به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

واعظ قزوینی

واعظ قزوینیغزل هاشمارهٔ ۱۴۴: با گدا خلق کن، دست سخایی درم است

850عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

با گدا خلق کن، دست سخایی درم است
خنده در رو، بدل گریه ابر کرم است
نشود صاحب خود را نرساند به جزا
ظلم را عادل اگر کس نشمارد ستم است
محو از صفحه گیتی شده امروز سخن
آنکه گه حرف سخن میزند اکنون قلم است

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۱۴۳: فکر زلفش، در ره دیوانگی شبگیر ماس ...2شمارهٔ ۱۴۴: با گدا خلق کن، دست سخایی درم است 3شمارهٔ ۱۴۵: هست خفت گرمی یاران بهر کو آدم است 4شمارهٔ ۱۴۶: بهار گلشن آن روی چون سمن، شرم است 5شمارهٔ ۱۴۷: خانه بردوشیم ما، کنج وطن کی جای م ...6شمارهٔ ۱۴۸: زکام اینکه فرو ریزدم، نه دندان اس ...7شمارهٔ ۱۴۹: ز اهل جود، چه منت؟ دهنده یزدان اس ...8شمارهٔ ۱۵۰: این درهم و دینار، که چشم تو بر آن ...9شمارهٔ ۱۵۱: غازه را آتش از آن چهره دگر در جان ...10شمارهٔ ۱۵۲: قالیت، گرنه کار کرمان است 11شمارهٔ ۱۵۳: بهار ما، نفس سرد و، چشم گریان است 12شمارهٔ ۱۵۴: بی فکر تو، ناپاک دل از لوث جهان ا ...13شمارهٔ ۱۵۵: آه، شمعی ز شبستان سحرخیزان است 14شمارهٔ ۱۵۶: در ره حق، گام اول ترک هستی دادن ا ...15شمارهٔ ۱۵۷: سرگشتگی نصیب دل خسته من است 16شمارهٔ ۱۵۸: فکر آن موی میانم، بسکه در کاهیدن ...17شمارهٔ ۱۵۹: از خواجه ضبط و، مال ز فرزند یا زن ...18شمارهٔ ۱۶۰: بعد مردن، نشان ما سخن است 19شمارهٔ ۱۶۱: مایه عزت، ز مردم روی پنهان کردن ا ...20شمارهٔ ۱۶۲: پیری رسید و، قامت از آن در خمیدن ...21شمارهٔ ۱۶۳: میدود هر سو سخن،صاحب سخن گر ساکن ...22شمارهٔ ۱۶۴: عشق معشوقیست کوی او دل تنگ من است 23شمارهٔ ۱۶۵: کوه کن از طرفی، وز طرفی مجنون است 24شمارهٔ ۱۶۶: دل تو آهن و رو سنگ و خواب سنگین ا ...25شمارهٔ ۱۶۷: در طریق زندگانی هر قدم چندین گو ا ...26شمارهٔ ۱۶۸: طرف از شکستگان جهان کس نبسته است 27شمارهٔ ۱۶۹: چون دو ابروی سیاهت که بهم پیوسته ...28شمارهٔ ۱۷۰: خود هیچ و، نقاب از خط شبرنگ گرفته ...29شمارهٔ ۱۷۱: لوح دنیا از خط مهر و محبت ساده اس ...30شمارهٔ ۱۷۲: جانشین سفره، اکنون قالی کرمان شده ...31شمارهٔ ۱۷۳: مرد روشندل، ز نقص خویشتن شرمنده ا ...32شمارهٔ ۱۷۴: مایه جمعیت خاطر، نه سامان بوده اس ...33شمارهٔ ۱۷۵: بسکه ضعفم از نگاه او بخود بالیده ...34شمارهٔ ۱۷۶: خود کوه لنگری و، دلت سنگ خاره است 35شمارهٔ ۱۷۷: پیری رسید و، از همه وقت کناره است 36شمارهٔ ۱۷۸: بربند میان، وقت کنارت ز میانهاست 37شمارهٔ ۱۷۹: دو رنگی، شیوه اهل زمانه است 38شمارهٔ ۱۸۰: تا کی غم معاش خورم؟ وقت بندگی است 39شمارهٔ ۱۸۱: چو خیزی از سر شهرت سریر سلطانی اس ...40شمارهٔ ۱۸۲: دیدم ملک و مال جهان را، ندیدنی اس ...41شمارهٔ ۱۸۳: زآن شوخ دید تا دل ناسور پشت دست 42شمارهٔ ۱۸۴: ز بسکه قوت جذب نگاه با آن روست 43شمارهٔ ۱۸۵: درها همه بسته است، گشاده است در د ...44شمارهٔ ۱۸۶: خاطرت چون رم کند از هر دو عالم،را ...45شمارهٔ ۱۸۷: واعظ دل شده هرجا که بود بنده اوست 46شمارهٔ ۱۸۸: گفتمش: آن آتش است؟ گفت که: نی،روس ...47شمارهٔ ۱۸۹: چشم بگشا سرو آزادم، ببین احوال چی ...48شمارهٔ ۱۹۰: درد رنجوران تو، درمان چه میداند ک ...49شمارهٔ ۱۹۱: در پای دلت هر غم بی فایده بندیست 50شمارهٔ ۱۹۲: سوی قبرستان گذاری کن، که خوش بوم ...51شمارهٔ ۱۹۳: رم کن از الفت، که تنهایی عجب یار ...52شمارهٔ ۱۹۴: آنکه هرلحظه نمرد از غم رویت، چون ...53شمارهٔ ۱۹۵: آید چو مرگ هستی پیرو جوان یکیست 54شمارهٔ ۱۹۶: خرام ناز تو، معمار شهر ویرانیست 55شمارهٔ ۱۹۷: در چهره بی شرم، نشانی ز صفا نیست 56شمارهٔ ۱۹۸: فکر سامان جهان، کار من رنجور نیست 57شمارهٔ ۱۹۹: کریم اوست که منت در آب و نانش نیس ...58شمارهٔ ۲۰۰: درد ما از پختگی، زحمت ده هر گوش ن ...59شمارهٔ ۲۰۱: عیش گیتی باد تند پر غباری بیش نیس ...60شمارهٔ ۲۰۲: دمی بشمع کرامت، چو تندی خو نیست 61شمارهٔ ۲۰۳: خاطر بلهوس او چه وفا خواهد داشت 62شمارهٔ ۲۰۴: خوشا سراب که، پا از عدم برون نگذا ...63شمارهٔ ۲۰۵: در طریق بندگی از خویش میباید گذشت 64شمارهٔ ۲۰۶: شب ز دردم، جمله دریا حق گذشت 65شمارهٔ ۲۰۷: خامه از برگشته بختی تا به آن دلبر ...66شمارهٔ ۲۰۸: سوی یار از همه پرداخته میباید رفت 67شمارهٔ ۲۰۹: گریه خونین ترا از ناله های ما گرف ...68شمارهٔ ۲۱۰: مفت آیین سخا را کی توان دامن گرفت ...69شمارهٔ ۲۱۱: در چشم شناسای ره و رسم امانت 70شمارهٔ ۲۱۲: به غیر معنی رنگین، مجو ز ما میراث 71شمارهٔ ۲۱۳: واعظ مکن نصیحت خود صرف ما عبث 72شمارهٔ ۲۱۴: زندگی شد همه نابود، پی بود عبث 73شمارهٔ ۲۱۵: بآب سبزه، به جان تن، بود چه سان م ...74شمارهٔ ۲۱۶: عقل اگر داری مکن هرگز تمنا تخت و ...75شمارهٔ ۲۱۷: رنگ سرخ آدمی را میکند زرد احتیاج 76شمارهٔ ۲۱۸: ای خواجه بخیل که هرگز ندیده است 77شمارهٔ ۲۱۹: دیو خویان راست، باهم روز شب دیوان ...78شمارهٔ ۲۲۰: چندین بزینت بدن ای خودنما مپیچ 79شمارهٔ ۲۲۱: فصل شباب رفت و، نیامد بکار هیچ 80شمارهٔ ۲۲۲: دل واکن هر پیر و جوانست دم صبح 81شمارهٔ ۲۲۳: بشکفان چون غنچه، چشم از خواب در ب ...82شمارهٔ ۲۲۴: نه من نمیروم آن شوخ را ببر گستاخ 83شمارهٔ ۲۲۵: پرید رنگ من، از می چو گشت جانان س ...84شمارهٔ ۲۲۶: نیست از بد گوهران، نرمی کم از دشن ...85شمارهٔ ۲۲۷: سخن تا پخته نبود کی پسند خاص و عا ...86شمارهٔ ۲۲۸: ز گلشن چون براه آن سرو قد لاله رو ...87شمارهٔ ۲۲۹: بدل اندیشه جانانم از شوکت نمی گنج ...88شمارهٔ ۲۳۰: عرق بر خویش چون از تاب آن گلبرگ ت ...89شمارهٔ ۲۳۱: فضای دل خلاص از خار خار غم کجا گر ...90شمارهٔ ۲۳۲: بکش تیغ ای ستمگر تا جهانی جان بکف ...91شمارهٔ ۲۳۳: ز پرگویی زبان کس را وبال دین و جا ...92شمارهٔ ۲۳۴: آزاده بهمراهی کس بند نگردد 93شمارهٔ ۲۳۵: ز یاران رنجش هم، مانع دیدار میگرد ...94شمارهٔ ۲۳۶: چگونه سوی تن از شرم باز میگردد 95شمارهٔ ۲۳۷: زبان حال عاشق، آن زمان غماز میگرد ...96شمارهٔ ۲۳۸: کی از اسباب نیکی بدگهر فرخنده میگ ...97شمارهٔ ۲۳۹: چشم دل منعم سیر، ز اسباب نمیگردد 98شمارهٔ ۲۴۰: دل منعم، ملول از گفتگوی زر نمیگرد ...99شمارهٔ ۲۴۱: میان خلق، با خلق آشنا کامل نمیگرد ...100شمارهٔ ۲۴۲: کدام روز آن، نگار بدخو، بجنگ دلها ...101شمارهٔ ۲۴۳: هرکس به سخا زنده بود، مرگ ندارد 102شمارهٔ ۲۴۴: چون بهله بصید دلم آن مست برآرد 103شمارهٔ ۲۴۵: بسرمه نرگس او الفت دگر دارد 104شمارهٔ ۲۴۶: گرچه درد دل ما شرح و بیانی دارد 105شمارهٔ ۲۴۷: تاب رخش، ماه و آفتاب ندارد 106شمارهٔ ۲۴۸: فضای خاطرم از غم از آن غبار ندارد 107شمارهٔ ۲۴۹: آغاز محبت دگر انجام ندارد 108شمارهٔ ۲۵۰: بگو به شرم، ز چشمم ترا نگاه ندارد 109شمارهٔ ۲۵۱: جهان خاک کرم خیزی ندارد 110شمارهٔ ۲۵۲: بی غم عالم، دمی بر اهل دولت نگذرد 111شمارهٔ ۲۵۳: زما بخشم جهان دو رنگ میگذرد 112شمارهٔ ۲۵۴: نتوانست ز بس ضعف بدندان جا کرد 113شمارهٔ ۲۵۵: آتش حسنش، کمان عشق را طیار کرد 114شمارهٔ ۲۵۶: چشم شوخم در رخ او خیرگی بسیار کرد 115شمارهٔ ۲۵۷: زهر مرگ دوستان در مغزم از بس کار ...116شمارهٔ ۲۵۸: ای که زینت طلبی جسم ترا لاغر کرد 117شمارهٔ ۲۵۹: صرصر آهم چراغ روز را خاموش کرد 118شمارهٔ ۲۶۰: گلی تو، گل! نظر اما نمیتوانم کرد 119شمارهٔ ۲۶۱: حبذا زور جنون، مغلوب زنجیرم نکرد 120شمارهٔ ۲۶۲: پیری در خواهش بدل ریش برآورد 121شمارهٔ ۲۶۳: نخل امیدت ببار آه سحر میآورد 122شمارهٔ ۲۶۴: بی نیازی ساقی از مینا برون میآورد 123شمارهٔ ۲۶۵: در هر سخن، سخنور صد تاب میخورد 124شمارهٔ ۲۶۶: میان عشق و ننگ و نام، الفت در نمی ...125شمارهٔ ۲۶۷: بدرویشان فسون جاه و دولت در نمیگی ...126شمارهٔ ۲۶۸: میرود فکر جهانم، که ز کار اندازد 127شمارهٔ ۲۶۹: چو حرف دانه خالش، قلم مذکور میساز ...128شمارهٔ ۲۷۰: مرا ذکر تو با این کهنگی ها تازه م ...129شمارهٔ ۲۷۱: نه کوه آن سرین تنها برآن موی کمر ...130شمارهٔ ۲۷۲: با دل خسته، چو بیرحمی او بستیزد 131شمارهٔ ۲۷۳: دشمن چو ریزشی دید، زو شور و شر نخ ...132شمارهٔ ۲۷۴: دلخوردنی ز مال، به اهل غنا رسد 133شمارهٔ ۲۷۵: مرد از راه شکست خود بعزت میرسد 134شمارهٔ ۲۷۶: از جگر خوناب اشکم خوش به سامان می ...135شمارهٔ ۲۷۷: به جبهه چین ز غم روزیت خطا باشد 136شمارهٔ ۲۷۸: ز بی برگان دل روشن ضمیران باصفا ب ...137شمارهٔ ۲۷۹: ز دستبرد حوادث گرت خبر باشد 138شمارهٔ ۲۸۰: بشوق آن گل عارض، مرا با خار خوش ب ...139شمارهٔ ۲۸۱: نه جوهر کسب ملک و مال اسباب جهان ...140شمارهٔ ۲۸۲: پردگی نیست عطا، گر همه پنهان باشد 141شمارهٔ ۲۸۳: الهی تا جهان باشد، شه ما کامران ب ...142شمارهٔ ۲۸۴: همین توقعم از تنگ آن دهن باشد 143شمارهٔ ۲۸۵: ز پیری، چون مرا قد همچو شمع سرنگو ...144شمارهٔ ۲۸۶: بریدن از جهان، سرمایه ارزندگی باش ...145شمارهٔ ۲۸۷: ما را ز آشنایان، غیر از جفا نباشد 146شمارهٔ ۲۸۸: آن را که به دل هیچ به جز یار نباش ...147شمارهٔ ۲۸۹: شوری اگر بسر هست، دستار گو نباشد 148شمارهٔ ۲۹۰: با دست او چو رنگ حنا دستیار شد 149شمارهٔ ۲۹۱: گره در ابروان، از گرمی خویش چو اخ ...150شمارهٔ ۲۹۲: صحرا ز باد دستی آهم فقیر شد 151شمارهٔ ۲۹۳: همچنان کز آب سرو بوستان قد میکشد 152شمارهٔ ۲۹۴: زحمت ایام، راحتجو فزونتر میکشد 153شمارهٔ ۲۹۵: پیری آمد بر تنم هر موی خنجر میکشد 154شمارهٔ ۲۹۶: سراپای وجودم، بسکه گم در عشق جانا ...155شمارهٔ ۲۹۷: بخود دم تا فرو بردم، سخن شد 156شمارهٔ ۲۹۸: آنکه خود را سبب هستی ما میداند 157شمارهٔ ۲۹۹: مرا از نعمت دیدار، دل سیری نمیدان ...158شمارهٔ ۳۰۰: بسکه کاهیدم ز غم، با خرده جان تن ...159شمارهٔ ۳۰۱: یار در نکته سرایی نه ز کس میماند 160شمارهٔ ۳۰۲: آنانکه از شراب تو مدهوش گشته اند 161شمارهٔ ۳۰۳: هر گه آن مه، رخ بنماید از پی دفع ...162شمارهٔ ۳۰۴: تن بمحنت ده، اگر خواهی که گردی سر ...163شمارهٔ ۳۰۵: با همه زشتی، بدام عشق خویشی پای ب ...164شمارهٔ ۳۰۶: می پرستان چهره ها از تاب می افروخ ...165شمارهٔ ۳۰۷: اهل دنیا، بسکه در دل حسرت زر داشت ...166شمارهٔ ۳۰۸: حرفی اگر بعاشق بیتاب میزند 167شمارهٔ ۳۰۹: عارف اگر چه بیغم دل دم نمیزند 168شمارهٔ ۳۱۰: این حریفان که گهی زاهد و گه اوباش ...169شمارهٔ ۳۱۱: فرداست اینکه زمره شاهنشهان کشند 170شمارهٔ ۳۱۲: یاران ز خودستایی، پیوسته در خروشن ...171شمارهٔ ۳۱۳: ز بس نگار من از خویش هم حجاب کند 172شمارهٔ ۳۱۴: حلقه بر هر دری این زمزمه را ساز ک ...173شمارهٔ ۳۱۵: چون به محفل رخ فرو زد، رنگ صهبا ب ...174شمارهٔ ۳۱۶: از سعی تیشه، چون دل فرهاد نشکند؟175شمارهٔ ۳۱۷: تند خویی مرد را بیقدر در عالم کند 176شمارهٔ ۳۱۸: نوبهار آمد، خردگو فکر زنجیرم کند 177شمارهٔ ۳۱۹: غنچه سالی خون خورد، تا چهره یی گل ...178شمارهٔ ۳۲۰: آشنایی بتو عیب است که بیگانه کند!179شمارهٔ ۳۲۱: هست سالک با خدا، گر کار دنیا میکن ...180شمارهٔ ۳۲۲: گفت و گوی آن دهن، اندیشه بیجا میک ...181شمارهٔ ۳۲۳: فارغ از خود هر که میگردد، فراغت م ...182شمارهٔ ۳۲۴: زآن چشم، دل به یک دو نظر صلح میکن ...183شمارهٔ ۳۲۵: امروز کس کجا ز سخن یاد میکند؟