به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

واعظ قزوینی

واعظ قزوینیغزل هاشمارهٔ ۳۵۵: عشق او جان خسته میخواهد

810عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

عشق او جان خسته میخواهد
از دو عالم گسسته میخواهد
هست چندانکه حسن غازه طلب
عشق رنگ شکسته میخواهد
هوسش زان دو لب شکر خندیست
دل مربای پسته میخواهد
پر مشو در بدر، که درگه دوست
عاشق پا شکسته میخواهد
دل نبیند گشاد کار، از آن
که ز درهای بسته میخواهد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۳۵۴: از چشم تنگ مردم، چشمم عصا نخواهد 2شمارهٔ ۳۵۵: عشق او جان خسته میخواهد 3شمارهٔ ۳۵۶: عجب دانم، از زخم بسمل برآید!4شمارهٔ ۳۵۷: ز عکست آینه، چون آب در خروش آید 5شمارهٔ ۳۵۸: ز خوی تند، همان تندخو بجان آید 6شمارهٔ ۳۵۹: خرد بگیر سر خود، که یار میآید 7شمارهٔ ۳۶۰: ره مقصود طی کردن، نه از تقصیر میآ ...8شمارهٔ ۳۶۱: خیر باشد، نگهش سخت بتک میآید 9شمارهٔ ۳۶۲: دوستان، مژده که ماه رمضان میآید 10شمارهٔ ۳۶۳: فریب عام، از هر رند بازاری نمی آی ...11شمارهٔ ۳۶۴: غم او ساخت دلم تنگ و، هم او بگشای ...12شمارهٔ ۳۶۵: تن نزار من، از چاکهای جامه نماید 13شمارهٔ ۳۶۶: هرگز بجهان کار کجان راست نیاید 14شمارهٔ ۳۶۷: عهد شباب بگذشت، وقت شتاب گردید 15شمارهٔ ۳۶۸: تا هوای سرمه گشتن ز استخوانم سر ک ...16شمارهٔ ۳۶۹: درد تو، کی توان بتن ناتوان کشید؟!17شمارهٔ ۳۷۰: جز حرف زر و سیم، دلت هیچ نگوید 18شمارهٔ ۳۷۱: از حرص گشته کام جهان پیش ما لذیذ 19شمارهٔ ۳۷۲: گر بود در پیش مهمان، نعمت الوان ل ...20شمارهٔ ۳۷۳: دل که باشد نشیمن غم یار 21شمارهٔ ۳۷۴: با چنان وحشت ز شوق رحمت آمرزگار 22شمارهٔ ۳۷۵: گزندگیست، چو خاری که خفت آرد بار 23شمارهٔ ۳۷۶: گوشه گیران را بره درگه سلطان چه ک ...24شمارهٔ ۳۷۷: گر نپرسد حالم آن نامهربان غمخوار ...25شمارهٔ ۳۷۸: روشن همیشه شمع دل از سوز آه دار 26شمارهٔ ۳۷۹: در چشم عقل هرکه بود سر حساب تر 27شمارهٔ ۳۸۰: میکند لطفی، ز بیرحمی بسی خونخوار ...28شمارهٔ ۳۸۱: مرا گلگشت معنی باشد از سیر چمن خو ...29شمارهٔ ۳۸۲: خلق می بینند فیض از تنگدستان بیشت ...30شمارهٔ ۳۸۳: میشود زین بندگیها، شرمساری بیشتر 31شمارهٔ ۳۸۴: مست آمد، با جمالی از شفق گلرنگ تر 32شمارهٔ ۳۸۵: کشد کلفت ز دنیا کم، بود هرکس بتمک ...33شمارهٔ ۳۸۶: کند پند ملایم در گرانجانان اثر به ...34شمارهٔ ۳۸۷: الینده ساغر گل مفلسونک ایاغینه بن ...35شمارهٔ ۳۸۸: منعم! باهل فقر چه خوانی نوای زر؟