به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

واعظ قزوینی

واعظ قزوینیغزل هاشمارهٔ ۵۱۲: پهلوانی نیست سنگی یا گلی برداشتن

920عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

پهلوانی نیست سنگی یا گلی برداشتن
پهلوانی چیست؟ باری از دلی برداشتن!
پیش صاحب دیدگان، رقص نشاط همت است
دست احسان جانب هر سائلی برداشتن
تخم سعی و، آب چشم و، خاک هستی داده اند
تخم میباید فشاندن، حاصلی برداشتن
یک گل سیراب از بهر دماغ ما بس است
کو سر برگ دلی دادن، دلی برداشتن؟!
رفت وقت عاشقی واعظ بمرگ خود بمیر!
چند این منت ز تیغ قاتلی برداشتن؟!

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۵۱۱: از کمی پیوسته باید بیشی خود خواست ...2شمارهٔ ۵۱۲: پهلوانی نیست سنگی یا گلی برداشتن 3شمارهٔ ۵۱۳: تو که بر خار تحمل نتوانی رفتن 4شمارهٔ ۵۱۴: زیاده فیض توان از شکستگان بردن 5شمارهٔ ۵۱۵: باین سامان چه ساز عیش دیگر میتوان ...6شمارهٔ ۵۱۶: بسکه بد باشد ز شوخی خنده بر یاران ...7شمارهٔ ۵۱۷: کو بخت حرف پیش تو ای نازنین زدن؟8شمارهٔ ۵۱۸: گر بسیر گلشن، آن حیرت فزا خواهد ش ...9شمارهٔ ۵۱۹: قامتم گر این چنین از غم دو تا خوا ...10شمارهٔ ۵۲۰: با چراغ دل ازین ظلمت سرا باید شدن 11شمارهٔ ۵۲۱: در دل میگشاید، چشم از اغیار پوشید ...12شمارهٔ ۵۲۲: بگوش آنکه بود بهره ور ز فهمیدن 13شمارهٔ ۵۲۳: پیش چراغ فیض شب، از خواب دم مزن 14شمارهٔ ۵۲۴: گر فلاطون زمانی، حرف دانستن مزن 15شمارهٔ ۵۲۵: گشت چو معمار فیض، بانی بنیان حسن 16شمارهٔ ۵۲۶: ز شمع فیض تاریکی است، قانع را سرا ...17شمارهٔ ۵۲۷: شمع بینش که مرا بود جهان ز آن روش ...18شمارهٔ ۵۲۸: خویش را آزاد خواهی، صید دام دوست ...19شمارهٔ ۵۲۹: یا رب از خواب گران غفلتم بیدار کن 20شمارهٔ ۵۳۰: دیده چون شبنم، برین گلزار عبرت با ...21شمارهٔ ۵۳۱: بر در حق جز خضوع و عجز استدعا مکن 22شمارهٔ ۵۳۲: پشت دست از حسرت دینار با دندان مک ...23شمارهٔ ۵۳۳: بهار آمد، که جوشد ز آتش دل باز خو ...24شمارهٔ ۵۳۴: ای گل، تو بی علاقه به دنیا شدی و ...25شمارهٔ ۵۳۵: چون زبان در گفتگو، بیجا ز کام آید ...26شمارهٔ ۵۳۶: که تواند شدن از بزم تو طناز برون؟27شمارهٔ ۵۳۷: کرا پا میرود از محفل آن سیمبر بیر ...28شمارهٔ ۵۳۸: دمی ز آن پیش کآید چون حباب جان زت ...29شمارهٔ ۵۳۹: حال ما خواهی بدانی، زلف خوبان را ...30شمارهٔ ۵۴۰: شوخیش را نکند گوشه نشین خانه زین 31شمارهٔ ۵۴۱: چهره آرایی بود از نشأه می ننگ او 32شمارهٔ ۵۴۲: میتراود التفات از جبهه پر چین او 33شمارهٔ ۵۴۳: از آنم کم، که گویم شکر احسان زیاد ...34شمارهٔ ۵۴۴: میکند گرمی بما هر بیوفائی