به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

واعظ قزوینی

واعظ قزوینیغزل هاشمارهٔ ۲۴۴: چون بهله بصید دلم آن مست برآرد

780عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

چون بهله بصید دلم آن مست برآرد
نی بهله، بتاراج جهان دست برآرد
در خانه آن چشم نگاهش متواریست
این خونی دل را که از آن بست برآرد
هردم که ز راهش برد آیینه بخانه
از باده دیدار، سیه مست برآرد
چون بوی گل آن شوخ چو از پرده برآید
هر راز که در پرده دل هست برآرد
ظالم بستم دست برآورده نترسد
مظلوم هم آخر بدعا دست برآرد؟
واعظ چو خس و خار، سبکباریم آخر
زین قلزم خونخوار گمان هست برآرد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۲۴۳: هرکس به سخا زنده بود، مرگ ندارد 2شمارهٔ ۲۴۴: چون بهله بصید دلم آن مست برآرد 3شمارهٔ ۲۴۵: بسرمه نرگس او الفت دگر دارد 4شمارهٔ ۲۴۶: گرچه درد دل ما شرح و بیانی دارد 5شمارهٔ ۲۴۷: تاب رخش، ماه و آفتاب ندارد 6شمارهٔ ۲۴۸: فضای خاطرم از غم از آن غبار ندارد 7شمارهٔ ۲۴۹: آغاز محبت دگر انجام ندارد 8شمارهٔ ۲۵۰: بگو به شرم، ز چشمم ترا نگاه ندارد 9شمارهٔ ۲۵۱: جهان خاک کرم خیزی ندارد 10شمارهٔ ۲۵۲: بی غم عالم، دمی بر اهل دولت نگذرد 11شمارهٔ ۲۵۳: زما بخشم جهان دو رنگ میگذرد 12شمارهٔ ۲۵۴: نتوانست ز بس ضعف بدندان جا کرد 13شمارهٔ ۲۵۵: آتش حسنش، کمان عشق را طیار کرد 14شمارهٔ ۲۵۶: چشم شوخم در رخ او خیرگی بسیار کرد 15شمارهٔ ۲۵۷: زهر مرگ دوستان در مغزم از بس کار ...16شمارهٔ ۲۵۸: ای که زینت طلبی جسم ترا لاغر کرد 17شمارهٔ ۲۵۹: صرصر آهم چراغ روز را خاموش کرد 18شمارهٔ ۲۶۰: گلی تو، گل! نظر اما نمیتوانم کرد 19شمارهٔ ۲۶۱: حبذا زور جنون، مغلوب زنجیرم نکرد 20شمارهٔ ۲۶۲: پیری در خواهش بدل ریش برآورد 21شمارهٔ ۲۶۳: نخل امیدت ببار آه سحر میآورد 22شمارهٔ ۲۶۴: بی نیازی ساقی از مینا برون میآورد 23شمارهٔ ۲۶۵: در هر سخن، سخنور صد تاب میخورد 24شمارهٔ ۲۶۶: میان عشق و ننگ و نام، الفت در نمی ...25شمارهٔ ۲۶۷: بدرویشان فسون جاه و دولت در نمیگی ...26شمارهٔ ۲۶۸: میرود فکر جهانم، که ز کار اندازد 27شمارهٔ ۲۶۹: چو حرف دانه خالش، قلم مذکور میساز ...28شمارهٔ ۲۷۰: مرا ذکر تو با این کهنگی ها تازه م ...29شمارهٔ ۲۷۱: نه کوه آن سرین تنها برآن موی کمر ...30شمارهٔ ۲۷۲: با دل خسته، چو بیرحمی او بستیزد 31شمارهٔ ۲۷۳: دشمن چو ریزشی دید، زو شور و شر نخ ...32شمارهٔ ۲۷۴: دلخوردنی ز مال، به اهل غنا رسد 33شمارهٔ ۲۷۵: مرد از راه شکست خود بعزت میرسد 34شمارهٔ ۲۷۶: از جگر خوناب اشکم خوش به سامان می ...35شمارهٔ ۲۷۷: به جبهه چین ز غم روزیت خطا باشد 36شمارهٔ ۲۷۸: ز بی برگان دل روشن ضمیران باصفا ب ...37شمارهٔ ۲۷۹: ز دستبرد حوادث گرت خبر باشد 38شمارهٔ ۲۸۰: بشوق آن گل عارض، مرا با خار خوش ب ...39شمارهٔ ۲۸۱: نه جوهر کسب ملک و مال اسباب جهان ...40شمارهٔ ۲۸۲: پردگی نیست عطا، گر همه پنهان باشد 41شمارهٔ ۲۸۳: الهی تا جهان باشد، شه ما کامران ب ...42شمارهٔ ۲۸۴: همین توقعم از تنگ آن دهن باشد 43شمارهٔ ۲۸۵: ز پیری، چون مرا قد همچو شمع سرنگو ...44شمارهٔ ۲۸۶: بریدن از جهان، سرمایه ارزندگی باش ...45شمارهٔ ۲۸۷: ما را ز آشنایان، غیر از جفا نباشد 46شمارهٔ ۲۸۸: آن را که به دل هیچ به جز یار نباش ...47شمارهٔ ۲۸۹: شوری اگر بسر هست، دستار گو نباشد 48شمارهٔ ۲۹۰: با دست او چو رنگ حنا دستیار شد 49شمارهٔ ۲۹۱: گره در ابروان، از گرمی خویش چو اخ ...50شمارهٔ ۲۹۲: صحرا ز باد دستی آهم فقیر شد 51شمارهٔ ۲۹۳: همچنان کز آب سرو بوستان قد میکشد 52شمارهٔ ۲۹۴: زحمت ایام، راحتجو فزونتر میکشد 53شمارهٔ ۲۹۵: پیری آمد بر تنم هر موی خنجر میکشد 54شمارهٔ ۲۹۶: سراپای وجودم، بسکه گم در عشق جانا ...55شمارهٔ ۲۹۷: بخود دم تا فرو بردم، سخن شد 56شمارهٔ ۲۹۸: آنکه خود را سبب هستی ما میداند 57شمارهٔ ۲۹۹: مرا از نعمت دیدار، دل سیری نمیدان ...58شمارهٔ ۳۰۰: بسکه کاهیدم ز غم، با خرده جان تن ...59شمارهٔ ۳۰۱: یار در نکته سرایی نه ز کس میماند 60شمارهٔ ۳۰۲: آنانکه از شراب تو مدهوش گشته اند 61شمارهٔ ۳۰۳: هر گه آن مه، رخ بنماید از پی دفع ...62شمارهٔ ۳۰۴: تن بمحنت ده، اگر خواهی که گردی سر ...63شمارهٔ ۳۰۵: با همه زشتی، بدام عشق خویشی پای ب ...64شمارهٔ ۳۰۶: می پرستان چهره ها از تاب می افروخ ...65شمارهٔ ۳۰۷: اهل دنیا، بسکه در دل حسرت زر داشت ...66شمارهٔ ۳۰۸: حرفی اگر بعاشق بیتاب میزند 67شمارهٔ ۳۰۹: عارف اگر چه بیغم دل دم نمیزند 68شمارهٔ ۳۱۰: این حریفان که گهی زاهد و گه اوباش ...69شمارهٔ ۳۱۱: فرداست اینکه زمره شاهنشهان کشند 70شمارهٔ ۳۱۲: یاران ز خودستایی، پیوسته در خروشن ...71شمارهٔ ۳۱۳: ز بس نگار من از خویش هم حجاب کند 72شمارهٔ ۳۱۴: حلقه بر هر دری این زمزمه را ساز ک ...73شمارهٔ ۳۱۵: چون به محفل رخ فرو زد، رنگ صهبا ب ...74شمارهٔ ۳۱۶: از سعی تیشه، چون دل فرهاد نشکند؟75شمارهٔ ۳۱۷: تند خویی مرد را بیقدر در عالم کند 76شمارهٔ ۳۱۸: نوبهار آمد، خردگو فکر زنجیرم کند 77شمارهٔ ۳۱۹: غنچه سالی خون خورد، تا چهره یی گل ...78شمارهٔ ۳۲۰: آشنایی بتو عیب است که بیگانه کند!79شمارهٔ ۳۲۱: هست سالک با خدا، گر کار دنیا میکن ...80شمارهٔ ۳۲۲: گفت و گوی آن دهن، اندیشه بیجا میک ...81شمارهٔ ۳۲۳: فارغ از خود هر که میگردد، فراغت م ...82شمارهٔ ۳۲۴: زآن چشم، دل به یک دو نظر صلح میکن ...83شمارهٔ ۳۲۵: امروز کس کجا ز سخن یاد میکند؟84شمارهٔ ۳۲۶: کی دگر دیوانه ما با قبا سر میکند؟85شمارهٔ ۳۲۷: میشود جان تازه، چون دوری ازین تن ...86شمارهٔ ۳۲۸: پیش تو شکوه عزم تظلم نمیکند 87شمارهٔ ۳۲۹: در زبان خبطی سخن را از بها می افگ ...88شمارهٔ ۳۳۰: خوبان بغازه چون رخ خود لاله گون ک ...89شمارهٔ ۳۳۱: نیست دندان آنکه پیران از دهان می ...90شمارهٔ ۳۳۲: دردمندان، بسکه رم از خودنمایی میک ...91شمارهٔ ۳۳۳: گردید حرص افزون، آن را که مال افز ...92شمارهٔ ۳۳۴: سخن سیم و زر و خانه و اسباب بود 93شمارهٔ ۳۳۵: مهر و کین از بهر حق، در خلق عالم ...94شمارهٔ ۳۳۶: بر ما سخن سرد عزیزان نه گران بود 95شمارهٔ ۳۳۷: آنچه از آه ستمکش، بستم کیش رود 96شمارهٔ ۳۳۸: همچنان کز خطش آن خال نهان پیدا شو ...97شمارهٔ ۳۳۹: کی دلت خوشحال با اندیشه دنیا شود؟ ...98شمارهٔ ۳۴۰: تا نسازی با جفا، کی مشکلت آسان شو ...99شمارهٔ ۳۴۱: قد چون خمید، جمله حواست زبون شود 100شمارهٔ ۳۴۲: چو شرح حال شهیدان او رساله شود 101شمارهٔ ۳۴۳: بدگهر، نیک بدینار و بدرهم نشود 102شمارهٔ ۳۴۴: رویش چو آتشین ز می ناب میشود 103شمارهٔ ۳۴۵: چون بلند افتاد همت، تخت عزت میشود 104شمارهٔ ۳۴۶: از ضعیفی، ناله ام حاجت رواتر میشو ...105شمارهٔ ۳۴۷: گر چنین بر ما کمان ناز پرکش میشود 106شمارهٔ ۳۴۸: ریخت چون دندان، مدار جسم مشکل میش ...107شمارهٔ ۳۴۹: سنبل از تاب خم موی تو، درهم میشود 108شمارهٔ ۳۵۰: با صبوری کارهای مشکل آسان میشود 109شمارهٔ ۳۵۱: ای که پرچین جبهه ات، از حرف مردن ...110شمارهٔ ۳۵۲: کارها در آب و خاک فقر وارون میشود 111شمارهٔ ۳۵۳: تنها ز لفظ، شعر تو دلبر نمیشود 112شمارهٔ ۳۵۴: از چشم تنگ مردم، چشمم عصا نخواهد 113شمارهٔ ۳۵۵: عشق او جان خسته میخواهد 114شمارهٔ ۳۵۶: عجب دانم، از زخم بسمل برآید!115شمارهٔ ۳۵۷: ز عکست آینه، چون آب در خروش آید 116شمارهٔ ۳۵۸: ز خوی تند، همان تندخو بجان آید 117شمارهٔ ۳۵۹: خرد بگیر سر خود، که یار میآید 118شمارهٔ ۳۶۰: ره مقصود طی کردن، نه از تقصیر میآ ...119شمارهٔ ۳۶۱: خیر باشد، نگهش سخت بتک میآید 120شمارهٔ ۳۶۲: دوستان، مژده که ماه رمضان میآید 121شمارهٔ ۳۶۳: فریب عام، از هر رند بازاری نمی آی ...122شمارهٔ ۳۶۴: غم او ساخت دلم تنگ و، هم او بگشای ...123شمارهٔ ۳۶۵: تن نزار من، از چاکهای جامه نماید 124شمارهٔ ۳۶۶: هرگز بجهان کار کجان راست نیاید 125شمارهٔ ۳۶۷: عهد شباب بگذشت، وقت شتاب گردید 126شمارهٔ ۳۶۸: تا هوای سرمه گشتن ز استخوانم سر ک ...127شمارهٔ ۳۶۹: درد تو، کی توان بتن ناتوان کشید؟!128شمارهٔ ۳۷۰: جز حرف زر و سیم، دلت هیچ نگوید 129شمارهٔ ۳۷۱: از حرص گشته کام جهان پیش ما لذیذ 130شمارهٔ ۳۷۲: گر بود در پیش مهمان، نعمت الوان ل ...131شمارهٔ ۳۷۳: دل که باشد نشیمن غم یار 132شمارهٔ ۳۷۴: با چنان وحشت ز شوق رحمت آمرزگار 133شمارهٔ ۳۷۵: گزندگیست، چو خاری که خفت آرد بار 134شمارهٔ ۳۷۶: گوشه گیران را بره درگه سلطان چه ک ...135شمارهٔ ۳۷۷: گر نپرسد حالم آن نامهربان غمخوار ...136شمارهٔ ۳۷۸: روشن همیشه شمع دل از سوز آه دار 137شمارهٔ ۳۷۹: در چشم عقل هرکه بود سر حساب تر 138شمارهٔ ۳۸۰: میکند لطفی، ز بیرحمی بسی خونخوار ...139شمارهٔ ۳۸۱: مرا گلگشت معنی باشد از سیر چمن خو ...140شمارهٔ ۳۸۲: خلق می بینند فیض از تنگدستان بیشت ...141شمارهٔ ۳۸۳: میشود زین بندگیها، شرمساری بیشتر 142شمارهٔ ۳۸۴: مست آمد، با جمالی از شفق گلرنگ تر 143شمارهٔ ۳۸۵: کشد کلفت ز دنیا کم، بود هرکس بتمک ...144شمارهٔ ۳۸۶: کند پند ملایم در گرانجانان اثر به ...145شمارهٔ ۳۸۷: الینده ساغر گل مفلسونک ایاغینه بن ...146شمارهٔ ۳۸۸: منعم! باهل فقر چه خوانی نوای زر؟