به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

واعظ قزوینی

واعظ قزوینیغزل هاشمارهٔ ۴۷۷: ز بس نومیدی، از امیدهای خویشتن دیدم

890عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

ز بس نومیدی، از امیدهای خویشتن دیدم
ز امیدی که هم در ناامیدی هست، نومیدم
بسان غنچه بودم تنگدل دایم ز خودسازی
چو گل، برداشتم از خویشتن تا دست، خندیدم
فزونی مینمود اول، بچشمم بیشتر، اما
زیاد آمد کمی با عقل خود وقتی که سنجیدم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۴۷۶: نهادم عینک و، ملک عدم را بی خفا د ...2شمارهٔ ۴۷۷: ز بس نومیدی، از امیدهای خویشتن دی ...3شمارهٔ ۴۷۸: چو رنگ خویش، هردم انقلاب ساکنی دا ...4شمارهٔ ۴۷۹: بشکند از ناتوانی استخوان در پیکرم 5شمارهٔ ۴۸۰: چو تار چنگ کند گوشمال غم سازم 6شمارهٔ ۴۸۱: ز غم گر سوختم، نزدیک یار مهوش خوی ...7شمارهٔ ۴۸۲: تا تیغ تو بگذاشته لب بر لب زخمم 8شمارهٔ ۴۸۳: باین افتادگیها، مرد میدان دلیرانم 9شمارهٔ ۴۸۴: سرهنگ مصر گوشه نشینی کنون منم 10شمارهٔ ۴۸۵: ز آن جهان پاک آمدم، آلوده دامن می ...11شمارهٔ ۴۸۶: در وطن سخت غریبم، سفری میخواهم 12شمارهٔ ۴۸۷: برآ ز خانه، که از خان و مان خویش ...13شمارهٔ ۴۸۸: چهره بگشای، که از شوق بپرواز آیم 14شمارهٔ ۴۸۹: ما ز هر عشرت دنیا بسخن ساخته ایم 15شمارهٔ ۴۹۰: چشم و گوش و عقل و حس رفتند و، ما ...16شمارهٔ ۴۹۱: ما بلبلان خار علایق گزیده ایم 17شمارهٔ ۴۹۲: برکنده از حیات، باندک بهانه ایم 18شمارهٔ ۴۹۳: ضعف پیری آمد و، دست از جهان برداش ...19شمارهٔ ۴۹۴: بی رهنما، براه طلب پا گذاشتیم 20شمارهٔ ۴۹۵: ما ز نادانی، ز بس بدبین و بدخواه ...21شمارهٔ ۴۹۶: از بزرگان وحشی و، با خاکساران همد ...22شمارهٔ ۴۹۷: برده است از بسکه فکر آن نگار جانی ...23شمارهٔ ۴۹۸: بنشین تا رخت از تاب نظر غازه کنیم 24شمارهٔ ۴۹۹: چون کند پیری ستم، یاد جوانی میکنی ...25شمارهٔ ۵۰۰: چنان زشتم، که ترسم چشم رحمت ننگرد ...26شمارهٔ ۵۰۱: خود هم ز ظلم خانه خرابند ظالمان 27شمارهٔ ۵۰۲: درست نیست گشودن به خنده لب چندان 28شمارهٔ ۵۰۳: از ما گذشت عمر، بآیین مهوشان 29شمارهٔ ۵۰۴: غم بود غم، شراب درویشان 30شمارهٔ ۵۰۵: پا ز دولت نخورد، ترک سر درویشان 31شمارهٔ ۵۰۶: برگ جوانیت ریخت، برگ نوای طفلان 32شمارهٔ ۵۰۷: ریخت دندان و، گره در بند نان ما ه ...33شمارهٔ ۵۰۸: در تنم گردید داغش دردمند استخوان 34شمارهٔ ۵۰۹: پیش لطفش میتوان با روسیاهی