به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

واعظ قزوینی

واعظ قزوینیغزل هاشمارهٔ ۲۵۵: آتش حسنش، کمان عشق را طیار کرد

760عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

آتش حسنش، کمان عشق را طیار کرد
حرف تمکینش، زبان راتیغ لنگردار کرد
بیزبانی در دو گیتی مایه آسودگی است
از زبان خود را ترازو زیر چندین بار کرد
کوته از پیری نگردد آرزوهای دراز
صبح نتواند بره خوابیده را بیدار کرد
انفعال جرم باشد توبه در پیش کریم
گردش رنگی تواند کار استغفار کرد
در ره گفتار شد گنج روان عمر صرف
واعظ اکنون بایدت گنجی گرفت و کار کرد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۲۵۴: نتوانست ز بس ضعف بدندان جا کرد 2شمارهٔ ۲۵۵: آتش حسنش، کمان عشق را طیار کرد 3شمارهٔ ۲۵۶: چشم شوخم در رخ او خیرگی بسیار کرد 4شمارهٔ ۲۵۷: زهر مرگ دوستان در مغزم از بس کار ...5شمارهٔ ۲۵۸: ای که زینت طلبی جسم ترا لاغر کرد 6شمارهٔ ۲۵۹: صرصر آهم چراغ روز را خاموش کرد 7شمارهٔ ۲۶۰: گلی تو، گل! نظر اما نمیتوانم کرد 8شمارهٔ ۲۶۱: حبذا زور جنون، مغلوب زنجیرم نکرد 9شمارهٔ ۲۶۲: پیری در خواهش بدل ریش برآورد 10شمارهٔ ۲۶۳: نخل امیدت ببار آه سحر میآورد 11شمارهٔ ۲۶۴: بی نیازی ساقی از مینا برون میآورد 12شمارهٔ ۲۶۵: در هر سخن، سخنور صد تاب میخورد 13شمارهٔ ۲۶۶: میان عشق و ننگ و نام، الفت در نمی ...14شمارهٔ ۲۶۷: بدرویشان فسون جاه و دولت در نمیگی ...15شمارهٔ ۲۶۸: میرود فکر جهانم، که ز کار اندازد 16شمارهٔ ۲۶۹: چو حرف دانه خالش، قلم مذکور میساز ...17شمارهٔ ۲۷۰: مرا ذکر تو با این کهنگی ها تازه م ...18شمارهٔ ۲۷۱: نه کوه آن سرین تنها برآن موی کمر ...19شمارهٔ ۲۷۲: با دل خسته، چو بیرحمی او بستیزد 20شمارهٔ ۲۷۳: دشمن چو ریزشی دید، زو شور و شر نخ ...21شمارهٔ ۲۷۴: دلخوردنی ز مال، به اهل غنا رسد 22شمارهٔ ۲۷۵: مرد از راه شکست خود بعزت میرسد 23شمارهٔ ۲۷۶: از جگر خوناب اشکم خوش به سامان می ...24شمارهٔ ۲۷۷: به جبهه چین ز غم روزیت خطا باشد 25شمارهٔ ۲۷۸: ز بی برگان دل روشن ضمیران باصفا ب ...26شمارهٔ ۲۷۹: ز دستبرد حوادث گرت خبر باشد 27شمارهٔ ۲۸۰: بشوق آن گل عارض، مرا با خار خوش ب ...28شمارهٔ ۲۸۱: نه جوهر کسب ملک و مال اسباب جهان ...29شمارهٔ ۲۸۲: پردگی نیست عطا، گر همه پنهان باشد 30شمارهٔ ۲۸۳: الهی تا جهان باشد، شه ما کامران ب ...31شمارهٔ ۲۸۴: همین توقعم از تنگ آن دهن باشد 32شمارهٔ ۲۸۵: ز پیری، چون مرا قد همچو شمع سرنگو ...33شمارهٔ ۲۸۶: بریدن از جهان، سرمایه ارزندگی باش ...34شمارهٔ ۲۸۷: ما را ز آشنایان، غیر از جفا نباشد 35شمارهٔ ۲۸۸: آن را که به دل هیچ به جز یار نباش ...36شمارهٔ ۲۸۹: شوری اگر بسر هست، دستار گو نباشد 37شمارهٔ ۲۹۰: با دست او چو رنگ حنا دستیار شد 38شمارهٔ ۲۹۱: گره در ابروان، از گرمی خویش چو اخ ...39شمارهٔ ۲۹۲: صحرا