147شمارهٔ ۳۸۹: به از زمانه نداریم شوخ و شنگ دگر 148شمارهٔ ۳۹۰: کلاه ترک به سر نه، بگیر کشور دیگر 149شمارهٔ ۳۹۱: اوزگه عالمده مگر تو کسم غمیندن یا ...150شمارهٔ ۳۹۲: پیر چون گشتی، چو طفلان بازی دنیا ...151شمارهٔ ۳۹۳: چابقونچی، اگری باخشی مژگان یراقید ...152شمارهٔ ۳۹۴: گیچدی ئیگید لوق گونی ایندی خم اول ...153شمارهٔ ۳۹۵: غنچه سان این همه بر خویش مبال از ...154شمارهٔ ۳۹۶: قد خمید، از دیدن روها، به پشت پا ...155شمارهٔ ۳۹۷: گر نباشد بیش ای دل سیم و زر، با ک ...156شمارهٔ ۳۹۸: بهار کرد جهان را ز کوه و صحرا سبز 157شمارهٔ ۳۹۹: بر اهل ترک، نکرده است غم جفا هرگز 158شمارهٔ ۴۰۰: دنی نانجاق ترقی ایلسه عالی مکان ا ...159شمارهٔ ۴۰۱: گر گلسه لطفدین گوزه، اول ماهپاره ...160شمارهٔ ۴۰۲: یار طفلست و،ره کوچه نجسته است هنو ...161شمارهٔ ۴۰۳: بس است خواب، دگر چشم من ز جا برخی ...162شمارهٔ ۴۰۴: کاروان راه گمنامی نمیخواهد جرس 163شمارهٔ ۴۰۵: باشد بکشت عمر تو برق فنا نفس 164شمارهٔ ۴۰۶: موج دریای محنتی است نفس 165شمارهٔ ۴۰۷: گذشت زندگی و، شد ز دست کار افسوس 166شمارهٔ ۴۰۸: شده است باب در ایام ما ز بس تلبیس 167شمارهٔ ۴۰۹: تا به کی باشدت برای معاش 168شمارهٔ ۴۱۰: درفشان گردد چو دانا، در سخن، خامو ...169شمارهٔ ۴۱۱: زردرو چون خوشه، بهر روزی فردا مبا ...170شمارهٔ ۴۱۲: در گفتن عیب دگران بسته زبان باش 171شمارهٔ ۴۱۳: چو ابر بر سرمردم تمام احسان باش 172شمارهٔ ۴۱۴: تسخیر ملک فقر کن و، پادشاه باش 173شمارهٔ ۴۱۵: با خلق همنشین و، از ایشان رمیده ب ...174شمارهٔ ۴۱۶: شمشاد چیست تا کند آن زلف شانه اش؟ ...175شمارهٔ ۴۱۷: وقت نزاع، جان و دل از بهر غارتش 176شمارهٔ ۴۱۸: یارب بفضل خویش، گناهان ما ببخش 177شمارهٔ ۴۱۹: در زمین شوره هر دل که خواندی قابل ...178شمارهٔ ۴۲۰: نگین خاتم دلهاست در دندانش 179شمارهٔ ۴۲۱: گهر بر خویشتن پیچد ز فکر عقد دندا ...180شمارهٔ ۴۲۲: بهشت سفره درویش و، کاسه چو بینش 181شمارهٔ ۴۲۳: نشود عاشق از فغان خاموش 182شمارهٔ ۴۲۴: پیری آمد، نه جوانیست دگر از ما خو ...183شمارهٔ ۴۲۵: دل از خیال دوست، ندادم بفکر خویش 184شمارهٔ ۴۲۶: پادشاه ملک فقرم، بهر حفظ شان خویش 185شمارهٔ ۴۲۷: بود دنیا زنی، طول أملها زلف و گیس ...186شمارهٔ ۴۲۸: خرامان چون رود بیرون ز گلشن سرو د ...187شمارهٔ ۴۲۹: ای خوشا عزلت، که گردیم از در دلها ...188شمارهٔ ۴۳۰: نبود دعا فلک سیر، الا بپای اخلاص 189شمارهٔ ۴۳۱: غیر از خدنگ مرگ، که آن راست جان غ ...190شمارهٔ ۴۳۲: بر گردنم چنان شده محکم طناب قرض 191شمارهٔ ۴۳۳: عاشقان را ره ندارد، در دل پر غم ن ...192شمارهٔ ۴۳۴: نیست ای دل محنت آباد جهان، جای نش ...193شمارهٔ ۴۳۵: به پنج روزه حیاتست