36شمارهٔ ۳۸۹: به از زمانه نداریم شوخ و شنگ دگر 37شمارهٔ ۳۹۰: کلاه ترک به سر نه، بگیر کشور دیگر 38شمارهٔ ۳۹۱: اوزگه عالمده مگر تو کسم غمیندن یا ...39شمارهٔ ۳۹۲: پیر چون گشتی، چو طفلان بازی دنیا ...40شمارهٔ ۳۹۳: چابقونچی، اگری باخشی مژگان یراقید ...41شمارهٔ ۳۹۴: گیچدی ئیگید لوق گونی ایندی خم اول ...42شمارهٔ ۳۹۵: غنچه سان این همه بر خویش مبال از ...43شمارهٔ ۳۹۶: قد خمید، از دیدن روها، به پشت پا ...44شمارهٔ ۳۹۷: گر نباشد بیش ای دل سیم و زر، با ک ...45شمارهٔ ۳۹۸: بهار کرد جهان را ز کوه و صحرا سبز 46شمارهٔ ۳۹۹: بر اهل ترک، نکرده است غم جفا هرگز 47شمارهٔ ۴۰۰: دنی نانجاق ترقی ایلسه عالی مکان ا ...48شمارهٔ ۴۰۱: گر گلسه لطفدین گوزه، اول ماهپاره ...49شمارهٔ ۴۰۲: یار طفلست و،ره کوچه نجسته است هنو ...50شمارهٔ ۴۰۳: بس است خواب، دگر چشم من ز جا برخی ...51شمارهٔ ۴۰۴: کاروان راه گمنامی نمیخواهد جرس 52شمارهٔ ۴۰۵: باشد بکشت عمر تو برق فنا نفس 53شمارهٔ ۴۰۶: موج دریای محنتی است نفس 54شمارهٔ ۴۰۷: گذشت زندگی و، شد ز دست کار افسوس 55شمارهٔ ۴۰۸: شده است باب در ایام ما ز بس تلبیس 56شمارهٔ ۴۰۹: تا به کی باشدت برای معاش 57شمارهٔ ۴۱۰: درفشان گردد چو دانا، در سخن، خامو ...58شمارهٔ ۴۱۱: زردرو چون خوشه، بهر روزی فردا مبا ...59شمارهٔ ۴۱۲: در گفتن عیب دگران بسته زبان باش 60شمارهٔ ۴۱۳: چو ابر بر سرمردم تمام احسان باش 61شمارهٔ ۴۱۴: تسخیر ملک فقر کن و، پادشاه باش 62شمارهٔ ۴۱۵: با خلق همنشین و، از ایشان رمیده ب ...63شمارهٔ ۴۱۶: شمشاد چیست تا کند آن زلف شانه اش؟ ...64شمارهٔ ۴۱۷: وقت نزاع، جان و دل از بهر غارتش 65شمارهٔ ۴۱۸: یارب بفضل خویش، گناهان ما ببخش 66شمارهٔ ۴۱۹: در زمین شوره هر دل که خواندی قابل ...67شمارهٔ ۴۲۰: نگین خاتم دلهاست در دندانش 68شمارهٔ ۴۲۱: گهر بر خویشتن پیچد ز فکر عقد دندا ...69شمارهٔ ۴۲۲: بهشت سفره درویش و، کاسه چو بینش 70شمارهٔ ۴۲۳: نشود عاشق از فغان خاموش 71شمارهٔ ۴۲۴: پیری آمد، نه جوانیست دگر از ما خو ...72شمارهٔ ۴۲۵: دل از خیال دوست، ندادم بفکر خویش 73شمارهٔ ۴۲۶: پادشاه ملک فقرم، بهر حفظ شان خویش 74شمارهٔ ۴۲۷: بود دنیا زنی، طول أملها زلف و گیس ...75شمارهٔ ۴۲۸: خرامان چون رود بیرون ز گلشن سرو د ...76شمارهٔ ۴۲۹: ای خوشا عزلت، که گردیم