به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

واعظ قزوینی

واعظ قزوینیغزل هاشمارهٔ ۱۷۲: جانشین سفره، اکنون قالی کرمان شده است

840عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

جانشین سفره، اکنون قالی کرمان شده است
شیشه الوان، بجای نعمت الوان شده است
بسکه دانند از قدوم دوستان خود را خراب
سیل در کاشانه ها اکنون به از مهمان شده است
پشت و روی خود یکی کن، خواهی ار ارزندگی
زین هنر افزون بهای گوهر غلتان شده است
حق شناسی راستی در وقت بیچیزی بود
زان الف از حرفها سرکرده ایمان شده است

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۱۷۱: لوح دنیا از خط مهر و محبت ساده اس ...2شمارهٔ ۱۷۲: جانشین سفره، اکنون قالی کرمان شده ...3شمارهٔ ۱۷۳: مرد روشندل، ز نقص خویشتن شرمنده ا ...4شمارهٔ ۱۷۴: مایه جمعیت خاطر، نه سامان بوده اس ...5شمارهٔ ۱۷۵: بسکه ضعفم از نگاه او بخود بالیده ...6شمارهٔ ۱۷۶: خود کوه لنگری و، دلت سنگ خاره است 7شمارهٔ ۱۷۷: پیری رسید و، از همه وقت کناره است 8شمارهٔ ۱۷۸: بربند میان، وقت کنارت ز میانهاست 9شمارهٔ ۱۷۹: دو رنگی، شیوه اهل زمانه است 10شمارهٔ ۱۸۰: تا کی غم معاش خورم؟ وقت بندگی است 11شمارهٔ ۱۸۱: چو خیزی از سر شهرت سریر سلطانی اس ...12شمارهٔ ۱۸۲: دیدم ملک و مال جهان را، ندیدنی اس ...13شمارهٔ ۱۸۳: زآن شوخ دید تا دل ناسور پشت دست 14شمارهٔ ۱۸۴: ز بسکه قوت جذب نگاه با آن روست 15شمارهٔ ۱۸۵: درها همه بسته است، گشاده است در د ...16شمارهٔ ۱۸۶: خاطرت چون رم کند از هر دو عالم،را ...17شمارهٔ ۱۸۷: واعظ دل شده هرجا که بود بنده اوست 18شمارهٔ ۱۸۸: گفتمش: آن آتش است؟ گفت که: نی،روس ...19شمارهٔ ۱۸۹: چشم بگشا سرو آزادم، ببین احوال چی ...20شمارهٔ ۱۹۰: درد رنجوران تو، درمان چه میداند ک ...21شمارهٔ ۱۹۱: در پای دلت هر غم بی فایده بندیست 22شمارهٔ ۱۹۲: سوی قبرستان گذاری کن، که خوش بوم ...23شمارهٔ ۱۹۳: رم کن از الفت، که تنهایی عجب یار ...24شمارهٔ ۱۹۴: آنکه هرلحظه نمرد از غم رویت، چون ...25شمارهٔ ۱۹۵: آید چو مرگ هستی پیرو جوان یکیست 26شمارهٔ ۱۹۶: خرام ناز تو، معمار شهر ویرانیست 27شمارهٔ ۱۹۷: در چهره بی شرم، نشانی ز صفا نیست 28شمارهٔ ۱۹۸: فکر سامان جهان، کار من رنجور نیست 29شمارهٔ ۱۹۹: کریم اوست که منت در آب و نانش نیس ...30شمارهٔ ۲۰۰: درد ما از پختگی، زحمت ده هر گوش ن ...31شمارهٔ ۲۰۱: عیش گیتی باد تند پر غباری بیش نیس ...32شمارهٔ ۲۰۲: دمی بشمع کرامت، چو تندی خو نیست 33شمارهٔ ۲۰۳: خاطر بلهوس او چه وفا خواهد داشت 34شمارهٔ ۲۰۴: خوشا سراب که، پا از عدم برون نگذا ...35شمارهٔ ۲۰۵: در طریق بندگی از خویش میباید گذشت 36شمارهٔ ۲۰۶: شب ز دردم، جمله دریا حق گذشت 37شمارهٔ ۲۰۷: خامه از برگشته بختی تا به آن دلبر ...38شمارهٔ ۲۰۸: سوی یار از همه پرداخته میباید رفت 39شمارهٔ ۲۰۹: گریه خونین ترا از ناله های ما گرف ...40شمارهٔ ۲۱۰: مفت آیین سخا را کی توان دامن گرفت ...41شمارهٔ ۲۱۱: در چشم شناسای ره و رسم امانت 42شمارهٔ ۲۱۲: به غیر معنی رنگین، مجو ز ما میراث 43شمارهٔ ۲۱۳: واعظ مکن نصیحت خود صرف ما عبث 44شمارهٔ ۲۱۴: زندگی شد همه نابود، پی بود عبث 45شمارهٔ ۲۱۵: بآب سبزه، به جان تن، بود چه سان م ...46شمارهٔ ۲۱۶: عقل اگر داری مکن هرگز تمنا تخت و ...47شمارهٔ ۲۱۷: رنگ سرخ آدمی را میکند زرد احتیاج 48شمارهٔ ۲۱۸: ای خواجه بخیل که هرگز ندیده است 49شمارهٔ ۲۱۹: دیو خویان راست، باهم روز شب