به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

واعظ قزوینی

واعظ قزوینیغزل هاشمارهٔ ۳۹۳: چابقونچی، اگری باخشی مژگان یراقیدور

860عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

چابقونچی، اگری باخشی مژگان یراقیدور
اول غمزه اوغری، گوزلری اوغری یتاقیدور
اول نو بهاردین کیول اودلندی لاله تک
یاندی چرا غمز نه عجب عشق اوجاقیدور
اول ظرف قانی آلمیه گر حسندور شراب
آل قانی آله ساغر اگر یار ساقیدور
هر توک باشمده قطع ره عشق ایله تیکان
هر رگ تنمده داغ ایله بیر گل بود اقیدور
اول طره چهره آتشیدین قالخمیش تتون
اول اگری قاش فتنه اودین چاقماقیدور
اول یار وصلین ایستریسنگ خلقدن اوزول
وحدت کمندی عاشقه جانان قوجاقیدور
دنیا اوینده جود ایلین آخرت تاپار
آچوق ال اول کریمیله قونشی چناقیدور
واعظ اگلدی قد قوجالوقدان اوراق تک
یعنی بویردن ایندی بیچیلماق چاقیدور

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۳۹۲: پیر چون گشتی، چو طفلان بازی دنیا ...2شمارهٔ ۳۹۳: چابقونچی، اگری باخشی مژگان یراقید ...3شمارهٔ ۳۹۴: گیچدی ئیگید لوق گونی ایندی خم اول ...4شمارهٔ ۳۹۵: غنچه سان این همه بر خویش مبال از ...5شمارهٔ ۳۹۶: قد خمید، از دیدن روها، به پشت پا ...6شمارهٔ ۳۹۷: گر نباشد بیش ای دل سیم و زر، با ک ...7شمارهٔ ۳۹۸: بهار کرد جهان را ز کوه و صحرا سبز 8شمارهٔ ۳۹۹: بر اهل ترک، نکرده است غم جفا هرگز 9شمارهٔ ۴۰۰: دنی نانجاق ترقی ایلسه عالی مکان ا ...10شمارهٔ ۴۰۱: گر گلسه لطفدین گوزه، اول ماهپاره ...11شمارهٔ ۴۰۲: یار طفلست و،ره کوچه نجسته است هنو ...12شمارهٔ ۴۰۳: بس است خواب، دگر چشم من ز جا برخی ...13شمارهٔ ۴۰۴: کاروان راه گمنامی نمیخواهد جرس 14شمارهٔ ۴۰۵: باشد بکشت عمر تو برق فنا نفس 15شمارهٔ ۴۰۶: موج دریای محنتی است نفس 16شمارهٔ ۴۰۷: گذشت زندگی و، شد ز دست کار افسوس 17شمارهٔ ۴۰۸: شده است باب در ایام ما ز بس تلبیس 18شمارهٔ ۴۰۹: تا به کی باشدت برای معاش 19شمارهٔ ۴۱۰: درفشان گردد چو دانا، در سخن، خامو ...20شمارهٔ ۴۱۱: زردرو چون خوشه، بهر روزی فردا مبا ...21شمارهٔ ۴۱۲: در گفتن عیب دگران بسته زبان باش 22شمارهٔ ۴۱۳: چو ابر بر سرمردم تمام احسان باش 23شمارهٔ ۴۱۴: تسخیر ملک فقر کن و، پادشاه باش 24شمارهٔ ۴۱۵: با خلق همنشین و، از ایشان رمیده ب ...25شمارهٔ ۴۱۶: شمشاد چیست تا کند آن زلف شانه اش؟ ...26شمارهٔ ۴۱۷: وقت نزاع، جان و دل از بهر غارتش 27شمارهٔ ۴۱۸: یارب بفضل خویش، گناهان ما ببخش 28شمارهٔ ۴۱۹: در زمین شوره هر دل که خواندی قابل ...29شمارهٔ ۴۲۰: نگین خاتم دلهاست در دندانش 30شمارهٔ ۴۲۱: گهر بر خویشتن پیچد ز فکر عقد دندا ...31شمارهٔ ۴۲۲: بهشت سفره درویش و، کاسه چو بینش 32شمارهٔ ۴۲۳: نشود عاشق از فغان خاموش 33شمارهٔ ۴۲۴: پیری آمد، نه جوانیست دگر از ما خو ...34شمارهٔ ۴۲۵: دل از خیال دوست، ندادم بفکر خویش 35شمارهٔ ۴۲۶: پادشاه ملک فقرم، بهر حفظ شان خویش 36شمارهٔ ۴۲۷: بود دنیا زنی، طول أملها زلف و گیس ...37شمارهٔ ۴۲۸: خرامان چون رود بیرون ز گلشن سرو د ...38شمارهٔ ۴۲۹: ای خوشا عزلت، که گردیم از در دلها ...39شمارهٔ ۴۳۰: نبود دعا فلک سیر، الا بپای اخلاص 40شمارهٔ ۴۳۱: غیر از خدنگ مرگ، که آن راست جان غ ...41شمارهٔ ۴۳۲: بر گردنم چنان شده محکم طناب قرض 42شمارهٔ ۴۳۳: عاشقان را ره ندارد، در دل پر غم ن ...43شمارهٔ ۴۳۴: نیست ای دل محنت آباد جهان، جای نش ...44شمارهٔ ۴۳۵: به پنج روزه حیاتست اعتبار غلط 45شمارهٔ ۴۳۶: ای مستی شباب، ترا کرده باب وعظ 46شمارهٔ ۴۳۷: باشد بحرف راست چو دایم بنای وعظ 47شمارهٔ ۴۳۸: میکنند از پیریم با هم سر و سامان ...48شمارهٔ ۴۳۹: راه اگر خواهی به اقلیم فنا مانند ...49شمارهٔ ۴۴۰: نیافته است کسی لذتی ز خوان طمع 50شمارهٔ ۴۴۱: غیر تلخی، طعم دیگر نیست در نان طم ...51شمارهٔ ۴۴۲: کسی ز خلق نباشد، چو خسروان قانع 52شمارهٔ ۴۴۳: از هجوم داغ، در تن نیست دیگر جای ...53شمارهٔ ۴۴۴: روشنایی از شب وصل تو اندوزد چراغ 54شمارهٔ ۴۴۵: ماند ز تاب و تب بدل زار من چراغ 55شمارهٔ ۴۴۶: انسان چه بود شرم و، درین نیست تکل ...56شمارهٔ ۴۴۷: میتواند لعل او شد بامی کوثر طرف 57شمارهٔ ۴۴۸: پیری آمد روشنی از چشم گریان رفت ح ...58شمارهٔ ۴۴۹: عهد شباب رفت و، نشد هیچ کار حیف!59شمارهٔ ۴۵۰: خانه ها کرده است ویران در جهان بس ...60شمارهٔ ۴۵۱: خواهد نمک خمیر وجودت ز شور عشق 61شمارهٔ ۴۵۲: غیر از می جنون، نرساند دماغ عشق 62شمارهٔ ۴۵۳: نبود این همه گشتن پی دنیا لایق 63شمارهٔ ۴۵۴: نباشدم تن تنها، ز فوج دشمن باک 64شمارهٔ ۴۵۵: از یار بد چه نقص، بخوش طینتان پاک ...65شمارهٔ ۴۵۶: افزون بود ز عالم دل یاد آن بزرگ 66شمارهٔ ۴۵۷: بگذشت زندگی همه در انتظار مرگ 67شمارهٔ ۴۵۸: من با نگاه عجز و، تو دل سخت تر ز ...68شمارهٔ ۴۵۹: ای کرده پشت بر حق و، رو در قفای م ...69شمارهٔ ۴۶۰: گذشت عمر و، تو در کار کاهلی، کاهل ...70شمارهٔ ۴۶۱: قامتم گردید چون قلاب، از یاد اجل 71شمارهٔ ۴۶۲: ای از عرق جبین تو صبح بهار دل 72شمارهٔ ۴۶۳: چشم پیکانت، نگاهی کرده روزی سوی د ...73شمارهٔ ۴۶۴: بیهوشی دولت را، مردن شمرد عاقل 74شمارهٔ ۴۶۵: کی میکنند جامه جان از جسد قبول 75شمارهٔ ۴۶۶: تا کعبه با خیال تو همدوش رفته ام 76شمارهٔ ۴۶۷: از نهفتن، راز را رسوای عالم کرده ...77شمارهٔ ۴۶۸: گر شود صبح رخش، مجلس فروز خانه ام 78شمارهٔ ۴۶۹: مژده باد ای دل، که اینک میرسد ماه ...79شمارهٔ ۴۷۰: یارب ز چرک مال جهان بخش نفرتم 80شمارهٔ ۴۷۱: اگر عاصی، اگر مجرم،اگر بیدین، اگر ...81شمارهٔ ۴۷۲: غبار آسا نسیمی چون وزد، در پای او ...82شمارهٔ ۴۷۳: ز شرح اشتیاق دوست، تا حرفی بیان ک ...83شمارهٔ ۴۷۴: از ناز اگر نیایی، خود در خیال مرد ...84شمارهٔ ۴۷۵: ز غصه جان نبری، بی حذر ازین مردم!85شمارهٔ ۴۷۶: نهادم عینک و، ملک عدم را بی خفا د ...86شمارهٔ ۴۷۷: ز بس نومیدی، از امیدهای خویشتن دی ...87شمارهٔ ۴۷۸: چو رنگ خویش، هردم انقلاب ساکنی دا ...88شمارهٔ ۴۷۹: بشکند از ناتوانی استخوان در پیکرم 89شمارهٔ ۴۸۰: چو تار چنگ کند گوشمال غم سازم 90شمارهٔ ۴۸۱: ز غم گر سوختم، نزدیک یار مهوش خوی ...91شمارهٔ ۴۸۲: تا تیغ تو بگذاشته لب بر لب زخمم 92شمارهٔ ۴۸۳: باین افتادگیها، مرد میدان دلیرانم 93شمارهٔ ۴۸۴: سرهنگ مصر گوشه نشینی کنون منم 94شمارهٔ ۴۸۵: ز آن جهان پاک آمدم، آلوده دامن می ...95شمارهٔ ۴۸۶: در وطن سخت غریبم، سفری میخواهم 96شمارهٔ ۴۸۷: برآ ز خانه، که از خان و مان خویش ...97شمارهٔ ۴۸۸: چهره بگشای، که از شوق بپرواز آیم 98شمارهٔ ۴۸۹: ما ز هر عشرت دنیا بسخن ساخته ایم 99شمارهٔ ۴۹۰: چشم و گوش و عقل و حس رفتند و، ما ...100شمارهٔ ۴۹۱: ما بلبلان خار علایق گزیده ایم 101شمارهٔ ۴۹۲: برکنده از حیات، باندک بهانه ایم 102شمارهٔ ۴۹۳: ضعف پیری آمد و، دست از جهان برداش ...103شمارهٔ ۴۹۴: بی رهنما، براه طلب پا گذاشتیم 104شمارهٔ ۴۹۵: ما ز نادانی، ز بس بدبین و بدخواه ...105شمارهٔ ۴۹۶: از بزرگان وحشی و، با خاکساران همد ...106شمارهٔ ۴۹۷: برده است از بسکه فکر آن نگار جانی ...107شمارهٔ ۴۹۸: بنشین تا رخت از تاب نظر غازه کنیم 108شمارهٔ ۴۹۹: چون کند پیری ستم، یاد جوانی میکنی ...109شمارهٔ ۵۰۰: چنان زشتم، که ترسم چشم رحمت ننگرد ...110شمارهٔ ۵۰۱: خود هم ز ظلم خانه خرابند ظالمان 111شمارهٔ ۵۰۲: درست نیست گشودن به خنده لب چندان 112شمارهٔ ۵۰۳: از ما گذشت عمر، بآیین مهوشان 113شمارهٔ ۵۰۴: غم بود غم، شراب درویشان 114شمارهٔ ۵۰۵: پا ز دولت نخورد، ترک سر درویشان 115شمارهٔ ۵۰۶: برگ جوانیت ریخت، برگ نوای طفلان 116شمارهٔ ۵۰۷: ریخت دندان و، گره در بند نان