به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

واعظ قزوینی

واعظ قزوینیغزل هاشمارهٔ ۱۸۶: خاطرت چون رم کند از هر دو عالم،رام اوست

840عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

خاطرت چون رم کند از هر دو عالم،رام اوست
تا ز هستی کنده یی دل را، نگین نام اوست
تا بفکر خویش افتادیم، صید او شدیم
هر به خود پیچیدن ما، حلقه یی از دام اوست
یاد او در خاطرم آسوده نتواند نشست
بی قراریهای عاشق، بستر آرام اوست
عذر خواهیهای لطفش از دلم بیرون نبرد
این چه دلچسبی است با شیرینی دشنام اوست
بیقراری میرساند مژده او را بما
واعظ آواز تپیدنهای دل پیغام اوست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۱۸۵: درها همه بسته است، گشاده است در د ...2شمارهٔ ۱۸۶: خاطرت چون رم کند از هر دو عالم،را ...3شمارهٔ ۱۸۷: واعظ دل شده هرجا که بود بنده اوست 4شمارهٔ ۱۸۸: گفتمش: آن آتش است؟ گفت که: نی،روس ...5شمارهٔ ۱۸۹: چشم بگشا سرو آزادم، ببین احوال چی ...6شمارهٔ ۱۹۰: درد رنجوران تو، درمان چه میداند ک ...7شمارهٔ ۱۹۱: در پای دلت هر غم بی فایده بندیست 8شمارهٔ ۱۹۲: سوی قبرستان گذاری کن، که خوش بوم ...9شمارهٔ ۱۹۳: رم کن از الفت، که تنهایی عجب یار ...10شمارهٔ ۱۹۴: آنکه هرلحظه نمرد از غم رویت، چون ...11شمارهٔ ۱۹۵: آید چو مرگ هستی پیرو جوان یکیست 12شمارهٔ ۱۹۶: خرام ناز تو، معمار شهر ویرانیست 13شمارهٔ ۱۹۷: در چهره بی شرم، نشانی ز صفا نیست 14شمارهٔ ۱۹۸: فکر سامان جهان، کار من رنجور نیست 15شمارهٔ ۱۹۹: کریم اوست که منت در آب و نانش نیس ...16شمارهٔ ۲۰۰: درد ما از پختگی، زحمت ده هر گوش ن ...17شمارهٔ ۲۰۱: عیش گیتی باد تند پر غباری بیش نیس ...18شمارهٔ ۲۰۲: دمی بشمع کرامت، چو تندی خو نیست 19شمارهٔ ۲۰۳: خاطر بلهوس او چه وفا خواهد داشت 20شمارهٔ ۲۰۴: خوشا سراب که، پا از عدم برون نگذا ...21شمارهٔ ۲۰۵: در طریق بندگی از خویش میباید گذشت 22شمارهٔ ۲۰۶: شب ز دردم، جمله دریا حق گذشت 23شمارهٔ ۲۰۷: خامه از برگشته بختی تا به آن دلبر ...24شمارهٔ ۲۰۸: سوی یار از همه پرداخته میباید رفت 25شمارهٔ ۲۰۹: گریه خونین ترا از ناله های ما گرف ...26شمارهٔ ۲۱۰: مفت آیین سخا را کی توان دامن گرفت ...27شمارهٔ ۲۱۱: در چشم شناسای ره و رسم امانت 28شمارهٔ ۲۱۲: به غیر معنی رنگین، مجو ز ما میراث 29شمارهٔ ۲۱۳: واعظ مکن نصیحت خود صرف ما عبث 30شمارهٔ ۲۱۴: زندگی شد همه نابود، پی بود عبث 31شمارهٔ ۲۱۵: بآب سبزه، به جان تن، بود چه سان م ...32شمارهٔ ۲۱۶: عقل اگر داری مکن هرگز تمنا تخت و ...33شمارهٔ ۲۱۷: رنگ سرخ آدمی را میکند زرد احتیاج 34شمارهٔ ۲۱۸: ای خواجه بخیل که هرگز ندیده است 35شمارهٔ ۲۱۹: دیو خویان راست، باهم روز شب دیوان ...36شمارهٔ ۲۲۰: چندین بزینت بدن ای خودنما مپیچ 37شمارهٔ ۲۲۱: فصل شباب رفت و، نیامد بکار هیچ 38شمارهٔ ۲۲۲: دل واکن هر پیر و جوانست دم صبح 39شمارهٔ ۲۲۳: بشکفان چون غنچه، چشم از خواب در ب ...40شمارهٔ ۲۲۴: نه من نمیروم آن شوخ را ببر گستاخ 41شمارهٔ ۲۲۵: پرید رنگ من، از می چو گشت جانان س ...42شمارهٔ ۲۲۶: نیست از بد گوهران، نرمی کم از دشن ...43شمارهٔ ۲۲۷: سخن تا پخته نبود کی پسند خاص و عا ...44شمارهٔ ۲۲۸: ز گلشن چون براه آن سرو قد لاله رو ...45شمارهٔ ۲۲۹: بدل اندیشه جانانم از شوکت نمی گنج ...46شمارهٔ ۲۳۰: عرق بر خویش چون از تاب آن گلبرگ ت ...47شمارهٔ ۲۳۱: فضای دل خلاص از خار خار غم کجا گر ...48شمارهٔ ۲۳۲: بکش تیغ ای ستمگر تا جهانی جان بکف ...49شمارهٔ ۲۳۳: ز پرگویی زبان کس را وبال دین و جا ...50شمارهٔ ۲۳۴: آزاده بهمراهی کس بند نگردد 51شمارهٔ ۲۳۵: ز یاران رنجش هم، مانع دیدار میگرد ...52شمارهٔ ۲۳۶: چگونه سوی تن از شرم باز میگردد 53شمارهٔ ۲۳۷: زبان حال عاشق، آن زمان غماز میگرد ...54شمارهٔ ۲۳۸: کی از اسباب نیکی بدگهر فرخنده میگ ...55شمارهٔ ۲۳۹: چشم دل منعم سیر، ز اسباب نمیگردد 56شمارهٔ ۲۴۰: دل منعم، ملول از گفتگوی زر نمیگرد ...57شمارهٔ ۲۴۱: میان خلق، با خلق آشنا کامل نمیگرد ...58شمارهٔ ۲۴۲: کدام روز آن، نگار بدخو، بجنگ دلها ...59شمارهٔ ۲۴۳: هرکس به سخا زنده بود، مرگ ندارد 60شمارهٔ ۲۴۴: چون بهله بصید دلم آن مست برآرد 61شمارهٔ ۲۴۵: بسرمه نرگس او الفت دگر دارد 62شمارهٔ ۲۴۶: گرچه درد دل ما شرح و بیانی دارد 63شمارهٔ ۲۴۷: تاب رخش، ماه و آفتاب ندارد 64شمارهٔ ۲۴۸: فضای خاطرم از غم از آن غبار ندارد 65شمارهٔ ۲۴۹: آغاز محبت دگر انجام ندارد 66شمارهٔ ۲۵۰: بگو به شرم، ز چشمم ترا نگاه ندارد 67شمارهٔ ۲۵۱: جهان خاک کرم خیزی ندارد 68شمارهٔ ۲۵۲: بی غم عالم، دمی بر اهل دولت نگذرد 69شمارهٔ ۲۵۳: زما بخشم جهان دو رنگ میگذرد 70شمارهٔ ۲۵۴: نتوانست ز بس ضعف بدندان جا کرد 71شمارهٔ ۲۵۵: آتش حسنش، کمان عشق را طیار کرد 72شمارهٔ ۲۵۶: چشم شوخم در رخ او خیرگی بسیار کرد 73شمارهٔ ۲۵۷: زهر مرگ دوستان در مغزم از بس کار ...74شمارهٔ ۲۵۸: ای که زینت طلبی جسم ترا لاغر کرد 75شمارهٔ ۲۵۹: صرصر آهم چراغ روز را خاموش کرد 76شمارهٔ ۲۶۰: گلی تو، گل! نظر اما نمیتوانم کرد 77شمارهٔ ۲۶۱: حبذا زور جنون، مغلوب زنجیرم نکرد 78شمارهٔ ۲۶۲: پیری در خواهش بدل ریش برآورد 79شمارهٔ ۲۶۳: نخل امیدت ببار آه سحر میآورد 80شمارهٔ ۲۶۴: بی نیازی ساقی از مینا برون میآورد 81شمارهٔ ۲۶۵: در هر سخن، سخنور صد تاب میخورد 82شمارهٔ ۲۶۶: میان عشق و ننگ و نام، الفت در نمی ...83شمارهٔ ۲۶۷: بدرویشان فسون جاه و دولت در نمیگی ...84شمارهٔ ۲۶۸: میرود فکر جهانم، که ز کار اندازد 85شمارهٔ ۲۶۹: چو حرف دانه خالش، قلم مذکور میساز ...86شمارهٔ ۲۷۰: مرا ذکر تو با این کهنگی ها تازه م ...87شمارهٔ ۲۷۱: نه کوه آن سرین تنها برآن موی کمر ...88شمارهٔ ۲۷۲: با دل خسته، چو بیرحمی او بستیزد 89شمارهٔ ۲۷۳: دشمن چو ریزشی دید، زو شور و شر نخ ...90شمارهٔ ۲۷۴: دلخوردنی ز مال، به اهل غنا رسد 91شمارهٔ ۲۷۵: مرد از راه شکست خود بعزت میرسد 92شمارهٔ ۲۷۶: از جگر خوناب اشکم خوش به سامان می ...93شمارهٔ ۲۷۷: به جبهه چین ز غم روزیت خطا باشد 94شمارهٔ ۲۷۸: ز بی برگان دل روشن ضمیران باصفا ب ...95شمارهٔ ۲۷۹: ز دستبرد حوادث گرت خبر باشد 96شمارهٔ ۲۸۰: بشوق آن گل عارض، مرا با خار خوش ب ...97شمارهٔ ۲۸۱: نه جوهر کسب ملک و مال اسباب جهان ...98شمارهٔ ۲۸۲: پردگی نیست عطا، گر همه پنهان باشد 99شمارهٔ ۲۸۳: الهی تا جهان باشد، شه ما کامران ب ...100شمارهٔ ۲۸۴: همین توقعم از تنگ آن دهن باشد 101شمارهٔ ۲۸۵: ز پیری، چون مرا قد همچو شمع سرنگو ...102شمارهٔ ۲۸۶: بریدن از جهان، سرمایه ارزندگی باش ...103شمارهٔ ۲۸۷: ما را ز آشنایان، غیر از جفا نباشد 104شمارهٔ ۲۸۸: آن را که به دل هیچ به جز یار نباش ...105شمارهٔ ۲۸۹: شوری اگر بسر هست، دستار گو نباشد 106شمارهٔ ۲۹۰: با دست او چو رنگ حنا دستیار شد 107شمارهٔ ۲۹۱: گره در ابروان، از گرمی خویش چو اخ ...108شمارهٔ ۲۹۲: صحرا ز باد دستی آهم فقیر شد 109شمارهٔ ۲۹۳: همچنان کز آب سرو بوستان قد میکشد 110شمارهٔ ۲۹۴: زحمت ایام، راحتجو فزونتر میکشد 111شمارهٔ ۲۹۵: پیری آمد بر تنم هر موی خنجر میکشد 112شمارهٔ ۲۹۶: سراپای وجودم، بسکه گم در عشق جانا ...113شمارهٔ ۲۹۷: بخود دم تا فرو بردم، سخن شد 114شمارهٔ ۲۹۸: آنکه خود را سبب هستی ما میداند 115شمارهٔ ۲۹۹: مرا از نعمت دیدار، دل سیری نمیدان ...116شمارهٔ ۳۰۰: بسکه کاهیدم ز غم، با خرده جان تن ...117شمارهٔ ۳۰۱: یار در نکته سرایی نه ز کس میماند 118شمارهٔ ۳۰۲: آنانکه از شراب تو مدهوش گشته اند 119شمارهٔ ۳۰۳: هر گه آن مه، رخ بنماید از پی دفع ...120شمارهٔ ۳۰۴: تن بمحنت ده، اگر خواهی که گردی سر ...121شمارهٔ ۳۰۵: با همه زشتی، بدام عشق خویشی پای ب ...122شمارهٔ ۳۰۶: می پرستان چهره ها از تاب می افروخ ...123شمارهٔ ۳۰۷: اهل دنیا، بسکه در دل حسرت زر داشت ...124شمارهٔ ۳۰۸: حرفی اگر بعاشق بیتاب میزند 125شمارهٔ ۳۰۹: عارف اگر چه بیغم دل دم نمیزند 126شمارهٔ ۳۱۰: این حریفان که گهی زاهد و گه اوباش ...127شمارهٔ ۳۱۱: فرداست اینکه زمره شاهنشهان کشند 128شمارهٔ ۳۱۲: یاران ز خودستایی، پیوسته در خروشن ...129شمارهٔ ۳۱۳: ز بس نگار من از خویش هم حجاب کند 130شمارهٔ ۳۱۴: حلقه بر هر دری این زمزمه را ساز ک ...131شمارهٔ ۳۱۵: چون به محفل رخ فرو زد، رنگ صهبا ب ...132شمارهٔ ۳۱۶: از سعی تیشه، چون دل فرهاد نشکند؟133شمارهٔ ۳۱۷: تند خویی مرد را بیقدر در عالم کند 134شمارهٔ ۳۱۸: نوبهار آمد، خردگو فکر زنجیرم کند 135شمارهٔ ۳۱۹: غنچه سالی خون خورد، تا چهره یی گل ...136شمارهٔ ۳۲۰: آشنایی بتو عیب است که بیگانه کند!137شمارهٔ ۳۲۱: هست سالک با خدا، گر کار دنیا میکن ...138شمارهٔ ۳۲۲: گفت و گوی آن دهن، اندیشه بیجا میک ...139شمارهٔ ۳۲۳: فارغ از خود هر که میگردد، فراغت م ...140شمارهٔ ۳۲۴: زآن چشم، دل به یک دو نظر صلح میکن ...141شمارهٔ ۳۲۵: امروز کس کجا ز سخن یاد میکند؟142شمارهٔ ۳۲۶: کی دگر دیوانه ما با قبا سر میکند؟143شمارهٔ ۳۲۷: میشود جان تازه، چون دوری ازین تن ...144شمارهٔ ۳۲۸: پیش تو شکوه عزم تظلم نمیکند 145شمارهٔ ۳۲۹: در زبان خبطی سخن را از بها می افگ ...146شمارهٔ ۳۳۰: خوبان بغازه چون رخ خود لاله گون ک ...147شمارهٔ ۳۳۱: نیست دندان آنکه پیران از دهان می ...148شمارهٔ ۳۳۲: دردمندان، بسکه رم از خودنمایی میک ...149شمارهٔ ۳۳۳: گردید حرص افزون، آن را که مال افز ...150شمارهٔ ۳۳۴: سخن سیم و زر و خانه و اسباب بود 151شمارهٔ ۳۳۵: مهر و کین از بهر حق، در خلق عالم ...152شمارهٔ ۳۳۶: بر ما سخن سرد عزیزان نه گران بود 153شمارهٔ ۳۳۷: آنچه از آه ستمکش، بستم کیش رود 154شمارهٔ ۳۳۸: همچنان کز خطش آن خال نهان پیدا شو ...155شمارهٔ ۳۳۹: کی دلت خوشحال با اندیشه دنیا شود؟ ...156شمارهٔ ۳۴۰: تا نسازی با جفا، کی مشکلت آسان شو ...157شمارهٔ ۳۴۱: قد چون خمید، جمله حواست زبون شود 158شمارهٔ ۳۴۲: چو شرح حال شهیدان او رساله شود 159شمارهٔ ۳۴۳: بدگهر، نیک بدینار و بدرهم نشود 160شمارهٔ ۳۴۴: رویش چو آتشین ز می ناب میشود 161شمارهٔ ۳۴۵: چون بلند افتاد همت، تخت عزت میشود 162شمارهٔ ۳۴۶: از ضعیفی، ناله ام حاجت رواتر میشو ...163شمارهٔ ۳۴۷: گر چنین بر ما کمان ناز پرکش میشود 164شمارهٔ ۳۴۸: ریخت چون دندان، مدار جسم مشکل میش ...165شمارهٔ ۳۴۹: سنبل از تاب خم موی تو، درهم میشود 166شمارهٔ ۳۵۰: با صبوری کارهای مشکل آسان میشود 167شمارهٔ ۳۵۱: ای که پرچین جبهه ات، از حرف مردن ...168شمارهٔ ۳۵۲: کارها در آب و خاک فقر وارون میشود 169شمارهٔ ۳۵۳: تنها ز لفظ، شعر تو دلبر نمیشود 170شمارهٔ ۳۵۴: از چشم تنگ مردم، چشمم عصا نخواهد 171شمارهٔ ۳۵۵: عشق او جان خسته میخواهد 172شمارهٔ ۳۵۶: عجب دانم، از زخم بسمل برآید!173شمارهٔ ۳۵۷: ز عکست آینه، چون آب در خروش آید 174شمارهٔ ۳۵۸: ز خوی تند، همان تندخو بجان آید 175شمارهٔ ۳۵۹: خرد بگیر سر خود، که یار میآید 176شمارهٔ ۳۶۰: ره مقصود طی کردن، نه از تقصیر میآ ...177شمارهٔ ۳۶۱: خیر باشد، نگهش سخت بتک میآید 178شمارهٔ ۳۶۲: دوستان، مژده که ماه رمضان میآید 179شمارهٔ ۳۶۳: فریب عام، از هر رند بازاری نمی آی ...180شمارهٔ ۳۶۴: غم او ساخت دلم تنگ و، هم او بگشای ...181شمارهٔ ۳۶۵: تن نزار من، از چاکهای جامه نماید 182شمارهٔ ۳۶۶: هرگز بجهان کار کجان راست نیاید 183شمارهٔ ۳۶۷: عهد شباب بگذشت، وقت شتاب گردید 184شمارهٔ ۳۶۸: تا هوای سرمه گشتن ز استخوانم سر ک ...185شمارهٔ ۳۶۹: درد تو، کی توان بتن ناتوان کشید؟!186شمارهٔ ۳۷۰: جز حرف زر و سیم، دلت هیچ نگوید 187شمارهٔ ۳۷۱: از حرص گشته کام جهان پیش ما لذیذ 188شمارهٔ ۳۷۲: گر بود در پیش مهمان، نعمت الوان ل ...189شمارهٔ ۳۷۳: دل که باشد نشیمن غم یار 190شمارهٔ ۳۷۴: با چنان وحشت ز شوق رحمت آمرزگار 191شمارهٔ ۳۷۵: گزندگیست، چو خاری که خفت آرد بار 192شمارهٔ ۳۷۶: گوشه گیران را بره درگه سلطان چه ک ...193شمارهٔ ۳۷۷: گر نپرسد حالم آن نامهربان غمخوار ...194شمارهٔ ۳۷۸: روشن همیشه شمع دل از سوز آه دار 195شمارهٔ ۳۷۹: در چشم عقل هرکه بود سر حساب تر 196شمارهٔ ۳۸۰: میکند لطفی، ز بیرحمی بسی خونخوار ...197شمارهٔ ۳۸۱: مرا گلگشت معنی باشد از سیر چمن خو ...198شمارهٔ ۳۸۲: خلق می بینند فیض از تنگدستان بیشت ...199شمارهٔ ۳۸۳: میشود زین بندگیها، شرمساری بیشتر 200شمارهٔ ۳۸۴: مست آمد، با جمالی از شفق گلرنگ تر 201شمارهٔ ۳۸۵: کشد کلفت ز دنیا کم، بود هرکس بتمک ...202شمارهٔ ۳۸۶: کند پند ملایم در گرانجانان اثر به ...203شمارهٔ ۳۸۷: الینده ساغر گل مفلسونک ایاغینه بن ...204شمارهٔ ۳۸۸: منعم! باهل فقر چه خوانی نوای زر؟205شمارهٔ ۳۸۹: به از زمانه نداریم شوخ و شنگ دگر 206شمارهٔ ۳۹۰: کلاه ترک به سر نه، بگیر کشور دیگر 207شمارهٔ ۳۹۱: اوزگه عالمده مگر تو کسم غمیندن یا ...208شمارهٔ ۳۹۲: پیر چون گشتی، چو طفلان بازی دنیا ...209شمارهٔ ۳۹۳: چابقونچی، اگری باخشی مژگان یراقید ...210شمارهٔ ۳۹۴: گیچدی ئیگید لوق گونی ایندی خم اول ...211شمارهٔ ۳۹۵: غنچه سان این همه بر خویش مبال از ...212شمارهٔ ۳۹۶: قد خمید، از دیدن روها، به پشت پا ...213شمارهٔ ۳۹۷: گر نباشد بیش ای دل سیم و زر، با ک ...214شمارهٔ ۳۹۸: بهار کرد جهان را ز کوه و صحرا سبز 215شمارهٔ ۳۹۹: بر اهل ترک، نکرده است غم جفا هرگز 216شمارهٔ ۴۰۰: دنی نانجاق ترقی ایلسه عالی مکان ا ...217شمارهٔ ۴۰۱: گر گلسه لطفدین گوزه، اول ماهپاره ...218شمارهٔ ۴۰۲: یار طفلست و،ره کوچه نجسته است هنو ...219شمارهٔ ۴۰۳: بس است خواب، دگر چشم من ز جا برخی ...220شمارهٔ ۴۰۴: کاروان راه گمنامی نمیخواهد جرس 221شمارهٔ ۴۰۵: باشد بکشت عمر تو برق فنا نفس 