ز باد دستی آهم فقیر شد 40شمارهٔ ۲۹۳: همچنان کز آب سرو بوستان قد میکشد 41شمارهٔ ۲۹۴: زحمت ایام، راحتجو فزونتر میکشد 42شمارهٔ ۲۹۵: پیری آمد بر تنم هر موی خنجر میکشد 43شمارهٔ ۲۹۶: سراپای وجودم، بسکه گم در عشق جانا ...44شمارهٔ ۲۹۷: بخود دم تا فرو بردم، سخن شد 45شمارهٔ ۲۹۸: آنکه خود را سبب هستی ما میداند 46شمارهٔ ۲۹۹: مرا از نعمت دیدار، دل سیری نمیدان ...47شمارهٔ ۳۰۰: بسکه کاهیدم ز غم، با خرده جان تن ...48شمارهٔ ۳۰۱: یار در نکته سرایی نه ز کس میماند 49شمارهٔ ۳۰۲: آنانکه از شراب تو مدهوش گشته اند 50شمارهٔ ۳۰۳: هر گه آن مه، رخ بنماید از پی دفع ...51شمارهٔ ۳۰۴: تن بمحنت ده، اگر خواهی که گردی سر ...52شمارهٔ ۳۰۵: با همه زشتی، بدام عشق خویشی پای ب ...53شمارهٔ ۳۰۶: می پرستان چهره ها از تاب می افروخ ...54شمارهٔ ۳۰۷: اهل دنیا، بسکه در دل حسرت زر داشت ...55شمارهٔ ۳۰۸: حرفی اگر بعاشق بیتاب میزند 56شمارهٔ ۳۰۹: عارف اگر چه بیغم دل دم نمیزند 57شمارهٔ ۳۱۰: این حریفان که گهی زاهد و گه اوباش ...58شمارهٔ ۳۱۱: فرداست اینکه زمره شاهنشهان کشند 59شمارهٔ ۳۱۲: یاران ز خودستایی، پیوسته در خروشن ...60شمارهٔ ۳۱۳: ز بس نگار من از خویش هم حجاب کند 61شمارهٔ ۳۱۴: حلقه بر هر دری این زمزمه را ساز ک ...62شمارهٔ ۳۱۵: چون به محفل رخ فرو زد، رنگ صهبا ب ...63شمارهٔ ۳۱۶: از سعی تیشه، چون دل فرهاد نشکند؟64شمارهٔ ۳۱۷: تند خویی مرد را بیقدر در عالم کند 65شمارهٔ ۳۱۸: نوبهار آمد، خردگو فکر زنجیرم کند 66شمارهٔ ۳۱۹: غنچه سالی خون خورد، تا چهره یی گل ...67شمارهٔ ۳۲۰: آشنایی بتو عیب است که بیگانه کند!68شمارهٔ ۳۲۱: هست سالک با خدا، گر کار دنیا میکن ...69شمارهٔ ۳۲۲: گفت و گوی آن دهن، اندیشه بیجا میک ...70شمارهٔ ۳۲۳: فارغ از خود هر که میگردد، فراغت م ...71شمارهٔ ۳۲۴: زآن چشم، دل به یک دو نظر صلح میکن ...72شمارهٔ ۳۲۵: امروز کس کجا ز سخن یاد میکند؟73شمارهٔ ۳۲۶: کی دگر دیوانه ما با قبا سر میکند؟74شمارهٔ ۳۲۷: میشود جان تازه، چون دوری ازین تن ...75شمارهٔ ۳۲۸: پیش تو شکوه عزم تظلم نمیکند 76شمارهٔ ۳۲۹: در زبان خبطی سخن را از بها می افگ ...77شمارهٔ ۳۳۰: خوبان بغازه چون رخ خود لاله گون ک ...78شمارهٔ ۳۳۱: نیست دندان آنکه پیران از دهان می ...79شمارهٔ ۳۳۲: دردمندان، بسکه رم از خودنمایی میک ...80شمارهٔ ۳۳۳: گردید حرص افزون، آن را که مال افز ...81شمارهٔ ۳۳۴: سخن سیم و زر و خانه و اسباب بود 82شمارهٔ ۳۳۵: مهر و کین از بهر حق، در خلق عالم ...83شمارهٔ ۳۳۶: بر ما سخن سرد عزیزان نه گران بود 84شمارهٔ ۳۳۷: آنچه از آه ستمکش، بستم کیش رود 85شمارهٔ ۳۳۸: همچنان کز خطش آن خال نهان پیدا شو ...86شمارهٔ ۳۳۹: کی دلت خوشحال با اندیشه دنیا شود؟ ...87شمارهٔ ۳۴۰: تا نسازی با جفا، کی مشکلت آسان شو ...88شمارهٔ ۳۴۱: قد چون خمید، جمله حواست زبون شود 89شمارهٔ ۳۴۲: چو شرح حال شهیدان او رساله شود 90شمارهٔ ۳۴۳: بدگهر، نیک بدینار و بدرهم نشود 91شمارهٔ ۳۴۴: رویش چو آتشین ز می ناب میشود 92شمارهٔ ۳۴۵: چون بلند افتاد همت، تخت عزت میشود 93شمارهٔ ۳۴۶: از ضعیفی، ناله ام حاجت رواتر میشو ...94شمارهٔ ۳۴۷: گر چنین بر ما کمان ناز پرکش میشود 95شمارهٔ ۳۴۸: ریخت چون دندان، مدار جسم مشکل میش ...96شمارهٔ ۳۴۹: سنبل از تاب خم موی تو، درهم میشود 97شمارهٔ ۳۵۰: با صبوری کارهای مشکل آسان میشود 98شمارهٔ ۳۵۱: ای که پرچین جبهه ات، از حرف مردن ...99شمارهٔ ۳۵۲: کارها در آب و خاک فقر وارون میشود 100شمارهٔ ۳۵۳: تنها ز لفظ، شعر تو دلبر نمیشود 101شمارهٔ ۳۵۴: از چشم تنگ مردم، چشمم عصا نخواهد 102شمارهٔ ۳۵۵: عشق او جان خسته میخواهد 103شمارهٔ ۳۵۶: عجب دانم، از زخم بسمل برآید!104شمارهٔ ۳۵۷: ز عکست آینه، چون آب در خروش آید 105شمارهٔ ۳۵۸: ز خوی تند، همان تندخو بجان آید 106شمارهٔ ۳۵۹: خرد بگیر سر خود، که یار میآید 107شمارهٔ ۳۶۰: ره مقصود طی کردن، نه از تقصیر میآ ...108شمارهٔ ۳۶۱: خیر باشد، نگهش سخت بتک میآید 109شمارهٔ ۳۶۲: دوستان، مژده که ماه رمضان میآید 110شمارهٔ ۳۶۳: فریب عام، از هر رند بازاری نمی آی ...111شمارهٔ ۳۶۴: غم او ساخت دلم تنگ و، هم او بگشای ...112شمارهٔ ۳۶۵: تن نزار من، از چاکهای جامه نماید 113شمارهٔ ۳۶۶: هرگز بجهان کار کجان راست نیاید 114شمارهٔ ۳۶۷: عهد شباب بگذشت، وقت شتاب گردید 115شمارهٔ ۳۶۸: تا هوای سرمه گشتن ز استخوانم سر ک ...116شمارهٔ ۳۶۹: درد تو، کی توان بتن ناتوان کشید؟!117شمارهٔ ۳۷۰: جز حرف زر و سیم، دلت هیچ نگوید 118شمارهٔ ۳۷۱: از حرص گشته کام جهان پیش ما لذیذ 119شمارهٔ ۳۷۲: گر بود در پیش مهمان، نعمت الوان ل ...120شمارهٔ ۳۷۳: دل که باشد نشیمن غم یار 121شمارهٔ ۳۷۴: با چنان وحشت ز شوق رحمت آمرزگار 122شمارهٔ ۳۷۵: گزندگیست، چو خاری که خفت آرد بار 123شمارهٔ ۳۷۶: گوشه گیران را بره درگه سلطان چه ک ...124شمارهٔ ۳۷۷: گر نپرسد حالم آن نامهربان غمخوار ...125شمارهٔ ۳۷۸: روشن همیشه شمع دل از سوز آه دار 126شمارهٔ ۳۷۹: در چشم عقل هرکه بود سر حساب تر 127شمارهٔ ۳۸۰: میکند لطفی، ز بیرحمی بسی خونخوار ...128شمارهٔ ۳۸۱: مرا گلگشت معنی باشد از سیر چمن خو ...129شمارهٔ ۳۸۲: خلق می بینند فیض از تنگدستان بیشت ...130شمارهٔ ۳۸۳: میشود زین بندگیها، شرمساری بیشتر 131شمارهٔ ۳۸۴: مست آمد، با جمالی از شفق گلرنگ تر 132شمارهٔ ۳۸۵: کشد کلفت ز دنیا کم، بود هرکس بتمک ...133شمارهٔ ۳۸۶: کند پند ملایم در گرانجانان اثر به ...134شمارهٔ ۳۸۷: الینده ساغر گل مفلسونک ایاغینه بن ...135شمارهٔ ۳۸۸: منعم! باهل فقر چه خوانی نوای زر؟