ما ه ...117شمارهٔ ۵۰۸: در تنم گردید داغش دردمند استخوان 118شمارهٔ ۵۰۹: پیش لطفش میتوان با روسیاهی ساختن 119شمارهٔ ۵۱۰: برگ ریزانست، رنگ از روی پیران ریخ ...120شمارهٔ ۵۱۱: از کمی پیوسته باید بیشی خود خواست ...121شمارهٔ ۵۱۲: پهلوانی نیست سنگی یا گلی برداشتن 122شمارهٔ ۵۱۳: تو که بر خار تحمل نتوانی رفتن 123شمارهٔ ۵۱۴: زیاده فیض توان از شکستگان بردن 124شمارهٔ ۵۱۵: باین سامان چه ساز عیش دیگر میتوان ...125شمارهٔ ۵۱۶: بسکه بد باشد ز شوخی خنده بر یاران ...126شمارهٔ ۵۱۷: کو بخت حرف پیش تو ای نازنین زدن؟127شمارهٔ ۵۱۸: گر بسیر گلشن، آن حیرت فزا خواهد ش ...128شمارهٔ ۵۱۹: قامتم گر این چنین از غم دو تا خوا ...129شمارهٔ ۵۲۰: با چراغ دل ازین ظلمت سرا باید شدن 130شمارهٔ ۵۲۱: در دل میگشاید، چشم از اغیار پوشید ...131شمارهٔ ۵۲۲: بگوش آنکه بود بهره ور ز فهمیدن 132شمارهٔ ۵۲۳: پیش چراغ فیض شب، از خواب دم مزن 133شمارهٔ ۵۲۴: گر فلاطون زمانی، حرف دانستن مزن 134شمارهٔ ۵۲۵: گشت چو معمار فیض، بانی بنیان حسن 135شمارهٔ ۵۲۶: ز شمع فیض تاریکی است، قانع را سرا ...136شمارهٔ ۵۲۷: شمع بینش که مرا بود جهان ز آن روش ...137شمارهٔ ۵۲۸: خویش را آزاد خواهی، صید دام دوست ...138شمارهٔ ۵۲۹: یا رب از خواب گران غفلتم بیدار کن 139شمارهٔ ۵۳۰: دیده چون شبنم، برین گلزار عبرت با ...140شمارهٔ ۵۳۱: بر در حق جز خضوع و عجز استدعا مکن 141شمارهٔ ۵۳۲: پشت دست از حسرت دینار با دندان مک ...142شمارهٔ ۵۳۳: بهار آمد، که جوشد ز آتش دل باز خو ...143شمارهٔ ۵۳۴: ای گل، تو بی علاقه به دنیا شدی و ...144شمارهٔ ۵۳۵: چون زبان در گفتگو، بیجا ز کام آید ...145شمارهٔ ۵۳۶: که تواند شدن از بزم تو طناز برون؟146شمارهٔ ۵۳۷: کرا پا میرود از محفل آن سیمبر بیر ...147شمارهٔ ۵۳۸: دمی ز آن پیش کآید چون حباب جان زت ...148شمارهٔ ۵۳۹: حال ما خواهی بدانی، زلف خوبان را ...149شمارهٔ ۵۴۰: شوخیش را نکند گوشه نشین خانه زین 150شمارهٔ ۵۴۱: چهره آرایی بود از نشأه می ننگ او 151شمارهٔ ۵۴۲: میتراود التفات از جبهه پر چین او 152شمارهٔ ۵۴۳: از آنم کم، که گویم شکر احسان زیاد ...153شمارهٔ ۵۴۴: میکند گرمی بما هر بیوفائی غیر تو 154شمارهٔ ۵۴۵: گردد چو بگفتار زبان در دهن تو 155شمارهٔ ۵۴۶: غم میرمد، ز پیچش زلف سیاه تو 156شمارهٔ ۵۴۷: نیست بلبل چو من و، گل نه چنانست ک ...157شمارهٔ ۵۴۸: موی چون گردید جو گندم، دگر هشیار ...158شمارهٔ ۵۴۹: گذر گاهی بود گلزار گیتی، از صبا ب ...159شمارهٔ ۵۵۰: چشم بگشا غنچه