ساختن 35شمارهٔ ۵۱۰: برگ ریزانست، رنگ از روی پیران ریخ ...36شمارهٔ ۵۱۱: از کمی پیوسته باید بیشی خود خواست ...37شمارهٔ ۵۱۲: پهلوانی نیست سنگی یا گلی برداشتن 38شمارهٔ ۵۱۳: تو که بر خار تحمل نتوانی رفتن 39شمارهٔ ۵۱۴: زیاده فیض توان از شکستگان بردن 40شمارهٔ ۵۱۵: باین سامان چه ساز عیش دیگر میتوان ...41شمارهٔ ۵۱۶: بسکه بد باشد ز شوخی خنده بر یاران ...42شمارهٔ ۵۱۷: کو بخت حرف پیش تو ای نازنین زدن؟43شمارهٔ ۵۱۸: گر بسیر گلشن، آن حیرت فزا خواهد ش ...44شمارهٔ ۵۱۹: قامتم گر این چنین از غم دو تا خوا ...45شمارهٔ ۵۲۰: با چراغ دل ازین ظلمت سرا باید شدن 46شمارهٔ ۵۲۱: در دل میگشاید، چشم از اغیار پوشید ...47شمارهٔ ۵۲۲: بگوش آنکه بود بهره ور ز فهمیدن 48شمارهٔ ۵۲۳: پیش چراغ فیض شب، از خواب دم مزن 49شمارهٔ ۵۲۴: گر فلاطون زمانی، حرف دانستن مزن 50شمارهٔ ۵۲۵: گشت چو معمار فیض، بانی بنیان حسن 51شمارهٔ ۵۲۶: ز شمع فیض تاریکی است، قانع را سرا ...52شمارهٔ ۵۲۷: شمع بینش که مرا بود جهان ز آن روش ...53شمارهٔ ۵۲۸: خویش را آزاد خواهی، صید دام دوست ...54شمارهٔ ۵۲۹: یا رب از خواب گران غفلتم بیدار کن 55شمارهٔ ۵۳۰: دیده چون شبنم، برین گلزار عبرت با ...56شمارهٔ ۵۳۱: بر در حق جز خضوع و عجز استدعا مکن 57شمارهٔ ۵۳۲: پشت دست از حسرت دینار با دندان مک ...58شمارهٔ ۵۳۳: بهار آمد، که جوشد ز آتش دل باز خو ...59شمارهٔ ۵۳۴: ای گل، تو بی علاقه به دنیا شدی و ...60شمارهٔ ۵۳۵: چون زبان در گفتگو، بیجا ز کام آید ...61شمارهٔ ۵۳۶: که تواند شدن از بزم تو طناز برون؟62شمارهٔ ۵۳۷: کرا پا میرود از محفل آن سیمبر بیر ...63شمارهٔ ۵۳۸: دمی ز آن پیش کآید چون حباب جان زت ...64شمارهٔ ۵۳۹: حال ما خواهی بدانی، زلف خوبان را ...65شمارهٔ ۵۴۰: شوخیش را نکند گوشه نشین خانه زین 66شمارهٔ ۵۴۱: چهره آرایی بود از نشأه می ننگ او 67شمارهٔ ۵۴۲: میتراود التفات از جبهه پر چین او 68شمارهٔ ۵۴۳: از آنم کم، که گویم شکر احسان زیاد ...69شمارهٔ ۵۴۴: میکند گرمی بما هر بیوفائی غیر تو 70شمارهٔ ۵۴۵: گردد چو بگفتار زبان در دهن تو 71شمارهٔ ۵۴۶: غم میرمد، ز پیچش زلف سیاه تو 72شمارهٔ ۵۴۷: نیست بلبل چو من و، گل نه چنانست ک ...73شمارهٔ ۵۴۸: موی چون گردید جو گندم، دگر هشیار ...74شمارهٔ ۵۴۹: گذر گاهی بود گلزار گیتی، از صبا ب ...75شمارهٔ ۵۵۰: چشم بگشا غنچه آسا در بهار صبحگاه 76شمارهٔ ۵۵۱: غیر محرومی رویت نبود کار نگاه 77شمارهٔ ۵۵۲: نخل