از در دلها ...77شمارهٔ ۴۳۰: نبود دعا فلک سیر، الا بپای اخلاص 78شمارهٔ ۴۳۱: غیر از خدنگ مرگ، که آن راست جان غ ...79شمارهٔ ۴۳۲: بر گردنم چنان شده محکم طناب قرض 80شمارهٔ ۴۳۳: عاشقان را ره ندارد، در دل پر غم ن ...81شمارهٔ ۴۳۴: نیست ای دل محنت آباد جهان، جای نش ...82شمارهٔ ۴۳۵: به پنج روزه حیاتست اعتبار غلط 83شمارهٔ ۴۳۶: ای مستی شباب، ترا کرده باب وعظ 84شمارهٔ ۴۳۷: باشد بحرف راست چو دایم بنای وعظ 85شمارهٔ ۴۳۸: میکنند از پیریم با هم سر و سامان ...86شمارهٔ ۴۳۹: راه اگر خواهی به اقلیم فنا مانند ...87شمارهٔ ۴۴۰: نیافته است کسی لذتی ز خوان طمع 88شمارهٔ ۴۴۱: غیر تلخی، طعم دیگر نیست در نان طم ...89شمارهٔ ۴۴۲: کسی ز خلق نباشد، چو خسروان قانع 90شمارهٔ ۴۴۳: از هجوم داغ، در تن نیست دیگر جای ...91شمارهٔ ۴۴۴: روشنایی از شب وصل تو اندوزد چراغ 92شمارهٔ ۴۴۵: ماند ز تاب و تب بدل زار من چراغ 93شمارهٔ ۴۴۶: انسان چه بود شرم و، درین نیست تکل ...94شمارهٔ ۴۴۷: میتواند لعل او شد بامی کوثر طرف 95شمارهٔ ۴۴۸: پیری آمد روشنی از چشم گریان رفت ح ...96شمارهٔ ۴۴۹: عهد شباب رفت و، نشد هیچ کار حیف!97شمارهٔ ۴۵۰: خانه ها کرده است ویران در جهان بس ...98شمارهٔ ۴۵۱: خواهد نمک خمیر وجودت ز شور عشق 99شمارهٔ ۴۵۲: غیر از می جنون، نرساند دماغ عشق 100شمارهٔ ۴۵۳: نبود این همه گشتن پی دنیا لایق 101شمارهٔ ۴۵۴: نباشدم تن تنها، ز فوج دشمن باک 102شمارهٔ ۴۵۵: از یار بد چه نقص، بخوش طینتان پاک ...103شمارهٔ ۴۵۶: افزون بود ز عالم دل یاد آن بزرگ 104شمارهٔ ۴۵۷: بگذشت زندگی همه در انتظار مرگ 105شمارهٔ ۴۵۸: من با نگاه عجز و، تو دل سخت تر ز ...106شمارهٔ ۴۵۹: ای کرده پشت بر حق و، رو در قفای م ...107شمارهٔ ۴۶۰: گذشت عمر و، تو در کار کاهلی، کاهل ...108شمارهٔ ۴۶۱: قامتم گردید چون قلاب، از یاد اجل 109شمارهٔ ۴۶۲: ای از عرق جبین تو صبح بهار دل 110شمارهٔ ۴۶۳: چشم پیکانت، نگاهی کرده روزی سوی د ...111شمارهٔ ۴۶۴: بیهوشی دولت را، مردن شمرد عاقل 112شمارهٔ ۴۶۵: کی میکنند جامه جان از جسد قبول 113شمارهٔ ۴۶۶: تا کعبه با خیال تو همدوش رفته ام 114شمارهٔ ۴۶۷: از نهفتن، راز را رسوای عالم کرده ...115شمارهٔ ۴۶۸: گر شود صبح رخش، مجلس فروز خانه ام 116شمارهٔ ۴۶۹: مژده باد ای دل، که اینک میرسد ماه ...117شمارهٔ ۴۷۰: یارب ز چرک مال جهان بخش نفرتم 118شمارهٔ ۴۷۱: اگر عاصی، اگر مجرم،اگر