آسا در بهار صبحگاه 160شمارهٔ ۵۵۱: غیر محرومی رویت نبود کار نگاه 161شمارهٔ ۵۵۲: نخل شمع، از چشم گریان سربلندی یاف ...162شمارهٔ ۵۵۳: دنیا طلب، به دنیا، دل بین چگونه د ...163شمارهٔ ۵۵۴: یارب ز کهنه دیر جهان، وحشتم بده 164شمارهٔ ۵۵۵: چشمش در ستم باز بر خلق کرده 165شمارهٔ ۵۵۶: یارب دل قانع، بدل سیم زرم ده 166شمارهٔ ۵۵۷: کشد رشکم، اگر دانم کس احوال مرا د ...167شمارهٔ ۵۵۸: ز حیرت تو، کسی گردش از کباب ندیده 168شمارهٔ ۵۵۹: ویرمه، چوق رنگ گل عارض جانانمزه 169شمارهٔ ۵۶۰: زال دنیا محو گردیدن ندارد این همه 170شمارهٔ ۵۶۱: کشد از گرم رویی، نیک و بد را در ب ...171شمارهٔ ۵۶۲: نگذاشت جان غم تو برای شهادتی 172شمارهٔ ۵۶۳: شایسته قبول، ندارم عبادتی 173شمارهٔ ۵۶۴: زیر گل بودن، بسی خوشتر، که زیر من ...174شمارهٔ ۵۶۵: با من همیشه درد تو دارد عنایتی 175شمارهٔ ۵۶۶: نیی کریم، ز فیض آب تا نمیگردی 176شمارهٔ ۵۶۷: بگرد دولت دنیای دون پرور چه میگرد ...177شمارهٔ ۵۶۸: پسند دوست نبود خود پسندی 178شمارهٔ ۵۶۹: درین ماتم سرا از غفلت ای جاهل، چه ...179شمارهٔ ۵۷۰: بی سجده درگاه تو، نبود سر خاری 180شمارهٔ ۵۷۱: در دلها برویت میگشاید نرم گفتاری 181شمارهٔ ۵۷۲: سرکش سمند دولت، پر نیست اعتباری 182شمارهٔ ۵۷۳: بغیر بیکسیم نیست در جهان یاری 183شمارهٔ ۵۷۴: دل پر غم، سر پر شور و، جان بینوا ...184شمارهٔ ۵۷۵: نباشد مردی آن کاسباب ملک و، سیم و ...185شمارهٔ ۵۷۶: دلم از گرد کلفت، شام دیجور است پن ...186شمارهٔ ۵۷۷: گوشه یی میخواهم و، چشم بخوان دل ت ...187شمارهٔ ۵۷۸: میبرد هر دم دلم را، غمزه غارتگری 188شمارهٔ ۵۷۹: دگر مخواب، چو دندان فتادت ای سفری 189شمارهٔ ۵۸۰: خسروی خواهی، بنه از سر کلاه سروری 190شمارهٔ ۵۸۱: بهر نان تاکی بدرها آب روی خود بری ...191شمارهٔ ۵۸۲: نیست او شاه که دارد کمر سیم و زری ...192شمارهٔ ۵۸۳: چنان در بند غم باید بخود بالیدن ا ...193شمارهٔ ۵۸۴: کیم من؟ بیدلی، بیچاره یی، از خویش ...194شمارهٔ ۵۸۵: ز دل رفتی مرا گرد تعلق، حبذا پیری ...195شمارهٔ ۵۸۶: ایام عیش بگذشت، شد روزگار پیری 196شمارهٔ ۵۸۷: کند پیوسته با آن تیغ ابرو هر که د ...197شمارهٔ ۵۸۸: بهرجا میفروزی چهره،آتشخانه میسازی 198شمارهٔ ۵۸۹: کونکلر یرده جیرانی فغانلر گوکده د ...199شمارهٔ ۵۹۰: گاهی سری بخاطر غمناک میکشی 200شمارهٔ ۵۹۱: نماز عاشقان باشد، همه مستی و بیهو ...201شمارهٔ ۵۹۲: دوست داند زبان خاموشی 202شمارهٔ ۵۹۳: چون ز صحرای عدم گشت بتن جان راضی؟