به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

واعظ قزوینی

واعظ قزوینیغزل هاشمارهٔ ۲۴۱: میان خلق، با خلق آشنا کامل نمیگردد

810عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

میان خلق، با خلق آشنا کامل نمیگردد
که در دریاست آب گوهر و داخل نمیگردد
کدورت از تریهای عدو باشد ز خامیها
سفال از پختگی در آب هرگز گل نمیگردد
نمیداند که مال از بذل کردن میشود افزون
توانگر در بدر زان از پی سائل نمیگردد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۲۴۰: دل منعم، ملول از گفتگوی زر نمیگرد ...2شمارهٔ ۲۴۱: میان خلق، با خلق آشنا کامل نمیگرد ...3شمارهٔ ۲۴۲: کدام روز آن، نگار بدخو، بجنگ دلها ...4شمارهٔ ۲۴۳: هرکس به سخا زنده بود، مرگ ندارد 5شمارهٔ ۲۴۴: چون بهله بصید دلم آن مست برآرد 6شمارهٔ ۲۴۵: بسرمه نرگس او الفت دگر دارد 7شمارهٔ ۲۴۶: گرچه درد دل ما شرح و بیانی دارد 8شمارهٔ ۲۴۷: تاب رخش، ماه و آفتاب ندارد 9شمارهٔ ۲۴۸: فضای خاطرم از غم از آن غبار ندارد 10شمارهٔ ۲۴۹: آغاز محبت دگر انجام ندارد 11شمارهٔ ۲۵۰: بگو به شرم، ز چشمم ترا نگاه ندارد 12شمارهٔ ۲۵۱: جهان خاک کرم خیزی ندارد 13شمارهٔ ۲۵۲: بی غم عالم، دمی بر اهل دولت نگذرد 14شمارهٔ ۲۵۳: زما بخشم جهان دو رنگ میگذرد 15شمارهٔ ۲۵۴: نتوانست ز بس ضعف بدندان جا کرد 16شمارهٔ ۲۵۵: آتش حسنش، کمان عشق را طیار کرد 17شمارهٔ ۲۵۶: چشم شوخم در رخ او خیرگی بسیار کرد 18شمارهٔ ۲۵۷: زهر مرگ دوستان در مغزم از بس کار ...19شمارهٔ ۲۵۸: ای که زینت طلبی جسم ترا لاغر کرد 20شمارهٔ ۲۵۹: صرصر آهم چراغ روز را خاموش کرد 21شمارهٔ ۲۶۰: گلی تو، گل! نظر اما نمیتوانم کرد 22شمارهٔ ۲۶۱: حبذا زور جنون، مغلوب زنجیرم نکرد 23شمارهٔ ۲۶۲: پیری در خواهش بدل ریش برآورد 24شمارهٔ ۲۶۳: نخل امیدت ببار آه سحر میآورد 25شمارهٔ ۲۶۴: بی نیازی ساقی از مینا برون میآورد 26شمارهٔ ۲۶۵: در هر سخن، سخنور صد تاب میخورد 27شمارهٔ ۲۶۶: میان عشق و ننگ و نام، الفت در نمی ...28شمارهٔ ۲۶۷: بدرویشان فسون جاه و دولت در نمیگی ...29شمارهٔ ۲۶۸: میرود فکر جهانم، که ز کار اندازد 30شمارهٔ ۲۶۹: چو حرف دانه خالش، قلم مذکور میساز ...31شمارهٔ ۲۷۰: مرا ذکر تو با این کهنگی ها تازه م ...32شمارهٔ ۲۷۱: نه کوه آن سرین تنها برآن موی کمر ...33شمارهٔ ۲۷۲: با دل خسته، چو بیرحمی او بستیزد 34شمارهٔ ۲۷۳: دشمن چو ریزشی دید، زو شور و شر نخ ...35شمارهٔ ۲۷۴: دلخوردنی ز مال، به اهل غنا رسد 36شمارهٔ ۲۷۵: مرد از راه شکست خود بعزت میرسد 37شمارهٔ ۲۷۶: از جگر خوناب اشکم خوش به سامان می ...38شمارهٔ ۲۷۷: به جبهه چین ز غم روزیت خطا باشد 39شمارهٔ ۲۷۸: ز بی برگان دل روشن ضمیران باصفا ب ...40شمارهٔ ۲۷۹: ز دستبرد حوادث گرت خبر باشد 41شمارهٔ ۲۸۰: بشوق آن گل عارض، مرا با خار خوش ب ...42شمارهٔ ۲۸۱: نه جوهر کسب ملک و مال اسباب جهان ...43شمارهٔ ۲۸۲: پردگی نیست عطا، گر همه پنهان باشد 44شمارهٔ ۲۸۳: الهی تا جهان باشد، شه ما کامران ب ...45شمارهٔ ۲۸۴: همین توقعم از تنگ آن دهن باشد 46شمارهٔ ۲۸۵: ز پیری، چون مرا قد همچو شمع سرنگو ...47شمارهٔ ۲۸۶: بریدن از جهان، سرمایه ارزندگی باش ...48شمارهٔ ۲۸۷: ما را ز آشنایان، غیر از جفا نباشد 49شمارهٔ ۲۸۸: آن را که به دل هیچ به جز یار نباش ...50شمارهٔ ۲۸۹: شوری اگر بسر هست، دستار گو نباشد 51شمارهٔ ۲۹۰: با دست او چو رنگ حنا دستیار شد 52شمارهٔ ۲۹۱: گره در ابروان، از گرمی خویش چو اخ ...53شمارهٔ ۲۹۲: صحرا ز باد دستی آهم فقیر شد 54شمارهٔ ۲۹۳: همچنان کز آب سرو بوستان قد میکشد 55شمارهٔ ۲۹۴: زحمت ایام، راحتجو فزونتر میکشد 56شمارهٔ ۲۹۵: پیری آمد بر تنم هر موی خنجر میکشد 57شمارهٔ ۲۹۶: سراپای وجودم، بسکه گم در عشق جانا ...58شمارهٔ ۲۹۷: بخود دم تا فرو بردم، سخن شد 59شمارهٔ ۲۹۸: آنکه خود را سبب هستی ما میداند 60شمارهٔ ۲۹۹: مرا از نعمت دیدار، دل سیری نمیدان ...61شمارهٔ ۳۰۰: بسکه کاهیدم ز غم، با خرده جان تن ...62شمارهٔ ۳۰۱: یار در نکته سرایی نه ز کس میماند 63شمارهٔ ۳۰۲: آنانکه از شراب تو مدهوش گشته اند 64شمارهٔ ۳۰۳: هر گه آن مه، رخ بنماید از پی دفع ...65شمارهٔ ۳۰۴: تن بمحنت ده، اگر خواهی که گردی سر ...66شمارهٔ ۳۰۵: با همه زشتی، بدام عشق خویشی پای ب ...67شمارهٔ ۳۰۶: می پرستان چهره ها از تاب می افروخ ...68شمارهٔ ۳۰۷: اهل دنیا، بسکه در دل حسرت زر داشت ...69شمارهٔ ۳۰۸: حرفی اگر بعاشق بیتاب میزند 70شمارهٔ ۳۰۹: عارف اگر چه بیغم دل دم نمیزند 71شمارهٔ ۳۱۰: این حریفان که گهی زاهد و گه اوباش ...72شمارهٔ ۳۱۱: فرداست اینکه زمره شاهنشهان کشند 73شمارهٔ ۳۱۲: یاران ز خودستایی، پیوسته در خروشن ...74شمارهٔ ۳۱۳: ز بس نگار من از خویش هم حجاب کند 75شمارهٔ ۳۱۴: حلقه بر هر دری این زمزمه را ساز ک ...76شمارهٔ ۳۱۵: چون به محفل رخ فرو زد، رنگ صهبا ب ...77شمارهٔ ۳۱۶: از سعی تیشه، چون دل فرهاد نشکند؟78شمارهٔ ۳۱۷: تند خویی مرد را بیقدر در عالم کند 79شمارهٔ ۳۱۸: نوبهار آمد، خردگو فکر زنجیرم کند 80شمارهٔ ۳۱۹: غنچه سالی خون خورد، تا چهره یی گل ...81شمارهٔ ۳۲۰: آشنایی بتو عیب است که بیگانه کند!82شمارهٔ ۳۲۱: هست سالک با خدا، گر کار دنیا میکن ...83شمارهٔ ۳۲۲: گفت و گوی آن دهن، اندیشه بیجا میک ...84شمارهٔ ۳۲۳: فارغ از خود هر که میگردد، فراغت م ...85شمارهٔ ۳۲۴: زآن چشم، دل به یک دو نظر صلح میکن ...86شمارهٔ ۳۲۵: امروز کس کجا ز سخن یاد میکند؟87شمارهٔ ۳۲۶: کی دگر دیوانه ما با قبا سر میکند؟88شمارهٔ ۳۲۷: میشود جان تازه، چون دوری ازین تن ...89شمارهٔ ۳۲۸: پیش تو شکوه عزم تظلم نمیکند 90شمارهٔ ۳۲۹: در زبان خبطی سخن را از بها می افگ ...91شمارهٔ ۳۳۰: خوبان بغازه چون رخ خود لاله گون ک ...92شمارهٔ ۳۳۱: نیست دندان آنکه پیران از دهان می ...93شمارهٔ ۳۳۲: دردمندان، بسکه رم از خودنمایی میک ...94شمارهٔ ۳۳۳: گردید حرص افزون، آن را که مال افز ...95شمارهٔ ۳۳۴: سخن سیم و زر و خانه و اسباب بود 96شمارهٔ ۳۳۵: مهر و کین از بهر حق، در خلق عالم ...97شمارهٔ ۳۳۶: بر ما سخن سرد عزیزان نه گران بود 98شمارهٔ ۳۳۷: آنچه از آه ستمکش، بستم کیش رود 99شمارهٔ ۳۳۸: همچنان کز خطش آن خال نهان پیدا شو ...100شمارهٔ ۳۳۹: کی دلت خوشحال با اندیشه دنیا شود؟ ...101شمارهٔ ۳۴۰: تا نسازی با جفا، کی مشکلت آسان شو ...102شمارهٔ ۳۴۱: قد چون خمید، جمله حواست زبون شود 103شمارهٔ ۳۴۲: چو شرح حال شهیدان او رساله شود 104شمارهٔ ۳۴۳: بدگهر، نیک بدینار و بدرهم نشود 105شمارهٔ ۳۴۴: رویش چو آتشین ز می ناب میشود 106شمارهٔ ۳۴۵: چون بلند افتاد همت، تخت عزت میشود 107شمارهٔ ۳۴۶: از ضعیفی، ناله ام حاجت رواتر میشو ...108شمارهٔ ۳۴۷: گر چنین بر ما کمان ناز پرکش میشود 109شمارهٔ ۳۴۸: ریخت چون دندان، مدار جسم مشکل میش ...110شمارهٔ ۳۴۹: سنبل از تاب خم موی تو، درهم میشود 111شمارهٔ ۳۵۰: با صبوری کارهای مشکل آسان میشود 112شمارهٔ ۳۵۱: ای که پرچین جبهه ات، از حرف مردن ...113شمارهٔ ۳۵۲: کارها در آب و خاک فقر وارون میشود 114شمارهٔ ۳۵۳: تنها ز لفظ، شعر تو دلبر نمیشود 115شمارهٔ ۳۵۴: از چشم تنگ مردم، چشمم عصا نخواهد 116شمارهٔ ۳۵۵: عشق او جان خسته میخواهد 117شمارهٔ ۳۵۶: عجب دانم، از زخم بسمل برآید!118شمارهٔ ۳۵۷: ز عکست آینه، چون آب در خروش آید 119شمارهٔ ۳۵۸: ز خوی تند، همان تندخو بجان آید 120شمارهٔ ۳۵۹: خرد بگیر سر خود، که یار میآید 121شمارهٔ ۳۶۰: ره مقصود طی کردن، نه از تقصیر میآ ...122شمارهٔ ۳۶۱: خیر باشد، نگهش سخت بتک میآید 123شمارهٔ ۳۶۲: دوستان، مژده که ماه رمضان میآید 124شمارهٔ ۳۶۳: فریب عام، از هر رند بازاری نمی آی ...125شمارهٔ ۳۶۴: غم او ساخت دلم تنگ و، هم او بگشای ...126شمارهٔ ۳۶۵: تن نزار من، از چاکهای جامه نماید 127شمارهٔ ۳۶۶: هرگز بجهان کار کجان راست نیاید 128شمارهٔ ۳۶۷: عهد شباب بگذشت، وقت شتاب گردید 129شمارهٔ ۳۶۸: تا هوای سرمه گشتن ز استخوانم سر ک ...130شمارهٔ ۳۶۹: درد تو، کی توان بتن ناتوان کشید؟!131شمارهٔ ۳۷۰: جز حرف زر و سیم، دلت هیچ نگوید 132شمارهٔ ۳۷۱: از حرص گشته کام جهان پیش ما لذیذ 133شمارهٔ ۳۷۲: گر بود در پیش مهمان، نعمت الوان ل ...134شمارهٔ ۳۷۳: دل که باشد نشیمن غم یار 135شمارهٔ ۳۷۴: با چنان وحشت ز شوق رحمت آمرزگار 136شمارهٔ ۳۷۵: گزندگیست، چو خاری که خفت آرد بار 137شمارهٔ ۳۷۶: گوشه گیران را بره درگه سلطان چه ک ...138شمارهٔ ۳۷۷: گر نپرسد حالم آن نامهربان غمخوار ...139شمارهٔ ۳۷۸: روشن همیشه شمع دل از سوز آه دار 140شمارهٔ ۳۷۹: در چشم عقل هرکه بود سر حساب تر 141شمارهٔ ۳۸۰: میکند لطفی، ز بیرحمی بسی خونخوار ...142شمارهٔ ۳۸۱: مرا گلگشت معنی باشد از سیر چمن خو ...143شمارهٔ ۳۸۲: خلق می بینند فیض از تنگدستان بیشت ...144شمارهٔ ۳۸۳: میشود زین بندگیها، شرمساری بیشتر 145شمارهٔ ۳۸۴: مست آمد، با جمالی از شفق گلرنگ تر 146شمارهٔ ۳۸۵: کشد کلفت ز دنیا کم، بود هرکس بتمک ...147شمارهٔ ۳۸۶: کند پند ملایم در گرانجانان اثر به ...148شمارهٔ ۳۸۷: الینده ساغر گل مفلسونک ایاغینه بن ...149شمارهٔ ۳۸۸: منعم! باهل فقر چه خوانی نوای زر؟