به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

واعظ قزوینی

واعظ قزوینیغزل هاشمارهٔ ۳۸۲: خلق می بینند فیض از تنگدستان بیشتر

840عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

خلق می بینند فیض از تنگدستان بیشتر
روشنایی میدهد شمع پریشان بیشتر
در گرفتن میکند انگشتها هم را مدد
چشم یاری هست یاران ز یاران بیشتر
خار بن در باغ و، گل هر سو پریشان میدود
میکشند آزار در دنیا عزیزان بیشتر

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۳۸۱: مرا گلگشت معنی باشد از سیر چمن خو ...2شمارهٔ ۳۸۲: خلق می بینند فیض از تنگدستان بیشت ...3شمارهٔ ۳۸۳: میشود زین بندگیها، شرمساری بیشتر 4شمارهٔ ۳۸۴: مست آمد، با جمالی از شفق گلرنگ تر 5شمارهٔ ۳۸۵: کشد کلفت ز دنیا کم، بود هرکس بتمک ...6شمارهٔ ۳۸۶: کند پند ملایم در گرانجانان اثر به ...7شمارهٔ ۳۸۷: الینده ساغر گل مفلسونک ایاغینه بن ...8شمارهٔ ۳۸۸: منعم! باهل فقر چه خوانی نوای زر؟9شمارهٔ ۳۸۹: به از زمانه نداریم شوخ و شنگ دگر 10شمارهٔ ۳۹۰: کلاه ترک به سر نه، بگیر کشور دیگر 11شمارهٔ ۳۹۱: اوزگه عالمده مگر تو کسم غمیندن یا ...12شمارهٔ ۳۹۲: پیر چون گشتی، چو طفلان بازی دنیا ...13شمارهٔ ۳۹۳: چابقونچی، اگری باخشی مژگان یراقید ...14شمارهٔ ۳۹۴: گیچدی ئیگید لوق گونی ایندی خم اول ...15شمارهٔ ۳۹۵: غنچه سان این همه بر خویش مبال از ...16شمارهٔ ۳۹۶: قد خمید، از دیدن روها، به پشت پا ...17شمارهٔ ۳۹۷: گر نباشد بیش ای دل سیم و زر، با ک ...18شمارهٔ ۳۹۸: بهار کرد جهان را ز کوه و صحرا سبز 19شمارهٔ ۳۹۹: بر اهل ترک، نکرده است غم جفا هرگز 20شمارهٔ ۴۰۰: دنی نانجاق ترقی ایلسه عالی مکان ا ...21شمارهٔ ۴۰۱: گر گلسه لطفدین گوزه، اول ماهپاره ...22شمارهٔ ۴۰۲: یار طفلست و،ره کوچه نجسته است هنو ...23شمارهٔ ۴۰۳: بس است خواب، دگر چشم من ز جا برخی ...24شمارهٔ ۴۰۴: کاروان راه گمنامی نمیخواهد جرس 25شمارهٔ ۴۰۵: باشد بکشت عمر تو برق فنا نفس 26شمارهٔ ۴۰۶: موج دریای محنتی است نفس 27شمارهٔ ۴۰۷: گذشت زندگی و، شد ز دست کار افسوس 28شمارهٔ ۴۰۸: شده است باب در ایام ما ز بس تلبیس 29شمارهٔ ۴۰۹: تا به کی باشدت برای معاش 30شمارهٔ ۴۱۰: درفشان گردد چو دانا، در سخن، خامو ...31شمارهٔ ۴۱۱: زردرو چون خوشه، بهر روزی فردا مبا ...32شمارهٔ ۴۱۲: در گفتن عیب دگران بسته زبان باش 33شمارهٔ ۴۱۳: چو ابر بر سرمردم تمام احسان باش 34شمارهٔ ۴۱۴: تسخیر ملک فقر کن و، پادشاه باش 35شمارهٔ ۴۱۵: با خلق همنشین و، از ایشان رمیده ب ...36شمارهٔ ۴۱۶: شمشاد چیست تا کند آن زلف شانه اش؟ ...37شمارهٔ ۴۱۷: وقت نزاع، جان و دل از بهر غارتش 38شمارهٔ ۴۱۸: یارب بفضل خویش، گناهان ما ببخش 39شمارهٔ ۴۱۹: در زمین شوره هر دل که خواندی قابل ...40شمارهٔ ۴۲۰: نگین خاتم دلهاست در دندانش 41شمارهٔ ۴۲۱: گهر بر خویشتن پیچد ز فکر عقد دندا ...42شمارهٔ ۴۲۲: بهشت سفره درویش و، کاسه چو بینش 43شمارهٔ ۴۲۳: نشود عاشق از فغان خاموش 44شمارهٔ ۴۲۴: پیری آمد، نه جوانیست دگر از ما خو ...45شمارهٔ ۴۲۵: دل از خیال دوست، ندادم بفکر خویش 46شمارهٔ ۴۲۶: پادشاه ملک فقرم، بهر حفظ شان خویش 47شمارهٔ ۴۲۷: بود دنیا زنی، طول أملها زلف و گیس ...48شمارهٔ ۴۲۸: خرامان چون رود بیرون ز گلشن سرو د ...49شمارهٔ ۴۲۹: ای خوشا عزلت، که گردیم از در دلها ...50شمارهٔ ۴۳۰: نبود دعا فلک سیر، الا بپای اخلاص 51شمارهٔ ۴۳۱: غیر از خدنگ مرگ، که آن راست جان غ ...52شمارهٔ ۴۳۲: بر گردنم چنان شده محکم طناب قرض 53شمارهٔ ۴۳۳: عاشقان را ره ندارد، در دل پر غم ن ...54شمارهٔ ۴۳۴: نیست ای دل محنت آباد جهان، جای نش ...55شمارهٔ ۴۳۵: به پنج روزه حیاتست اعتبار غلط 56شمارهٔ ۴۳۶: ای مستی شباب، ترا کرده باب وعظ 57شمارهٔ ۴۳۷: باشد بحرف راست چو دایم بنای وعظ 58شمارهٔ ۴۳۸: میکنند از پیریم با هم سر و سامان ...59شمارهٔ ۴۳۹: راه اگر خواهی به اقلیم فنا مانند ...60شمارهٔ ۴۴۰: نیافته است کسی لذتی ز خوان طمع 61شمارهٔ ۴۴۱: غیر تلخی، طعم دیگر نیست در نان طم ...62شمارهٔ ۴۴۲: کسی ز خلق نباشد، چو خسروان قانع 63شمارهٔ ۴۴۳: از هجوم داغ، در تن نیست دیگر جای ...64شمارهٔ ۴۴۴: روشنایی از شب وصل تو اندوزد چراغ 65شمارهٔ ۴۴۵: ماند ز تاب و تب بدل زار من چراغ 66شمارهٔ ۴۴۶: انسان چه بود شرم و، درین نیست تکل ...67شمارهٔ ۴۴۷: میتواند لعل او شد بامی کوثر طرف 68شمارهٔ ۴۴۸: پیری آمد روشنی از چشم گریان رفت ح ...69شمارهٔ ۴۴۹: عهد شباب رفت و، نشد هیچ کار حیف!70شمارهٔ ۴۵۰: خانه ها کرده است ویران در جهان بس ...71شمارهٔ ۴۵۱: خواهد نمک خمیر وجودت ز شور عشق 72شمارهٔ ۴۵۲: غیر از می جنون، نرساند دماغ عشق 73شمارهٔ ۴۵۳: نبود این همه گشتن پی دنیا لایق 74شمارهٔ ۴۵۴: نباشدم تن تنها، ز فوج دشمن باک 75شمارهٔ ۴۵۵: از یار بد چه نقص، بخوش طینتان پاک ...76شمارهٔ ۴۵۶: افزون بود ز عالم دل یاد آن بزرگ 77شمارهٔ ۴۵۷: بگذشت زندگی همه در انتظار مرگ 78شمارهٔ ۴۵۸: من با نگاه عجز و، تو دل سخت تر ز ...79شمارهٔ ۴۵۹: ای کرده پشت بر حق و، رو در قفای م ...80شمارهٔ ۴۶۰: گذشت عمر و، تو در کار کاهلی، کاهل ...81شمارهٔ ۴۶۱: قامتم