دیوان ...50شمارهٔ ۲۲۰: چندین بزینت بدن ای خودنما مپیچ 51شمارهٔ ۲۲۱: فصل شباب رفت و، نیامد بکار هیچ 52شمارهٔ ۲۲۲: دل واکن هر پیر و جوانست دم صبح 53شمارهٔ ۲۲۳: بشکفان چون غنچه، چشم از خواب در ب ...54شمارهٔ ۲۲۴: نه من نمیروم آن شوخ را ببر گستاخ 55شمارهٔ ۲۲۵: پرید رنگ من، از می چو گشت جانان س ...56شمارهٔ ۲۲۶: نیست از بد گوهران، نرمی کم از دشن ...57شمارهٔ ۲۲۷: سخن تا پخته نبود کی پسند خاص و عا ...58شمارهٔ ۲۲۸: ز گلشن چون براه آن سرو قد لاله رو ...59شمارهٔ ۲۲۹: بدل اندیشه جانانم از شوکت نمی گنج ...60شمارهٔ ۲۳۰: عرق بر خویش چون از تاب آن گلبرگ ت ...61شمارهٔ ۲۳۱: فضای دل خلاص از خار خار غم کجا گر ...62شمارهٔ ۲۳۲: بکش تیغ ای ستمگر تا جهانی جان بکف ...63شمارهٔ ۲۳۳: ز پرگویی زبان کس را وبال دین و جا ...64شمارهٔ ۲۳۴: آزاده بهمراهی کس بند نگردد 65شمارهٔ ۲۳۵: ز یاران رنجش هم، مانع دیدار میگرد ...66شمارهٔ ۲۳۶: چگونه سوی تن از شرم باز میگردد 67شمارهٔ ۲۳۷: زبان حال عاشق، آن زمان غماز میگرد ...68شمارهٔ ۲۳۸: کی از اسباب نیکی بدگهر فرخنده میگ ...69شمارهٔ ۲۳۹: چشم دل منعم سیر، ز اسباب نمیگردد 70شمارهٔ ۲۴۰: دل منعم، ملول از گفتگوی زر نمیگرد ...71شمارهٔ ۲۴۱: میان خلق، با خلق آشنا کامل نمیگرد ...72شمارهٔ ۲۴۲: کدام روز آن، نگار بدخو، بجنگ دلها ...73شمارهٔ ۲۴۳: هرکس به سخا زنده بود، مرگ ندارد 74شمارهٔ ۲۴۴: چون بهله بصید دلم آن مست برآرد 75شمارهٔ ۲۴۵: بسرمه نرگس او الفت دگر دارد 76شمارهٔ ۲۴۶: گرچه درد دل ما شرح و بیانی دارد 77شمارهٔ ۲۴۷: تاب رخش، ماه و آفتاب ندارد 78شمارهٔ ۲۴۸: فضای خاطرم از غم از آن غبار ندارد 79شمارهٔ ۲۴۹: آغاز محبت دگر انجام ندارد 80شمارهٔ ۲۵۰: بگو به شرم، ز چشمم ترا نگاه ندارد 81شمارهٔ ۲۵۱: جهان خاک کرم خیزی ندارد 82شمارهٔ ۲۵۲: بی غم عالم، دمی بر اهل دولت نگذرد 83شمارهٔ ۲۵۳: زما بخشم جهان دو رنگ میگذرد 84شمارهٔ ۲۵۴: نتوانست ز بس ضعف بدندان جا کرد 85شمارهٔ ۲۵۵: آتش حسنش، کمان عشق را طیار کرد 86شمارهٔ ۲۵۶: چشم شوخم در رخ او خیرگی بسیار کرد 87شمارهٔ ۲۵۷: زهر مرگ دوستان در مغزم از بس کار ...88شمارهٔ ۲۵۸: ای که زینت طلبی جسم ترا لاغر کرد 89شمارهٔ ۲۵۹: صرصر آهم چراغ روز را خاموش کرد 90شمارهٔ ۲۶۰: گلی تو، گل! نظر اما نمیتوانم کرد 91شمارهٔ ۲۶۱: حبذا زور جنون، مغلوب زنجیرم نکرد 92شمارهٔ ۲۶۲: پیری در خواهش بدل ریش برآورد 93شمارهٔ ۲۶۳: نخل امیدت ببار آه سحر میآورد 94شمارهٔ ۲۶۴: بی نیازی ساقی از مینا برون میآورد 95شمارهٔ ۲۶۵: در هر سخن، سخنور صد تاب میخورد 96شمارهٔ ۲۶۶: میان عشق و ننگ و نام، الفت در نمی ...97شمارهٔ ۲۶۷: بدرویشان فسون جاه و دولت در نمیگی ...98شمارهٔ ۲۶۸: میرود فکر جهانم، که ز کار اندازد 99شمارهٔ ۲۶۹: چو حرف دانه خالش، قلم مذکور میساز ...100شمارهٔ ۲۷۰: مرا ذکر تو با این کهنگی ها تازه م ...101شمارهٔ ۲۷۱: نه کوه آن سرین تنها برآن موی کمر ...102شمارهٔ ۲۷۲: با دل خسته، چو بیرحمی او بستیزد 103شمارهٔ ۲۷۳: دشمن چو ریزشی دید، زو شور و شر نخ ...104شمارهٔ ۲۷۴: دلخوردنی ز مال، به اهل غنا رسد 105شمارهٔ ۲۷۵: مرد از راه شکست خود بعزت میرسد 106شمارهٔ ۲۷۶: از جگر خوناب اشکم خوش به سامان می ...107شمارهٔ ۲۷۷: به جبهه چین ز غم روزیت خطا باشد 108شمارهٔ ۲۷۸: ز بی برگان دل روشن ضمیران باصفا ب ...109شمارهٔ ۲۷۹: ز دستبرد حوادث گرت خبر باشد 110شمارهٔ ۲۸۰: بشوق آن گل عارض، مرا با خار خوش