184شمارهٔ ۳۲۶: کی دگر دیوانه ما با قبا سر میکند؟185شمارهٔ ۳۲۷: میشود جان تازه، چون دوری ازین تن ...186شمارهٔ ۳۲۸: پیش تو شکوه عزم تظلم نمیکند 187شمارهٔ ۳۲۹: در زبان خبطی سخن را از بها می افگ ...188شمارهٔ ۳۳۰: خوبان بغازه چون رخ خود لاله گون ک ...189شمارهٔ ۳۳۱: نیست دندان آنکه پیران از دهان می ...190شمارهٔ ۳۳۲: دردمندان، بسکه رم از خودنمایی میک ...191شمارهٔ ۳۳۳: گردید حرص افزون، آن را که مال افز ...192شمارهٔ ۳۳۴: سخن سیم و زر و خانه و اسباب بود 193شمارهٔ ۳۳۵: مهر و کین از بهر حق، در خلق عالم ...194شمارهٔ ۳۳۶: بر ما سخن سرد عزیزان نه گران بود 195شمارهٔ ۳۳۷: آنچه از آه ستمکش، بستم کیش رود 196شمارهٔ ۳۳۸: همچنان کز خطش آن خال نهان پیدا شو ...197شمارهٔ ۳۳۹: کی دلت خوشحال با اندیشه دنیا شود؟ ...198شمارهٔ ۳۴۰: تا نسازی با جفا، کی مشکلت آسان شو ...199شمارهٔ ۳۴۱: قد چون خمید، جمله حواست زبون شود 200شمارهٔ ۳۴۲: چو شرح حال شهیدان او رساله شود 201شمارهٔ ۳۴۳: بدگهر، نیک بدینار و بدرهم نشود 202شمارهٔ ۳۴۴: رویش چو آتشین ز می ناب میشود 203شمارهٔ ۳۴۵: چون بلند افتاد همت، تخت عزت میشود 204شمارهٔ ۳۴۶: از ضعیفی، ناله ام حاجت رواتر میشو ...205شمارهٔ ۳۴۷: گر چنین بر ما کمان ناز پرکش میشود 206شمارهٔ ۳۴۸: ریخت چون دندان، مدار جسم مشکل میش ...207شمارهٔ ۳۴۹: سنبل از تاب خم موی تو، درهم میشود 208شمارهٔ ۳۵۰: با صبوری کارهای مشکل آسان میشود 209شمارهٔ ۳۵۱: ای که پرچین جبهه ات، از حرف مردن ...210شمارهٔ ۳۵۲: کارها در آب و خاک فقر وارون میشود 211شمارهٔ ۳۵۳: تنها ز لفظ، شعر تو دلبر نمیشود 212شمارهٔ ۳۵۴: از چشم تنگ مردم، چشمم عصا نخواهد 213شمارهٔ ۳۵۵: عشق او جان خسته میخواهد 214شمارهٔ ۳۵۶: عجب دانم، از زخم بسمل برآید!215شمارهٔ ۳۵۷: ز عکست آینه، چون آب در خروش آید 216شمارهٔ ۳۵۸: ز خوی تند، همان تندخو بجان آید 217شمارهٔ ۳۵۹: خرد بگیر سر خود، که یار میآید 218شمارهٔ ۳۶۰: ره مقصود طی کردن، نه از تقصیر میآ ...219شمارهٔ ۳۶۱: خیر باشد، نگهش سخت بتک میآید 220شمارهٔ ۳۶۲: دوستان، مژده که ماه رمضان میآید 221شمارهٔ ۳۶۳: فریب عام، از هر رند بازاری نمی آی ...222شمارهٔ ۳۶۴: غم او ساخت دلم تنگ و، هم او بگشای ...223شمارهٔ ۳۶۵: تن نزار من، از چاکهای جامه نماید 224شمارهٔ ۳۶۶: هرگز بجهان کار کجان راست نیاید 225شمارهٔ ۳۶۷: عهد شباب بگذشت، وقت شتاب گردید 226شمارهٔ ۳۶۸: تا هوای سرمه گشتن ز استخوانم سر ک ...227شمارهٔ ۳۶۹: درد تو، کی توان بتن ناتوان کشید؟!228شمارهٔ ۳۷۰: جز حرف زر و سیم، دلت هیچ نگوید 229شمارهٔ ۳۷۱: از حرص گشته کام جهان پیش ما لذیذ 230شمارهٔ ۳۷۲: گر بود در پیش مهمان، نعمت الوان ل ...231شمارهٔ ۳۷۳: دل که باشد نشیمن غم یار 232شمارهٔ ۳۷۴: با چنان وحشت ز شوق رحمت آمرزگار 233شمارهٔ ۳۷۵: گزندگیست، چو خاری که خفت آرد بار 234شمارهٔ ۳۷۶: گوشه گیران را بره درگه سلطان چه ک ...235شمارهٔ ۳۷۷: گر نپرسد حالم آن نامهربان غمخوار ...236شمارهٔ ۳۷۸: روشن همیشه شمع دل از سوز آه دار 237شمارهٔ ۳۷۹: در چشم عقل هرکه بود سر حساب تر 238شمارهٔ ۳۸۰: میکند لطفی، ز بیرحمی بسی خونخوار ...239شمارهٔ ۳۸۱: مرا گلگشت معنی باشد از سیر چمن خو ...240شمارهٔ ۳۸۲: خلق می بینند فیض از تنگدستان بیشت ...241شمارهٔ ۳۸۳: میشود زین بندگیها، شرمساری بیشتر 242شمارهٔ ۳۸۴: مست آمد، با جمالی از شفق گلرنگ تر 243شمارهٔ ۳۸۵: کشد کلفت ز دنیا کم، بود هرکس بتمک ...244شمارهٔ ۳۸۶: کند پند ملایم در گرانجانان اثر به ...245شمارهٔ ۳۸۷: الینده ساغر گل مفلسونک ایاغینه بن ...246شمارهٔ ۳۸۸: منعم! باهل فقر چه خوانی نوای زر؟