غیر تو 35شمارهٔ ۵۴۵: گردد چو بگفتار زبان در دهن تو 36شمارهٔ ۵۴۶: غم میرمد، ز پیچش زلف سیاه تو 37شمارهٔ ۵۴۷: نیست بلبل چو من و، گل نه چنانست ک ...38شمارهٔ ۵۴۸: موی چون گردید جو گندم، دگر هشیار ...39شمارهٔ ۵۴۹: گذر گاهی بود گلزار گیتی، از صبا ب ...40شمارهٔ ۵۵۰: چشم بگشا غنچه آسا در بهار صبحگاه 41شمارهٔ ۵۵۱: غیر محرومی رویت نبود کار نگاه 42شمارهٔ ۵۵۲: نخل شمع، از چشم گریان سربلندی یاف ...43شمارهٔ ۵۵۳: دنیا طلب، به دنیا، دل بین چگونه د ...44شمارهٔ ۵۵۴: یارب ز کهنه دیر جهان، وحشتم بده 45شمارهٔ ۵۵۵: چشمش در ستم باز بر خلق کرده 46شمارهٔ ۵۵۶: یارب دل قانع، بدل سیم زرم ده 47شمارهٔ ۵۵۷: کشد رشکم، اگر دانم کس احوال مرا د ...48شمارهٔ ۵۵۸: ز حیرت تو، کسی گردش از کباب ندیده 49شمارهٔ ۵۵۹: ویرمه، چوق رنگ گل عارض جانانمزه 50شمارهٔ ۵۶۰: زال دنیا محو گردیدن ندارد این همه 51شمارهٔ ۵۶۱: کشد از گرم رویی، نیک و بد را در ب ...52شمارهٔ ۵۶۲: نگذاشت جان غم تو برای شهادتی 53شمارهٔ ۵۶۳: شایسته قبول، ندارم عبادتی 54شمارهٔ ۵۶۴: زیر گل بودن، بسی خوشتر، که زیر من ...55شمارهٔ ۵۶۵: با من همیشه درد تو دارد عنایتی 56شمارهٔ ۵۶۶: نیی کریم، ز فیض آب تا نمیگردی 57شمارهٔ ۵۶۷: بگرد دولت دنیای دون پرور چه میگرد ...58شمارهٔ ۵۶۸: پسند دوست نبود خود پسندی 59شمارهٔ ۵۶۹: درین ماتم سرا از غفلت ای جاهل، چه ...60شمارهٔ ۵۷۰: بی سجده درگاه تو، نبود سر خاری 61شمارهٔ ۵۷۱: در دلها برویت میگشاید نرم گفتاری 62شمارهٔ ۵۷۲: سرکش سمند دولت، پر نیست اعتباری 63شمارهٔ ۵۷۳: بغیر بیکسیم نیست در جهان یاری 64شمارهٔ ۵۷۴: دل پر غم، سر پر شور و، جان بینوا ...65شمارهٔ ۵۷۵: نباشد مردی آن کاسباب ملک و، سیم و ...66شمارهٔ ۵۷۶: دلم از گرد کلفت، شام دیجور است پن ...67شمارهٔ ۵۷۷: گوشه یی میخواهم و، چشم بخوان دل ت ...68شمارهٔ ۵۷۸: میبرد هر دم دلم را، غمزه غارتگری 69شمارهٔ ۵۷۹: دگر مخواب، چو دندان فتادت ای سفری 70شمارهٔ ۵۸۰: خسروی خواهی، بنه از سر کلاه سروری 71شمارهٔ ۵۸۱: بهر نان تاکی بدرها آب روی خود بری ...72شمارهٔ ۵۸۲: نیست او شاه که دارد کمر سیم و زری ...73شمارهٔ ۵۸۳: چنان در بند غم باید بخود بالیدن ا ...74شمارهٔ ۵۸۴: کیم من؟ بیدلی، بیچاره یی، از خویش ...75شمارهٔ ۵۸۵: ز دل رفتی مرا گرد تعلق، حبذا پیری ...76شمارهٔ ۵۸۶: ایام عیش بگذشت، شد روزگار پیری 77شمارهٔ ۵۸۷: کند پیوسته با آن تیغ ابرو هر که د ...78شمارهٔ ۵۸۸: بهرجا میفروزی چهره،آتشخانه میسازی 79شمارهٔ ۵۸۹: کونکلر یرده جیرانی فغانلر گوکده د ...80شمارهٔ ۵۹۰: گاهی سری بخاطر غمناک میکشی 81شمارهٔ ۵۹۱: نماز عاشقان باشد، همه مستی و بیهو ...82شمارهٔ ۵۹۲: دوست داند زبان خاموشی 83شمارهٔ ۵۹۳: چون ز صحرای عدم گشت بتن جان راضی؟