136شمارهٔ ۳۸۹: به از زمانه نداریم شوخ و شنگ دگر 137شمارهٔ ۳۹۰: کلاه ترک به سر نه، بگیر کشور دیگر 138شمارهٔ ۳۹۱: اوزگه عالمده مگر تو کسم غمیندن یا ...139شمارهٔ ۳۹۲: پیر چون گشتی، چو طفلان بازی دنیا ...140شمارهٔ ۳۹۳: چابقونچی، اگری باخشی مژگان یراقید ...141شمارهٔ ۳۹۴: گیچدی ئیگید لوق گونی ایندی خم اول ...142شمارهٔ ۳۹۵: غنچه سان این همه بر خویش مبال از ...143شمارهٔ ۳۹۶: قد خمید، از دیدن روها، به پشت پا ...144شمارهٔ ۳۹۷: گر نباشد بیش ای دل سیم و زر، با ک ...145شمارهٔ ۳۹۸: بهار کرد جهان را ز کوه و صحرا سبز 146شمارهٔ ۳۹۹: بر اهل ترک، نکرده است غم جفا هرگز 147شمارهٔ ۴۰۰: دنی نانجاق ترقی ایلسه عالی مکان ا ...148شمارهٔ ۴۰۱: گر گلسه لطفدین گوزه، اول ماهپاره ...149شمارهٔ ۴۰۲: یار طفلست و،ره کوچه نجسته است هنو ...150شمارهٔ ۴۰۳: بس است خواب، دگر چشم من ز جا برخی ...151شمارهٔ ۴۰۴: کاروان راه گمنامی نمیخواهد جرس 152شمارهٔ ۴۰۵: باشد بکشت عمر تو برق فنا نفس 153شمارهٔ ۴۰۶: موج دریای محنتی است نفس 154شمارهٔ ۴۰۷: گذشت زندگی و، شد ز دست کار افسوس 155شمارهٔ ۴۰۸: شده است باب در ایام ما ز بس تلبیس 156شمارهٔ ۴۰۹: تا به کی باشدت برای معاش 157شمارهٔ ۴۱۰: درفشان گردد چو دانا، در سخن، خامو ...158شمارهٔ ۴۱۱: زردرو چون خوشه، بهر روزی فردا مبا ...159شمارهٔ ۴۱۲: در گفتن عیب دگران بسته زبان باش 160شمارهٔ ۴۱۳: چو ابر بر سرمردم تمام احسان باش 161شمارهٔ ۴۱۴: تسخیر ملک فقر کن و، پادشاه باش 162شمارهٔ ۴۱۵: با خلق همنشین و، از ایشان رمیده ب ...163شمارهٔ ۴۱۶: شمشاد چیست تا کند آن زلف شانه اش؟ ...164شمارهٔ ۴۱۷: وقت نزاع، جان و دل از بهر غارتش 165شمارهٔ ۴۱۸: یارب بفضل خویش، گناهان ما ببخش 166شمارهٔ ۴۱۹: در زمین شوره هر دل که خواندی قابل ...167شمارهٔ ۴۲۰: نگین خاتم دلهاست در دندانش 168شمارهٔ ۴۲۱: گهر بر خویشتن پیچد ز فکر عقد دندا ...169شمارهٔ ۴۲۲: بهشت سفره درویش و، کاسه چو بینش 170شمارهٔ ۴۲۳: نشود عاشق از فغان خاموش 171شمارهٔ ۴۲۴: پیری آمد، نه جوانیست دگر از ما خو ...172شمارهٔ ۴۲۵: دل از خیال دوست، ندادم بفکر خویش 173شمارهٔ ۴۲۶: پادشاه ملک فقرم، بهر حفظ شان خویش 174شمارهٔ ۴۲۷: بود دنیا زنی، طول أملها زلف و گیس ...175شمارهٔ ۴۲۸: خرامان چون رود بیرون ز گلشن سرو د ...176شمارهٔ ۴۲۹: ای خوشا عزلت، که گردیم از در دلها ...177شمارهٔ ۴۳۰: نبود دعا فلک سیر، الا بپای اخلاص 178شمارهٔ ۴۳۱: غیر از خدنگ مرگ، که آن راست جان غ ...179شمارهٔ ۴۳۲: بر گردنم چنان شده محکم طناب قرض 180شمارهٔ ۴۳۳: عاشقان را ره ندارد، در دل پر غم ن ...181شمارهٔ ۴۳۴: نیست ای دل محنت آباد جهان، جای نش ...182شمارهٔ ۴۳۵: به پنج روزه حیاتست اعتبار غلط 183شمارهٔ ۴۳۶: ای مستی شباب، ترا کرده باب وعظ 184شمارهٔ ۴۳۷: باشد بحرف راست چو دایم بنای وعظ 185شمارهٔ ۴۳۸: میکنند از پیریم با هم سر و سامان ...186شمارهٔ ۴۳۹: راه اگر خواهی به اقلیم فنا مانند ...187شمارهٔ ۴۴۰: نیافته است کسی لذتی ز خوان طمع 188شمارهٔ ۴۴۱: غیر تلخی، طعم دیگر نیست در نان طم ...189شمارهٔ ۴۴۲: کسی ز خلق نباشد، چو خسروان قانع 190شمارهٔ ۴۴۳: از هجوم داغ، در تن نیست دیگر جای ...191شمارهٔ ۴۴۴: روشنایی از شب وصل تو اندوزد چراغ 192شمارهٔ ۴۴۵: ماند ز تاب و تب بدل زار من چراغ 193شمارهٔ ۴۴۶: انسان چه بود شرم و، درین نیست تکل ...194شمارهٔ ۴۴۷: میتواند لعل او شد بامی کوثر طرف 195شمارهٔ ۴۴۸: پیری آمد روشنی از چشم گریان رفت ح ...196شمارهٔ ۴۴۹: عهد شباب رفت و، نشد هیچ کار حیف!197شمارهٔ ۴۵۰: خانه ها کرده است ویران در جهان بس ...198شمارهٔ ۴۵۱: خواهد نمک خمیر وجودت ز شور عشق 199شمارهٔ ۴۵۲: غیر از می جنون، نرساند دماغ عشق 200شمارهٔ ۴۵۳: نبود این همه گشتن پی دنیا لایق 201شمارهٔ ۴۵۴: نباشدم تن تنها، ز فوج دشمن باک 202شمارهٔ ۴۵۵: از یار بد چه نقص، بخوش طینتان پاک ...203شمارهٔ ۴۵۶: افزون بود ز عالم دل یاد آن بزرگ 204شمارهٔ ۴۵۷: بگذشت زندگی همه در انتظار مرگ 205شمارهٔ ۴۵۸: من با نگاه عجز و، تو دل سخت تر ز ...206شمارهٔ ۴۵۹: ای کرده پشت بر حق و، رو در قفای م ...207شمارهٔ ۴۶۰: گذشت عمر و، تو در کار کاهلی، کاهل ...208شمارهٔ ۴۶۱: قامتم گردید چون قلاب، از یاد اجل 209شمارهٔ ۴۶۲: ای از عرق جبین تو صبح بهار دل 210شمارهٔ ۴۶۳: چشم پیکانت، نگاهی کرده روزی سوی د ...211شمارهٔ ۴۶۴: بیهوشی دولت را، مردن شمرد عاقل 212شمارهٔ ۴۶۵: کی میکنند جامه جان از جسد قبول 213شمارهٔ ۴۶۶: تا کعبه با خیال تو همدوش رفته ام 214شمارهٔ ۴۶۷: از نهفتن، راز را رسوای عالم کرده ...215شمارهٔ ۴۶۸: گر شود صبح رخش، مجلس فروز خانه ام 216شمارهٔ ۴۶۹: مژده باد ای دل، که اینک میرسد ماه ...217شمارهٔ ۴۷۰: یارب ز چرک مال جهان بخش نفرتم 218شمارهٔ ۴۷۱: اگر عاصی، اگر مجرم،اگر بیدین، اگر ...219شمارهٔ ۴۷۲: غبار آسا نسیمی چون وزد، در پای او ...220شمارهٔ ۴۷۳: ز شرح اشتیاق دوست، تا حرفی بیان ک ...221شمارهٔ ۴۷۴: از ناز اگر نیایی، خود در خیال مرد ...222شمارهٔ ۴۷۵: ز غصه جان نبری، بی حذر ازین مردم!223شمارهٔ ۴۷۶: نهادم عینک و، ملک عدم را بی خفا د ...224شمارهٔ ۴۷۷: ز بس نومیدی، از امیدهای خویشتن دی ...225شمارهٔ ۴۷۸: چو رنگ خویش، هردم انقلاب ساکنی دا ...226شمارهٔ ۴۷۹: بشکند از ناتوانی استخوان در پیکرم 227شمارهٔ ۴۸۰: چو تار چنگ کند گوشمال غم سازم 228شمارهٔ ۴۸۱: ز غم گر سوختم، نزدیک یار مهوش خوی ...229شمارهٔ ۴۸۲: تا تیغ تو بگذاشته لب بر لب زخمم 230شمارهٔ ۴۸۳: باین افتادگیها، مرد میدان دلیرانم 231شمارهٔ ۴۸۴: سرهنگ مصر گوشه نشینی کنون منم 232شمارهٔ ۴۸۵: ز آن جهان پاک آمدم، آلوده دامن می ...233شمارهٔ ۴۸۶: در وطن سخت غریبم، سفری میخواهم 234شمارهٔ ۴۸۷: برآ ز خانه، که از خان و مان خویش ...235شمارهٔ ۴۸۸: چهره بگشای، که از شوق بپرواز آیم 236شمارهٔ ۴۸۹: ما ز هر عشرت دنیا بسخن ساخته ایم 237شمارهٔ ۴۹۰: چشم و گوش و عقل و حس رفتند و، ما ...238شمارهٔ ۴۹۱: ما بلبلان خار علایق گزیده ایم 239شمارهٔ ۴۹۲: برکنده از حیات، باندک بهانه ایم 240شمارهٔ ۴۹۳: ضعف پیری آمد و، دست از جهان برداش ...241شمارهٔ ۴۹۴: بی رهنما، براه طلب پا گذاشتیم 242شمارهٔ ۴۹۵: ما ز نادانی، ز بس بدبین و بدخواه ...243شمارهٔ ۴۹۶: از بزرگان وحشی و، با خاکساران همد ...244شمارهٔ ۴۹۷: برده است از بسکه فکر آن نگار جانی ...245شمارهٔ ۴۹۸: بنشین تا رخت از تاب نظر غازه کنیم 246شمارهٔ ۴۹۹: چون کند پیری ستم، یاد جوانی میکنی ...247شمارهٔ ۵۰۰: چنان زشتم، که ترسم چشم رحمت ننگرد ...248شمارهٔ ۵۰۱: خود هم ز ظلم خانه خرابند ظالمان 249شمارهٔ ۵۰۲: درست نیست گشودن به خنده لب چندان 250شمارهٔ ۵۰۳: از ما گذشت عمر، بآیین مهوشان 251شمارهٔ ۵۰۴: غم بود غم، شراب درویشان 252شمارهٔ ۵۰۵: پا ز دولت نخورد، ترک سر درویشان 253شمارهٔ ۵۰۶: برگ جوانیت ریخت، برگ نوای طفلان 254شمارهٔ ۵۰۷: ریخت دندان و، گره در بند نان ما ه ...255شمارهٔ ۵۰۸: در تنم گردید داغش دردمند استخوان 256شمارهٔ ۵۰۹: پیش لطفش میتوان با روسیاهی ساختن 257شمارهٔ ۵۱۰: برگ ریزانست، رنگ از روی پیران ریخ ...258شمارهٔ ۵۱۱: از کمی پیوسته باید بیشی خود خواست ...259شمارهٔ ۵۱۲: پهلوانی نیست سنگی یا گلی برداشتن 260شمارهٔ ۵۱۳: تو که بر خار تحمل نتوانی رفتن 261شمارهٔ ۵۱۴: زیاده فیض توان از شکستگان بردن 262شمارهٔ ۵۱۵: باین سامان چه ساز عیش دیگر میتوان ...263شمارهٔ ۵۱۶: بسکه بد باشد ز شوخی خنده بر یاران ...264شمارهٔ ۵۱۷: کو بخت حرف پیش تو ای نازنین زدن؟265شمارهٔ ۵۱۸: گر بسیر گلشن، آن حیرت فزا خواهد ش ...266شمارهٔ ۵۱۹: قامتم گر این چنین از غم دو تا خوا ...267شمارهٔ ۵۲۰: با چراغ دل ازین ظلمت سرا باید شدن 268شمارهٔ ۵۲۱: در دل میگشاید، چشم از اغیار پوشید ...269شمارهٔ ۵۲۲: بگوش آنکه بود بهره ور ز فهمیدن 270شمارهٔ ۵۲۳: پیش چراغ فیض شب، از خواب دم مزن 271شمارهٔ ۵۲۴: گر فلاطون زمانی، حرف دانستن مزن 272شمارهٔ ۵۲۵: گشت چو معمار فیض، بانی بنیان حسن 273شمارهٔ ۵۲۶: ز شمع فیض تاریکی است، قانع را سرا ...274شمارهٔ ۵۲۷: شمع بینش که مرا بود جهان ز آن روش ...275شمارهٔ ۵۲۸: خویش را آزاد خواهی، صید دام دوست ...276شمارهٔ ۵۲۹: یا رب از خواب گران غفلتم بیدار کن 277شمارهٔ ۵۳۰: دیده چون شبنم، برین گلزار عبرت با ...278شمارهٔ ۵۳۱: بر در حق جز خضوع و عجز استدعا مکن 279شمارهٔ ۵۳۲: پشت دست از حسرت دینار با دندان مک ...280شمارهٔ ۵۳۳: بهار آمد، که جوشد ز آتش دل باز خو ...281شمارهٔ ۵۳۴: ای گل، تو بی علاقه به دنیا شدی و ...282شمارهٔ ۵۳۵: چون زبان در گفتگو، بیجا ز کام آید ...283شمارهٔ ۵۳۶: که تواند شدن از بزم تو طناز برون؟284شمارهٔ ۵۳۷: کرا پا میرود از محفل آن سیمبر بیر ...285شمارهٔ ۵۳۸: دمی ز آن پیش کآید چون حباب جان زت ...286شمارهٔ ۵۳۹: حال ما خواهی بدانی، زلف خوبان را ...287شمارهٔ ۵۴۰: شوخیش را نکند گوشه نشین خانه زین 288شمارهٔ ۵۴۱: چهره آرایی بود از نشأه می ننگ او 289شمارهٔ ۵۴۲: میتراود التفات از جبهه پر چین او 290شمارهٔ ۵۴۳: از آنم کم، که گویم شکر احسان زیاد ...291شمارهٔ ۵۴۴: میکند گرمی بما هر بیوفائی غیر تو 292شمارهٔ ۵۴۵: گردد چو بگفتار زبان در دهن تو 293شمارهٔ ۵۴۶: غم میرمد، ز پیچش زلف سیاه تو 294شمارهٔ ۵۴۷: نیست بلبل چو من و، گل نه چنانست ک ...295شمارهٔ ۵۴۸: موی چون گردید جو گندم، دگر هشیار ...296شمارهٔ ۵۴۹: گذر گاهی بود گلزار گیتی، از صبا ب ...297شمارهٔ ۵۵۰: چشم بگشا غنچه آسا در بهار صبحگاه 298شمارهٔ ۵۵۱: غیر محرومی رویت نبود کار نگاه 299شمارهٔ ۵۵۲: نخل شمع، از چشم گریان سربلندی یاف ...300شمارهٔ ۵۵۳: دنیا طلب، به دنیا، دل بین چگونه د ...301شمارهٔ ۵۵۴: یارب ز کهنه دیر جهان، وحشتم بده 302شمارهٔ ۵۵۵: چشمش در ستم باز بر خلق کرده 303شمارهٔ ۵۵۶: یارب دل قانع، بدل سیم زرم ده 304شمارهٔ ۵۵۷: کشد رشکم، اگر دانم کس احوال مرا د ...305شمارهٔ ۵۵۸: ز حیرت تو، کسی گردش از کباب ندیده 306شمارهٔ ۵۵۹: ویرمه، چوق رنگ گل عارض جانانمزه 307شمارهٔ ۵۶۰: زال دنیا محو گردیدن ندارد این همه 308شمارهٔ ۵۶۱: کشد از گرم رویی، نیک و بد را در ب ...309شمارهٔ ۵۶۲: نگذاشت جان غم تو برای شهادتی 310شمارهٔ ۵۶۳: شایسته قبول، ندارم عبادتی 311شمارهٔ ۵۶۴: زیر گل بودن، بسی خوشتر، که زیر من ...312شمارهٔ ۵۶۵: با من همیشه درد تو دارد عنایتی 313شمارهٔ ۵۶۶: نیی کریم، ز فیض آب تا نمیگردی 314شمارهٔ ۵۶۷: بگرد دولت دنیای دون پرور چه میگرد ...315شمارهٔ ۵۶۸: پسند دوست نبود خود پسندی 316شمارهٔ ۵۶۹: درین ماتم سرا از غفلت ای جاهل، چه ...317شمارهٔ ۵۷۰: بی سجده درگاه تو، نبود سر خاری 318شمارهٔ ۵۷۱: در دلها برویت میگشاید نرم گفتاری 319شمارهٔ ۵۷۲: سرکش سمند دولت، پر نیست اعتباری 320شمارهٔ ۵۷۳: بغیر بیکسیم نیست در جهان یاری 321شمارهٔ ۵۷۴: دل پر غم، سر پر شور و، جان بینوا ...322شمارهٔ ۵۷۵: نباشد مردی آن کاسباب ملک و، سیم و ...323شمارهٔ ۵۷۶: دلم از گرد کلفت، شام دیجور است پن ...324شمارهٔ ۵۷۷: گوشه یی میخواهم و، چشم بخوان دل ت ...325شمارهٔ ۵۷۸: میبرد هر دم دلم را، غمزه غارتگری 326شمارهٔ ۵۷۹: دگر مخواب، چو دندان فتادت ای سفری 327شمارهٔ ۵۸۰: خسروی خواهی، بنه از سر کلاه سروری 328شمارهٔ ۵۸۱: بهر نان تاکی بدرها آب روی خود بری ...329شمارهٔ ۵۸۲: نیست او شاه که دارد کمر سیم و زری ...330شمارهٔ ۵۸۳: چنان در بند غم باید بخود بالیدن ا ...331شمارهٔ ۵۸۴: کیم من؟ بیدلی، بیچاره یی، از خویش ...332شمارهٔ ۵۸۵: ز دل رفتی مرا گرد تعلق، حبذا پیری ...333شمارهٔ ۵۸۶: ایام عیش بگذشت، شد روزگار پیری 334شمارهٔ ۵۸۷: کند پیوسته با آن تیغ ابرو هر که د ...335شمارهٔ ۵۸۸: بهرجا میفروزی چهره،آتشخانه میسازی 336شمارهٔ ۵۸۹: کونکلر یرده جیرانی فغانلر گوکده د ...337شمارهٔ ۵۹۰: گاهی سری بخاطر غمناک میکشی 338شمارهٔ ۵۹۱: نماز عاشقان باشد، همه مستی و بیهو ...339شمارهٔ ۵۹۲: دوست داند زبان خاموشی 340شمارهٔ ۵۹۳: چون ز صحرای عدم گشت بتن جان راضی؟341شمارهٔ ۵۹۴: همچو ناخن، شده خم بر در سلطان تاک ...342شمارهٔ ۵۹۵: از برای مال، گشتن کوه صحرا تا بکی ...343شمارهٔ ۵۹۶: با همه نیرنگ، تاکی گفت و گوی سادگ ...344شمارهٔ ۵۹۷: در میان دوستان، با این کمال بندگی 345شمارهٔ ۵۹۸: نیست چون بر غیر جان کندن، بنای زن ...346شمارهٔ ۵۹۹: با این دو روزه عمر، با این حرص پی ...347شمارهٔ ۶۰۰: چون کند شمع رخت را انجمن پروانگی 348شمارهٔ ۶۰۱: از حال میزند دم، صوفی بهرزه نالی 349شمارهٔ ۶۰۲: بر کتاب دل نوشتم تا خط عشقت جلی 350شمارهٔ ۶۰۳: ز بس پر گشته بزم از حیرت روی دل آ ...351شمارهٔ ۶۰۴: اگر گللر غمیندینک دور چمنده بلبل ...352شمارهٔ ۶۰۵: زبان گشود و، چنین گفت شمع نورانی:353شمارهٔ ۶۰۶: ندهم تن بجز از عریانی 354شمارهٔ ۶۰۷: با من نگاه او کرد، هر چند پهلوانی 355شمارهٔ ۶۰۸: چه دوداست آن ترا بر گرد لب از خط ...356شمارهٔ ۶۰۹: تو کز طول امل در بند جمع مال و سا ...357شمارهٔ ۶۱۰: تو جانی، جان! چرا چندین گرفتار بد ...358شمارهٔ ۶۱۱: بر من کند از بس غم عشق تو گرانی 359شمارهٔ ۶۱۲: بکام خویش، نچیدم گلی ز باغ جوانی 360شمارهٔ ۶۱۳: پیری رسید و نور نظر گشت رفتنی 361شمارهٔ ۶۱۴: نتواندم بعشوه جهان کرد رهزنی 362شمارهٔ ۶۱۵: زینت اهل صفا، آمده عریان بدنی 363شمارهٔ ۶۱۶: تن ز هم پاشید و، فکر پوشش آن میکن ...364شمارهٔ ۶۱۷: جوش بهار شد، سرو پا را چه میکنی؟!365شمارهٔ ۶۱۸: دولت آن باشد که حق را بنده فرمانی ...366شمارهٔ ۶۱۹: کام حاصل ای دل از آه سحر گاهی کنی 367شمارهٔ ۶۲۰: بملک فقر خود را آن زمان فرمانروا ...368شمارهٔ ۶۲۱: بنده عالم چرا از بهر ده درهم شوی؟369شمارهٔ ۶۲۲: نظر بگشا، نگه دانسته کن، در هر پر ...370شمارهٔ ۶۲۳: هر نقش درم بندی است، در دیده آگاه ...371شمارهٔ ۶۲۴: در کنار یار، از یار است دست ما ته ...372شمارهٔ ۶۲۵: خردمندی فزاید آدمی را بسکه تنهایی 373شمارهٔ ۶۲۶: ز مرگت دوستان را، آن قدرها نیست پ ...374شمارهٔ ۶۲۷: ای رنگت از طراوت، چون اطلس ختایی 375شمارهٔ ۶۲۸: چون تن درست بود، گو مباش دنیائی 376شمارهٔ ۶۲۹: برگی از باغ تو، هر رنگ گل زیبایی 377شمارهٔ ۶۳۰: بسویت جنبش هر نو نهال ایمای ابروی ...378شمارهٔ ۶۳۱: دیوانه گر نه یی، بخود این دل چه د ...379شمارهٔ ۶۳۲: بنده تن تا بکی، ای جان اگر آزاده ...380شمارهٔ ۶۳۳: با لاف عقل، بازی دنیا چه خورده یی ...381شمارهٔ ۶۳۴: عشق نبود جز بلا با صبر بی اندازه ...382شمارهٔ ۶۳۵: ای که از سودای گنج سیم و زر دیوان ...

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