گردید چون قلاب، از یاد اجل 82شمارهٔ ۴۶۲: ای از عرق جبین تو صبح بهار دل 83شمارهٔ ۴۶۳: چشم پیکانت، نگاهی کرده روزی سوی د ...84شمارهٔ ۴۶۴: بیهوشی دولت را، مردن شمرد عاقل 85شمارهٔ ۴۶۵: کی میکنند جامه جان از جسد قبول 86شمارهٔ ۴۶۶: تا کعبه با خیال تو همدوش رفته ام 87شمارهٔ ۴۶۷: از نهفتن، راز را رسوای عالم کرده ...88شمارهٔ ۴۶۸: گر شود صبح رخش، مجلس فروز خانه ام 89شمارهٔ ۴۶۹: مژده باد ای دل، که اینک میرسد ماه ...90شمارهٔ ۴۷۰: یارب ز چرک مال جهان بخش نفرتم 91شمارهٔ ۴۷۱: اگر عاصی، اگر مجرم،اگر بیدین، اگر ...92شمارهٔ ۴۷۲: غبار آسا نسیمی چون وزد، در پای او ...93شمارهٔ ۴۷۳: ز شرح اشتیاق دوست، تا حرفی بیان ک ...94شمارهٔ ۴۷۴: از ناز اگر نیایی، خود در خیال مرد ...95شمارهٔ ۴۷۵: ز غصه جان نبری، بی حذر ازین مردم!96شمارهٔ ۴۷۶: نهادم عینک و، ملک عدم را بی خفا د ...97شمارهٔ ۴۷۷: ز بس نومیدی، از امیدهای خویشتن دی ...98شمارهٔ ۴۷۸: چو رنگ خویش، هردم انقلاب ساکنی دا ...99شمارهٔ ۴۷۹: بشکند از ناتوانی استخوان در پیکرم 100شمارهٔ ۴۸۰: چو تار چنگ کند گوشمال غم سازم 101شمارهٔ ۴۸۱: ز غم گر سوختم، نزدیک یار مهوش خوی ...102شمارهٔ ۴۸۲: تا تیغ تو بگذاشته لب بر لب زخمم 103شمارهٔ ۴۸۳: باین افتادگیها، مرد میدان دلیرانم 104شمارهٔ ۴۸۴: سرهنگ مصر گوشه نشینی کنون منم 105شمارهٔ ۴۸۵: ز آن جهان پاک آمدم، آلوده دامن می ...106شمارهٔ ۴۸۶: در وطن سخت غریبم، سفری میخواهم 107شمارهٔ ۴۸۷: برآ ز خانه، که از خان و مان خویش ...108شمارهٔ ۴۸۸: چهره بگشای، که از شوق بپرواز آیم 109شمارهٔ ۴۸۹: ما ز هر عشرت دنیا بسخن ساخته ایم 110شمارهٔ ۴۹۰: چشم و گوش و عقل و حس رفتند و، ما ...111شمارهٔ ۴۹۱: ما بلبلان خار علایق گزیده ایم 112شمارهٔ ۴۹۲: برکنده از حیات، باندک بهانه ایم 113شمارهٔ ۴۹۳: ضعف پیری آمد و، دست از جهان برداش ...114شمارهٔ ۴۹۴: بی رهنما، براه طلب پا گذاشتیم 115شمارهٔ ۴۹۵: ما ز نادانی، ز بس بدبین و بدخواه ...116شمارهٔ ۴۹۶: از بزرگان وحشی و، با خاکساران همد ...117شمارهٔ ۴۹۷: برده است از بسکه فکر آن نگار جانی ...118شمارهٔ ۴۹۸: بنشین تا رخت از تاب نظر غازه کنیم 119شمارهٔ ۴۹۹: چون کند پیری ستم، یاد جوانی میکنی ...120شمارهٔ ۵۰۰: چنان زشتم، که ترسم چشم رحمت ننگرد ...121شمارهٔ ۵۰۱: خود هم ز ظلم خانه خرابند ظالمان 122شمارهٔ ۵۰۲: درست نیست گشودن به خنده لب چندان 123شمارهٔ ۵۰۳: از ما گذشت عمر، بآیین مهوشان 124شمارهٔ ۵۰۴: غم بود غم، شراب درویشان 125شمارهٔ ۵۰۵: پا ز دولت نخورد، ترک سر