247شمارهٔ ۳۸۹: به از زمانه نداریم شوخ و شنگ دگر 248شمارهٔ ۳۹۰: کلاه ترک به سر نه، بگیر کشور دیگر 249شمارهٔ ۳۹۱: اوزگه عالمده مگر تو کسم غمیندن یا ...250شمارهٔ ۳۹۲: پیر چون گشتی، چو طفلان بازی دنیا ...251شمارهٔ ۳۹۳: چابقونچی، اگری باخشی مژگان یراقید ...252شمارهٔ ۳۹۴: گیچدی ئیگید لوق گونی ایندی خم اول ...253شمارهٔ ۳۹۵: غنچه سان این همه بر خویش مبال از ...254شمارهٔ ۳۹۶: قد خمید، از دیدن روها، به پشت پا ...255شمارهٔ ۳۹۷: گر نباشد بیش ای دل سیم و زر، با ک ...256شمارهٔ ۳۹۸: بهار کرد جهان را ز کوه و صحرا سبز 257شمارهٔ ۳۹۹: بر اهل ترک، نکرده است غم جفا هرگز 258شمارهٔ ۴۰۰: دنی نانجاق ترقی ایلسه عالی مکان ا ...259شمارهٔ ۴۰۱: گر گلسه لطفدین گوزه، اول ماهپاره ...260شمارهٔ ۴۰۲: یار طفلست و،ره کوچه نجسته است هنو ...261شمارهٔ ۴۰۳: بس است خواب، دگر چشم من ز جا برخی ...262شمارهٔ ۴۰۴: کاروان راه گمنامی نمیخواهد جرس 263شمارهٔ ۴۰۵: باشد بکشت عمر تو برق فنا نفس 264شمارهٔ ۴۰۶: موج دریای محنتی است نفس 265شمارهٔ ۴۰۷: گذشت زندگی و، شد ز دست کار افسوس 266شمارهٔ ۴۰۸: شده است باب در ایام ما ز بس تلبیس 267شمارهٔ ۴۰۹: تا به کی باشدت برای معاش 268شمارهٔ ۴۱۰: درفشان گردد چو دانا، در سخن، خامو ...269شمارهٔ ۴۱۱: زردرو چون خوشه، بهر روزی فردا مبا ...270شمارهٔ ۴۱۲: در گفتن عیب دگران بسته زبان باش 271شمارهٔ ۴۱۳: چو ابر بر سرمردم تمام احسان باش 272شمارهٔ ۴۱۴: تسخیر ملک فقر کن و، پادشاه باش 273شمارهٔ ۴۱۵: با خلق همنشین و، از ایشان رمیده ب ...274شمارهٔ ۴۱۶: شمشاد چیست تا کند آن زلف شانه اش؟ ...275شمارهٔ ۴۱۷: وقت نزاع، جان و دل از بهر غارتش 276شمارهٔ ۴۱۸: یارب بفضل خویش، گناهان ما ببخش 277شمارهٔ ۴۱۹: در زمین شوره هر دل که خواندی قابل ...278شمارهٔ ۴۲۰: نگین خاتم دلهاست در دندانش 279شمارهٔ ۴۲۱: گهر بر خویشتن پیچد ز فکر عقد دندا ...280شمارهٔ ۴۲۲: بهشت سفره درویش و، کاسه چو بینش 281شمارهٔ ۴۲۳: نشود عاشق از فغان خاموش 282شمارهٔ ۴۲۴: پیری آمد، نه جوانیست دگر از ما خو ...283شمارهٔ ۴۲۵: دل از خیال دوست، ندادم بفکر خویش 284شمارهٔ ۴۲۶: پادشاه ملک فقرم، بهر حفظ شان خویش 285شمارهٔ ۴۲۷: بود دنیا زنی، طول أملها زلف و گیس ...286شمارهٔ ۴۲۸: خرامان چون رود بیرون ز گلشن سرو د ...287شمارهٔ ۴۲۹: ای خوشا عزلت، که گردیم از در دلها ...288شمارهٔ ۴۳۰: نبود دعا فلک سیر، الا بپای اخلاص 289شمارهٔ ۴۳۱: غیر از خدنگ مرگ، که آن راست جان غ ...290شمارهٔ ۴۳۲: بر گردنم چنان شده محکم طناب قرض 291شمارهٔ ۴۳۳: عاشقان را ره ندارد، در دل پر غم ن ...292شمارهٔ ۴۳۴: نیست ای دل محنت آباد جهان، جای نش ...293شمارهٔ ۴۳۵: به پنج روزه حیاتست اعتبار غلط 294شمارهٔ ۴۳۶: ای مستی شباب، ترا کرده باب وعظ 295شمارهٔ ۴۳۷: باشد بحرف راست چو دایم بنای وعظ 296شمارهٔ ۴۳۸: میکنند از پیریم با هم سر و سامان ...297شمارهٔ ۴۳۹: راه اگر خواهی به اقلیم فنا مانند ...298شمارهٔ ۴۴۰: نیافته است کسی لذتی ز خوان طمع 299شمارهٔ ۴۴۱: غیر تلخی، طعم دیگر نیست در نان طم ...300شمارهٔ ۴۴۲: کسی ز خلق نباشد، چو خسروان قانع 301شمارهٔ ۴۴۳: از هجوم داغ، در تن نیست دیگر جای ...302شمارهٔ ۴۴۴: روشنایی از شب وصل تو اندوزد چراغ 303شمارهٔ ۴۴۵: ماند ز تاب و تب بدل زار من چراغ 304شمارهٔ ۴۴۶: انسان چه بود شرم و، درین نیست تکل ...305شمارهٔ ۴۴۷: میتواند لعل او شد بامی کوثر طرف 306شمارهٔ ۴۴۸: پیری آمد روشنی از چشم گریان رفت ح ...307شمارهٔ ۴۴۹: عهد شباب