به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

واعظ قزوینی

واعظ قزوینیغزل هاشمارهٔ ۲۳۲: بکش تیغ ای ستمگر تا جهانی جان بکف گردد

820عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

بکش تیغ ای ستمگر تا جهانی جان بکف گردد
کمان بردار، تا خورشید نارنج هدف گردد
از آن رو درج دل در دامن این دشت نگشایم
که میترسم گرامی گوهر غمها تلف گردد
بهمواری نصیحت بیش در دلها اثر دارد
ز نرمی قطره باران، در گوش صدف گردد
ز فکر این غزل آمد بیادم درگه شاهی
که سنگ از فیض خاک درگهش در نجف گردد
بظاهر گرچه پروردم، ز خاک درگهش واعظ
دل دیوانه ام در بر مجنون جان بکف گردد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۲۳۱: فضای دل خلاص از خار خار غم کجا گر ...2شمارهٔ ۲۳۲: بکش تیغ ای ستمگر تا جهانی جان بکف ...3شمارهٔ ۲۳۳: ز پرگویی زبان کس را وبال دین و جا ...4شمارهٔ ۲۳۴: آزاده بهمراهی کس بند نگردد 5شمارهٔ ۲۳۵: ز یاران رنجش هم، مانع دیدار میگرد ...6شمارهٔ ۲۳۶: چگونه سوی تن از شرم باز میگردد 7شمارهٔ ۲۳۷: زبان حال عاشق، آن زمان غماز میگرد ...8شمارهٔ ۲۳۸: کی از اسباب نیکی بدگهر فرخنده میگ ...9شمارهٔ ۲۳۹: چشم دل منعم سیر، ز اسباب نمیگردد 10شمارهٔ ۲۴۰: دل منعم، ملول از گفتگوی زر نمیگرد ...11شمارهٔ ۲۴۱: میان خلق، با خلق آشنا کامل نمیگرد ...12شمارهٔ ۲۴۲: کدام روز آن، نگار بدخو، بجنگ دلها ...13شمارهٔ ۲۴۳: هرکس به سخا زنده بود، مرگ ندارد 14شمارهٔ ۲۴۴: چون بهله بصید دلم آن مست برآرد 15شمارهٔ ۲۴۵: بسرمه نرگس او الفت دگر دارد 16شمارهٔ ۲۴۶: گرچه درد دل ما شرح و بیانی دارد 17شمارهٔ ۲۴۷: تاب رخش، ماه و آفتاب ندارد 18شمارهٔ ۲۴۸: فضای خاطرم از غم از آن غبار ندارد 19شمارهٔ ۲۴۹: آغاز محبت دگر انجام ندارد 20شمارهٔ ۲۵۰: بگو به شرم، ز چشمم ترا نگاه ندارد 21شمارهٔ ۲۵۱: جهان خاک کرم خیزی ندارد 22شمارهٔ ۲۵۲: بی غم عالم، دمی بر اهل دولت نگذرد 23شمارهٔ ۲۵۳: زما بخشم جهان دو رنگ میگذرد 24شمارهٔ ۲۵۴: نتوانست ز بس ضعف بدندان جا کرد 25شمارهٔ ۲۵۵: آتش حسنش، کمان عشق را طیار کرد 26شمارهٔ ۲۵۶: چشم شوخم در رخ او خیرگی بسیار کرد 27شمارهٔ ۲۵۷: زهر مرگ دوستان در مغزم از بس کار ...28شمارهٔ ۲۵۸: ای که زینت طلبی جسم ترا لاغر کرد 29شمارهٔ ۲۵۹: صرصر آهم چراغ روز را خاموش کرد 30شمارهٔ ۲۶۰: گلی تو، گل! نظر اما نمیتوانم کرد 31شمارهٔ ۲۶۱: حبذا زور جنون، مغلوب