ب ...111شمارهٔ ۲۸۱: نه جوهر کسب ملک و مال اسباب جهان ...112شمارهٔ ۲۸۲: پردگی نیست عطا، گر همه پنهان باشد 113شمارهٔ ۲۸۳: الهی تا جهان باشد، شه ما کامران ب ...114شمارهٔ ۲۸۴: همین توقعم از تنگ آن دهن باشد 115شمارهٔ ۲۸۵: ز پیری، چون مرا قد همچو شمع سرنگو ...116شمارهٔ ۲۸۶: بریدن از جهان، سرمایه ارزندگی باش ...117شمارهٔ ۲۸۷: ما را ز آشنایان، غیر از جفا نباشد 118شمارهٔ ۲۸۸: آن را که به دل هیچ به جز یار نباش ...119شمارهٔ ۲۸۹: شوری اگر بسر هست، دستار گو نباشد 120شمارهٔ ۲۹۰: با دست او چو رنگ حنا دستیار شد 121شمارهٔ ۲۹۱: گره در ابروان، از گرمی خویش چو اخ ...122شمارهٔ ۲۹۲: صحرا ز باد دستی آهم فقیر شد 123شمارهٔ ۲۹۳: همچنان کز آب سرو بوستان قد میکشد 124شمارهٔ ۲۹۴: زحمت ایام، راحتجو فزونتر میکشد 125شمارهٔ ۲۹۵: پیری آمد بر تنم هر موی خنجر میکشد 126شمارهٔ ۲۹۶: سراپای وجودم، بسکه گم در عشق جانا ...127شمارهٔ ۲۹۷: بخود دم تا فرو بردم، سخن شد 128شمارهٔ ۲۹۸: آنکه خود را سبب هستی ما میداند 129شمارهٔ ۲۹۹: مرا از نعمت دیدار، دل سیری نمیدان ...130شمارهٔ ۳۰۰: بسکه کاهیدم ز غم، با خرده جان تن ...131شمارهٔ ۳۰۱: یار در نکته سرایی نه ز کس میماند 132شمارهٔ ۳۰۲: آنانکه از شراب تو مدهوش گشته اند 133شمارهٔ ۳۰۳: هر گه آن مه، رخ بنماید از پی دفع ...134شمارهٔ ۳۰۴: تن بمحنت ده، اگر خواهی که گردی سر ...135شمارهٔ ۳۰۵: با همه زشتی، بدام عشق خویشی پای ب ...136شمارهٔ ۳۰۶: می پرستان چهره ها از تاب می افروخ ...137شمارهٔ ۳۰۷: اهل دنیا، بسکه در دل حسرت زر داشت ...138شمارهٔ ۳۰۸: حرفی اگر بعاشق بیتاب میزند 139شمارهٔ ۳۰۹: عارف اگر چه بیغم دل دم نمیزند 140شمارهٔ ۳۱۰: این حریفان که گهی زاهد و گه اوباش ...141شمارهٔ ۳۱۱: فرداست اینکه زمره شاهنشهان کشند 142شمارهٔ ۳۱۲: یاران ز خودستایی، پیوسته در خروشن ...143شمارهٔ ۳۱۳: ز بس نگار من از خویش هم حجاب کند 144شمارهٔ ۳۱۴: حلقه بر هر دری این زمزمه را ساز ک ...145شمارهٔ ۳۱۵: چون به محفل رخ فرو زد، رنگ صهبا ب ...146شمارهٔ ۳۱۶: از سعی تیشه، چون دل فرهاد نشکند؟147شمارهٔ ۳۱۷: تند خویی مرد را بیقدر در عالم کند 148شمارهٔ ۳۱۸: نوبهار آمد، خردگو فکر زنجیرم کند 149شمارهٔ ۳۱۹: غنچه سالی خون خورد، تا چهره یی گل ...150شمارهٔ ۳۲۰: آشنایی بتو عیب است که بیگانه کند!151شمارهٔ ۳۲۱: هست سالک با خدا، گر کار دنیا میکن ...152شمارهٔ ۳۲۲: گفت و گوی آن دهن، اندیشه بیجا میک ...153شمارهٔ ۳۲۳: فارغ از خود هر که میگردد، فراغت م ...154شمارهٔ ۳۲۴: زآن چشم، دل به یک دو نظر صلح میکن ...155شمارهٔ ۳۲۵: امروز کس کجا ز سخن یاد میکند؟156شمارهٔ ۳۲۶: کی دگر دیوانه ما با قبا سر میکند؟157شمارهٔ ۳۲۷: میشود جان تازه، چون دوری ازین تن ...158شمارهٔ ۳۲۸: پیش تو شکوه عزم تظلم نمیکند 159شمارهٔ ۳۲۹: در زبان خبطی سخن را از بها می افگ ...160شمارهٔ ۳۳۰: خوبان بغازه چون رخ خود لاله گون ک ...161شمارهٔ ۳۳۱: نیست دندان آنکه پیران از دهان می ...162شمارهٔ ۳۳۲: دردمندان، بسکه رم از خودنمایی میک ...163شمارهٔ ۳۳۳: گردید حرص افزون، آن را که مال افز ...164شمارهٔ ۳۳۴: سخن سیم و زر و خانه و اسباب بود 165شمارهٔ ۳۳۵: مهر و کین از بهر حق، در خلق عالم ...166شمارهٔ ۳۳۶: بر ما سخن سرد عزیزان نه گران بود 167شمارهٔ ۳۳۷: آنچه از آه ستمکش، بستم کیش رود 168شمارهٔ ۳۳۸: همچنان کز خطش آن خال نهان پیدا شو ...169شمارهٔ ۳۳۹: کی دلت خوشحال با اندیشه دنیا شود؟ ...170شمارهٔ ۳۴۰: تا نسازی با جفا، کی مشکلت آسان شو ...171شمارهٔ ۳۴۱: قد چون خمید، جمله حواست زبون شود 172شمارهٔ ۳۴۲: چو شرح حال شهیدان او رساله شود 173شمارهٔ ۳۴۳: بدگهر، نیک بدینار و بدرهم نشود 174شمارهٔ ۳۴۴: رویش چو آتشین ز می ناب میشود 175شمارهٔ ۳۴۵: چون بلند افتاد همت، تخت عزت میشود 176شمارهٔ ۳۴۶: از ضعیفی، ناله ام حاجت رواتر میشو ...177شمارهٔ ۳۴۷: گر چنین بر ما کمان ناز پرکش میشود 178شمارهٔ ۳۴۸: ریخت چون دندان، مدار جسم مشکل میش ...179شمارهٔ ۳۴۹: سنبل از تاب خم موی تو، درهم میشود 180شمارهٔ ۳۵۰: با صبوری کارهای مشکل آسان میشود 181شمارهٔ ۳۵۱: ای که پرچین جبهه ات، از حرف مردن ...182شمارهٔ ۳۵۲: کارها در آب و خاک فقر وارون میشود 183شمارهٔ ۳۵۳: تنها ز لفظ، شعر تو دلبر نمیشود 184شمارهٔ ۳۵۴: از چشم تنگ مردم، چشمم عصا نخواهد 185شمارهٔ ۳۵۵: عشق او جان خسته میخواهد 186شمارهٔ ۳۵۶: عجب دانم، از زخم بسمل برآید!187شمارهٔ ۳۵۷: ز عکست آینه، چون آب در خروش آید 188شمارهٔ ۳۵۸: ز خوی تند، همان تندخو بجان آید 189شمارهٔ ۳۵۹: خرد بگیر سر خود، که یار میآید 190شمارهٔ ۳۶۰: ره مقصود طی کردن، نه از تقصیر میآ ...191شمارهٔ ۳۶۱: خیر باشد، نگهش سخت بتک میآید 192شمارهٔ ۳۶۲: دوستان، مژده که ماه رمضان میآید 193شمارهٔ ۳۶۳: فریب عام، از هر رند بازاری نمی آی ...194شمارهٔ ۳۶۴: غم او ساخت دلم تنگ و، هم او بگشای ...195شمارهٔ ۳۶۵: تن نزار من، از چاکهای جامه نماید 196شمارهٔ ۳۶۶: هرگز بجهان کار کجان راست نیاید 197شمارهٔ ۳۶۷: عهد شباب بگذشت، وقت شتاب گردید 198شمارهٔ ۳۶۸: تا هوای سرمه گشتن ز استخوانم سر ک ...199شمارهٔ ۳۶۹: درد تو، کی توان بتن ناتوان کشید؟!200شمارهٔ ۳۷۰: جز حرف زر و سیم، دلت هیچ نگوید 201شمارهٔ ۳۷۱: از حرص گشته کام جهان پیش ما لذیذ 202شمارهٔ ۳۷۲: گر بود در پیش مهمان، نعمت الوان ل ...203شمارهٔ ۳۷۳: دل که باشد نشیمن غم یار 204شمارهٔ ۳۷۴: با چنان وحشت ز شوق رحمت آمرزگار 205شمارهٔ ۳۷۵: گزندگیست، چو خاری که خفت آرد بار 206شمارهٔ ۳۷۶: گوشه گیران را بره درگه سلطان چه ک ...207شمارهٔ ۳۷۷: گر نپرسد حالم آن نامهربان غمخوار ...208شمارهٔ ۳۷۸: روشن همیشه شمع دل از سوز آه دار 209شمارهٔ ۳۷۹: در چشم عقل هرکه بود سر حساب تر 210شمارهٔ ۳۸۰: میکند لطفی، ز بیرحمی بسی خونخوار ...211شمارهٔ ۳۸۱: مرا گلگشت معنی باشد از سیر چمن خو ...212شمارهٔ ۳۸۲: خلق می بینند فیض از تنگدستان بیشت ...213شمارهٔ ۳۸۳: میشود زین بندگیها، شرمساری بیشتر 214شمارهٔ ۳۸۴: مست آمد، با جمالی از شفق گلرنگ تر 215شمارهٔ ۳۸۵: کشد کلفت ز دنیا کم، بود هرکس بتمک ...216شمارهٔ ۳۸۶: کند پند ملایم در گرانجانان اثر به ...217شمارهٔ ۳۸۷: الینده ساغر گل مفلسونک ایاغینه بن ...218شمارهٔ ۳۸۸: منعم! باهل فقر چه خوانی نوای زر؟219شمارهٔ ۳۸۹: به از زمانه نداریم شوخ و شنگ دگر 220شمارهٔ ۳۹۰: کلاه ترک به سر نه، بگیر کشور دیگر 221شمارهٔ ۳۹۱: اوزگه عالمده مگر تو کسم غمیندن یا ...222شمارهٔ ۳۹۲: پیر چون گشتی، چو طفلان بازی دنیا ...223شمارهٔ ۳۹۳: چابقونچی، اگری باخشی مژگان یراقید ...224شمارهٔ ۳۹۴: گیچدی ئیگید لوق گونی ایندی خم اول ...225شمارهٔ ۳۹۵: غنچه سان این همه بر خویش مبال از ...226شمارهٔ ۳۹۶: قد خمید، از دیدن روها، به پشت پا ...227شمارهٔ ۳۹۷: گر نباشد بیش ای دل سیم و زر، با ک ...228شمارهٔ ۳۹۸: بهار کرد جهان را ز کوه و صحرا سبز 229شمارهٔ ۳۹۹: بر اهل