شمع، از چشم گریان سربلندی یاف ...78شمارهٔ ۵۵۳: دنیا طلب، به دنیا، دل بین چگونه د ...79شمارهٔ ۵۵۴: یارب ز کهنه دیر جهان، وحشتم بده 80شمارهٔ ۵۵۵: چشمش در ستم باز بر خلق کرده 81شمارهٔ ۵۵۶: یارب دل قانع، بدل سیم زرم ده 82شمارهٔ ۵۵۷: کشد رشکم، اگر دانم کس احوال مرا د ...83شمارهٔ ۵۵۸: ز حیرت تو، کسی گردش از کباب ندیده 84شمارهٔ ۵۵۹: ویرمه، چوق رنگ گل عارض جانانمزه 85شمارهٔ ۵۶۰: زال دنیا محو گردیدن ندارد این همه 86شمارهٔ ۵۶۱: کشد از گرم رویی، نیک و بد را در ب ...87شمارهٔ ۵۶۲: نگذاشت جان غم تو برای شهادتی 88شمارهٔ ۵۶۳: شایسته قبول، ندارم عبادتی 89شمارهٔ ۵۶۴: زیر گل بودن، بسی خوشتر، که زیر من ...90شمارهٔ ۵۶۵: با من همیشه درد تو دارد عنایتی 91شمارهٔ ۵۶۶: نیی کریم، ز فیض آب تا نمیگردی 92شمارهٔ ۵۶۷: بگرد دولت دنیای دون پرور چه میگرد ...93شمارهٔ ۵۶۸: پسند دوست نبود خود پسندی 94شمارهٔ ۵۶۹: درین ماتم سرا از غفلت ای جاهل، چه ...95شمارهٔ ۵۷۰: بی سجده درگاه تو، نبود سر خاری 96شمارهٔ ۵۷۱: در دلها برویت میگشاید نرم گفتاری 97شمارهٔ ۵۷۲: سرکش سمند دولت، پر نیست اعتباری 98شمارهٔ ۵۷۳: بغیر بیکسیم نیست در جهان یاری 99شمارهٔ ۵۷۴: دل پر غم، سر پر شور و، جان بینوا ...100شمارهٔ ۵۷۵: نباشد مردی آن کاسباب ملک و، سیم و ...101شمارهٔ ۵۷۶: دلم از گرد کلفت، شام دیجور است پن ...102شمارهٔ ۵۷۷: گوشه یی میخواهم و، چشم بخوان دل ت ...103شمارهٔ ۵۷۸: میبرد هر دم دلم را، غمزه غارتگری 104شمارهٔ ۵۷۹: دگر مخواب، چو دندان فتادت ای سفری 105شمارهٔ ۵۸۰: خسروی خواهی، بنه از سر کلاه سروری 106شمارهٔ ۵۸۱: بهر نان تاکی بدرها آب روی خود بری ...107شمارهٔ ۵۸۲: نیست او شاه که دارد کمر سیم و زری ...108شمارهٔ ۵۸۳: چنان در بند غم باید بخود بالیدن ا ...109شمارهٔ ۵۸۴: کیم من؟ بیدلی، بیچاره یی، از خویش ...110شمارهٔ ۵۸۵: ز دل رفتی مرا گرد تعلق، حبذا پیری ...111شمارهٔ ۵۸۶: ایام عیش بگذشت، شد روزگار پیری 112شمارهٔ ۵۸۷: کند پیوسته با آن تیغ ابرو هر که د ...113شمارهٔ ۵۸۸: بهرجا میفروزی چهره،آتشخانه میسازی 114شمارهٔ ۵۸۹: کونکلر یرده جیرانی فغانلر گوکده د ...115شمارهٔ ۵۹۰: گاهی سری بخاطر غمناک میکشی 116شمارهٔ ۵۹۱: نماز عاشقان باشد، همه مستی و بیهو ...117شمارهٔ ۵۹۲: دوست داند زبان خاموشی 118شمارهٔ ۵۹۳: چون ز صحرای عدم گشت بتن جان راضی؟