درویشان 126شمارهٔ ۵۰۶: برگ جوانیت ریخت، برگ نوای طفلان 127شمارهٔ ۵۰۷: ریخت دندان و، گره در بند نان ما ه ...128شمارهٔ ۵۰۸: در تنم گردید داغش دردمند استخوان 129شمارهٔ ۵۰۹: پیش لطفش میتوان با روسیاهی ساختن 130شمارهٔ ۵۱۰: برگ ریزانست، رنگ از روی پیران ریخ ...131شمارهٔ ۵۱۱: از کمی پیوسته باید بیشی خود خواست ...132شمارهٔ ۵۱۲: پهلوانی نیست سنگی یا گلی برداشتن 133شمارهٔ ۵۱۳: تو که بر خار تحمل نتوانی رفتن 134شمارهٔ ۵۱۴: زیاده فیض توان از شکستگان بردن 135شمارهٔ ۵۱۵: باین سامان چه ساز عیش دیگر میتوان ...136شمارهٔ ۵۱۶: بسکه بد باشد ز شوخی خنده بر یاران ...137شمارهٔ ۵۱۷: کو بخت حرف پیش تو ای نازنین زدن؟138شمارهٔ ۵۱۸: گر بسیر گلشن، آن حیرت فزا خواهد ش ...139شمارهٔ ۵۱۹: قامتم گر این چنین از غم دو تا خوا ...140شمارهٔ ۵۲۰: با چراغ دل ازین ظلمت سرا باید شدن 141شمارهٔ ۵۲۱: در دل میگشاید، چشم از اغیار پوشید ...142شمارهٔ ۵۲۲: بگوش آنکه بود بهره ور ز فهمیدن 143شمارهٔ ۵۲۳: پیش چراغ فیض شب، از خواب دم مزن 144شمارهٔ ۵۲۴: گر فلاطون زمانی، حرف دانستن مزن 145شمارهٔ ۵۲۵: گشت چو معمار فیض، بانی بنیان حسن 146شمارهٔ ۵۲۶: ز شمع فیض تاریکی است، قانع را سرا ...147شمارهٔ ۵۲۷: شمع بینش که مرا بود جهان ز آن روش ...148شمارهٔ ۵۲۸: خویش را آزاد خواهی، صید دام دوست ...149شمارهٔ ۵۲۹: یا رب از خواب گران غفلتم بیدار کن 150شمارهٔ ۵۳۰: دیده چون شبنم، برین گلزار عبرت با ...151شمارهٔ ۵۳۱: بر در حق جز خضوع و عجز استدعا مکن 152شمارهٔ ۵۳۲: پشت دست از حسرت دینار با دندان مک ...153شمارهٔ ۵۳۳: بهار آمد، که جوشد ز آتش دل باز خو ...154شمارهٔ ۵۳۴: ای گل، تو بی علاقه به دنیا شدی و ...155شمارهٔ ۵۳۵: چون زبان در گفتگو، بیجا ز کام آید ...156شمارهٔ ۵۳۶: که تواند شدن از بزم تو طناز برون؟157شمارهٔ ۵۳۷: کرا پا میرود از محفل آن سیمبر بیر ...158شمارهٔ ۵۳۸: دمی ز آن پیش کآید چون حباب جان زت ...159شمارهٔ ۵۳۹: حال ما خواهی بدانی، زلف خوبان را ...160شمارهٔ ۵۴۰: شوخیش را نکند گوشه نشین خانه زین 161شمارهٔ ۵۴۱: چهره آرایی بود از نشأه می ننگ او 162شمارهٔ ۵۴۲: میتراود التفات از جبهه پر چین او 163شمارهٔ ۵۴۳: از آنم کم، که گویم شکر احسان زیاد ...164شمارهٔ ۵۴۴: میکند گرمی بما هر بیوفائی غیر تو 165شمارهٔ ۵۴۵: گردد چو بگفتار زبان در دهن تو 166شمارهٔ ۵۴۶: غم میرمد، ز پیچش زلف سیاه تو 167شمارهٔ ۵۴۷: نیست بلبل چو من و، گل نه چنانست ک ...168شمارهٔ ۵۴۸: موی چون گردید جو گندم، دگر هشیار ...169شمارهٔ ۵۴۹: گذر گاهی بود گلزار گیتی، از صبا ب ...170شمارهٔ ۵۵۰: چشم بگشا غنچه آسا در بهار صبحگاه 171شمارهٔ ۵۵۱: غیر محرومی رویت نبود کار نگاه 172شمارهٔ ۵۵۲: نخل شمع، از چشم گریان سربلندی یاف ...173شمارهٔ ۵۵۳: دنیا طلب، به دنیا، دل بین چگونه د ...174شمارهٔ ۵۵۴: یارب ز کهنه دیر جهان، وحشتم بده 175شمارهٔ ۵۵۵: چشمش در ستم باز بر خلق کرده 176شمارهٔ ۵۵۶: یارب دل قانع، بدل سیم زرم ده 177شمارهٔ ۵۵۷: کشد رشکم، اگر دانم کس احوال مرا د ...178شمارهٔ ۵۵۸: ز حیرت تو، کسی گردش از کباب ندیده 179شمارهٔ ۵۵۹: ویرمه، چوق رنگ گل عارض جانانمزه 180شمارهٔ ۵۶۰: زال دنیا محو گردیدن ندارد این همه 181شمارهٔ ۵۶۱: کشد از گرم رویی، نیک و بد را در ب ...182شمارهٔ ۵۶۲: نگذاشت جان غم تو برای شهادتی 183شمارهٔ ۵۶۳: شایسته قبول، ندارم عبادتی 184شمارهٔ ۵۶۴: زیر گل بودن، بسی خوشتر، که زیر من ...185شمارهٔ ۵۶۵: با من همیشه درد تو دارد عنایتی 186شمارهٔ ۵۶۶: نیی کریم، ز فیض آب تا نمیگردی 187شمارهٔ ۵۶۷: بگرد دولت دنیای دون پرور چه میگرد ...188شمارهٔ ۵۶۸: پسند دوست نبود خود پسندی 189شمارهٔ ۵۶۹: درین ماتم سرا از غفلت ای جاهل، چه ...190شمارهٔ ۵۷۰: بی سجده درگاه تو، نبود سر خاری 191شمارهٔ ۵۷۱: در دلها برویت میگشاید نرم گفتاری 192شمارهٔ ۵۷۲: سرکش سمند دولت، پر نیست اعتباری 193شمارهٔ ۵۷۳: بغیر بیکسیم نیست در جهان یاری 194شمارهٔ ۵۷۴: دل پر غم، سر پر شور و، جان بینوا ...195شمارهٔ ۵۷۵: نباشد مردی آن کاسباب ملک و، سیم و ...196شمارهٔ ۵۷۶: دلم از گرد کلفت، شام دیجور است پن ...197شمارهٔ ۵۷۷: گوشه یی میخواهم و، چشم بخوان دل ت ...198شمارهٔ ۵۷۸: میبرد هر دم دلم را، غمزه غارتگری 199شمارهٔ ۵۷۹: دگر مخواب، چو دندان فتادت ای سفری 200شمارهٔ ۵۸۰: خسروی خواهی، بنه از سر کلاه سروری 201شمارهٔ ۵۸۱: بهر نان تاکی بدرها آب روی خود بری ...202شمارهٔ ۵۸۲: نیست او شاه که دارد کمر سیم و زری ...203شمارهٔ ۵۸۳: چنان در بند غم باید بخود بالیدن ا ...204شمارهٔ ۵۸۴: کیم من؟ بیدلی، بیچاره یی، از خویش ...205شمارهٔ ۵۸۵: ز دل رفتی مرا گرد تعلق، حبذا پیری ...206شمارهٔ ۵۸۶: ایام عیش بگذشت، شد روزگار پیری 207شمارهٔ ۵۸۷: کند پیوسته با آن تیغ ابرو هر که د ...208شمارهٔ ۵۸۸: بهرجا میفروزی چهره،آتشخانه میسازی 209شمارهٔ ۵۸۹: کونکلر یرده جیرانی فغانلر گوکده د ...210شمارهٔ ۵۹۰: گاهی سری بخاطر غمناک میکشی 211شمارهٔ ۵۹۱: نماز عاشقان باشد، همه مستی و بیهو ...212شمارهٔ ۵۹۲: دوست داند زبان خاموشی 213شمارهٔ ۵۹۳: چون ز صحرای عدم گشت بتن جان راضی؟