رفت و، نشد هیچ کار حیف!308شمارهٔ ۴۵۰: خانه ها کرده است ویران در جهان بس ...309شمارهٔ ۴۵۱: خواهد نمک خمیر وجودت ز شور عشق 310شمارهٔ ۴۵۲: غیر از می جنون، نرساند دماغ عشق 311شمارهٔ ۴۵۳: نبود این همه گشتن پی دنیا لایق 312شمارهٔ ۴۵۴: نباشدم تن تنها، ز فوج دشمن باک 313شمارهٔ ۴۵۵: از یار بد چه نقص، بخوش طینتان پاک ...314شمارهٔ ۴۵۶: افزون بود ز عالم دل یاد آن بزرگ 315شمارهٔ ۴۵۷: بگذشت زندگی همه در انتظار مرگ 316شمارهٔ ۴۵۸: من با نگاه عجز و، تو دل سخت تر ز ...317شمارهٔ ۴۵۹: ای کرده پشت بر حق و، رو در قفای م ...318شمارهٔ ۴۶۰: گذشت عمر و، تو در کار کاهلی، کاهل ...319شمارهٔ ۴۶۱: قامتم گردید چون قلاب، از یاد اجل 320شمارهٔ ۴۶۲: ای از عرق جبین تو صبح بهار دل 321شمارهٔ ۴۶۳: چشم پیکانت، نگاهی کرده روزی سوی د ...322شمارهٔ ۴۶۴: بیهوشی دولت را، مردن شمرد عاقل 323شمارهٔ ۴۶۵: کی میکنند جامه جان از جسد قبول 324شمارهٔ ۴۶۶: تا کعبه با خیال تو همدوش رفته ام 325شمارهٔ ۴۶۷: از نهفتن، راز را رسوای عالم کرده ...326شمارهٔ ۴۶۸: گر شود صبح رخش، مجلس فروز خانه ام 327شمارهٔ ۴۶۹: مژده باد ای دل، که اینک میرسد ماه ...328شمارهٔ ۴۷۰: یارب ز چرک مال جهان بخش نفرتم 329شمارهٔ ۴۷۱: اگر عاصی، اگر مجرم،اگر بیدین، اگر ...330شمارهٔ ۴۷۲: غبار آسا نسیمی چون وزد، در پای او ...331شمارهٔ ۴۷۳: ز شرح اشتیاق دوست، تا حرفی بیان ک ...332شمارهٔ ۴۷۴: از ناز اگر نیایی، خود در خیال مرد ...333شمارهٔ ۴۷۵: ز غصه جان نبری، بی حذر ازین مردم!334شمارهٔ ۴۷۶: نهادم عینک و، ملک عدم را بی خفا د ...335شمارهٔ ۴۷۷: ز بس نومیدی، از امیدهای خویشتن دی ...336شمارهٔ ۴۷۸: چو رنگ خویش، هردم انقلاب ساکنی دا ...337شمارهٔ ۴۷۹: بشکند از ناتوانی استخوان در پیکرم 338شمارهٔ ۴۸۰: چو تار چنگ کند گوشمال غم سازم 339شمارهٔ ۴۸۱: ز غم گر سوختم، نزدیک یار مهوش خوی ...340شمارهٔ ۴۸۲: تا تیغ تو بگذاشته لب بر لب زخمم 341شمارهٔ ۴۸۳: باین افتادگیها، مرد میدان دلیرانم 342شمارهٔ ۴۸۴: سرهنگ مصر گوشه نشینی کنون منم 343شمارهٔ ۴۸۵: ز آن جهان پاک آمدم، آلوده دامن می ...344شمارهٔ ۴۸۶: در وطن سخت غریبم، سفری میخواهم 345شمارهٔ ۴۸۷: برآ ز خانه، که از خان و مان خویش ...346شمارهٔ ۴۸۸: چهره بگشای، که از شوق بپرواز آیم 347شمارهٔ ۴۸۹: ما ز هر عشرت دنیا بسخن ساخته ایم 348شمارهٔ ۴۹۰: چشم و گوش و عقل و حس رفتند و، ما ...349شمارهٔ ۴۹۱: ما بلبلان خار علایق گزیده ایم 350شمارهٔ ۴۹۲: برکنده از حیات، باندک بهانه ایم 351شمارهٔ ۴۹۳: ضعف پیری آمد و، دست از جهان برداش ...352شمارهٔ ۴۹۴: بی رهنما، براه طلب پا گذاشتیم 353شمارهٔ ۴۹۵: ما ز نادانی، ز بس بدبین و بدخواه ...354شمارهٔ ۴۹۶: از بزرگان وحشی و، با خاکساران همد ...355شمارهٔ ۴۹۷: برده است از بسکه فکر آن نگار جانی ...356شمارهٔ ۴۹۸: بنشین تا رخت از تاب نظر غازه کنیم 357شمارهٔ ۴۹۹: چون کند پیری ستم، یاد جوانی میکنی ...358شمارهٔ ۵۰۰: چنان زشتم، که ترسم چشم رحمت ننگرد ...359شمارهٔ ۵۰۱: خود هم ز ظلم خانه خرابند ظالمان 360شمارهٔ ۵۰۲: درست نیست گشودن به خنده لب چندان 361شمارهٔ ۵۰۳: از ما گذشت عمر، بآیین مهوشان 362شمارهٔ ۵۰۴: غم بود غم، شراب درویشان 363شمارهٔ ۵۰۵: پا ز دولت نخورد، ترک سر درویشان 364شمارهٔ ۵۰۶: برگ جوانیت ریخت، برگ نوای طفلان 365شمارهٔ ۵۰۷: ریخت دندان و، گره در بند نان ما ه ...366شمارهٔ ۵۰۸: در تنم گردید داغش دردمند استخوان 367شمارهٔ ۵۰۹: پیش لطفش میتوان با روسیاهی ساختن 368شمارهٔ ۵۱۰: برگ ریزانست، رنگ از روی پیران ریخ ...369شمارهٔ ۵۱۱: از کمی پیوسته باید بیشی خود خواست ...370شمارهٔ ۵۱۲: پهلوانی نیست سنگی یا گلی برداشتن 371شمارهٔ ۵۱۳: تو که بر خار تحمل نتوانی رفتن 372شمارهٔ ۵۱۴: زیاده فیض توان از شکستگان بردن 373شمارهٔ ۵۱۵: باین سامان چه ساز عیش دیگر میتوان ...374شمارهٔ ۵۱۶: بسکه بد باشد ز شوخی خنده بر یاران ...375شمارهٔ ۵۱۷: کو بخت حرف پیش تو ای نازنین زدن؟