119شمارهٔ ۵۹۴: همچو ناخن، شده خم بر در سلطان تاک ...120شمارهٔ ۵۹۵: از برای مال، گشتن کوه صحرا تا بکی ...121شمارهٔ ۵۹۶: با همه نیرنگ، تاکی گفت و گوی سادگ ...122شمارهٔ ۵۹۷: در میان دوستان، با این کمال بندگی 123شمارهٔ ۵۹۸: نیست چون بر غیر جان کندن، بنای زن ...124شمارهٔ ۵۹۹: با این دو روزه عمر، با این حرص پی ...125شمارهٔ ۶۰۰: چون کند شمع رخت را انجمن پروانگی 126شمارهٔ ۶۰۱: از حال میزند دم، صوفی بهرزه نالی 127شمارهٔ ۶۰۲: بر کتاب دل نوشتم تا خط عشقت جلی 128شمارهٔ ۶۰۳: ز بس پر گشته بزم از حیرت روی دل آ ...129شمارهٔ ۶۰۴: اگر گللر غمیندینک دور چمنده بلبل ...130شمارهٔ ۶۰۵: زبان گشود و، چنین گفت شمع نورانی:131شمارهٔ ۶۰۶: ندهم تن بجز از عریانی 132شمارهٔ ۶۰۷: با من نگاه او کرد، هر چند پهلوانی 133شمارهٔ ۶۰۸: چه دوداست آن ترا بر گرد لب از خط ...134شمارهٔ ۶۰۹: تو کز طول امل در بند جمع مال و سا ...135شمارهٔ ۶۱۰: تو جانی، جان! چرا چندین گرفتار بد ...136شمارهٔ ۶۱۱: بر من کند از بس غم عشق تو گرانی 137شمارهٔ ۶۱۲: بکام خویش، نچیدم گلی ز باغ جوانی 138شمارهٔ ۶۱۳: پیری رسید و نور نظر گشت رفتنی 139شمارهٔ ۶۱۴: نتواندم بعشوه جهان کرد رهزنی 140شمارهٔ ۶۱۵: زینت اهل صفا، آمده عریان بدنی 141شمارهٔ ۶۱۶: تن ز هم پاشید و، فکر پوشش آن میکن ...142شمارهٔ ۶۱۷: جوش بهار شد، سرو پا را چه میکنی؟!143شمارهٔ ۶۱۸: دولت آن باشد که حق را بنده فرمانی ...144شمارهٔ ۶۱۹: کام حاصل ای دل از آه سحر گاهی کنی 145شمارهٔ ۶۲۰: بملک فقر خود را آن زمان فرمانروا ...146شمارهٔ ۶۲۱: بنده عالم چرا از بهر ده درهم شوی؟147شمارهٔ ۶۲۲: نظر بگشا، نگه دانسته کن، در هر پر ...148شمارهٔ ۶۲۳: هر نقش درم بندی است، در دیده آگاه ...149شمارهٔ ۶۲۴: در کنار یار، از یار است دست ما ته ...150شمارهٔ ۶۲۵: خردمندی فزاید آدمی را بسکه تنهایی 151شمارهٔ ۶۲۶: ز مرگت دوستان را، آن قدرها نیست پ ...152شمارهٔ ۶۲۷: ای رنگت از طراوت، چون اطلس ختایی 153شمارهٔ ۶۲۸: چون تن درست بود، گو مباش دنیائی 154شمارهٔ ۶۲۹: برگی از باغ تو، هر رنگ گل زیبایی 155شمارهٔ ۶۳۰: بسویت جنبش هر نو نهال ایمای ابروی ...156شمارهٔ ۶۳۱: دیوانه گر نه یی، بخود این دل چه د ...157شمارهٔ ۶۳۲: بنده تن تا بکی، ای جان اگر آزاده ...158شمارهٔ ۶۳۳: با لاف عقل، بازی دنیا چه خورده یی ...159شمارهٔ ۶۳۴: عشق نبود جز بلا با صبر بی اندازه ...160شمارهٔ ۶۳۵: ای که از سودای گنج سیم و زر دیوان ...

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