84شمارهٔ ۵۹۴: همچو ناخن، شده خم بر در سلطان تاک ...85شمارهٔ ۵۹۵: از برای مال، گشتن کوه صحرا تا بکی ...86شمارهٔ ۵۹۶: با همه نیرنگ، تاکی گفت و گوی سادگ ...87شمارهٔ ۵۹۷: در میان دوستان، با این کمال بندگی 88شمارهٔ ۵۹۸: نیست چون بر غیر جان کندن، بنای زن ...89شمارهٔ ۵۹۹: با این دو روزه عمر، با این حرص پی ...90شمارهٔ ۶۰۰: چون کند شمع رخت را انجمن پروانگی 91شمارهٔ ۶۰۱: از حال میزند دم، صوفی بهرزه نالی 92شمارهٔ ۶۰۲: بر کتاب دل نوشتم تا خط عشقت جلی 93شمارهٔ ۶۰۳: ز بس پر گشته بزم از حیرت روی دل آ ...94شمارهٔ ۶۰۴: اگر گللر غمیندینک دور چمنده بلبل ...95شمارهٔ ۶۰۵: زبان گشود و، چنین گفت شمع نورانی:96شمارهٔ ۶۰۶: ندهم تن بجز از عریانی 97شمارهٔ ۶۰۷: با من نگاه او کرد، هر چند پهلوانی 98شمارهٔ ۶۰۸: چه دوداست آن ترا بر گرد لب از خط ...99شمارهٔ ۶۰۹: تو کز طول امل در بند جمع مال و سا ...100شمارهٔ ۶۱۰: تو جانی، جان! چرا چندین گرفتار بد ...101شمارهٔ ۶۱۱: بر من کند از بس غم عشق تو گرانی 102شمارهٔ ۶۱۲: بکام خویش، نچیدم گلی ز باغ جوانی 103شمارهٔ ۶۱۳: پیری رسید و نور نظر گشت رفتنی 104شمارهٔ ۶۱۴: نتواندم بعشوه جهان کرد رهزنی 105شمارهٔ ۶۱۵: زینت اهل صفا، آمده عریان بدنی 106شمارهٔ ۶۱۶: تن ز هم پاشید و، فکر پوشش آن میکن ...107شمارهٔ ۶۱۷: جوش بهار شد، سرو پا را چه میکنی؟!108شمارهٔ ۶۱۸: دولت آن باشد که حق را بنده فرمانی ...109شمارهٔ ۶۱۹: کام حاصل ای دل از آه سحر گاهی کنی 110شمارهٔ ۶۲۰: بملک فقر خود را آن زمان فرمانروا ...111شمارهٔ ۶۲۱: بنده عالم چرا از بهر ده درهم شوی؟112شمارهٔ ۶۲۲: نظر بگشا، نگه دانسته کن، در هر پر ...113شمارهٔ ۶۲۳: هر نقش درم بندی است، در دیده آگاه ...114شمارهٔ ۶۲۴: در کنار یار، از یار است دست ما ته ...115شمارهٔ ۶۲۵: خردمندی فزاید آدمی را بسکه تنهایی 116شمارهٔ ۶۲۶: ز مرگت دوستان را، آن قدرها نیست پ ...117شمارهٔ ۶۲۷: ای رنگت از طراوت، چون اطلس ختایی 118شمارهٔ ۶۲۸: چون تن درست بود، گو مباش دنیائی 119شمارهٔ ۶۲۹: برگی از باغ تو، هر رنگ گل زیبایی 120شمارهٔ ۶۳۰: بسویت جنبش هر نو نهال ایمای ابروی ...121شمارهٔ ۶۳۱: دیوانه گر نه یی، بخود این دل چه د ...122شمارهٔ ۶۳۲: بنده تن تا بکی، ای جان اگر آزاده ...123شمارهٔ ۶۳۳: با لاف عقل، بازی دنیا چه خورده یی ...124شمارهٔ ۶۳۴: عشق نبود جز بلا با صبر بی اندازه ...125شمارهٔ ۶۳۵: ای که از سودای گنج سیم و زر دیوان ...

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