376شمارهٔ ۵۱۸: گر بسیر گلشن، آن حیرت فزا خواهد ش ...377شمارهٔ ۵۱۹: قامتم گر این چنین از غم دو تا خوا ...378شمارهٔ ۵۲۰: با چراغ دل ازین ظلمت سرا باید شدن 379شمارهٔ ۵۲۱: در دل میگشاید، چشم از اغیار پوشید ...380شمارهٔ ۵۲۲: بگوش آنکه بود بهره ور ز فهمیدن 381شمارهٔ ۵۲۳: پیش چراغ فیض شب، از خواب دم مزن 382شمارهٔ ۵۲۴: گر فلاطون زمانی، حرف دانستن مزن 383شمارهٔ ۵۲۵: گشت چو معمار فیض، بانی بنیان حسن 384شمارهٔ ۵۲۶: ز شمع فیض تاریکی است، قانع را سرا ...385شمارهٔ ۵۲۷: شمع بینش که مرا بود جهان ز آن روش ...386شمارهٔ ۵۲۸: خویش را آزاد خواهی، صید دام دوست ...387شمارهٔ ۵۲۹: یا رب از خواب گران غفلتم بیدار کن 388شمارهٔ ۵۳۰: دیده چون شبنم، برین گلزار عبرت با ...389شمارهٔ ۵۳۱: بر در حق جز خضوع و عجز استدعا مکن 390شمارهٔ ۵۳۲: پشت دست از حسرت دینار با دندان مک ...391شمارهٔ ۵۳۳: بهار آمد، که جوشد ز آتش دل باز خو ...392شمارهٔ ۵۳۴: ای گل، تو بی علاقه به دنیا شدی و ...393شمارهٔ ۵۳۵: چون زبان در گفتگو، بیجا ز کام آید ...394شمارهٔ ۵۳۶: که تواند شدن از بزم تو طناز برون؟395شمارهٔ ۵۳۷: کرا پا میرود از محفل آن سیمبر بیر ...396شمارهٔ ۵۳۸: دمی ز آن پیش کآید چون حباب جان زت ...397شمارهٔ ۵۳۹: حال ما خواهی بدانی، زلف خوبان را ...398شمارهٔ ۵۴۰: شوخیش را نکند گوشه نشین خانه زین 399شمارهٔ ۵۴۱: چهره آرایی بود از نشأه می ننگ او 400شمارهٔ ۵۴۲: میتراود التفات از جبهه پر چین او 401شمارهٔ ۵۴۳: از آنم کم، که گویم شکر احسان زیاد ...402شمارهٔ ۵۴۴: میکند گرمی بما هر بیوفائی غیر تو 403شمارهٔ ۵۴۵: گردد چو بگفتار زبان در دهن تو 404شمارهٔ ۵۴۶: غم میرمد، ز پیچش زلف سیاه تو 405شمارهٔ ۵۴۷: نیست بلبل چو من و، گل نه چنانست ک ...406شمارهٔ ۵۴۸: موی چون گردید جو گندم، دگر هشیار ...407شمارهٔ ۵۴۹: گذر گاهی بود گلزار گیتی، از صبا ب ...408شمارهٔ ۵۵۰: چشم بگشا غنچه آسا در بهار صبحگاه 409شمارهٔ ۵۵۱: غیر محرومی رویت نبود کار نگاه 410شمارهٔ ۵۵۲: نخل شمع، از چشم گریان سربلندی یاف ...411شمارهٔ ۵۵۳: دنیا طلب، به دنیا، دل بین چگونه د ...412شمارهٔ ۵۵۴: یارب ز کهنه دیر جهان، وحشتم بده 413شمارهٔ ۵۵۵: چشمش در ستم باز بر خلق کرده 414شمارهٔ ۵۵۶: یارب دل قانع، بدل سیم زرم ده 415شمارهٔ ۵۵۷: کشد رشکم، اگر دانم کس احوال مرا د ...416شمارهٔ ۵۵۸: ز حیرت تو، کسی گردش از کباب ندیده 417شمارهٔ ۵۵۹: ویرمه، چوق رنگ گل عارض جانانمزه 418شمارهٔ ۵۶۰: زال دنیا محو گردیدن ندارد این همه 419شمارهٔ ۵۶۱: کشد از گرم رویی، نیک و بد را در ب ...420شمارهٔ ۵۶۲: نگذاشت جان غم تو برای شهادتی 421شمارهٔ ۵۶۳: شایسته قبول، ندارم عبادتی 422شمارهٔ ۵۶۴: زیر گل بودن، بسی خوشتر، که زیر من ...423شمارهٔ ۵۶۵: با من همیشه درد تو دارد عنایتی 424شمارهٔ ۵۶۶: نیی کریم، ز فیض آب تا نمیگردی 425شمارهٔ ۵۶۷: بگرد دولت دنیای دون پرور چه میگرد ...426شمارهٔ ۵۶۸: پسند دوست نبود خود پسندی 427شمارهٔ ۵۶۹: درین ماتم سرا از غفلت ای جاهل، چه ...428شمارهٔ ۵۷۰: بی سجده درگاه تو، نبود سر خاری 429شمارهٔ ۵۷۱: در دلها برویت میگشاید نرم گفتاری 430شمارهٔ ۵۷۲: سرکش سمند دولت، پر نیست اعتباری 431شمارهٔ ۵۷۳: بغیر بیکسیم نیست در جهان یاری 432شمارهٔ ۵۷۴: دل پر غم، سر پر شور و، جان بینوا ...433شمارهٔ ۵۷۵: نباشد مردی آن کاسباب ملک و، سیم و ...434شمارهٔ ۵۷۶: دلم از گرد کلفت، شام دیجور است پن ...435شمارهٔ ۵۷۷: گوشه یی میخواهم و، چشم بخوان دل ت ...436شمارهٔ ۵۷۸: میبرد هر دم دلم را، غمزه غارتگری 437شمارهٔ ۵۷۹: دگر مخواب، چو دندان فتادت ای سفری 438شمارهٔ ۵۸۰: خسروی خواهی، بنه از سر کلاه سروری 439شمارهٔ ۵۸۱: بهر نان تاکی بدرها آب روی خود بری ...440شمارهٔ ۵۸۲: نیست او شاه که دارد کمر سیم و زری ...441شمارهٔ ۵۸۳: چنان در بند غم باید بخود بالیدن ا ...442شمارهٔ ۵۸۴: کیم من؟ بیدلی، بیچاره یی، از خویش ...443شمارهٔ ۵۸۵: ز دل رفتی مرا گرد تعلق، حبذا پیری ...444شمارهٔ ۵۸۶: ایام عیش بگذشت، شد روزگار پیری 445شمارهٔ ۵۸۷: کند پیوسته با آن تیغ ابرو هر که د ...446شمارهٔ ۵۸۸: بهرجا میفروزی چهره،آتشخانه میسازی 447شمارهٔ ۵۸۹: کونکلر یرده جیرانی فغانلر گوکده د ...448شمارهٔ ۵۹۰: گاهی سری بخاطر غمناک میکشی 449شمارهٔ ۵۹۱: نماز عاشقان باشد، همه مستی و بیهو ...450شمارهٔ ۵۹۲: دوست داند زبان خاموشی 451شمارهٔ ۵۹۳: چون ز صحرای عدم گشت بتن جان راضی؟452شمارهٔ ۵۹۴: همچو ناخن، شده خم بر در سلطان تاک ...453شمارهٔ ۵۹۵: از برای مال، گشتن کوه صحرا تا بکی ...454شمارهٔ ۵۹۶: با همه نیرنگ، تاکی گفت و گوی سادگ ...455شمارهٔ ۵۹۷: در میان دوستان، با این کمال بندگی 456شمارهٔ ۵۹۸: نیست چون بر غیر جان کندن، بنای زن ...457شمارهٔ ۵۹۹: با این دو روزه عمر، با این حرص پی ...458شمارهٔ ۶۰۰: چون کند شمع رخت را انجمن پروانگی 459شمارهٔ ۶۰۱: از حال میزند دم، صوفی بهرزه نالی 460شمارهٔ ۶۰۲: بر کتاب دل نوشتم تا خط عشقت جلی 461شمارهٔ ۶۰۳: ز بس پر گشته بزم از حیرت روی دل آ ...462شمارهٔ ۶۰۴: اگر گللر غمیندینک دور چمنده بلبل ...463شمارهٔ ۶۰۵: زبان گشود و، چنین گفت شمع نورانی:464شمارهٔ ۶۰۶: ندهم تن بجز از عریانی 465شمارهٔ ۶۰۷: با من نگاه او کرد، هر چند پهلوانی 466شمارهٔ ۶۰۸: چه دوداست آن ترا بر گرد لب از خط ...467شمارهٔ ۶۰۹: تو کز طول امل در بند جمع مال و سا ...468شمارهٔ ۶۱۰: تو جانی، جان! چرا چندین گرفتار بد ...469شمارهٔ ۶۱۱: بر من کند از بس غم عشق تو گرانی 470شمارهٔ ۶۱۲: بکام خویش، نچیدم گلی ز باغ جوانی 471شمارهٔ ۶۱۳: پیری رسید و نور نظر گشت رفتنی 472شمارهٔ ۶۱۴: نتواندم بعشوه جهان کرد رهزنی 473شمارهٔ ۶۱۵: زینت اهل صفا، آمده عریان بدنی 474شمارهٔ ۶۱۶: تن ز هم پاشید و، فکر پوشش آن میکن ...475شمارهٔ ۶۱۷: جوش بهار شد، سرو پا را چه میکنی؟!476شمارهٔ ۶۱۸: دولت آن باشد که حق را بنده فرمانی ...477شمارهٔ ۶۱۹: کام حاصل ای دل از آه سحر گاهی کنی 478شمارهٔ ۶۲۰: بملک فقر خود را آن زمان فرمانروا ...479شمارهٔ ۶۲۱: بنده عالم چرا از بهر ده درهم شوی؟480شمارهٔ ۶۲۲: نظر بگشا، نگه دانسته کن، در هر پر ...481شمارهٔ ۶۲۳: هر نقش درم بندی است، در دیده آگاه ...482شمارهٔ ۶۲۴: در کنار یار، از یار است دست ما ته ...483شمارهٔ ۶۲۵: خردمندی فزاید آدمی را بسکه تنهایی 484شمارهٔ ۶۲۶: ز مرگت دوستان را، آن قدرها نیست پ ...485شمارهٔ ۶۲۷: ای رنگت از طراوت، چون اطلس ختایی 486شمارهٔ ۶۲۸: چون تن درست بود، گو مباش دنیائی 487شمارهٔ ۶۲۹: برگی از باغ تو، هر رنگ گل زیبایی 488شمارهٔ ۶۳۰: بسویت جنبش هر نو نهال ایمای ابروی ...489شمارهٔ ۶۳۱: دیوانه گر نه یی، بخود این دل چه د ...490شمارهٔ ۶۳۲: بنده تن تا بکی، ای جان اگر آزاده ...491شمارهٔ ۶۳۳: با لاف عقل، بازی دنیا چه خورده یی ...492شمارهٔ ۶۳۴: عشق نبود جز بلا با صبر بی اندازه ...493شمارهٔ ۶۳۵: ای که از سودای گنج سیم و زر دیوان ...

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