بیدین، اگر ...119شمارهٔ ۴۷۲: غبار آسا نسیمی چون وزد، در پای او ...120شمارهٔ ۴۷۳: ز شرح اشتیاق دوست، تا حرفی بیان ک ...121شمارهٔ ۴۷۴: از ناز اگر نیایی، خود در خیال مرد ...122شمارهٔ ۴۷۵: ز غصه جان نبری، بی حذر ازین مردم!123شمارهٔ ۴۷۶: نهادم عینک و، ملک عدم را بی خفا د ...124شمارهٔ ۴۷۷: ز بس نومیدی، از امیدهای خویشتن دی ...125شمارهٔ ۴۷۸: چو رنگ خویش، هردم انقلاب ساکنی دا ...126شمارهٔ ۴۷۹: بشکند از ناتوانی استخوان در پیکرم 127شمارهٔ ۴۸۰: چو تار چنگ کند گوشمال غم سازم 128شمارهٔ ۴۸۱: ز غم گر سوختم، نزدیک یار مهوش خوی ...129شمارهٔ ۴۸۲: تا تیغ تو بگذاشته لب بر لب زخمم 130شمارهٔ ۴۸۳: باین افتادگیها، مرد میدان دلیرانم 131شمارهٔ ۴۸۴: سرهنگ مصر گوشه نشینی کنون منم 132شمارهٔ ۴۸۵: ز آن جهان پاک آمدم، آلوده دامن می ...133شمارهٔ ۴۸۶: در وطن سخت غریبم، سفری میخواهم 134شمارهٔ ۴۸۷: برآ ز خانه، که از خان و مان خویش ...135شمارهٔ ۴۸۸: چهره بگشای، که از شوق بپرواز آیم 136شمارهٔ ۴۸۹: ما ز هر عشرت دنیا بسخن ساخته ایم 137شمارهٔ ۴۹۰: چشم و گوش و عقل و حس رفتند و، ما ...138شمارهٔ ۴۹۱: ما بلبلان خار علایق گزیده ایم 139شمارهٔ ۴۹۲: برکنده از حیات، باندک بهانه ایم 140شمارهٔ ۴۹۳: ضعف پیری آمد و، دست از جهان برداش ...141شمارهٔ ۴۹۴: بی رهنما، براه طلب پا گذاشتیم 142شمارهٔ ۴۹۵: ما ز نادانی، ز بس بدبین و بدخواه ...143شمارهٔ ۴۹۶: از بزرگان وحشی و، با خاکساران همد ...144شمارهٔ ۴۹۷: برده است از بسکه فکر آن نگار جانی ...145شمارهٔ ۴۹۸: بنشین تا رخت از تاب نظر غازه کنیم 146شمارهٔ ۴۹۹: چون کند پیری ستم، یاد جوانی میکنی ...147شمارهٔ ۵۰۰: چنان زشتم، که ترسم چشم رحمت ننگرد ...148شمارهٔ ۵۰۱: خود هم ز ظلم خانه خرابند ظالمان 149شمارهٔ ۵۰۲: درست نیست گشودن به خنده لب چندان 150شمارهٔ ۵۰۳: از ما گذشت عمر، بآیین مهوشان 151شمارهٔ ۵۰۴: غم بود غم، شراب درویشان 152شمارهٔ ۵۰۵: پا ز دولت نخورد، ترک سر درویشان 153شمارهٔ ۵۰۶: برگ جوانیت ریخت، برگ نوای طفلان 154شمارهٔ ۵۰۷: ریخت دندان و، گره در بند نان ما ه ...155شمارهٔ ۵۰۸: در تنم گردید داغش دردمند استخوان 156شمارهٔ ۵۰۹: پیش لطفش میتوان با روسیاهی ساختن 157شمارهٔ ۵۱۰: برگ ریزانست، رنگ از روی پیران ریخ ...158شمارهٔ ۵۱۱: از کمی پیوسته باید بیشی خود خواست ...159شمارهٔ ۵۱۲: پهلوانی نیست سنگی یا گلی برداشتن 160شمارهٔ ۵۱۳: تو که بر خار تحمل نتوانی رفتن 161شمارهٔ ۵۱۴: زیاده فیض توان از شکستگان بردن 162شمارهٔ ۵۱۵: باین سامان چه ساز عیش دیگر میتوان ...163شمارهٔ ۵۱۶: بسکه بد باشد ز شوخی خنده بر یاران ...164شمارهٔ ۵۱۷: کو بخت حرف پیش تو ای نازنین زدن؟