214شمارهٔ ۵۹۴: همچو ناخن، شده خم بر در سلطان تاک ...215شمارهٔ ۵۹۵: از برای مال، گشتن کوه صحرا تا بکی ...216شمارهٔ ۵۹۶: با همه نیرنگ، تاکی گفت و گوی سادگ ...217شمارهٔ ۵۹۷: در میان دوستان، با این کمال بندگی 218شمارهٔ ۵۹۸: نیست چون بر غیر جان کندن، بنای زن ...219شمارهٔ ۵۹۹: با این دو روزه عمر، با این حرص پی ...220شمارهٔ ۶۰۰: چون کند شمع رخت را انجمن پروانگی 221شمارهٔ ۶۰۱: از حال میزند دم، صوفی بهرزه نالی 222شمارهٔ ۶۰۲: بر کتاب دل نوشتم تا خط عشقت جلی 223شمارهٔ ۶۰۳: ز بس پر گشته بزم از حیرت روی دل آ ...224شمارهٔ ۶۰۴: اگر گللر غمیندینک دور چمنده بلبل ...225شمارهٔ ۶۰۵: زبان گشود و، چنین گفت شمع نورانی:226شمارهٔ ۶۰۶: ندهم تن بجز از عریانی 227شمارهٔ ۶۰۷: با من نگاه او کرد، هر چند پهلوانی 228شمارهٔ ۶۰۸: چه دوداست آن ترا بر گرد لب از خط ...229شمارهٔ ۶۰۹: تو کز طول امل در بند جمع مال و سا ...230شمارهٔ ۶۱۰: تو جانی، جان! چرا چندین گرفتار بد ...231شمارهٔ ۶۱۱: بر من کند از بس غم عشق تو گرانی 232شمارهٔ ۶۱۲: بکام خویش، نچیدم گلی ز باغ جوانی 233شمارهٔ ۶۱۳: پیری رسید و نور نظر گشت رفتنی 234شمارهٔ ۶۱۴: نتواندم بعشوه جهان کرد رهزنی 235شمارهٔ ۶۱۵: زینت اهل صفا، آمده عریان بدنی 236شمارهٔ ۶۱۶: تن ز هم پاشید و، فکر پوشش آن میکن ...237شمارهٔ ۶۱۷: جوش بهار شد، سرو پا را چه میکنی؟!238شمارهٔ ۶۱۸: دولت آن باشد که حق را بنده فرمانی ...239شمارهٔ ۶۱۹: کام حاصل ای دل از آه سحر گاهی کنی 240شمارهٔ ۶۲۰: بملک فقر خود را آن زمان فرمانروا ...241شمارهٔ ۶۲۱: بنده عالم چرا از بهر ده درهم شوی؟242شمارهٔ ۶۲۲: نظر بگشا، نگه دانسته کن، در هر پر ...243شمارهٔ ۶۲۳: هر نقش درم بندی است، در دیده آگاه ...244شمارهٔ ۶۲۴: در کنار یار، از یار است دست ما ته ...245شمارهٔ ۶۲۵: خردمندی فزاید آدمی را بسکه تنهایی 246شمارهٔ ۶۲۶: ز مرگت دوستان را، آن قدرها نیست پ ...247شمارهٔ ۶۲۷: ای رنگت از طراوت، چون اطلس ختایی 248شمارهٔ ۶۲۸: چون تن درست بود، گو مباش دنیائی 249شمارهٔ ۶۲۹: برگی از باغ تو، هر رنگ گل زیبایی 250شمارهٔ ۶۳۰: بسویت جنبش هر نو نهال ایمای ابروی ...251شمارهٔ ۶۳۱: دیوانه گر نه یی، بخود این دل چه د ...252شمارهٔ ۶۳۲: بنده تن تا بکی، ای جان اگر آزاده ...253شمارهٔ ۶۳۳: با لاف عقل، بازی دنیا چه خورده یی ...254شمارهٔ ۶۳۴: عشق نبود جز بلا با صبر بی اندازه ...255شمارهٔ ۶۳۵: ای که از سودای گنج سیم و زر دیوان ...

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