ترک، نکرده است غم جفا هرگز 230شمارهٔ ۴۰۰: دنی نانجاق ترقی ایلسه عالی مکان ا ...231شمارهٔ ۴۰۱: گر گلسه لطفدین گوزه، اول ماهپاره ...232شمارهٔ ۴۰۲: یار طفلست و،ره کوچه نجسته است هنو ...233شمارهٔ ۴۰۳: بس است خواب، دگر چشم من ز جا برخی ...234شمارهٔ ۴۰۴: کاروان راه گمنامی نمیخواهد جرس 235شمارهٔ ۴۰۵: باشد بکشت عمر تو برق فنا نفس 236شمارهٔ ۴۰۶: موج دریای محنتی است نفس 237شمارهٔ ۴۰۷: گذشت زندگی و، شد ز دست کار افسوس 238شمارهٔ ۴۰۸: شده است باب در ایام ما ز بس تلبیس 239شمارهٔ ۴۰۹: تا به کی باشدت برای معاش 240شمارهٔ ۴۱۰: درفشان گردد چو دانا، در سخن، خامو ...241شمارهٔ ۴۱۱: زردرو چون خوشه، بهر روزی فردا مبا ...242شمارهٔ ۴۱۲: در گفتن عیب دگران بسته زبان باش 243شمارهٔ ۴۱۳: چو ابر بر سرمردم تمام احسان باش 244شمارهٔ ۴۱۴: تسخیر ملک فقر کن و، پادشاه باش 245شمارهٔ ۴۱۵: با خلق همنشین و، از ایشان رمیده ب ...246شمارهٔ ۴۱۶: شمشاد چیست تا کند آن زلف شانه اش؟ ...247شمارهٔ ۴۱۷: وقت نزاع، جان و دل از بهر غارتش 248شمارهٔ ۴۱۸: یارب بفضل خویش، گناهان ما ببخش 249شمارهٔ ۴۱۹: در زمین شوره هر دل که خواندی قابل ...250شمارهٔ ۴۲۰: نگین خاتم دلهاست در دندانش 251شمارهٔ ۴۲۱: گهر بر خویشتن پیچد ز فکر عقد دندا ...252شمارهٔ ۴۲۲: بهشت سفره درویش و، کاسه چو بینش 253شمارهٔ ۴۲۳: نشود عاشق از فغان خاموش 254شمارهٔ ۴۲۴: پیری آمد، نه جوانیست دگر از ما خو ...255شمارهٔ ۴۲۵: دل از خیال دوست، ندادم بفکر خویش 256شمارهٔ ۴۲۶: پادشاه ملک فقرم، بهر حفظ شان خویش 257شمارهٔ ۴۲۷: بود دنیا زنی، طول أملها زلف و گیس ...258شمارهٔ ۴۲۸: خرامان چون رود بیرون ز گلشن سرو د ...259شمارهٔ ۴۲۹: ای خوشا عزلت، که گردیم از در دلها ...260شمارهٔ ۴۳۰: نبود دعا فلک سیر، الا بپای اخلاص 261شمارهٔ ۴۳۱: غیر از خدنگ مرگ، که آن راست جان غ ...262شمارهٔ ۴۳۲: بر گردنم چنان شده محکم طناب قرض 263شمارهٔ ۴۳۳: عاشقان را ره ندارد، در دل پر غم ن ...264شمارهٔ ۴۳۴: نیست ای دل محنت آباد جهان، جای نش ...265شمارهٔ ۴۳۵: به پنج روزه حیاتست اعتبار غلط 266شمارهٔ ۴۳۶: ای مستی شباب، ترا کرده باب وعظ 267شمارهٔ ۴۳۷: باشد بحرف راست چو دایم بنای وعظ 268شمارهٔ ۴۳۸: میکنند از پیریم با هم سر و سامان ...269شمارهٔ ۴۳۹: راه اگر خواهی به اقلیم فنا مانند ...270شمارهٔ ۴۴۰: نیافته است کسی لذتی ز خوان طمع 271شمارهٔ ۴۴۱: غیر تلخی، طعم دیگر نیست در نان طم ...272شمارهٔ ۴۴۲: کسی ز خلق نباشد، چو خسروان قانع 273شمارهٔ ۴۴۳: از هجوم داغ، در تن نیست دیگر جای ...274شمارهٔ ۴۴۴: روشنایی از شب وصل تو اندوزد چراغ 275شمارهٔ ۴۴۵: ماند ز تاب و تب بدل زار من چراغ 276شمارهٔ ۴۴۶: انسان چه بود شرم و، درین نیست تکل ...277شمارهٔ ۴۴۷: میتواند لعل او شد بامی کوثر طرف 278شمارهٔ ۴۴۸: پیری آمد روشنی از چشم گریان رفت ح ...279شمارهٔ ۴۴۹: عهد شباب رفت و، نشد هیچ کار حیف!280شمارهٔ ۴۵۰: خانه ها کرده است ویران در جهان بس ...281شمارهٔ ۴۵۱: خواهد نمک خمیر وجودت ز شور عشق 282شمارهٔ ۴۵۲: غیر از می جنون، نرساند دماغ عشق 283شمارهٔ ۴۵۳: نبود این همه گشتن پی دنیا لایق 284شمارهٔ ۴۵۴: نباشدم تن تنها، ز فوج دشمن باک 285شمارهٔ ۴۵۵: از یار بد چه نقص، بخوش طینتان پاک ...286شمارهٔ ۴۵۶: افزون بود ز عالم دل یاد آن بزرگ 287شمارهٔ ۴۵۷: بگذشت زندگی همه در انتظار مرگ 288شمارهٔ ۴۵۸: من با نگاه عجز و، تو دل سخت تر ز ...289شمارهٔ ۴۵۹: ای کرده