اعتبار غلط 194شمارهٔ ۴۳۶: ای مستی شباب، ترا کرده باب وعظ 195شمارهٔ ۴۳۷: باشد بحرف راست چو دایم بنای وعظ 196شمارهٔ ۴۳۸: میکنند از پیریم با هم سر و سامان ...197شمارهٔ ۴۳۹: راه اگر خواهی به اقلیم فنا مانند ...198شمارهٔ ۴۴۰: نیافته است کسی لذتی ز خوان طمع 199شمارهٔ ۴۴۱: غیر تلخی، طعم دیگر نیست در نان طم ...200شمارهٔ ۴۴۲: کسی ز خلق نباشد، چو خسروان قانع 201شمارهٔ ۴۴۳: از هجوم داغ، در تن نیست دیگر جای ...202شمارهٔ ۴۴۴: روشنایی از شب وصل تو اندوزد چراغ 203شمارهٔ ۴۴۵: ماند ز تاب و تب بدل زار من چراغ 204شمارهٔ ۴۴۶: انسان چه بود شرم و، درین نیست تکل ...205شمارهٔ ۴۴۷: میتواند لعل او شد بامی کوثر طرف 206شمارهٔ ۴۴۸: پیری آمد روشنی از چشم گریان رفت ح ...207شمارهٔ ۴۴۹: عهد شباب رفت و، نشد هیچ کار حیف!208شمارهٔ ۴۵۰: خانه ها کرده است ویران در جهان بس ...209شمارهٔ ۴۵۱: خواهد نمک خمیر وجودت ز شور عشق 210شمارهٔ ۴۵۲: غیر از می جنون، نرساند دماغ عشق 211شمارهٔ ۴۵۳: نبود این همه گشتن پی دنیا لایق 212شمارهٔ ۴۵۴: نباشدم تن تنها، ز فوج دشمن باک 213شمارهٔ ۴۵۵: از یار بد چه نقص، بخوش طینتان پاک ...214شمارهٔ ۴۵۶: افزون بود ز عالم دل یاد آن بزرگ 215شمارهٔ ۴۵۷: بگذشت زندگی همه در انتظار مرگ 216شمارهٔ ۴۵۸: من با نگاه عجز و، تو دل سخت تر ز ...217شمارهٔ ۴۵۹: ای کرده پشت بر حق و، رو در قفای م ...218شمارهٔ ۴۶۰: گذشت عمر و، تو در کار کاهلی، کاهل ...219شمارهٔ ۴۶۱: قامتم گردید چون قلاب، از یاد اجل 220شمارهٔ ۴۶۲: ای از عرق جبین تو صبح بهار دل 221شمارهٔ ۴۶۳: چشم پیکانت، نگاهی کرده روزی سوی د ...222شمارهٔ ۴۶۴: بیهوشی دولت را، مردن شمرد عاقل 223شمارهٔ ۴۶۵: کی میکنند جامه جان از جسد قبول 224شمارهٔ ۴۶۶: تا کعبه با خیال تو همدوش رفته ام 225شمارهٔ ۴۶۷: از نهفتن، راز را رسوای عالم کرده ...226شمارهٔ ۴۶۸: گر شود صبح رخش، مجلس فروز خانه ام 227شمارهٔ ۴۶۹: مژده باد ای دل، که اینک میرسد ماه ...228شمارهٔ ۴۷۰: یارب ز چرک مال جهان بخش نفرتم 229شمارهٔ ۴۷۱: اگر عاصی، اگر مجرم،اگر بیدین، اگر ...230شمارهٔ ۴۷۲: غبار آسا نسیمی چون وزد، در پای او ...231شمارهٔ ۴۷۳: ز شرح اشتیاق دوست، تا حرفی بیان ک ...232شمارهٔ ۴۷۴: از ناز اگر نیایی، خود در خیال مرد ...233شمارهٔ ۴۷۵: ز غصه جان نبری، بی حذر ازین مردم!234شمارهٔ ۴۷۶: نهادم عینک و، ملک عدم را بی خفا د ...235شمارهٔ ۴۷۷: ز بس نومیدی، از امیدهای خویشتن دی ...236شمارهٔ ۴۷۸: چو رنگ خویش، هردم انقلاب ساکنی دا ...237شمارهٔ ۴۷۹: بشکند از ناتوانی استخوان در پیکرم 238شمارهٔ ۴۸۰: چو تار چنگ کند گوشمال غم سازم 239شمارهٔ ۴۸۱: ز غم گر سوختم، نزدیک یار مهوش خوی ...240شمارهٔ ۴۸۲: تا تیغ تو بگذاشته لب بر لب زخمم 241شمارهٔ ۴۸۳: باین افتادگیها، مرد میدان دلیرانم 242شمارهٔ ۴۸۴: سرهنگ مصر گوشه نشینی کنون منم 243شمارهٔ ۴۸۵: ز آن جهان پاک آمدم، آلوده دامن می ...244شمارهٔ ۴۸۶: در وطن سخت غریبم، سفری میخواهم 245شمارهٔ ۴۸۷: برآ ز خانه، که از خان و مان خویش ...246شمارهٔ ۴۸۸: چهره بگشای، که از شوق بپرواز آیم 247شمارهٔ ۴۸۹: ما ز هر عشرت دنیا بسخن ساخته ایم 248شمارهٔ ۴۹۰: چشم و گوش و عقل و حس رفتند و، ما ...249شمارهٔ ۴۹۱: ما بلبلان خار علایق گزیده ایم 250شمارهٔ ۴۹۲: برکنده از حیات، باندک بهانه ایم 251شمارهٔ ۴۹۳: ضعف پیری آمد و، دست از جهان برداش ...252شمارهٔ ۴۹۴: بی رهنما، براه طلب پا گذاشتیم 253شمارهٔ ۴۹۵: ما ز نادانی، ز بس بدبین و بدخواه ...254شمارهٔ ۴۹۶: از بزرگان وحشی و، با خاکساران همد ...255شمارهٔ ۴۹۷: برده است از بسکه فکر آن نگار جانی ...256شمارهٔ ۴۹۸: بنشین تا رخت از تاب نظر غازه کنیم 257شمارهٔ ۴۹۹: چون کند پیری ستم، یاد جوانی میکنی ...258شمارهٔ ۵۰۰: چنان زشتم، که ترسم چشم رحمت ننگرد ...259شمارهٔ ۵۰۱: خود هم ز ظلم خانه خرابند ظالمان 260شمارهٔ ۵۰۲: درست نیست گشودن به خنده لب چندان 261شمارهٔ ۵۰۳: از ما گذشت عمر، بآیین مهوشان 262شمارهٔ ۵۰۴: غم بود غم، شراب درویشان 263شمارهٔ ۵۰۵: پا ز دولت نخورد، ترک سر درویشان 264شمارهٔ ۵۰۶: برگ جوانیت ریخت، برگ نوای طفلان 265شمارهٔ ۵۰۷: ریخت دندان و، گره در بند نان ما ه ...266شمارهٔ ۵۰۸: در تنم گردید داغش دردمند استخوان 267شمارهٔ ۵۰۹: پیش لطفش میتوان با روسیاهی ساختن 268شمارهٔ ۵۱۰: برگ ریزانست، رنگ از روی پیران ریخ ...269شمارهٔ ۵۱۱: از کمی پیوسته باید بیشی خود خواست ...270شمارهٔ ۵۱۲: پهلوانی نیست سنگی یا گلی برداشتن 271شمارهٔ ۵۱۳: تو که بر خار تحمل نتوانی رفتن 272شمارهٔ ۵۱۴: زیاده فیض توان از شکستگان بردن 273شمارهٔ ۵۱۵: باین سامان چه ساز عیش دیگر میتوان ...274شمارهٔ ۵۱۶: بسکه بد باشد ز شوخی خنده بر یاران ...275شمارهٔ ۵۱۷: کو بخت حرف پیش تو ای نازنین زدن؟276شمارهٔ ۵۱۸: گر بسیر گلشن، آن حیرت فزا خواهد ش ...277شمارهٔ ۵۱۹: قامتم گر این چنین از غم دو تا خوا ...278شمارهٔ ۵۲۰: با چراغ دل ازین ظلمت سرا باید شدن 279شمارهٔ ۵۲۱: در دل میگشاید، چشم از اغیار پوشید ...280شمارهٔ ۵۲۲: بگوش آنکه بود بهره ور ز فهمیدن 281شمارهٔ ۵۲۳: پیش چراغ فیض شب، از خواب دم مزن 282شمارهٔ ۵۲۴: گر فلاطون زمانی، حرف دانستن مزن 283شمارهٔ ۵۲۵: گشت چو معمار فیض، بانی بنیان حسن 284شمارهٔ ۵۲۶: ز شمع فیض تاریکی است، قانع را سرا ...285شمارهٔ ۵۲۷: شمع بینش که مرا بود جهان ز آن روش ...286شمارهٔ ۵۲۸: خویش را آزاد خواهی، صید دام دوست ...287شمارهٔ ۵۲۹: یا رب از خواب گران غفلتم بیدار کن 288شمارهٔ ۵۳۰: دیده چون شبنم، برین گلزار عبرت با ...289شمارهٔ ۵۳۱: بر در حق جز خضوع و عجز استدعا مکن 290شمارهٔ ۵۳۲: پشت دست از حسرت دینار با دندان مک ...291شمارهٔ ۵۳۳: بهار آمد، که جوشد ز آتش دل باز خو ...292شمارهٔ ۵۳۴: ای گل، تو بی علاقه به دنیا شدی و ...293شمارهٔ ۵۳۵: چون زبان در گفتگو، بیجا ز کام آید ...294شمارهٔ ۵۳۶: که تواند شدن از بزم تو طناز برون؟