: گر فلاطون زمانی، حرف دانستن مزن 63شمارهٔ ۵۲۵: گشت چو معمار فیض، بانی بنیان حسن 64شمارهٔ ۵۲۶: ز شمع فیض تاریکی است، قانع را سرا ...65شمارهٔ ۵۲۷: شمع بینش که مرا بود جهان ز آن روش ...66شمارهٔ ۵۲۸: خویش را آزاد خواهی، صید دام دوست ...67شمارهٔ ۵۲۹: یا رب از خواب گران غفلتم بیدار کن 68شمارهٔ ۵۳۰: دیده چون شبنم، برین گلزار عبرت با ...69شمارهٔ ۵۳۱: بر در حق جز خضوع و عجز استدعا مکن 70شمارهٔ ۵۳۲: پشت دست از حسرت دینار با دندان مک ...71شمارهٔ ۵۳۳: بهار آمد، که جوشد ز آتش دل باز خو ...72شمارهٔ ۵۳۴: ای گل، تو بی علاقه به دنیا شدی و ...73شمارهٔ ۵۳۵: چون زبان در گفتگو، بیجا ز کام آید ...74شمارهٔ ۵۳۶: که تواند شدن از بزم تو طناز برون؟75شمارهٔ ۵۳۷: کرا پا میرود از محفل آن سیمبر بیر ...76شمارهٔ ۵۳۸: دمی ز آن پیش کآید چون حباب جان زت ...77شمارهٔ ۵۳۹: حال ما خواهی بدانی، زلف خوبان را ...78شمارهٔ ۵۴۰: شوخیش را نکند گوشه نشین خانه زین 79شمارهٔ ۵۴۱: چهره آرایی بود از نشأه می ننگ او 80شمارهٔ ۵۴۲: میتراود التفات از جبهه پر چین او 81شمارهٔ ۵۴۳: از آنم کم، که گویم شکر احسان زیاد ...82شمارهٔ ۵۴۴: میکند گرمی بما هر بیوفائی غیر تو 83شمارهٔ ۵۴۵: گردد چو بگفتار زبان در دهن تو 84شمارهٔ ۵۴۶: غم میرمد، ز پیچش زلف سیاه تو 85شمارهٔ ۵۴۷: نیست بلبل چو من و، گل نه چنانست ک ...86شمارهٔ ۵۴۸: موی چون گردید جو گندم، دگر هشیار ...87شمارهٔ ۵۴۹: گذر گاهی بود گلزار گیتی، از صبا ب ...88شمارهٔ ۵۵۰: چشم بگشا غنچه آسا در بهار صبحگاه 89شمارهٔ ۵۵۱: غیر محرومی رویت نبود کار نگاه 90شمارهٔ ۵۵۲: نخل شمع، از چشم گریان سربلندی یاف ...91شمارهٔ ۵۵۳: دنیا طلب، به دنیا، دل بین چگونه د ...92شمارهٔ ۵۵۴: یارب ز کهنه دیر جهان، وحشتم بده 93شمارهٔ ۵۵۵: چشمش در ستم باز بر خلق کرده 94شمارهٔ ۵۵۶: یارب دل قانع، بدل سیم زرم ده 95شمارهٔ ۵۵۷: کشد رشکم، اگر دانم کس احوال مرا د ...96شمارهٔ ۵۵۸: ز حیرت تو، کسی گردش از کباب ندیده 97شمارهٔ ۵۵۹: ویرمه، چوق رنگ گل عارض جانانمزه 98شمارهٔ ۵۶۰: زال دنیا محو گردیدن ندارد این همه 99شمارهٔ ۵۶۱: کشد از گرم رویی، نیک و بد را در ب ...100شمارهٔ ۵۶۲: نگذاشت جان غم تو برای شهادتی 101شمارهٔ ۵۶۳: شایسته قبول، ندارم عبادتی 102شمارهٔ ۵۶۴: زیر گل بودن، بسی خوشتر، که زیر من ...103شمارهٔ ۵۶۵: با من همیشه درد تو دارد عنایتی 104شمارهٔ ۵۶۶: نیی کریم، ز فیض آب تا نمیگردی 105شمارهٔ ۵۶۷: بگرد دولت دنیای دون پرور چه میگرد ...106شمارهٔ ۵۶۸: پسند دوست نبود خود پسندی 107شمارهٔ ۵۶۹: درین ماتم سرا از غفلت ای جاهل، چه ...108شمارهٔ ۵۷۰: بی سجده درگاه تو، نبود سر خاری 109شمارهٔ ۵۷۱: در دلها برویت میگشاید نرم گفتاری 110شمارهٔ ۵۷۲: سرکش سمند دولت، پر نیست اعتباری 111شمارهٔ ۵۷۳: بغیر بیکسیم نیست در جهان یاری 112شمارهٔ ۵۷۴: دل پر غم، سر پر شور و، جان بینوا ...113شمارهٔ ۵۷۵: نباشد مردی آن کاسباب ملک و، سیم و ...114شمارهٔ ۵۷۶: دلم از گرد کلفت، شام دیجور است پن ...115شمارهٔ ۵۷۷: گوشه یی میخواهم و، چشم بخوان دل ت ...116شمارهٔ ۵۷۸: میبرد هر دم دلم را، غمزه غارتگری 117شمارهٔ ۵۷۹: دگر مخواب، چو دندان فتادت ای سفری 118شمارهٔ ۵۸۰: خسروی خواهی، بنه از سر کلاه سروری 119شمارهٔ ۵۸۱: بهر نان تاکی بدرها آب روی خود بری ...120شمارهٔ ۵۸۲: نیست او شاه که دارد کمر سیم و زری ...121شمارهٔ ۵۸۳: چنان در بند غم باید بخود بالیدن ا ...122شمارهٔ ۵۸۴: کیم من؟ بیدلی، بیچاره یی، از خویش ...123شمارهٔ ۵۸۵: ز دل رفتی مرا گرد تعلق، حبذا پیری ...124شمارهٔ ۵۸۶: ایام عیش بگذشت، شد روزگار پیری 125شمارهٔ ۵۸۷: کند پیوسته با آن تیغ ابرو هر که د ...126شمارهٔ ۵۸۸: بهرجا میفروزی چهره،آتشخانه میسازی 127شمارهٔ ۵۸۹: کونکلر یرده جیرانی فغانلر گوکده د ...128شمارهٔ ۵۹۰: گاهی سری بخاطر غمناک میکشی 129شمارهٔ ۵۹۱: نماز عاشقان باشد، همه مستی و بیهو ...130شمارهٔ ۵۹۲: دوست داند زبان خاموشی 131شمارهٔ ۵۹۳: چون ز صحرای عدم گشت بتن جان راضی؟132شمارهٔ ۵۹۴: همچو ناخن، شده خم بر در سلطان تاک ...133شمارهٔ ۵۹۵: از برای مال، گشتن کوه صحرا تا بکی ...134شمارهٔ ۵۹۶: با همه نیرنگ، تاکی گفت و گوی سادگ ...135شمارهٔ ۵۹۷: در میان دوستان، با این کمال بندگی 136شمارهٔ ۵۹۸: نیست چون بر غیر جان کندن، بنای زن ...137شمارهٔ ۵۹۹: با این دو روزه عمر، با این حرص پی ...138شمارهٔ ۶۰۰: چون کند شمع رخت را انجمن پروانگی 139شمارهٔ ۶۰۱: از حال میزند دم، صوفی بهرزه نالی 140شمارهٔ ۶۰۲: بر کتاب دل نوشتم تا خط عشقت جلی 141شمارهٔ ۶۰۳: ز بس پر گشته بزم از حیرت روی دل آ ...142شمارهٔ ۶۰۴: اگر گللر غمیندینک دور چمنده بلبل ...143شمارهٔ ۶۰۵: زبان گشود و، چنین گفت شمع نورانی:144شمارهٔ ۶۰۶: ندهم تن بجز از عریانی 145شمارهٔ ۶۰۷: با من نگاه او کرد، هر چند پهلوانی 146شمارهٔ ۶۰۸: چه دوداست آن ترا بر گرد لب از خط ...147شمارهٔ ۶۰۹: تو کز طول امل در بند جمع مال و سا ...148شمارهٔ ۶۱۰: تو جانی، جان! چرا چندین گرفتار بد ...149شمارهٔ ۶۱۱: بر من کند از بس غم عشق تو گرانی 150شمارهٔ ۶۱۲: بکام خویش، نچیدم گلی ز باغ جوانی 151شمارهٔ ۶۱۳: پیری رسید و نور نظر گشت رفتنی 152شمارهٔ ۶۱۴: نتواندم بعشوه جهان کرد رهزنی 153شمارهٔ ۶۱۵: زینت اهل صفا، آمده عریان بدنی 154شمارهٔ ۶۱۶: تن ز هم پاشید و، فکر پوشش آن میکن ...155شمارهٔ ۶۱۷: جوش بهار شد، سرو پا را چه میکنی؟!156شمارهٔ ۶۱۸: دولت آن باشد که حق را بنده فرمانی ...157شمارهٔ ۶۱۹: کام حاصل ای دل از آه سحر گاهی کنی 158شمارهٔ ۶۲۰: بملک فقر خود را آن زمان فرمانروا ...159شمارهٔ ۶۲۱: بنده عالم چرا از بهر ده درهم شوی؟160شمارهٔ ۶۲۲: نظر بگشا، نگه دانسته کن، در هر پر ...161شمارهٔ ۶۲۳: هر نقش درم بندی است، در دیده آگاه ...162شمارهٔ ۶۲۴: در کنار یار، از یار است دست ما ته ...163شمارهٔ ۶۲۵: خردمندی فزاید آدمی را بسکه تنهایی 164شمارهٔ ۶۲۶: ز مرگت دوستان را، آن قدرها نیست پ ...165شمارهٔ ۶۲۷: ای رنگت از طراوت، چون اطلس ختایی 166شمارهٔ ۶۲۸: چون تن درست بود، گو مباش دنیائی 167شمارهٔ ۶۲۹: برگی از باغ تو، هر رنگ گل زیبایی 168شمارهٔ ۶۳۰: بسویت جنبش هر نو نهال ایمای ابروی ...169شمارهٔ ۶۳۱: دیوانه گر نه یی، بخود این دل چه د ...170شمارهٔ ۶۳۲: بنده تن تا بکی، ای جان اگر آزاده ...171شمارهٔ ۶۳۳: با لاف عقل، بازی دنیا چه خورده یی ...172شمارهٔ ۶۳۴: عشق نبود جز بلا با صبر بی اندازه ...173شمارهٔ ۶۳۵: ای که از سودای گنج سیم و زر دیوان ...

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