150شمارهٔ ۳۸۹: به از زمانه نداریم شوخ و شنگ دگر 151شمارهٔ ۳۹۰: کلاه ترک به سر نه، بگیر کشور دیگر 152شمارهٔ ۳۹۱: اوزگه عالمده مگر تو کسم غمیندن یا ...153شمارهٔ ۳۹۲: پیر چون گشتی، چو طفلان بازی دنیا ...154شمارهٔ ۳۹۳: چابقونچی، اگری باخشی مژگان یراقید ...155شمارهٔ ۳۹۴: گیچدی ئیگید لوق گونی ایندی خم اول ...156شمارهٔ ۳۹۵: غنچه سان این همه بر خویش مبال از ...157شمارهٔ ۳۹۶: قد خمید، از دیدن روها، به پشت پا ...158شمارهٔ ۳۹۷: گر نباشد بیش ای دل سیم و زر، با ک ...159شمارهٔ ۳۹۸: بهار کرد جهان را ز کوه و صحرا سبز 160شمارهٔ ۳۹۹: بر اهل ترک، نکرده است غم جفا هرگز 161شمارهٔ ۴۰۰: دنی نانجاق ترقی ایلسه عالی مکان ا ...162شمارهٔ ۴۰۱: گر گلسه لطفدین گوزه، اول ماهپاره ...163شمارهٔ ۴۰۲: یار طفلست و،ره کوچه نجسته است هنو ...164شمارهٔ ۴۰۳: بس است خواب، دگر چشم من ز جا برخی ...165شمارهٔ ۴۰۴: کاروان راه گمنامی نمیخواهد جرس 166شمارهٔ ۴۰۵: باشد بکشت عمر تو برق فنا نفس 167شمارهٔ ۴۰۶: موج دریای محنتی است نفس 168شمارهٔ ۴۰۷: گذشت زندگی و، شد ز دست کار افسوس 169شمارهٔ ۴۰۸: شده است باب در ایام ما ز بس تلبیس 170شمارهٔ ۴۰۹: تا به کی باشدت برای معاش 171شمارهٔ ۴۱۰: درفشان گردد چو دانا، در سخن، خامو ...172شمارهٔ ۴۱۱: زردرو چون خوشه، بهر روزی فردا مبا ...173شمارهٔ ۴۱۲: در گفتن عیب دگران بسته زبان باش 174شمارهٔ ۴۱۳: چو ابر بر سرمردم تمام احسان باش 175شمارهٔ ۴۱۴: تسخیر ملک فقر کن و، پادشاه باش 176شمارهٔ ۴۱۵: با خلق همنشین و، از ایشان رمیده ب ...177شمارهٔ ۴۱۶: شمشاد چیست تا کند آن زلف شانه اش؟ ...178شمارهٔ ۴۱۷: وقت نزاع، جان و دل از بهر غارتش 179شمارهٔ ۴۱۸: یارب بفضل خویش، گناهان ما ببخش 180شمارهٔ ۴۱۹: در زمین شوره هر دل که خواندی قابل ...181شمارهٔ ۴۲۰: نگین خاتم دلهاست در دندانش 182شمارهٔ ۴۲۱: گهر بر خویشتن پیچد ز فکر عقد دندا ...183شمارهٔ ۴۲۲: بهشت سفره درویش و، کاسه چو بینش 184شمارهٔ ۴۲۳: نشود عاشق از فغان خاموش 185شمارهٔ ۴۲۴: پیری آمد، نه جوانیست دگر از ما خو ...186شمارهٔ ۴۲۵: دل از خیال دوست، ندادم بفکر خویش 187شمارهٔ ۴۲۶: پادشاه ملک فقرم، بهر حفظ شان خویش 188شمارهٔ ۴۲۷: بود دنیا زنی، طول أملها زلف و گیس ...189شمارهٔ ۴۲۸: خرامان چون رود بیرون ز گلشن سرو د ...190شمارهٔ ۴۲۹: ای خوشا عزلت، که گردیم از در دلها ...191شمارهٔ ۴۳۰: نبود دعا فلک سیر، الا بپای اخلاص 192شمارهٔ ۴۳۱: غیر از خدنگ مرگ، که آن راست جان غ ...193شمارهٔ ۴۳۲: بر گردنم چنان شده محکم طناب قرض 194شمارهٔ ۴۳۳: عاشقان را ره ندارد، در دل پر غم ن ...195شمارهٔ ۴۳۴: نیست ای دل محنت آباد جهان، جای نش ...196شمارهٔ ۴۳۵: به پنج روزه حیاتست