295شمارهٔ ۵۳۷: کرا پا میرود از محفل آن سیمبر بیر ...296شمارهٔ ۵۳۸: دمی ز آن پیش کآید چون حباب جان زت ...297شمارهٔ ۵۳۹: حال ما خواهی بدانی، زلف خوبان را ...298شمارهٔ ۵۴۰: شوخیش را نکند گوشه نشین خانه زین 299شمارهٔ ۵۴۱: چهره آرایی بود از نشأه می ننگ او 300شمارهٔ ۵۴۲: میتراود التفات از جبهه پر چین او 301شمارهٔ ۵۴۳: از آنم کم، که گویم شکر احسان زیاد ...302شمارهٔ ۵۴۴: میکند گرمی بما هر بیوفائی غیر تو 303شمارهٔ ۵۴۵: گردد چو بگفتار زبان در دهن تو 304شمارهٔ ۵۴۶: غم میرمد، ز پیچش زلف سیاه تو 305شمارهٔ ۵۴۷: نیست بلبل چو من و، گل نه چنانست ک ...306شمارهٔ ۵۴۸: موی چون گردید جو گندم، دگر هشیار ...307شمارهٔ ۵۴۹: گذر گاهی بود گلزار گیتی، از صبا ب ...308شمارهٔ ۵۵۰: چشم بگشا غنچه آسا در بهار صبحگاه 309شمارهٔ ۵۵۱: غیر محرومی رویت نبود کار نگاه 310شمارهٔ ۵۵۲: نخل شمع، از چشم گریان سربلندی یاف ...311شمارهٔ ۵۵۳: دنیا طلب، به دنیا، دل بین چگونه د ...312شمارهٔ ۵۵۴: یارب ز کهنه دیر جهان، وحشتم بده 313شمارهٔ ۵۵۵: چشمش در ستم باز بر خلق کرده 314شمارهٔ ۵۵۶: یارب دل قانع، بدل سیم زرم ده 315شمارهٔ ۵۵۷: کشد رشکم، اگر دانم کس احوال مرا د ...316شمارهٔ ۵۵۸: ز حیرت تو، کسی گردش از کباب ندیده 317شمارهٔ ۵۵۹: ویرمه، چوق رنگ گل عارض جانانمزه 318شمارهٔ ۵۶۰: زال دنیا محو گردیدن ندارد این همه 319شمارهٔ ۵۶۱: کشد از گرم رویی، نیک و بد را در ب ...320شمارهٔ ۵۶۲: نگذاشت جان غم تو برای شهادتی 321شمارهٔ ۵۶۳: شایسته قبول، ندارم عبادتی 322شمارهٔ ۵۶۴: زیر گل بودن، بسی خوشتر، که زیر من ...323شمارهٔ ۵۶۵: با من همیشه درد تو دارد عنایتی 324شمارهٔ ۵۶۶: نیی کریم، ز فیض آب تا نمیگردی 325شمارهٔ ۵۶۷: بگرد دولت دنیای دون پرور چه میگرد ...326شمارهٔ ۵۶۸: پسند دوست نبود خود پسندی 327شمارهٔ ۵۶۹: درین ماتم سرا از غفلت ای جاهل، چه ...328شمارهٔ ۵۷۰: بی سجده درگاه تو، نبود سر خاری 329شمارهٔ ۵۷۱: در دلها برویت میگشاید نرم گفتاری 330شمارهٔ ۵۷۲: سرکش سمند دولت، پر نیست اعتباری 331شمارهٔ ۵۷۳: بغیر بیکسیم نیست در جهان یاری 332شمارهٔ ۵۷۴: دل پر غم، سر پر شور و، جان بینوا ...333شمارهٔ ۵۷۵: نباشد مردی آن کاسباب ملک و، سیم و ...334شمارهٔ ۵۷۶: دلم از گرد کلفت، شام دیجور است پن ...335شمارهٔ ۵۷۷: گوشه یی میخواهم و، چشم بخوان دل ت ...336شمارهٔ ۵۷۸: میبرد هر دم دلم را، غمزه غارتگری 337شمارهٔ ۵۷۹: دگر مخواب، چو دندان فتادت ای سفری 338شمارهٔ ۵۸۰: خسروی خواهی، بنه از سر کلاه سروری 339شمارهٔ ۵۸۱: بهر نان تاکی بدرها آب روی خود بری ...340شمارهٔ ۵۸۲: نیست او شاه که دارد کمر سیم و زری ...341شمارهٔ ۵۸۳: چنان در بند غم باید بخود بالیدن ا ...342شمارهٔ ۵۸۴: کیم من؟ بیدلی، بیچاره یی، از خویش ...343شمارهٔ ۵۸۵: ز دل رفتی مرا گرد تعلق، حبذا پیری ...344شمارهٔ ۵۸۶: ایام عیش بگذشت، شد روزگار پیری 345شمارهٔ ۵۸۷: کند پیوسته با آن تیغ ابرو هر که د ...346شمارهٔ ۵۸۸: بهرجا میفروزی چهره،آتشخانه میسازی 347شمارهٔ ۵۸۹: کونکلر یرده جیرانی فغانلر گوکده د ...348شمارهٔ ۵۹۰: گاهی سری بخاطر غمناک میکشی 349شمارهٔ ۵۹۱: نماز عاشقان باشد، همه مستی و بیهو ...350شمارهٔ ۵۹۲: دوست داند زبان خاموشی 351شمارهٔ ۵۹۳: چون ز صحرای عدم گشت بتن جان راضی؟352شمارهٔ ۵۹۴: همچو ناخن، شده خم بر در سلطان تاک ...353شمارهٔ ۵۹۵: از برای مال، گشتن کوه صحرا تا بکی ...354شمارهٔ ۵۹۶: با همه نیرنگ، تاکی گفت و گوی سادگ ...355شمارهٔ ۵۹۷: در میان دوستان، با این کمال بندگی 356شمارهٔ ۵۹۸: نیست چون بر غیر جان کندن، بنای زن ...357شمارهٔ ۵۹۹: با این دو روزه عمر، با این حرص پی ...358شمارهٔ ۶۰۰: چون کند شمع رخت را انجمن پروانگی 359شمارهٔ ۶۰۱: از حال میزند دم، صوفی بهرزه نالی 360شمارهٔ ۶۰۲: بر کتاب دل نوشتم تا خط عشقت جلی 361شمارهٔ ۶۰۳: ز بس پر گشته بزم از حیرت روی دل آ ...362شمارهٔ ۶۰۴: اگر گللر غمیندینک دور چمنده بلبل ...363شمارهٔ ۶۰۵: زبان گشود و، چنین گفت شمع نورانی:364شمارهٔ ۶۰۶: ندهم تن بجز از عریانی 365شمارهٔ ۶۰۷: با من نگاه او کرد، هر چند پهلوانی 366شمارهٔ ۶۰۸: چه دوداست آن ترا بر گرد لب از خط ...367شمارهٔ ۶۰۹: تو کز طول امل در بند جمع مال و سا ...368شمارهٔ ۶۱۰: تو جانی، جان! چرا چندین گرفتار بد ...369شمارهٔ ۶۱۱: بر من کند از بس غم عشق تو گرانی 370شمارهٔ ۶۱۲: بکام خویش، نچیدم گلی ز باغ جوانی 371شمارهٔ ۶۱۳: پیری رسید و نور نظر گشت رفتنی 372شمارهٔ ۶۱۴: نتواندم بعشوه جهان کرد رهزنی 373شمارهٔ ۶۱۵: زینت اهل صفا، آمده عریان بدنی 374شمارهٔ ۶۱۶: تن ز هم پاشید و، فکر پوشش آن میکن ...375شمارهٔ ۶۱۷: جوش بهار شد، سرو پا را چه میکنی؟!376شمارهٔ ۶۱۸: دولت آن باشد که حق را بنده فرمانی ...377شمارهٔ ۶۱۹: کام حاصل ای دل از آه سحر گاهی کنی 378شمارهٔ ۶۲۰: بملک فقر خود را آن زمان فرمانروا ...379شمارهٔ ۶۲۱: بنده عالم چرا از بهر ده درهم شوی؟380شمارهٔ ۶۲۲: نظر بگشا، نگه دانسته کن، در هر پر ...381شمارهٔ ۶۲۳: هر نقش درم بندی است، در دیده آگاه ...382شمارهٔ ۶۲۴: در کنار یار، از یار است دست ما ته ...383شمارهٔ ۶۲۵: خردمندی فزاید آدمی را بسکه تنهایی 384شمارهٔ ۶۲۶: ز مرگت دوستان را، آن قدرها نیست پ ...385شمارهٔ ۶۲۷: ای رنگت از طراوت، چون اطلس ختایی 386شمارهٔ ۶۲۸: چون تن درست بود، گو مباش دنیائی 387شمارهٔ ۶۲۹: برگی از باغ تو، هر رنگ گل زیبایی 388شمارهٔ ۶۳۰: بسویت جنبش هر نو نهال ایمای ابروی ...389شمارهٔ ۶۳۱: دیوانه گر نه یی، بخود این دل چه د ...390شمارهٔ ۶۳۲: بنده تن تا بکی، ای جان اگر آزاده ...391شمارهٔ ۶۳۳: با لاف عقل، بازی دنیا چه خورده یی ...392شمارهٔ ۶۳۴: عشق نبود جز بلا با صبر بی اندازه ...393شمارهٔ ۶۳۵: ای که از سودای گنج سیم و زر دیوان ...

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