به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

واعظ قزوینی

واعظ قزوینیغزل هاشمارهٔ ۴۷۵: ز غصه جان نبری، بی حذر ازین مردم!

860عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

ز غصه جان نبری، بی حذر ازین مردم!
بمنزلی نرسی، بی سفر ازین مردم!
بهند سایه دیوار فقر کن سفری
امید سود چه داری دگر ازین مردم؟!
در آب حلقه این قوم و، گل به چین نفسی
بیار طاقت و، عبرت ببر ازین مردم!
شرر ز خلق مگر دید آنچه من دیدم
که ناگشوده بپوشد نظر ازین مردم!؟
ز نان کسی که نسازد بخوردن دل خویش
برنگ اشک فتد در بدر ازین مردم؟!
بغیر اینکه ز دین بهر مال میگذرند
ندیده ام گذشتی دگر ازین مردم!
بمرگ فرصت کشتن نمیدهند این قوم
چه زشت طایفه اند؟ الحذر از این مردم!
رسید عمر بانجام، غم مخور واعظ
بخند یک دو سه روزی دگر ازین مردم!!

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۴۷۴: از ناز اگر نیایی، خود در خیال مرد ...2شمارهٔ ۴۷۵: ز غصه جان نبری، بی حذر ازین مردم!3شمارهٔ ۴۷۶: نهادم عینک و، ملک عدم را بی خفا د ...4شمارهٔ ۴۷۷: ز بس نومیدی، از امیدهای خویشتن دی ...5شمارهٔ ۴۷۸: چو رنگ خویش، هردم انقلاب ساکنی دا ...6شمارهٔ ۴۷۹: بشکند از ناتوانی استخوان در پیکرم 7شمارهٔ ۴۸۰: چو تار چنگ کند گوشمال غم سازم 8شمارهٔ ۴۸۱: ز غم گر سوختم، نزدیک یار مهوش خوی ...9شمارهٔ ۴۸۲: تا تیغ تو بگذاشته لب بر لب زخمم 10شمارهٔ ۴۸۳: باین افتادگیها، مرد میدان دلیرانم 11شمارهٔ ۴۸۴: سرهنگ مصر گوشه نشینی کنون منم 12شمارهٔ ۴۸۵: ز آن جهان پاک آمدم، آلوده دامن می ...13شمارهٔ ۴۸۶: در وطن سخت غریبم، سفری میخواهم 14شمارهٔ ۴۸۷: برآ ز خانه، که از خان و مان خویش ...15شمارهٔ ۴۸۸: چهره بگشای، که از شوق بپرواز آیم 16شمارهٔ ۴۸۹: ما ز هر عشرت دنیا بسخن ساخته ایم 17شمارهٔ ۴۹۰: چشم و گوش و عقل و حس رفتند و، ما ...18شمارهٔ ۴۹۱: ما بلبلان خار علایق گزیده ایم 19شمارهٔ ۴۹۲: برکنده از حیات، باندک بهانه ایم 20شمارهٔ ۴۹۳: ضعف پیری آمد و، دست از جهان برداش ...21شمارهٔ ۴۹۴: بی رهنما، براه طلب پا گذاشتیم 22شمارهٔ ۴۹۵: ما ز نادانی، ز بس بدبین و بدخواه ...23شمارهٔ ۴۹۶: از بزرگان وحشی و، با خاکساران همد ...24شمارهٔ ۴۹۷: برده است از بسکه فکر آن نگار جانی ...25شمارهٔ ۴۹۸: بنشین تا رخت از تاب نظر غازه کنیم 26شمارهٔ ۴۹۹: چون کند پیری ستم، یاد جوانی میکنی ...27شمارهٔ ۵۰۰: چنان زشتم، که ترسم چشم رحمت ننگرد ...28شمارهٔ ۵۰۱: خود هم ز ظلم خانه خرابند ظالمان 29شمارهٔ ۵۰۲: درست نیست گشودن به خنده لب چندان 30شمارهٔ ۵۰۳: از ما گذشت عمر، بآیین مهوشان 31شمارهٔ ۵۰۴: غم بود غم، شراب درویشان 32شمارهٔ ۵۰۵: پا ز دولت نخورد، ترک سر درویشان 33شمارهٔ ۵۰۶: برگ جوانیت ریخت، برگ نوای طفلان 34شمارهٔ ۵۰۷: ریخت دندان و، گره در بند نان ما ه ...35شمارهٔ ۵۰۸: در تنم گردید داغش دردمند استخوان 36شمارهٔ ۵۰۹: پیش لطفش میتوان با روسیاهی ساختن 37شمارهٔ ۵۱۰: برگ ریزانست، رنگ از روی پیران ریخ ...38شمارهٔ ۵۱۱: از کمی پیوسته باید بیشی خود خواست ...39شمارهٔ ۵۱۲: پهلوانی نیست سنگی یا گلی برداشتن 40شمارهٔ ۵۱۳: تو که بر خار تحمل نتوانی رفتن 41شمارهٔ ۵۱۴: زیاده فیض توان از شکستگان بردن 42شمارهٔ ۵۱۵: باین سامان چه ساز عیش دیگر میتوان ...43شمارهٔ ۵۱۶: بسکه بد باشد ز شوخی خنده بر یاران ...44شمارهٔ ۵۱۷: کو بخت حرف پیش تو ای نازنین زدن؟45شمارهٔ ۵۱۸: گر بسیر گلشن، آن حیرت فزا خواهد ش ...46شمارهٔ ۵۱۹: قامتم گر این چنین از غم دو تا خوا ...47شمارهٔ ۵۲۰: با چراغ دل ازین ظلمت سرا باید شدن 48شمارهٔ ۵۲۱: در دل میگشاید، چشم از اغیار پوشید ...49شمارهٔ ۵۲۲: بگوش آنکه بود بهره ور ز فهمیدن 50شمارهٔ ۵۲۳: پیش چراغ فیض شب، از خواب دم مزن 51شمارهٔ ۵۲۴: گر فلاطون زمانی، حرف دانستن مزن 52شمارهٔ ۵۲۵: گشت چو معمار فیض، بانی بنیان حسن 53شمارهٔ ۵۲۶: ز شمع فیض تاریکی است، قانع را سرا ...54شمارهٔ ۵۲۷: شمع بینش که مرا بود جهان ز آن روش ...55شمارهٔ ۵۲۸: خویش را آزاد خواهی، صید دام دوست ...56شمارهٔ ۵۲۹: یا رب از خواب گران غفلتم بیدار کن 57شمارهٔ ۵۳۰: دیده چون شبنم، برین گلزار عبرت با ...58شمارهٔ ۵۳۱: بر در حق جز خضوع و عجز استدعا مکن 59شمارهٔ ۵۳۲: پشت دست از حسرت دینار با دندان مک ...60شمارهٔ ۵۳۳: بهار آمد، که جوشد ز آتش دل باز خو ...61شمارهٔ ۵۳۴: ای گل، تو بی علاقه به دنیا شدی و ...62شمارهٔ ۵۳۵: چون زبان در گفتگو، بیجا ز کام آید ...63شمارهٔ ۵۳۶: که تواند شدن از بزم تو طناز برون؟64شمارهٔ ۵۳۷: کرا پا میرود از محفل آن سیمبر بیر ...65شمارهٔ ۵۳۸: دمی ز آن پیش کآید چون حباب جان زت ...66شمارهٔ ۵۳۹: حال ما خواهی بدانی، زلف خوبان را ...67شمارهٔ ۵۴۰: شوخیش را نکند گوشه نشین خانه زین 68شمارهٔ ۵۴۱: چهره آرایی بود از نشأه می ننگ او 69شمارهٔ ۵۴۲: میتراود التفات از جبهه پر چین او 70شمارهٔ ۵۴۳: از آنم کم، که گویم شکر احسان زیاد ...71شمارهٔ ۵۴۴: میکند گرمی بما هر بیوفائی غیر تو 72شمارهٔ ۵۴۵: گردد چو بگفتار زبان در دهن تو 73شمارهٔ ۵۴۶: غم میرمد، ز پیچش زلف سیاه تو 74شمارهٔ ۵۴۷: نیست بلبل چو من و، گل نه چنانست ک ...75شمارهٔ ۵۴۸: موی چون گردید جو گندم، دگر هشیار ...76شمارهٔ ۵۴۹: گذر گاهی بود گلزار گیتی، از صبا ب ...77شمارهٔ ۵۵۰: چشم بگشا غنچه آسا در بهار صبحگاه 78شمارهٔ ۵۵۱: غیر محرومی رویت نبود کار نگاه 79شمارهٔ ۵۵۲: نخل شمع، از چشم گریان سربلندی یاف ...80شمارهٔ ۵۵۳: دنیا طلب، به دنیا، دل بین چگونه د ...81شمارهٔ ۵۵۴: یارب ز کهنه دیر جهان، وحشتم بده 82شمارهٔ ۵۵۵: چشمش در ستم باز بر خلق کرده 83شمارهٔ ۵۵۶: یارب دل قانع، بدل سیم زرم ده 84شمارهٔ ۵۵۷: کشد رشکم، اگر دانم کس احوال مرا د ...85شمارهٔ ۵۵۸: ز حیرت تو، کسی گردش از کباب ندیده 86شمارهٔ ۵۵۹: ویرمه، چوق رنگ گل عارض جانانمزه 87شمارهٔ ۵۶۰: زال دنیا محو گردیدن ندارد این همه 88شمارهٔ ۵۶۱: کشد از گرم رویی، نیک و بد را در ب ...89شمارهٔ ۵۶۲: نگذاشت جان غم تو برای شهادتی 90شمارهٔ ۵۶۳: شایسته قبول، ندارم عبادتی 91شمارهٔ ۵۶۴: زیر گل بودن، بسی خوشتر، که زیر من ...92شمارهٔ ۵۶۵: با من همیشه درد تو دارد عنایتی 93شمارهٔ ۵۶۶: نیی کریم، ز فیض آب تا نمیگردی 94شمارهٔ ۵۶۷: بگرد دولت دنیای دون پرور چه میگرد ...95شمارهٔ ۵۶۸: پسند دوست نبود خود پسندی 96شمارهٔ ۵۶۹: درین ماتم سرا از غفلت ای جاهل، چه ...97شمارهٔ ۵۷۰: بی سجده درگاه تو، نبود سر خاری 98شمارهٔ ۵۷۱: در دلها برویت میگشاید نرم گفتاری 99شمارهٔ ۵۷۲: سرکش سمند دولت، پر نیست اعتباری 100شمارهٔ ۵۷۳: بغیر بیکسیم نیست در جهان یاری 101شمارهٔ ۵۷۴: دل پر غم، سر پر شور و، جان بینوا ...102شمارهٔ ۵۷۵: نباشد مردی آن کاسباب ملک و، سیم و ...103شمارهٔ ۵۷۶: دلم از گرد کلفت، شام دیجور است پن ...104شمارهٔ ۵۷۷: گوشه یی میخواهم و، چشم بخوان دل ت ...105شمارهٔ ۵۷۸: میبرد هر دم دلم را، غمزه غارتگری 106شمارهٔ ۵۷۹: دگر مخواب، چو دندان فتادت ای سفری 107شمارهٔ ۵۸۰: خسروی خواهی، بنه از سر کلاه سروری 108شمارهٔ ۵۸۱: بهر نان تاکی بدرها آب روی خود بری ...109شمارهٔ ۵۸۲: نیست او شاه که دارد کمر سیم و زری ...110شمارهٔ ۵۸۳: چنان در بند غم باید بخود بالیدن ا ...111شمارهٔ ۵۸۴: کیم من؟ بیدلی، بیچاره یی، از خویش ...112شمارهٔ ۵۸۵: ز دل رفتی مرا گرد تعلق، حبذا پیری ...113شمارهٔ ۵۸۶: ایام عیش بگذشت، شد روزگار پیری 114شمارهٔ ۵۸۷: کند پیوسته با آن تیغ ابرو هر که د ...115شمارهٔ ۵۸۸: بهرجا میفروزی چهره،آتشخانه میسازی 116شمارهٔ ۵۸۹: کونکلر یرده جیرانی فغانلر گوکده د ...117شمارهٔ ۵۹۰: گاهی سری بخاطر غمناک میکشی 118شمارهٔ ۵۹۱: نماز عاشقان باشد، همه مستی و بیهو ...119شمارهٔ ۵۹۲: دوست داند زبان خاموشی 120شمارهٔ ۵۹۳: چون ز صحرای عدم گشت بتن جان راضی؟121شمارهٔ ۵۹۴: همچو ناخن، شده خم بر در سلطان تاک ...122شمارهٔ ۵۹۵: از برای مال، گشتن کوه صحرا تا بکی ...123شمارهٔ ۵۹۶: با همه نیرنگ، تاکی گفت و گوی سادگ ...124شمارهٔ ۵۹۷: در میان دوستان، با این کمال بندگی 125شمارهٔ ۵۹۸: نیست چون بر غیر جان کندن، بنای زن ...126شمارهٔ ۵۹۹: با این دو روزه عمر، با این حرص پی ...127شمارهٔ ۶۰۰: چون کند شمع رخت را انجمن پروانگی 128شمارهٔ ۶۰۱: از حال میزند دم، صوفی بهرزه نالی 129شمارهٔ ۶۰۲: بر کتاب دل نوشتم تا خط عشقت جلی 130شمارهٔ ۶۰۳: ز بس پر گشته بزم از حیرت روی دل آ ...131شمارهٔ ۶۰۴: اگر گللر غمیندینک دور چمنده بلبل ...132شمارهٔ ۶۰۵: زبان گشود و، چنین گفت شمع نورانی:133شمارهٔ ۶۰۶: ندهم تن بجز از عریانی 134شمارهٔ ۶۰۷: با من نگاه او کرد، هر چند پهلوانی 135شمارهٔ ۶۰۸: چه دوداست آن ترا بر گرد لب از خط ...136شمارهٔ ۶۰۹: تو کز طول امل در بند جمع مال و سا ...137شمارهٔ ۶۱۰: تو جانی، جان! چرا چندین گرفتار بد ...138شمارهٔ ۶۱۱: بر من کند از بس غم عشق تو گرانی 139شمارهٔ ۶۱۲: بکام خویش، نچیدم گلی ز باغ جوانی 140شمارهٔ ۶۱۳: پیری رسید و نور نظر گشت رفتنی 141شمارهٔ ۶۱۴: نتواندم بعشوه جهان کرد رهزنی 142شمارهٔ ۶۱۵: زینت اهل صفا، آمده عریان بدنی 143شمارهٔ ۶۱۶: تن ز هم پاشید و، فکر پوشش آن میکن ...144شمارهٔ ۶۱۷: جوش بهار شد، سرو پا را چه میکنی؟!145شمارهٔ ۶۱۸: دولت آن باشد که حق را بنده فرمانی ...146شمارهٔ ۶۱۹: کام حاصل ای دل از آه سحر گاهی کنی 147شمارهٔ ۶۲۰: بملک فقر خود را آن زمان فرمانروا ...148شمارهٔ ۶۲۱: بنده عالم چرا از بهر ده درهم شوی؟149شمارهٔ ۶۲۲: نظر بگشا، نگه دانسته کن، در هر پر ...150شمارهٔ ۶۲۳: هر نقش درم بندی است، در دیده آگاه ...151شمارهٔ ۶۲۴: در کنار یار، از یار است دست ما ته ...152شمارهٔ ۶۲۵: خردمندی فزاید آدمی را بسکه تنهایی 153شمارهٔ ۶۲۶: ز مرگت دوستان را، آن قدرها نیست پ ...154شمارهٔ ۶۲۷: ای رنگت از طراوت، چون اطلس ختایی 155شمارهٔ ۶۲۸: چون تن درست بود، گو مباش دنیائی 156شمارهٔ ۶۲۹: برگی از باغ تو، هر رنگ گل زیبایی 157شمارهٔ ۶۳۰: بسویت جنبش هر نو نهال ایمای ابروی ...158شمارهٔ ۶۳۱: دیوانه گر نه یی، بخود این دل چه د ...159شمارهٔ ۶۳۲: بنده تن تا بکی، ای جان اگر آزاده ...160شمارهٔ ۶۳۳: با لاف عقل، بازی دنیا چه خورده یی ...161شمارهٔ ۶۳۴: عشق نبود جز بلا با صبر بی اندازه ...162شمارهٔ ۶۳۵: ای که از سودای گنج سیم و زر دیوان ...

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