اعتبار غلط 197شمارهٔ ۴۳۶: ای مستی شباب، ترا کرده باب وعظ 198شمارهٔ ۴۳۷: باشد بحرف راست چو دایم بنای وعظ 199شمارهٔ ۴۳۸: میکنند از پیریم با هم سر و سامان ...200شمارهٔ ۴۳۹: راه اگر خواهی به اقلیم فنا مانند ...201شمارهٔ ۴۴۰: نیافته است کسی لذتی ز خوان طمع 202شمارهٔ ۴۴۱: غیر تلخی، طعم دیگر نیست در نان طم ...203شمارهٔ ۴۴۲: کسی ز خلق نباشد، چو خسروان قانع 204شمارهٔ ۴۴۳: از هجوم داغ، در تن نیست دیگر جای ...205شمارهٔ ۴۴۴: روشنایی از شب وصل تو اندوزد چراغ 206شمارهٔ ۴۴۵: ماند ز تاب و تب بدل زار من چراغ 207شمارهٔ ۴۴۶: انسان چه بود شرم و، درین نیست تکل ...208شمارهٔ ۴۴۷: میتواند لعل او شد بامی کوثر طرف 209شمارهٔ ۴۴۸: پیری آمد روشنی از چشم گریان رفت ح ...210شمارهٔ ۴۴۹: عهد شباب رفت و، نشد هیچ کار حیف!211شمارهٔ ۴۵۰: خانه ها کرده است ویران در جهان بس ...212شمارهٔ ۴۵۱: خواهد نمک خمیر وجودت ز شور عشق 213شمارهٔ ۴۵۲: غیر از می جنون، نرساند دماغ عشق 214شمارهٔ ۴۵۳: نبود این همه گشتن پی دنیا لایق 215شمارهٔ ۴۵۴: نباشدم تن تنها، ز فوج دشمن باک 216شمارهٔ ۴۵۵: از یار بد چه نقص، بخوش طینتان پاک ...217شمارهٔ ۴۵۶: افزون بود ز عالم دل یاد آن بزرگ 218شمارهٔ ۴۵۷: بگذشت زندگی همه در انتظار مرگ 219شمارهٔ ۴۵۸: من با نگاه عجز و، تو دل سخت تر ز ...220شمارهٔ ۴۵۹: ای کرده پشت بر حق و، رو در قفای م ...221شمارهٔ ۴۶۰: گذشت عمر و، تو در کار کاهلی، کاهل ...222شمارهٔ ۴۶۱: قامتم گردید چون قلاب، از یاد اجل 223شمارهٔ ۴۶۲: ای از عرق جبین تو صبح بهار دل 224شمارهٔ ۴۶۳: چشم پیکانت، نگاهی کرده روزی سوی د ...225شمارهٔ ۴۶۴: بیهوشی دولت را، مردن شمرد عاقل 226شمارهٔ ۴۶۵: کی میکنند جامه جان از جسد قبول 227شمارهٔ ۴۶۶: تا کعبه با خیال تو همدوش رفته ام 228شمارهٔ ۴۶۷: از نهفتن، راز را رسوای عالم کرده ...229شمارهٔ ۴۶۸: گر شود صبح رخش، مجلس فروز خانه ام 230شمارهٔ ۴۶۹: مژده باد ای دل، که اینک میرسد ماه ...231شمارهٔ ۴۷۰: یارب ز چرک مال جهان بخش نفرتم 232شمارهٔ ۴۷۱: اگر عاصی، اگر مجرم،اگر بیدین، اگر ...233شمارهٔ ۴۷۲: غبار آسا نسیمی چون وزد، در پای او ...234شمارهٔ ۴۷۳: ز شرح اشتیاق دوست، تا حرفی بیان ک ...235شمارهٔ ۴۷۴: از ناز اگر نیایی، خود در خیال مرد ...236شمارهٔ ۴۷۵: ز غصه جان نبری، بی حذر ازین مردم!237شمارهٔ ۴۷۶: نهادم عینک و، ملک عدم را بی خفا د ...238شمارهٔ ۴۷۷: ز بس نومیدی، از امیدهای خویشتن دی ...239شمارهٔ ۴۷۸: چو رنگ خویش، هردم انقلاب ساکنی دا ...240شمارهٔ ۴۷۹: بشکند از ناتوانی استخوان در پیکرم 241شمارهٔ ۴۸۰: چو تار چنگ کند گوشمال غم سازم 242شمارهٔ ۴۸۱: ز غم گر سوختم، نزدیک یار مهوش خوی ...243شمارهٔ ۴۸۲: تا تیغ تو بگذاشته لب بر لب زخمم 244شمارهٔ ۴۸۳: باین افتادگیها، مرد میدان دلیرانم 245شمارهٔ ۴۸۴: سرهنگ مصر گوشه نشینی کنون منم 246شمارهٔ ۴۸۵: ز آن جهان پاک آمدم، آلوده دامن می ...247شمارهٔ ۴۸۶: در وطن سخت غریبم، سفری میخواهم 248شمارهٔ ۴۸۷: برآ ز خانه، که از خان و مان خویش ...249شمارهٔ ۴۸۸: چهره بگشای، که از شوق بپرواز آیم 250شمارهٔ ۴۸۹: ما ز هر عشرت دنیا بسخن ساخته ایم 251شمارهٔ ۴۹۰: چشم و گوش و عقل و حس رفتند و، ما ...252شمارهٔ ۴۹۱: ما بلبلان خار علایق گزیده ایم 253شمارهٔ ۴۹۲: برکنده از حیات، باندک بهانه ایم 254شمارهٔ ۴۹۳: ضعف پیری آمد و، دست از جهان برداش ...255شمارهٔ ۴۹۴: بی رهنما، براه طلب پا گذاشتیم 256شمارهٔ ۴۹۵: ما ز نادانی، ز بس بدبین و بدخواه ...257شمارهٔ ۴۹۶: از بزرگان وحشی و، با خاکساران همد ...258شمارهٔ ۴۹۷: برده است از بسکه فکر آن نگار جانی ...259شمارهٔ ۴۹۸: بنشین تا رخت از تاب نظر غازه کنیم 260شمارهٔ ۴۹۹: چون کند پیری ستم، یاد جوانی میکنی ...261شمارهٔ ۵۰۰: چنان زشتم، که ترسم چشم رحمت ننگرد ...262شمارهٔ ۵۰۱: خود هم ز ظلم خانه خرابند ظالمان 263شمارهٔ ۵۰۲: درست نیست گشودن به خنده لب چندان 264شمارهٔ ۵۰۳: از ما گذشت عمر، بآیین مهوشان 265شمارهٔ ۵۰۴: غم بود غم، شراب درویشان 266شمارهٔ ۵۰۵: پا ز دولت نخورد، ترک سر درویشان 267شمارهٔ ۵۰۶: برگ جوانیت ریخت، برگ نوای طفلان 268شمارهٔ ۵۰۷: ریخت دندان و، گره در بند نان ما ه ...269شمارهٔ ۵۰۸: در تنم گردید داغش دردمند استخوان 270شمارهٔ ۵۰۹: پیش لطفش میتوان با روسیاهی ساختن 271شمارهٔ ۵۱۰: برگ ریزانست، رنگ از روی پیران ریخ ...272شمارهٔ ۵۱۱: از کمی پیوسته باید بیشی خود خواست ...273شمارهٔ ۵۱۲: پهلوانی نیست سنگی یا گلی برداشتن 274شمارهٔ ۵۱۳: تو که بر خار تحمل نتوانی رفتن 275شمارهٔ ۵۱۴: زیاده فیض توان از شکستگان بردن 276شمارهٔ ۵۱۵: باین سامان چه ساز عیش دیگر میتوان ...277شمارهٔ ۵۱۶: بسکه بد باشد ز شوخی خنده بر یاران ...278شمارهٔ ۵۱۷: کو بخت حرف پیش تو ای نازنین زدن؟279شمارهٔ ۵۱۸: گر بسیر گلشن، آن حیرت فزا خواهد ش ...280شمارهٔ ۵۱۹: قامتم گر این چنین از غم دو تا خوا ...281شمارهٔ ۵۲۰: با چراغ دل ازین ظلمت سرا باید شدن 282شمارهٔ ۵۲۱: در دل میگشاید، چشم از اغیار پوشید ...283شمارهٔ ۵۲۲: بگوش آنکه بود بهره ور ز فهمیدن 284شمارهٔ ۵۲۳: پیش چراغ فیض شب، از خواب دم مزن 285شمارهٔ ۵۲۴: گر فلاطون زمانی، حرف دانستن مزن 286شمارهٔ ۵۲۵: گشت چو معمار فیض، بانی بنیان حسن 287شمارهٔ ۵۲۶: ز شمع فیض تاریکی است، قانع را سرا ...288شمارهٔ ۵۲۷: شمع بینش که مرا بود جهان ز آن روش ...289شمارهٔ ۵۲۸: خویش را آزاد خواهی، صید دام دوست ...290شمارهٔ ۵۲۹: یا رب از خواب گران غفلتم بیدار کن 291شمارهٔ ۵۳۰: دیده چون شبنم، برین گلزار عبرت با ...292شمارهٔ ۵۳۱: بر در حق جز خضوع و عجز استدعا مکن 293شمارهٔ ۵۳۲: پشت دست از حسرت دینار با دندان مک ...294شمارهٔ ۵۳۳: بهار آمد، که جوشد ز آتش دل باز خو ...295شمارهٔ ۵۳۴: ای گل، تو بی علاقه به دنیا شدی و ...296شمارهٔ ۵۳۵: چون زبان در گفتگو، بیجا ز کام آید ...297شمارهٔ ۵۳۶: که تواند شدن از بزم تو طناز برون؟