165شمارهٔ ۵۱۸: گر بسیر گلشن، آن حیرت فزا خواهد ش ...166شمارهٔ ۵۱۹: قامتم گر این چنین از غم دو تا خوا ...167شمارهٔ ۵۲۰: با چراغ دل ازین ظلمت سرا باید شدن 168شمارهٔ ۵۲۱: در دل میگشاید، چشم از اغیار پوشید ...169شمارهٔ ۵۲۲: بگوش آنکه بود بهره ور ز فهمیدن 170شمارهٔ ۵۲۳: پیش چراغ فیض شب، از خواب دم مزن 171شمارهٔ ۵۲۴: گر فلاطون زمانی، حرف دانستن مزن 172شمارهٔ ۵۲۵: گشت چو معمار فیض، بانی بنیان حسن 173شمارهٔ ۵۲۶: ز شمع فیض تاریکی است، قانع را سرا ...174شمارهٔ ۵۲۷: شمع بینش که مرا بود جهان ز آن روش ...175شمارهٔ ۵۲۸: خویش را آزاد خواهی، صید دام دوست ...176شمارهٔ ۵۲۹: یا رب از خواب گران غفلتم بیدار کن 177شمارهٔ ۵۳۰: دیده چون شبنم، برین گلزار عبرت با ...178شمارهٔ ۵۳۱: بر در حق جز خضوع و عجز استدعا مکن 179شمارهٔ ۵۳۲: پشت دست از حسرت دینار با دندان مک ...180شمارهٔ ۵۳۳: بهار آمد، که جوشد ز آتش دل باز خو ...181شمارهٔ ۵۳۴: ای گل، تو بی علاقه به دنیا شدی و ...182شمارهٔ ۵۳۵: چون زبان در گفتگو، بیجا ز کام آید ...183شمارهٔ ۵۳۶: که تواند شدن از بزم تو طناز برون؟184شمارهٔ ۵۳۷: کرا پا میرود از محفل آن سیمبر بیر ...185شمارهٔ ۵۳۸: دمی ز آن پیش کآید چون حباب جان زت ...186شمارهٔ ۵۳۹: حال ما خواهی بدانی، زلف خوبان را ...187شمارهٔ ۵۴۰: شوخیش را نکند گوشه نشین خانه زین 188شمارهٔ ۵۴۱: چهره آرایی بود از نشأه می ننگ او 189شمارهٔ ۵۴۲: میتراود التفات از جبهه پر چین او 190شمارهٔ ۵۴۳: از آنم کم، که گویم شکر احسان زیاد ...191شمارهٔ ۵۴۴: میکند گرمی بما هر بیوفائی غیر تو 192شمارهٔ ۵۴۵: گردد چو بگفتار زبان در دهن تو 193شمارهٔ ۵۴۶: غم میرمد، ز پیچش زلف سیاه تو 194شمارهٔ ۵۴۷: نیست بلبل چو من و، گل نه چنانست ک ...195شمارهٔ ۵۴۸: موی چون گردید جو گندم، دگر هشیار ...196شمارهٔ ۵۴۹: گذر گاهی بود گلزار گیتی، از صبا ب ...197شمارهٔ ۵۵۰: چشم بگشا غنچه آسا در بهار صبحگاه 198شمارهٔ ۵۵۱: غیر محرومی رویت نبود کار نگاه 199شمارهٔ ۵۵۲: نخل شمع، از چشم گریان سربلندی یاف ...200شمارهٔ ۵۵۳: دنیا طلب، به دنیا، دل بین چگونه د ...201شمارهٔ ۵۵۴: یارب ز کهنه دیر جهان، وحشتم بده 202شمارهٔ ۵۵۵: چشمش در ستم باز بر خلق کرده 203شمارهٔ ۵۵۶: یارب دل قانع، بدل سیم زرم ده 204شمارهٔ ۵۵۷: کشد رشکم، اگر دانم کس احوال مرا د ...205شمارهٔ ۵۵۸: ز حیرت تو، کسی گردش از کباب ندیده 206شمارهٔ ۵۵۹: ویرمه، چوق رنگ گل عارض جانانمزه 207شمارهٔ ۵۶۰: زال دنیا محو گردیدن ندارد این همه 208شمارهٔ ۵۶۱: کشد از گرم رویی، نیک و بد را در ب ...209شمارهٔ ۵۶۲: نگذاشت جان غم تو برای شهادتی 210شمارهٔ ۵۶۳: شایسته قبول، ندارم عبادتی 211شمارهٔ ۵۶۴: زیر گل بودن، بسی خوشتر، که زیر من ...212شمارهٔ ۵۶۵: با من همیشه درد تو دارد عنایتی 213شمارهٔ ۵۶۶: نیی کریم، ز فیض آب تا نمیگردی 214شمارهٔ ۵۶۷: بگرد دولت دنیای دون پرور چه میگرد ...215شمارهٔ ۵۶۸: پسند دوست نبود خود پسندی 216شمارهٔ ۵۶۹: درین ماتم سرا از غفلت ای جاهل، چه ...217شمارهٔ ۵۷۰: بی سجده درگاه تو، نبود سر خاری 218شمارهٔ ۵۷۱: در دلها برویت میگشاید نرم گفتاری 219شمارهٔ ۵۷۲: سرکش سمند دولت، پر نیست اعتباری 220شمارهٔ ۵۷۳: بغیر بیکسیم نیست در جهان یاری 221شمارهٔ ۵۷۴: دل پر غم، سر پر شور و، جان بینوا ...222شمارهٔ ۵۷۵: نباشد مردی آن کاسباب ملک و، سیم و ...223شمارهٔ ۵۷۶: دلم از گرد کلفت، شام دیجور است پن ...224شمارهٔ ۵۷۷: گوشه یی میخواهم و، چشم بخوان دل ت ...225شمارهٔ ۵۷۸: میبرد هر دم دلم را، غمزه غارتگری 226شمارهٔ ۵۷۹: دگر مخواب، چو دندان فتادت ای سفری 227شمارهٔ ۵۸۰: خسروی خواهی، بنه از سر کلاه سروری 228شمارهٔ ۵۸۱: بهر نان تاکی بدرها آب روی خود بری ...229شمارهٔ ۵۸۲: نیست او شاه که دارد کمر سیم و زری ...230شمارهٔ ۵۸۳: چنان در بند غم باید بخود بالیدن ا ...231شمارهٔ ۵۸۴: کیم من؟ بیدلی، بیچاره یی، از خویش ...232شمارهٔ ۵۸۵: ز دل رفتی مرا گرد تعلق، حبذا پیری ...233شمارهٔ ۵۸۶: ایام عیش بگذشت، شد روزگار پیری 234شمارهٔ ۵۸۷: کند پیوسته با آن تیغ ابرو هر که د ...235شمارهٔ ۵۸۸: بهرجا میفروزی چهره،آتشخانه میسازی 236شمارهٔ ۵۸۹: کونکلر یرده جیرانی فغانلر گوکده د ...237شمارهٔ ۵۹۰: گاهی سری بخاطر غمناک میکشی 238شمارهٔ ۵۹۱: نماز عاشقان باشد، همه مستی و بیهو ...239شمارهٔ ۵۹۲: دوست داند زبان خاموشی 240شمارهٔ ۵۹۳: چون ز صحرای عدم گشت بتن جان راضی؟