203شمارهٔ ۵۹۴: همچو ناخن، شده خم بر در سلطان تاک ...204شمارهٔ ۵۹۵: از برای مال، گشتن کوه صحرا تا بکی ...205شمارهٔ ۵۹۶: با همه نیرنگ، تاکی گفت و گوی سادگ ...206شمارهٔ ۵۹۷: در میان دوستان، با این کمال بندگی 207شمارهٔ ۵۹۸: نیست چون بر غیر جان کندن، بنای زن ...208شمارهٔ ۵۹۹: با این دو روزه عمر، با این حرص پی ...209شمارهٔ ۶۰۰: چون کند شمع رخت را انجمن پروانگی 210شمارهٔ ۶۰۱: از حال میزند دم، صوفی بهرزه نالی 211شمارهٔ ۶۰۲: بر کتاب دل نوشتم تا خط عشقت جلی 212شمارهٔ ۶۰۳: ز بس پر گشته بزم از حیرت روی دل آ ...213شمارهٔ ۶۰۴: اگر گللر غمیندینک دور چمنده بلبل ...214شمارهٔ ۶۰۵: زبان گشود و، چنین گفت شمع نورانی:215شمارهٔ ۶۰۶: ندهم تن بجز از عریانی 216شمارهٔ ۶۰۷: با من نگاه او کرد، هر چند پهلوانی 217شمارهٔ ۶۰۸: چه دوداست آن ترا بر گرد لب از خط ...218شمارهٔ ۶۰۹: تو کز طول امل در بند جمع مال و سا ...219شمارهٔ ۶۱۰: تو جانی، جان! چرا چندین گرفتار بد ...220شمارهٔ ۶۱۱: بر من کند از بس غم عشق تو گرانی 221شمارهٔ ۶۱۲: بکام خویش، نچیدم گلی ز باغ جوانی 222شمارهٔ ۶۱۳: پیری رسید و نور نظر گشت رفتنی 223شمارهٔ ۶۱۴: نتواندم بعشوه جهان کرد رهزنی 224شمارهٔ ۶۱۵: زینت اهل صفا، آمده عریان بدنی 225شمارهٔ ۶۱۶: تن ز هم پاشید و، فکر پوشش آن میکن ...226شمارهٔ ۶۱۷: جوش بهار شد، سرو پا را چه میکنی؟!227شمارهٔ ۶۱۸: دولت آن باشد که حق را بنده فرمانی ...228شمارهٔ ۶۱۹: کام حاصل ای دل از آه سحر گاهی کنی 229شمارهٔ ۶۲۰: بملک فقر خود را آن زمان فرمانروا ...230شمارهٔ ۶۲۱: بنده عالم چرا از بهر ده درهم شوی؟231شمارهٔ ۶۲۲: نظر بگشا، نگه دانسته کن، در هر پر ...232شمارهٔ ۶۲۳: هر نقش درم بندی است، در دیده آگاه ...233شمارهٔ ۶۲۴: در کنار یار، از یار است دست ما ته ...234شمارهٔ ۶۲۵: خردمندی فزاید آدمی را بسکه تنهایی 235شمارهٔ ۶۲۶: ز مرگت دوستان را، آن قدرها نیست پ ...236شمارهٔ ۶۲۷: ای رنگت از طراوت، چون اطلس ختایی 237شمارهٔ ۶۲۸: چون تن درست بود، گو مباش دنیائی 238شمارهٔ ۶۲۹: برگی از باغ تو، هر رنگ گل زیبایی 239شمارهٔ ۶۳۰: بسویت جنبش هر نو نهال ایمای ابروی ...240شمارهٔ ۶۳۱: دیوانه گر نه یی، بخود این دل چه د ...241شمارهٔ ۶۳۲: بنده تن تا بکی، ای جان اگر آزاده ...242شمارهٔ ۶۳۳: با لاف عقل، بازی دنیا چه خورده یی ...243شمارهٔ ۶۳۴: عشق نبود جز بلا با صبر بی اندازه ...244شمارهٔ ۶۳۵: ای که از سودای گنج سیم و زر دیوان ...

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