222شمارهٔ ۴۰۶: موج دریای محنتی است نفس 223شمارهٔ ۴۰۷: گذشت زندگی و، شد ز دست کار افسوس 224شمارهٔ ۴۰۸: شده است باب در ایام ما ز بس تلبیس 225شمارهٔ ۴۰۹: تا به کی باشدت برای معاش 226شمارهٔ ۴۱۰: درفشان گردد چو دانا، در سخن، خامو ...227شمارهٔ ۴۱۱: زردرو چون خوشه، بهر روزی فردا مبا ...228شمارهٔ ۴۱۲: در گفتن عیب دگران بسته زبان باش 229شمارهٔ ۴۱۳: چو ابر بر سرمردم تمام احسان باش 230شمارهٔ ۴۱۴: تسخیر ملک فقر کن و، پادشاه باش 231شمارهٔ ۴۱۵: با خلق همنشین و، از ایشان رمیده ب ...232شمارهٔ ۴۱۶: شمشاد چیست تا کند آن زلف شانه اش؟ ...233شمارهٔ ۴۱۷: وقت نزاع، جان و دل از بهر غارتش 234شمارهٔ ۴۱۸: یارب بفضل خویش، گناهان ما ببخش 235شمارهٔ ۴۱۹: در زمین شوره هر دل که خواندی قابل ...236شمارهٔ ۴۲۰: نگین خاتم دلهاست در دندانش 237شمارهٔ ۴۲۱: گهر بر خویشتن پیچد ز فکر عقد دندا ...238شمارهٔ ۴۲۲: بهشت سفره درویش و، کاسه چو بینش 239شمارهٔ ۴۲۳: نشود عاشق از فغان خاموش 240شمارهٔ ۴۲۴: پیری آمد، نه جوانیست دگر از ما خو ...241شمارهٔ ۴۲۵: دل از خیال دوست، ندادم بفکر خویش 242شمارهٔ ۴۲۶: پادشاه ملک فقرم، بهر حفظ شان خویش 243شمارهٔ ۴۲۷: بود دنیا زنی، طول أملها زلف و گیس ...244شمارهٔ ۴۲۸: خرامان چون رود بیرون ز گلشن سرو د ...245شمارهٔ ۴۲۹: ای خوشا عزلت، که گردیم از در دلها ...246شمارهٔ ۴۳۰: نبود دعا فلک سیر، الا بپای اخلاص 247شمارهٔ ۴۳۱: غیر از خدنگ مرگ، که آن راست جان غ ...248شمارهٔ ۴۳۲: بر گردنم چنان شده محکم طناب قرض 249شمارهٔ ۴۳۳: عاشقان را ره ندارد، در دل پر غم ن ...250شمارهٔ ۴۳۴: نیست ای دل محنت آباد جهان، جای نش ...251شمارهٔ ۴۳۵: به پنج روزه حیاتست اعتبار غلط 252شمارهٔ ۴۳۶: ای مستی شباب، ترا کرده باب وعظ 253شمارهٔ ۴۳۷: باشد بحرف راست چو دایم بنای وعظ 254شمارهٔ ۴۳۸: میکنند از پیریم با هم سر و سامان ...255شمارهٔ ۴۳۹: راه اگر خواهی به اقلیم فنا مانند ...256شمارهٔ ۴۴۰: نیافته است کسی لذتی ز خوان طمع 257شمارهٔ ۴۴۱: غیر تلخی، طعم دیگر نیست در نان طم ...258شمارهٔ ۴۴۲: کسی ز خلق نباشد، چو خسروان قانع 259شمارهٔ ۴۴۳: از هجوم داغ، در تن نیست دیگر جای ...260شمارهٔ ۴۴۴: روشنایی از شب وصل تو اندوزد چراغ 261شمارهٔ ۴۴۵: ماند ز تاب و تب بدل زار من چراغ 262شمارهٔ ۴۴۶: انسان چه بود شرم و، درین نیست تکل ...263شمارهٔ ۴۴۷: میتواند لعل او شد بامی کوثر طرف 264شمارهٔ ۴۴۸: پیری آمد روشنی از چشم گریان رفت ح ...265شمارهٔ ۴۴۹: عهد شباب رفت و، نشد هیچ کار حیف!266شمارهٔ ۴۵۰: خانه ها کرده است ویران در جهان بس ...267شمارهٔ ۴۵۱: خواهد نمک خمیر وجودت ز شور عشق 268شمارهٔ ۴۵۲: غیر از می جنون، نرساند دماغ عشق 269شمارهٔ ۴۵۳: نبود این همه گشتن پی دنیا لایق 270شمارهٔ ۴۵۴: نباشدم تن تنها، ز فوج دشمن باک 271شمارهٔ ۴۵۵: از یار بد چه نقص، بخوش طینتان پاک ...272شمارهٔ ۴۵۶: افزون بود ز عالم دل یاد آن بزرگ 273شمارهٔ ۴۵۷: بگذشت زندگی همه در انتظار مرگ 274شمارهٔ ۴۵۸: من با نگاه عجز و، تو دل سخت تر ز ...275شمارهٔ ۴۵۹: ای کرده پشت بر حق و، رو در قفای م ...276شمارهٔ ۴۶۰: گذشت عمر و، تو در کار کاهلی، کاهل ...277شمارهٔ ۴۶۱: قامتم گردید چون قلاب، از یاد اجل 278شمارهٔ ۴۶۲: ای از عرق جبین تو صبح بهار دل 279شمارهٔ ۴۶۳: چشم پیکانت، نگاهی کرده روزی سوی د ...280شمارهٔ ۴۶۴: بیهوشی دولت را، مردن شمرد عاقل 281شمارهٔ ۴۶۵: کی میکنند جامه جان از جسد قبول 282شمارهٔ ۴۶۶: تا کعبه با خیال تو همدوش رفته ام 283شمارهٔ ۴۶۷: از نهفتن، راز را رسوای عالم کرده ...284شمارهٔ ۴۶۸: گر شود صبح رخش، مجلس فروز خانه ام 285شمارهٔ ۴۶۹: مژده باد ای دل، که اینک میرسد ماه ...286شمارهٔ ۴۷۰: یارب ز چرک مال جهان بخش نفرتم 287شمارهٔ ۴۷۱: اگر عاصی، اگر مجرم،اگر بیدین، اگر ...288شمارهٔ ۴۷۲: غبار آسا نسیمی چون وزد، در پای او ...289شمارهٔ ۴۷۳: ز شرح اشتیاق دوست، تا حرفی بیان ک ...290شمارهٔ ۴۷۴: از ناز اگر نیایی، خود در خیال مرد ...291شمارهٔ ۴۷۵: ز غصه جان نبری، بی حذر ازین مردم!292شمارهٔ ۴۷۶: نهادم عینک و، ملک عدم را بی خفا د ...293شمارهٔ ۴۷۷: ز بس نومیدی، از امیدهای خویشتن دی ...294شمارهٔ ۴۷۸: چو رنگ خویش، هردم انقلاب ساکنی دا ...295شمارهٔ ۴۷۹: بشکند از ناتوانی استخوان در پیکرم 296شمارهٔ ۴۸۰: چو تار چنگ کند گوشمال غم سازم 297شمارهٔ ۴۸۱: ز غم گر سوختم، نزدیک یار مهوش خوی ...298شمارهٔ ۴۸۲: تا تیغ تو بگذاشته لب بر لب زخمم 299شمارهٔ ۴۸۳: باین افتادگیها، مرد میدان دلیرانم 300شمارهٔ ۴۸۴: سرهنگ مصر گوشه نشینی کنون منم 301شمارهٔ ۴۸۵: ز آن جهان پاک آمدم، آلوده دامن می ...302شمارهٔ ۴۸۶: در وطن سخت غریبم، سفری میخواهم 303شمارهٔ ۴۸۷: برآ ز خانه، که از خان و مان خویش ...304شمارهٔ ۴۸۸: چهره بگشای، که از شوق بپرواز آیم 305شمارهٔ ۴۸۹: ما ز هر عشرت دنیا بسخن ساخته ایم 306شمارهٔ ۴۹۰: چشم و گوش و عقل و حس رفتند و، ما ...307شمارهٔ ۴۹۱: ما بلبلان خار علایق گزیده ایم 308شمارهٔ ۴۹۲: برکنده از حیات، باندک بهانه ایم 309شمارهٔ ۴۹۳: ضعف پیری آمد و، دست از جهان برداش ...310شمارهٔ ۴۹۴: بی رهنما، براه طلب پا گذاشتیم 311شمارهٔ ۴۹۵: ما ز نادانی، ز بس بدبین و بدخواه ...312شمارهٔ ۴۹۶: از بزرگان وحشی و، با خاکساران همد ...313شمارهٔ ۴۹۷: برده است از بسکه فکر آن نگار جانی ...314شمارهٔ ۴۹۸: بنشین تا رخت از تاب نظر غازه کنیم 315شمارهٔ ۴۹۹: چون کند پیری ستم، یاد جوانی میکنی ...316شمارهٔ ۵۰۰: چنان زشتم، که ترسم چشم رحمت ننگرد ...317شمارهٔ ۵۰۱: خود هم ز ظلم خانه خرابند ظالمان 318شمارهٔ ۵۰۲: درست نیست گشودن به خنده لب چندان 319شمارهٔ ۵۰۳: از ما گذشت عمر، بآیین مهوشان 320شمارهٔ ۵۰۴: غم بود غم، شراب درویشان 321شمارهٔ ۵۰۵: پا ز دولت نخورد، ترک سر درویشان 322شمارهٔ ۵۰۶: برگ جوانیت ریخت، برگ نوای طفلان 323شمارهٔ ۵۰۷: ریخت دندان و، گره در بند نان ما ه ...324شمارهٔ ۵۰۸: در تنم گردید داغش دردمند استخوان 325شمارهٔ ۵۰۹: پیش لطفش میتوان با روسیاهی ساختن 326شمارهٔ ۵۱۰: برگ ریزانست، رنگ از روی پیران ریخ ...327شمارهٔ ۵۱۱: از کمی پیوسته باید بیشی خود خواست ...328شمارهٔ ۵۱۲: پهلوانی نیست سنگی یا گلی برداشتن 329شمارهٔ ۵۱۳: تو که بر خار تحمل نتوانی رفتن 330شمارهٔ ۵۱۴: زیاده فیض توان از شکستگان بردن 331شمارهٔ ۵۱۵: باین سامان چه ساز عیش دیگر میتوان ...332شمارهٔ ۵۱۶: بسکه بد باشد ز شوخی خنده بر یاران ...333شمارهٔ ۵۱۷: کو بخت حرف پیش تو ای نازنین زدن؟334شمارهٔ ۵۱۸: گر بسیر گلشن، آن حیرت فزا خواهد ش ...335شمارهٔ ۵۱۹: قامتم گر این چنین از غم دو تا خوا ...336شمارهٔ ۵۲۰: با چراغ دل ازین ظلمت سرا باید شدن 337شمارهٔ ۵۲۱: در دل میگشاید، چشم از اغیار پوشید ...338شمارهٔ ۵۲۲: بگوش آنکه بود بهره ور ز فهمیدن 339شمارهٔ ۵۲۳: پیش چراغ فیض شب، از خواب دم مزن 340شمارهٔ ۵۲۴: گر فلاطون زمانی، حرف دانستن مزن 341شمارهٔ ۵۲۵: گشت چو معمار فیض، بانی بنیان حسن 342شمارهٔ ۵۲۶: ز شمع فیض تاریکی است، قانع را سرا ...343شمارهٔ ۵۲۷: شمع بینش که مرا بود جهان ز آن روش ...344شمارهٔ ۵۲۸: خویش را آزاد خواهی، صید دام دوست ...345شمارهٔ ۵۲۹: یا رب از خواب گران غفلتم بیدار کن 346شمارهٔ ۵۳۰: دیده چون شبنم، برین گلزار عبرت با ...347شمارهٔ ۵۳۱: بر در حق جز خضوع و عجز استدعا مکن 348شمارهٔ ۵۳۲: پشت دست از حسرت دینار با دندان مک ...349شمارهٔ ۵۳۳: بهار آمد، که جوشد ز آتش دل باز خو ...350شمارهٔ ۵۳۴: ای گل، تو بی علاقه به دنیا شدی و ...351شمارهٔ ۵۳۵: چون زبان در گفتگو، بیجا ز کام آید ...352شمارهٔ ۵۳۶: که تواند شدن از بزم تو طناز برون؟353شمارهٔ ۵۳۷: کرا پا میرود از محفل آن سیمبر بیر ...354شمارهٔ ۵۳۸: دمی ز آن پیش کآید چون حباب جان زت ...355شمارهٔ ۵۳۹: حال ما خواهی بدانی، زلف خوبان را ...356شمارهٔ ۵۴۰: شوخیش را نکند گوشه نشین خانه زین 357شمارهٔ ۵۴۱: چهره آرایی بود از نشأه می ننگ او 358شمارهٔ ۵۴۲: میتراود التفات از جبهه پر چین او 359شمارهٔ ۵۴۳: از آنم کم، که گویم شکر احسان زیاد ...360شمارهٔ ۵۴۴: میکند گرمی بما هر بیوفائی غیر تو 361شمارهٔ ۵۴۵: گردد چو بگفتار زبان در دهن تو 362شمارهٔ ۵۴۶: غم میرمد، ز پیچش زلف سیاه تو 363شمارهٔ ۵۴۷: نیست بلبل چو من و، گل نه چنانست ک ...364شمارهٔ ۵۴۸: موی چون گردید جو گندم، دگر هشیار ...365شمارهٔ ۵۴۹: گذر گاهی بود گلزار گیتی، از صبا ب ...366شمارهٔ ۵۵۰: چشم بگشا غنچه آسا در بهار صبحگاه 367شمارهٔ ۵۵۱: غیر محرومی رویت نبود کار نگاه 368شمارهٔ ۵۵۲: نخل شمع، از چشم گریان سربلندی یاف ...369شمارهٔ ۵۵۳: دنیا طلب، به دنیا، دل بین چگونه د ...370شمارهٔ ۵۵۴: یارب ز کهنه دیر جهان، وحشتم بده 371شمارهٔ ۵۵۵: چشمش در ستم باز بر خلق کرده 372شمارهٔ ۵۵۶: یارب دل قانع، بدل سیم زرم ده 373شمارهٔ ۵۵۷: کشد رشکم، اگر دانم کس احوال مرا د ...374شمارهٔ ۵۵۸: ز حیرت تو، کسی گردش از کباب ندیده 375شمارهٔ ۵۵۹: ویرمه، چوق رنگ گل عارض جانانمزه 376شمارهٔ ۵۶۰: زال دنیا محو گردیدن ندارد این همه 377شمارهٔ ۵۶۱: کشد از گرم رویی، نیک و بد را در ب ...378شمارهٔ ۵۶۲: نگذاشت جان غم تو برای شهادتی 379شمارهٔ ۵۶۳: شایسته قبول، ندارم عبادتی 380شمارهٔ ۵۶۴: زیر گل بودن، بسی خوشتر، که زیر من ...381شمارهٔ ۵۶۵: با من همیشه درد تو دارد عنایتی 382شمارهٔ ۵۶۶: نیی کریم، ز فیض آب تا نمیگردی 383شمارهٔ ۵۶۷: بگرد دولت دنیای دون پرور چه میگرد ...384شمارهٔ ۵۶۸: پسند دوست نبود خود پسندی 385شمارهٔ ۵۶۹: درین ماتم سرا از غفلت ای جاهل، چه ...386شمارهٔ ۵۷۰: بی سجده درگاه تو، نبود سر خاری 387شمارهٔ ۵۷۱: در دلها برویت میگشاید نرم گفتاری 388شمارهٔ ۵۷۲: سرکش سمند دولت، پر نیست اعتباری 389شمارهٔ ۵۷۳: بغیر بیکسیم نیست در جهان یاری 390شمارهٔ ۵۷۴: دل پر غم، سر پر شور و، جان بینوا ...391شمارهٔ ۵۷۵: نباشد مردی آن کاسباب ملک و، سیم و ...392شمارهٔ ۵۷۶: دلم از گرد کلفت، شام دیجور است پن ...393شمارهٔ ۵۷۷: گوشه یی میخواهم و، چشم بخوان دل ت ...394شمارهٔ ۵۷۸: میبرد هر دم دلم را، غمزه غارتگری 395شمارهٔ ۵۷۹: دگر مخواب، چو دندان فتادت ای سفری 396شمارهٔ ۵۸۰: خسروی خواهی، بنه از سر کلاه سروری 397شمارهٔ ۵۸۱: بهر نان تاکی بدرها آب روی خود بری ...398شمارهٔ ۵۸۲: نیست او شاه که دارد کمر سیم و زری ...399شمارهٔ ۵۸۳: چنان در بند غم باید بخود بالیدن ا ...400شمارهٔ ۵۸۴: کیم من؟ بیدلی، بیچاره یی، از خویش ...401شمارهٔ ۵۸۵: ز دل رفتی مرا گرد تعلق، حبذا پیری ...402شمارهٔ ۵۸۶: ایام عیش بگذشت، شد روزگار پیری 403شمارهٔ ۵۸۷: کند پیوسته با آن تیغ ابرو هر که د ...404شمارهٔ ۵۸۸: بهرجا میفروزی چهره،آتشخانه میسازی 405شمارهٔ ۵۸۹: کونکلر یرده جیرانی فغانلر گوکده د ...406شمارهٔ ۵۹۰: گاهی سری بخاطر غمناک میکشی 407شمارهٔ ۵۹۱: نماز عاشقان باشد، همه مستی و بیهو ...408شمارهٔ ۵۹۲: دوست داند زبان خاموشی 409شمارهٔ ۵۹۳: چون ز صحرای عدم گشت بتن جان راضی؟410شمارهٔ ۵۹۴: همچو ناخن، شده خم بر در سلطان تاک ...411شمارهٔ ۵۹۵: از برای مال، گشتن کوه صحرا تا بکی ...412شمارهٔ ۵۹۶: با همه نیرنگ، تاکی گفت و گوی سادگ ...413شمارهٔ ۵۹۷: در میان دوستان، با این کمال بندگی 414شمارهٔ ۵۹۸: نیست چون بر غیر جان کندن، بنای زن ...415شمارهٔ ۵۹۹: با این دو روزه عمر، با این حرص پی ...416شمارهٔ ۶۰۰: چون کند شمع رخت را انجمن پروانگی 417شمارهٔ ۶۰۱: از حال میزند دم، صوفی بهرزه نالی 418شمارهٔ ۶۰۲: بر کتاب دل نوشتم تا خط عشقت جلی 419شمارهٔ ۶۰۳: ز بس پر گشته بزم از حیرت روی دل آ ...420شمارهٔ ۶۰۴: اگر گللر غمیندینک دور چمنده بلبل ...421شمارهٔ ۶۰۵: زبان گشود و، چنین گفت شمع نورانی:422شمارهٔ ۶۰۶: ندهم تن بجز از عریانی 423شمارهٔ ۶۰۷: با من نگاه او کرد، هر چند پهلوانی 424شمارهٔ ۶۰۸: چه دوداست آن ترا بر گرد لب از خط ...425شمارهٔ ۶۰۹: تو کز طول امل در بند جمع مال و سا ...426شمارهٔ ۶۱۰: تو جانی، جان! چرا چندین گرفتار بد ...427شمارهٔ ۶۱۱: بر من کند از بس غم عشق تو گرانی 428شمارهٔ ۶۱۲: بکام خویش، نچیدم گلی ز باغ جوانی 429شمارهٔ ۶۱۳: پیری رسید و نور نظر گشت رفتنی 430شمارهٔ ۶۱۴: نتواندم بعشوه جهان کرد رهزنی 431شمارهٔ ۶۱۵: زینت اهل صفا، آمده عریان بدنی 432شمارهٔ ۶۱۶: تن ز هم پاشید و، فکر پوشش آن میکن ...433شمارهٔ ۶۱۷: جوش بهار شد، سرو پا را چه میکنی؟!434شمارهٔ ۶۱۸: دولت آن باشد که حق را بنده فرمانی ...435شمارهٔ ۶۱۹: کام حاصل ای دل از آه سحر گاهی کنی 436شمارهٔ ۶۲۰: بملک فقر خود را آن زمان فرمانروا ...437شمارهٔ ۶۲۱: بنده عالم چرا از بهر ده درهم شوی؟438شمارهٔ ۶۲۲: نظر بگشا، نگه دانسته کن، در هر پر ...439شمارهٔ ۶۲۳: هر نقش درم بندی است، در دیده آگاه ...440شمارهٔ ۶۲۴: در کنار یار، از یار است دست ما ته ...441شمارهٔ ۶۲۵: خردمندی فزاید آدمی را بسکه تنهایی 442شمارهٔ ۶۲۶: ز مرگت دوستان را، آن قدرها نیست پ ...443شمارهٔ ۶۲۷: ای رنگت از طراوت، چون اطلس ختایی 444شمارهٔ ۶۲۸: چون تن درست بود، گو مباش دنیائی 445شمارهٔ ۶۲۹: برگی از باغ تو، هر رنگ گل زیبایی 446شمارهٔ ۶۳۰: بسویت جنبش هر نو نهال ایمای ابروی ...447شمارهٔ ۶۳۱: دیوانه گر نه یی، بخود این دل چه د ...448شمارهٔ ۶۳۲: بنده تن تا بکی، ای جان اگر آزاده ...449شمارهٔ ۶۳۳: با لاف عقل، بازی دنیا چه خورده یی ...450شمارهٔ ۶۳۴: عشق نبود جز بلا با صبر بی اندازه ...451شمارهٔ ۶۳۵: ای که از سودای گنج سیم و زر دیوان ...

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