241شمارهٔ ۵۹۴: همچو ناخن، شده خم بر در سلطان تاک ...242شمارهٔ ۵۹۵: از برای مال، گشتن کوه صحرا تا بکی ...243شمارهٔ ۵۹۶: با همه نیرنگ، تاکی گفت و گوی سادگ ...244شمارهٔ ۵۹۷: در میان دوستان، با این کمال بندگی 245شمارهٔ ۵۹۸: نیست چون بر غیر جان کندن، بنای زن ...246شمارهٔ ۵۹۹: با این دو روزه عمر، با این حرص پی ...247شمارهٔ ۶۰۰: چون کند شمع رخت را انجمن پروانگی 248شمارهٔ ۶۰۱: از حال میزند دم، صوفی بهرزه نالی 249شمارهٔ ۶۰۲: بر کتاب دل نوشتم تا خط عشقت جلی 250شمارهٔ ۶۰۳: ز بس پر گشته بزم از حیرت روی دل آ ...251شمارهٔ ۶۰۴: اگر گللر غمیندینک دور چمنده بلبل ...252شمارهٔ ۶۰۵: زبان گشود و، چنین گفت شمع نورانی:253شمارهٔ ۶۰۶: ندهم تن بجز از عریانی 254شمارهٔ ۶۰۷: با من نگاه او کرد، هر چند پهلوانی 255شمارهٔ ۶۰۸: چه دوداست آن ترا بر گرد لب از خط ...256شمارهٔ ۶۰۹: تو کز طول امل در بند جمع مال و سا ...257شمارهٔ ۶۱۰: تو جانی، جان! چرا چندین گرفتار بد ...258شمارهٔ ۶۱۱: بر من کند از بس غم عشق تو گرانی 259شمارهٔ ۶۱۲: بکام خویش، نچیدم گلی ز باغ جوانی 260شمارهٔ ۶۱۳: پیری رسید و نور نظر گشت رفتنی 261شمارهٔ ۶۱۴: نتواندم بعشوه جهان کرد رهزنی 262شمارهٔ ۶۱۵: زینت اهل صفا، آمده عریان بدنی 263شمارهٔ ۶۱۶: تن ز هم پاشید و، فکر پوشش آن میکن ...264شمارهٔ ۶۱۷: جوش بهار شد، سرو پا را چه میکنی؟!265شمارهٔ ۶۱۸: دولت آن باشد که حق را بنده فرمانی ...266شمارهٔ ۶۱۹: کام حاصل ای دل از آه سحر گاهی کنی 267شمارهٔ ۶۲۰: بملک فقر خود را آن زمان فرمانروا ...268شمارهٔ ۶۲۱: بنده عالم چرا از بهر ده درهم شوی؟269شمارهٔ ۶۲۲: نظر بگشا، نگه دانسته کن، در هر پر ...270شمارهٔ ۶۲۳: هر نقش درم بندی است، در دیده آگاه ...271شمارهٔ ۶۲۴: در کنار یار، از یار است دست ما ته ...272شمارهٔ ۶۲۵: خردمندی فزاید آدمی را بسکه تنهایی 273شمارهٔ ۶۲۶: ز مرگت دوستان را، آن قدرها نیست پ ...274شمارهٔ ۶۲۷: ای رنگت از طراوت، چون اطلس ختایی 275شمارهٔ ۶۲۸: چون تن درست بود، گو مباش دنیائی 276شمارهٔ ۶۲۹: برگی از باغ تو، هر رنگ گل زیبایی 277شمارهٔ ۶۳۰: بسویت جنبش هر نو نهال ایمای ابروی ...278شمارهٔ ۶۳۱: دیوانه گر نه یی، بخود این دل چه د ...279شمارهٔ ۶۳۲: بنده تن تا بکی، ای جان اگر آزاده ...280شمارهٔ ۶۳۳: با لاف عقل، بازی دنیا چه خورده یی ...281شمارهٔ ۶۳۴: عشق نبود جز بلا با صبر بی اندازه ...282شمارهٔ ۶۳۵: ای که از سودای گنج سیم و زر دیوان ...

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