پشت بر حق و، رو در قفای م ...290شمارهٔ ۴۶۰: گذشت عمر و، تو در کار کاهلی، کاهل ...291شمارهٔ ۴۶۱: قامتم گردید چون قلاب، از یاد اجل 292شمارهٔ ۴۶۲: ای از عرق جبین تو صبح بهار دل 293شمارهٔ ۴۶۳: چشم پیکانت، نگاهی کرده روزی سوی د ...294شمارهٔ ۴۶۴: بیهوشی دولت را، مردن شمرد عاقل 295شمارهٔ ۴۶۵: کی میکنند جامه جان از جسد قبول 296شمارهٔ ۴۶۶: تا کعبه با خیال تو همدوش رفته ام 297شمارهٔ ۴۶۷: از نهفتن، راز را رسوای عالم کرده ...298شمارهٔ ۴۶۸: گر شود صبح رخش، مجلس فروز خانه ام 299شمارهٔ ۴۶۹: مژده باد ای دل، که اینک میرسد ماه ...300شمارهٔ ۴۷۰: یارب ز چرک مال جهان بخش نفرتم 301شمارهٔ ۴۷۱: اگر عاصی، اگر مجرم،اگر بیدین، اگر ...302شمارهٔ ۴۷۲: غبار آسا نسیمی چون وزد، در پای او ...303شمارهٔ ۴۷۳: ز شرح اشتیاق دوست، تا حرفی بیان ک ...304شمارهٔ ۴۷۴: از ناز اگر نیایی، خود در خیال مرد ...305شمارهٔ ۴۷۵: ز غصه جان نبری، بی حذر ازین مردم!306شمارهٔ ۴۷۶: نهادم عینک و، ملک عدم را بی خفا د ...307شمارهٔ ۴۷۷: ز بس نومیدی، از امیدهای خویشتن دی ...308شمارهٔ ۴۷۸: چو رنگ خویش، هردم انقلاب ساکنی دا ...309شمارهٔ ۴۷۹: بشکند از ناتوانی استخوان در پیکرم 310شمارهٔ ۴۸۰: چو تار چنگ کند گوشمال غم سازم 311شمارهٔ ۴۸۱: ز غم گر سوختم، نزدیک یار مهوش خوی ...312شمارهٔ ۴۸۲: تا تیغ تو بگذاشته لب بر لب زخمم 313شمارهٔ ۴۸۳: باین افتادگیها، مرد میدان دلیرانم 314شمارهٔ ۴۸۴: سرهنگ مصر گوشه نشینی کنون منم 315شمارهٔ ۴۸۵: ز آن جهان پاک آمدم، آلوده دامن می ...316شمارهٔ ۴۸۶: در وطن سخت غریبم، سفری میخواهم 317شمارهٔ ۴۸۷: برآ ز خانه، که از خان و مان خویش ...318شمارهٔ ۴۸۸: چهره بگشای، که از شوق بپرواز آیم 319شمارهٔ ۴۸۹: ما ز هر عشرت دنیا بسخن ساخته ایم 320شمارهٔ ۴۹۰: چشم و گوش و عقل و حس رفتند و، ما ...321شمارهٔ ۴۹۱: ما بلبلان خار علایق گزیده ایم 322شمارهٔ ۴۹۲: برکنده از حیات، باندک بهانه ایم 323شمارهٔ ۴۹۳: ضعف پیری آمد و، دست از جهان برداش ...324شمارهٔ ۴۹۴: بی رهنما، براه طلب پا گذاشتیم 325شمارهٔ ۴۹۵: ما ز نادانی، ز بس بدبین و بدخواه ...326شمارهٔ ۴۹۶: از بزرگان وحشی و، با خاکساران همد ...327شمارهٔ ۴۹۷: برده است از بسکه فکر آن نگار جانی ...328شمارهٔ ۴۹۸: بنشین تا رخت از تاب نظر غازه کنیم 329شمارهٔ ۴۹۹: چون کند پیری ستم، یاد جوانی میکنی ...330شمارهٔ ۵۰۰: چنان زشتم، که ترسم چشم رحمت ننگرد ...331شمارهٔ ۵۰۱: خود هم ز ظلم خانه خرابند ظالمان 332شمارهٔ ۵۰۲: درست نیست گشودن به خنده لب چندان 333شمارهٔ ۵۰۳: از ما گذشت عمر، بآیین مهوشان 334شمارهٔ ۵۰۴: غم بود غم، شراب درویشان 335شمارهٔ ۵۰۵: پا ز دولت نخورد، ترک سر درویشان 336شمارهٔ ۵۰۶: برگ جوانیت ریخت، برگ نوای طفلان 337شمارهٔ ۵۰۷: ریخت دندان و، گره در بند نان ما ه ...338شمارهٔ ۵۰۸: در تنم گردید داغش دردمند استخوان 339شمارهٔ ۵۰۹: پیش لطفش میتوان با روسیاهی ساختن 340شمارهٔ ۵۱۰: برگ ریزانست، رنگ از روی پیران ریخ ...341شمارهٔ ۵۱۱: از کمی پیوسته باید بیشی خود خواست ...342شمارهٔ ۵۱۲: پهلوانی نیست سنگی یا گلی برداشتن 343شمارهٔ ۵۱۳: تو که بر خار تحمل نتوانی رفتن 344شمارهٔ ۵۱۴: زیاده فیض توان از شکستگان بردن 345شمارهٔ ۵۱۵: باین سامان چه ساز عیش دیگر میتوان ...346شمارهٔ ۵۱۶: بسکه بد باشد ز شوخی خنده بر یاران ...347شمارهٔ ۵۱۷: کو بخت حرف پیش تو ای نازنین زدن؟