298شمارهٔ ۵۳۷: کرا پا میرود از محفل آن سیمبر بیر ...299شمارهٔ ۵۳۸: دمی ز آن پیش کآید چون حباب جان زت ...300شمارهٔ ۵۳۹: حال ما خواهی بدانی، زلف خوبان را ...301شمارهٔ ۵۴۰: شوخیش را نکند گوشه نشین خانه زین 302شمارهٔ ۵۴۱: چهره آرایی بود از نشأه می ننگ او 303شمارهٔ ۵۴۲: میتراود التفات از جبهه پر چین او 304شمارهٔ ۵۴۳: از آنم کم، که گویم شکر احسان زیاد ...305شمارهٔ ۵۴۴: میکند گرمی بما هر بیوفائی غیر تو 306شمارهٔ ۵۴۵: گردد چو بگفتار زبان در دهن تو 307شمارهٔ ۵۴۶: غم میرمد، ز پیچش زلف سیاه تو 308شمارهٔ ۵۴۷: نیست بلبل چو من و، گل نه چنانست ک ...309شمارهٔ ۵۴۸: موی چون گردید جو گندم، دگر هشیار ...310شمارهٔ ۵۴۹: گذر گاهی بود گلزار گیتی، از صبا ب ...311شمارهٔ ۵۵۰: چشم بگشا غنچه آسا در بهار صبحگاه 312شمارهٔ ۵۵۱: غیر محرومی رویت نبود کار نگاه 313شمارهٔ ۵۵۲: نخل شمع، از چشم گریان سربلندی یاف ...314شمارهٔ ۵۵۳: دنیا طلب، به دنیا، دل بین چگونه د ...315شمارهٔ ۵۵۴: یارب ز کهنه دیر جهان، وحشتم بده 316شمارهٔ ۵۵۵: چشمش در ستم باز بر خلق کرده 317شمارهٔ ۵۵۶: یارب دل قانع، بدل سیم زرم ده 318شمارهٔ ۵۵۷: کشد رشکم، اگر دانم کس احوال مرا د ...319شمارهٔ ۵۵۸: ز حیرت تو، کسی گردش از کباب ندیده 320شمارهٔ ۵۵۹: ویرمه، چوق رنگ گل عارض جانانمزه 321شمارهٔ ۵۶۰: زال دنیا محو گردیدن ندارد این همه 322شمارهٔ ۵۶۱: کشد از گرم رویی، نیک و بد را در ب ...323شمارهٔ ۵۶۲: نگذاشت جان غم تو برای شهادتی 324شمارهٔ ۵۶۳: شایسته قبول، ندارم عبادتی 325شمارهٔ ۵۶۴: زیر گل بودن، بسی خوشتر، که زیر من ...326شمارهٔ ۵۶۵: با من همیشه درد تو دارد عنایتی 327شمارهٔ ۵۶۶: نیی کریم، ز فیض آب تا نمیگردی 328شمارهٔ ۵۶۷: بگرد دولت دنیای دون پرور چه میگرد ...329شمارهٔ ۵۶۸: پسند دوست نبود خود پسندی 330شمارهٔ ۵۶۹: درین ماتم سرا از غفلت ای جاهل، چه ...331شمارهٔ ۵۷۰: بی سجده درگاه تو، نبود سر خاری 332شمارهٔ ۵۷۱: در دلها برویت میگشاید نرم گفتاری 333شمارهٔ ۵۷۲: سرکش سمند دولت، پر نیست اعتباری 334شمارهٔ ۵۷۳: بغیر بیکسیم نیست در جهان یاری 335شمارهٔ ۵۷۴: دل پر غم، سر پر شور و، جان بینوا ...336شمارهٔ ۵۷۵: نباشد مردی آن کاسباب ملک و، سیم و ...337شمارهٔ ۵۷۶: دلم از گرد کلفت، شام دیجور است پن ...338شمارهٔ ۵۷۷: گوشه یی میخواهم و، چشم بخوان دل ت ...339شمارهٔ ۵۷۸: میبرد هر دم دلم را، غمزه غارتگری 340شمارهٔ ۵۷۹: دگر مخواب، چو دندان فتادت ای سفری 341شمارهٔ ۵۸۰: خسروی خواهی، بنه از سر کلاه سروری 342شمارهٔ ۵۸۱: بهر نان تاکی بدرها آب روی خود بری ...343شمارهٔ ۵۸۲: نیست او شاه که دارد کمر سیم و زری ...344شمارهٔ ۵۸۳: چنان در بند غم باید بخود بالیدن ا ...345شمارهٔ ۵۸۴: کیم من؟ بیدلی، بیچاره یی، از خویش ...346شمارهٔ ۵۸۵: ز دل رفتی مرا گرد تعلق، حبذا پیری ...347شمارهٔ ۵۸۶: ایام عیش بگذشت، شد روزگار پیری 348شمارهٔ ۵۸۷: کند پیوسته با آن تیغ ابرو هر که د ...349شمارهٔ ۵۸۸: بهرجا میفروزی چهره،آتشخانه میسازی 350شمارهٔ ۵۸۹: کونکلر یرده جیرانی فغانلر گوکده د ...351شمارهٔ ۵۹۰: گاهی سری بخاطر غمناک میکشی 352شمارهٔ ۵۹۱: نماز عاشقان باشد، همه مستی و بیهو ...353شمارهٔ ۵۹۲: دوست داند زبان خاموشی 354شمارهٔ ۵۹۳: چون ز صحرای عدم گشت بتن جان راضی؟355شمارهٔ ۵۹۴: همچو ناخن، شده خم بر در سلطان تاک ...356شمارهٔ ۵۹۵: از برای مال، گشتن کوه صحرا تا بکی ...357شمارهٔ ۵۹۶: با همه نیرنگ، تاکی گفت و گوی سادگ ...358شمارهٔ ۵۹۷: در میان دوستان، با این کمال بندگی 359شمارهٔ ۵۹۸: نیست چون بر غیر جان کندن، بنای زن ...360شمارهٔ ۵۹۹: با این دو روزه عمر، با این حرص پی ...361شمارهٔ ۶۰۰: چون کند شمع رخت را انجمن پروانگی 362شمارهٔ ۶۰۱: از حال میزند دم، صوفی بهرزه نالی 363شمارهٔ ۶۰۲: بر کتاب دل نوشتم تا خط عشقت جلی 364شمارهٔ ۶۰۳: ز بس پر گشته بزم از حیرت روی دل آ ...365شمارهٔ ۶۰۴: اگر گللر غمیندینک دور چمنده بلبل ...366شمارهٔ ۶۰۵: زبان گشود و، چنین گفت شمع نورانی:367شمارهٔ ۶۰۶: ندهم تن بجز از عریانی 368شمارهٔ ۶۰۷: با من نگاه او کرد، هر چند پهلوانی 369شمارهٔ ۶۰۸: چه دوداست آن ترا بر گرد لب از خط ...370شمارهٔ ۶۰۹: تو کز طول امل در بند جمع مال و سا ...371شمارهٔ ۶۱۰: تو جانی، جان! چرا چندین گرفتار بد ...372شمارهٔ ۶۱۱: بر من کند از بس غم عشق تو گرانی 373شمارهٔ ۶۱۲: بکام خویش، نچیدم گلی ز باغ جوانی 374شمارهٔ ۶۱۳: پیری رسید و نور نظر گشت رفتنی 375شمارهٔ ۶۱۴: نتواندم بعشوه جهان کرد رهزنی 376شمارهٔ ۶۱۵: زینت اهل صفا، آمده عریان بدنی 377شمارهٔ ۶۱۶: تن ز هم پاشید و، فکر پوشش آن میکن ...378شمارهٔ ۶۱۷: جوش بهار شد، سرو پا را چه میکنی؟!379شمارهٔ ۶۱۸: دولت آن باشد که حق را بنده فرمانی ...380شمارهٔ ۶۱۹: کام حاصل ای دل از آه سحر گاهی کنی 381شمارهٔ ۶۲۰: بملک فقر خود را آن زمان فرمانروا ...382شمارهٔ ۶۲۱: بنده عالم چرا از بهر ده درهم شوی؟383شمارهٔ ۶۲۲: نظر بگشا، نگه دانسته کن، در هر پر ...384شمارهٔ ۶۲۳: هر نقش درم بندی است، در دیده آگاه ...385شمارهٔ ۶۲۴: در کنار یار، از یار است دست ما ته ...386شمارهٔ ۶۲۵: خردمندی فزاید آدمی را بسکه تنهایی 387شمارهٔ ۶۲۶: ز مرگت دوستان را، آن قدرها نیست پ ...388شمارهٔ ۶۲۷: ای رنگت از طراوت، چون اطلس ختایی 389شمارهٔ ۶۲۸: چون تن درست بود، گو مباش دنیائی 390شمارهٔ ۶۲۹: برگی از باغ تو، هر رنگ گل زیبایی 391شمارهٔ ۶۳۰: بسویت جنبش هر نو نهال ایمای ابروی ...392شمارهٔ ۶۳۱: دیوانه گر نه یی، بخود این دل چه د ...393شمارهٔ ۶۳۲: بنده تن تا بکی، ای جان اگر آزاده ...394شمارهٔ ۶۳۳: با لاف عقل، بازی دنیا چه خورده یی ...395شمارهٔ ۶۳۴: عشق نبود جز بلا با صبر بی اندازه ...396شمارهٔ ۶۳۵: ای که از سودای گنج سیم و زر دیوان ...

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