348شمارهٔ ۵۱۸: گر بسیر گلشن، آن حیرت فزا خواهد ش ...349شمارهٔ ۵۱۹: قامتم گر این چنین از غم دو تا خوا ...350شمارهٔ ۵۲۰: با چراغ دل ازین ظلمت سرا باید شدن 351شمارهٔ ۵۲۱: در دل میگشاید، چشم از اغیار پوشید ...352شمارهٔ ۵۲۲: بگوش آنکه بود بهره ور ز فهمیدن 353شمارهٔ ۵۲۳: پیش چراغ فیض شب، از خواب دم مزن 354شمارهٔ ۵۲۴: گر فلاطون زمانی، حرف دانستن مزن 355شمارهٔ ۵۲۵: گشت چو معمار فیض، بانی بنیان حسن 356شمارهٔ ۵۲۶: ز شمع فیض تاریکی است، قانع را سرا ...357شمارهٔ ۵۲۷: شمع بینش که مرا بود جهان ز آن روش ...358شمارهٔ ۵۲۸: خویش را آزاد خواهی، صید دام دوست ...359شمارهٔ ۵۲۹: یا رب از خواب گران غفلتم بیدار کن 360شمارهٔ ۵۳۰: دیده چون شبنم، برین گلزار عبرت با ...361شمارهٔ ۵۳۱: بر در حق جز خضوع و عجز استدعا مکن 362شمارهٔ ۵۳۲: پشت دست از حسرت دینار با دندان مک ...363شمارهٔ ۵۳۳: بهار آمد، که جوشد ز آتش دل باز خو ...364شمارهٔ ۵۳۴: ای گل، تو بی علاقه به دنیا شدی و ...365شمارهٔ ۵۳۵: چون زبان در گفتگو، بیجا ز کام آید ...366شمارهٔ ۵۳۶: که تواند شدن از بزم تو طناز برون؟367شمارهٔ ۵۳۷: کرا پا میرود از محفل آن سیمبر بیر ...368شمارهٔ ۵۳۸: دمی ز آن پیش کآید چون حباب جان زت ...369شمارهٔ ۵۳۹: حال ما خواهی بدانی، زلف خوبان را ...370شمارهٔ ۵۴۰: شوخیش را نکند گوشه نشین خانه زین 371شمارهٔ ۵۴۱: چهره آرایی بود از نشأه می ننگ او 372شمارهٔ ۵۴۲: میتراود التفات از جبهه پر چین او 373شمارهٔ ۵۴۳: از آنم کم، که گویم شکر احسان زیاد ...374شمارهٔ ۵۴۴: میکند گرمی بما هر بیوفائی غیر تو 375شمارهٔ ۵۴۵: گردد چو بگفتار زبان در دهن تو 376شمارهٔ ۵۴۶: غم میرمد، ز پیچش زلف سیاه تو 377شمارهٔ ۵۴۷: نیست بلبل چو من و، گل نه چنانست ک ...378شمارهٔ ۵۴۸: موی چون گردید جو گندم، دگر هشیار ...379شمارهٔ ۵۴۹: گذر گاهی بود گلزار گیتی، از صبا ب ...380شمارهٔ ۵۵۰: چشم بگشا غنچه آسا در بهار صبحگاه 381شمارهٔ ۵۵۱: غیر محرومی رویت نبود کار نگاه 382شمارهٔ ۵۵۲: نخل شمع، از چشم گریان سربلندی یاف ...383شمارهٔ ۵۵۳: دنیا طلب، به دنیا، دل بین چگونه د ...384شمارهٔ ۵۵۴: یارب ز کهنه دیر جهان، وحشتم بده 385شمارهٔ ۵۵۵: چشمش در ستم باز بر خلق کرده 386شمارهٔ ۵۵۶: یارب دل قانع، بدل سیم زرم ده 387شمارهٔ ۵۵۷: کشد رشکم، اگر دانم کس احوال مرا د ...388شمارهٔ ۵۵۸: ز حیرت تو، کسی گردش از کباب ندیده 389شمارهٔ ۵۵۹: ویرمه، چوق رنگ گل عارض جانانمزه 390شمارهٔ ۵۶۰: زال دنیا محو گردیدن ندارد این همه 391شمارهٔ ۵۶۱: کشد از گرم رویی، نیک و بد را در ب ...392شمارهٔ ۵۶۲: نگذاشت جان غم تو برای شهادتی 393شمارهٔ ۵۶۳: شایسته قبول، ندارم عبادتی 394شمارهٔ ۵۶۴: زیر گل بودن، بسی خوشتر، که زیر من ...395شمارهٔ ۵۶۵: با من همیشه درد تو دارد عنایتی 396شمارهٔ ۵۶۶: نیی کریم، ز فیض آب تا نمیگردی 397شمارهٔ ۵۶۷: بگرد دولت دنیای دون پرور چه میگرد ...398شمارهٔ ۵۶۸: پسند دوست نبود خود پسندی 399شمارهٔ ۵۶۹: درین ماتم سرا از غفلت ای جاهل، چه ...400شمارهٔ ۵۷۰: بی سجده درگاه تو، نبود سر خاری 401شمارهٔ ۵۷۱: در دلها برویت میگشاید نرم گفتاری 402شمارهٔ ۵۷۲: سرکش سمند دولت، پر نیست اعتباری 403شمارهٔ ۵۷۳: بغیر بیکسیم نیست در جهان یاری 404شمارهٔ ۵۷۴: دل پر غم، سر پر شور و، جان بینوا ...405شمارهٔ ۵۷۵: نباشد مردی آن کاسباب ملک و، سیم و ...406شمارهٔ ۵۷۶: دلم از گرد کلفت، شام دیجور است پن ...407شمارهٔ ۵۷۷: گوشه یی میخواهم و، چشم بخوان دل ت ...408شمارهٔ ۵۷۸: میبرد هر دم دلم را، غمزه غارتگری 409شمارهٔ ۵۷۹: دگر مخواب، چو دندان فتادت ای سفری 410شمارهٔ ۵۸۰: خسروی خواهی، بنه از سر کلاه سروری 411شمارهٔ ۵۸۱: بهر نان تاکی بدرها آب روی خود بری ...412شمارهٔ ۵۸۲: نیست او شاه که دارد کمر سیم و زری ...413شمارهٔ ۵۸۳: چنان در بند غم باید بخود بالیدن ا ...414شمارهٔ ۵۸۴: کیم من؟ بیدلی، بیچاره یی، از خویش ...415شمارهٔ ۵۸۵: ز دل رفتی مرا گرد تعلق، حبذا پیری ...416شمارهٔ ۵۸۶: ایام عیش بگذشت، شد روزگار پیری 417شمارهٔ ۵۸۷: کند پیوسته با آن تیغ ابرو هر که د ...418شمارهٔ ۵۸۸: بهرجا میفروزی چهره،آتشخانه میسازی 419شمارهٔ ۵۸۹: کونکلر یرده جیرانی فغانلر گوکده د ...420شمارهٔ ۵۹۰: گاهی سری بخاطر غمناک میکشی 421شمارهٔ ۵۹۱: نماز عاشقان باشد، همه مستی و بیهو ...422شمارهٔ ۵۹۲: دوست داند زبان خاموشی 423شمارهٔ ۵۹۳: چون ز صحرای عدم گشت بتن جان راضی؟424شمارهٔ ۵۹۴: همچو ناخن، شده خم بر در سلطان تاک ...425شمارهٔ ۵۹۵: از برای مال، گشتن کوه صحرا تا بکی ...426شمارهٔ ۵۹۶: با همه نیرنگ، تاکی گفت و گوی سادگ ...427شمارهٔ ۵۹۷: در میان دوستان، با این کمال بندگی 428شمارهٔ ۵۹۸: نیست چون بر غیر جان کندن، بنای زن ...429شمارهٔ ۵۹۹: با این دو روزه عمر، با این حرص پی ...430شمارهٔ ۶۰۰: چون کند شمع رخت را انجمن پروانگی 431شمارهٔ ۶۰۱: از حال میزند دم، صوفی بهرزه نالی 432شمارهٔ ۶۰۲: بر کتاب دل نوشتم تا خط عشقت جلی 433شمارهٔ ۶۰۳: ز بس پر گشته بزم از حیرت روی دل آ ...434شمارهٔ ۶۰۴: اگر گللر غمیندینک دور چمنده بلبل ...435شمارهٔ ۶۰۵: زبان گشود و، چنین گفت شمع نورانی:436شمارهٔ ۶۰۶: ندهم تن بجز از عریانی 437شمارهٔ ۶۰۷: با من نگاه او کرد، هر چند پهلوانی 438شمارهٔ ۶۰۸: چه دوداست آن ترا بر گرد لب از خط ...439شمارهٔ ۶۰۹: تو کز طول امل در بند جمع مال و سا ...440شمارهٔ ۶۱۰: تو جانی، جان! چرا چندین گرفتار بد ...441شمارهٔ ۶۱۱: بر من کند از بس غم عشق تو گرانی 442شمارهٔ ۶۱۲: بکام خویش، نچیدم گلی ز باغ جوانی 443شمارهٔ ۶۱۳: پیری رسید و نور نظر گشت رفتنی 444شمارهٔ ۶۱۴: نتواندم بعشوه جهان کرد رهزنی 445شمارهٔ ۶۱۵: زینت اهل صفا، آمده عریان بدنی 446شمارهٔ ۶۱۶: تن ز هم پاشید و، فکر پوشش آن میکن ...447شمارهٔ ۶۱۷: جوش بهار شد، سرو پا را چه میکنی؟!448شمارهٔ ۶۱۸: دولت آن باشد که حق را بنده فرمانی ...449شمارهٔ ۶۱۹: کام حاصل ای دل از آه سحر گاهی کنی 450شمارهٔ ۶۲۰: بملک فقر خود را آن زمان فرمانروا ...451شمارهٔ ۶۲۱: بنده عالم چرا از بهر ده درهم شوی؟452شمارهٔ ۶۲۲: نظر بگشا، نگه دانسته کن، در هر پر ...453شمارهٔ ۶۲۳: هر نقش درم بندی است، در دیده آگاه ...454شمارهٔ ۶۲۴: در کنار یار، از یار است دست ما ته ...455شمارهٔ ۶۲۵: خردمندی فزاید آدمی را بسکه تنهایی 456شمارهٔ ۶۲۶: ز مرگت دوستان را، آن قدرها نیست پ ...457شمارهٔ ۶۲۷: ای رنگت از طراوت، چون اطلس ختایی 458شمارهٔ ۶۲۸: چون تن درست بود، گو مباش دنیائی 459شمارهٔ ۶۲۹: برگی از باغ تو، هر رنگ گل زیبایی 460شمارهٔ ۶۳۰: بسویت جنبش هر نو نهال ایمای ابروی ...461شمارهٔ ۶۳۱: دیوانه گر نه یی، بخود این دل چه د ...462شمارهٔ ۶۳۲: بنده تن تا بکی، ای جان اگر آزاده ...463شمارهٔ ۶۳۳: با لاف عقل، بازی دنیا چه خورده یی ...464شمارهٔ ۶۳۴: عشق نبود جز بلا با صبر بی اندازه ...465شمارهٔ ۶۳۵: ای که از سودای گنج سیم و زر دیوان ...

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