زنجیرم نکرد 32شمارهٔ ۲۶۲: پیری در خواهش بدل ریش برآورد 33شمارهٔ ۲۶۳: نخل امیدت ببار آه سحر میآورد 34شمارهٔ ۲۶۴: بی نیازی ساقی از مینا برون میآورد 35شمارهٔ ۲۶۵: در هر سخن، سخنور صد تاب میخورد 36شمارهٔ ۲۶۶: میان عشق و ننگ و نام، الفت در نمی ...37شمارهٔ ۲۶۷: بدرویشان فسون جاه و دولت در نمیگی ...38شمارهٔ ۲۶۸: میرود فکر جهانم، که ز کار اندازد 39شمارهٔ ۲۶۹: چو حرف دانه خالش، قلم مذکور میساز ...40شمارهٔ ۲۷۰: مرا ذکر تو با این کهنگی ها تازه م ...41شمارهٔ ۲۷۱: نه کوه آن سرین تنها برآن موی کمر ...42شمارهٔ ۲۷۲: با دل خسته، چو بیرحمی او بستیزد 43شمارهٔ ۲۷۳: دشمن چو ریزشی دید، زو شور و شر نخ ...44شمارهٔ ۲۷۴: دلخوردنی ز مال، به اهل غنا رسد 45شمارهٔ ۲۷۵: مرد از راه شکست خود بعزت میرسد 46شمارهٔ ۲۷۶: از جگر خوناب اشکم خوش به سامان می ...47شمارهٔ ۲۷۷: به جبهه چین ز غم روزیت خطا باشد 48شمارهٔ ۲۷۸: ز بی برگان دل روشن ضمیران باصفا ب ...49شمارهٔ ۲۷۹: ز دستبرد حوادث گرت خبر باشد 50شمارهٔ ۲۸۰: بشوق آن گل عارض، مرا با خار خوش ب ...51شمارهٔ ۲۸۱: نه جوهر کسب ملک و مال اسباب جهان ...52شمارهٔ ۲۸۲: پردگی نیست عطا، گر همه پنهان باشد 53شمارهٔ ۲۸۳: الهی تا جهان باشد، شه ما کامران ب ...54شمارهٔ ۲۸۴: همین توقعم از تنگ آن دهن باشد 55شمارهٔ ۲۸۵: ز پیری، چون مرا قد همچو شمع سرنگو ...56شمارهٔ ۲۸۶: بریدن از جهان، سرمایه ارزندگی باش ...57شمارهٔ ۲۸۷: ما را ز آشنایان، غیر از جفا نباشد 58شمارهٔ ۲۸۸: آن را که به دل هیچ به جز یار نباش ...59شمارهٔ ۲۸۹: شوری اگر بسر هست، دستار گو نباشد 60شمارهٔ ۲۹۰: با دست او چو رنگ حنا دستیار شد 61شمارهٔ ۲۹۱: گره در ابروان، از گرمی خویش چو اخ ...62شمارهٔ ۲۹۲: صحرا ز باد دستی آهم فقیر شد 63شمارهٔ ۲۹۳: همچنان کز آب سرو بوستان قد میکشد 64شمارهٔ ۲۹۴: زحمت ایام، راحتجو فزونتر میکشد 65شمارهٔ ۲۹۵: پیری آمد بر تنم هر موی خنجر میکشد 66شمارهٔ ۲۹۶: سراپای وجودم، بسکه گم در عشق جانا ...67شمارهٔ ۲۹۷: بخود دم تا فرو بردم، سخن شد 68شمارهٔ ۲۹۸: آنکه خود را سبب هستی ما میداند 69شمارهٔ ۲۹۹: مرا از نعمت دیدار، دل سیری نمیدان ...70شمارهٔ ۳۰۰: بسکه کاهیدم ز غم، با خرده جان تن ...71شمارهٔ ۳۰۱: یار در نکته سرایی نه ز کس میماند 72شمارهٔ ۳۰۲: آنانکه از شراب تو مدهوش گشته اند 73شمارهٔ ۳۰۳: هر گه آن مه، رخ بنماید از پی دفع ...74شمارهٔ ۳۰۴: تن بمحنت ده، اگر خواهی که گردی سر ...75شمارهٔ ۳۰۵: با همه زشتی، بدام عشق خویشی پای ب ...76شمارهٔ ۳۰۶: می پرستان چهره ها از تاب می افروخ ...77شمارهٔ ۳۰۷: اهل دنیا، بسکه در دل حسرت زر داشت ...78شمارهٔ ۳۰۸: حرفی اگر بعاشق بیتاب میزند 79شمارهٔ ۳۰۹: عارف اگر چه بیغم دل دم نمیزند 80شمارهٔ ۳۱۰: این حریفان که گهی زاهد و گه اوباش ...81شمارهٔ ۳۱۱: فرداست اینکه زمره شاهنشهان کشند 82شمارهٔ ۳۱۲: یاران ز خودستایی، پیوسته در خروشن ...83شمارهٔ ۳۱۳: ز بس نگار من از خویش هم حجاب کند 84شمارهٔ ۳۱۴: حلقه بر هر دری این زمزمه را ساز ک ...85شمارهٔ ۳۱۵: چون به محفل رخ فرو زد، رنگ صهبا ب ...86شمارهٔ ۳۱۶: از سعی تیشه، چون دل فرهاد نشکند؟87شمارهٔ ۳۱۷: تند خویی مرد را بیقدر در عالم کند 88شمارهٔ ۳۱۸: نوبهار آمد، خردگو فکر زنجیرم کند 89شمارهٔ ۳۱۹: غنچه سالی خون خورد، تا چهره یی گل ...90شمارهٔ ۳۲۰: آشنایی بتو عیب است که بیگانه کند!91شمارهٔ ۳۲۱: هست سالک با خدا، گر کار دنیا میکن ...92شمارهٔ ۳۲۲: گفت و گوی آن دهن، اندیشه بیجا میک ...93شمارهٔ ۳۲۳: فارغ از خود هر که میگردد، فراغت م ...94شمارهٔ ۳۲۴: زآن چشم، دل به یک دو نظر صلح میکن ...95شمارهٔ ۳۲۵: امروز کس کجا ز سخن یاد میکند؟96شمارهٔ ۳۲۶: کی دگر دیوانه ما با قبا سر میکند؟97شمارهٔ ۳۲۷: میشود جان تازه، چون دوری ازین تن ...98شمارهٔ ۳۲۸: پیش تو شکوه عزم تظلم نمیکند 99شمارهٔ ۳۲۹: در زبان خبطی سخن را از بها می افگ ...100شمارهٔ ۳۳۰: خوبان بغازه چون رخ خود لاله گون ک ...101شمارهٔ ۳۳۱: نیست دندان آنکه پیران از دهان می ...102شمارهٔ ۳۳۲: دردمندان، بسکه رم از خودنمایی میک ...103شمارهٔ ۳۳۳: گردید حرص افزون، آن را که مال افز ...104شمارهٔ ۳۳۴: سخن سیم و زر و خانه و اسباب بود 105شمارهٔ ۳۳۵: مهر و کین از بهر حق، در خلق عالم ...106شمارهٔ ۳۳۶: بر ما سخن سرد عزیزان نه گران بود 107شمارهٔ ۳۳۷: آنچه از آه ستمکش، بستم کیش رود 108شمارهٔ ۳۳۸: همچنان کز خطش آن خال نهان پیدا شو ...109شمارهٔ ۳۳۹: کی دلت خوشحال با اندیشه دنیا شود؟ ...110شمارهٔ ۳۴۰: تا نسازی با جفا، کی مشکلت آسان شو ...111شمارهٔ ۳۴۱: قد چون خمید، جمله حواست زبون شود 112شمارهٔ ۳۴۲: چو شرح حال شهیدان او رساله شود 113شمارهٔ ۳۴۳: بدگهر، نیک بدینار و بدرهم نشود 114شمارهٔ ۳۴۴: رویش چو آتشین ز می ناب میشود 115شمارهٔ ۳۴۵: چون بلند افتاد همت، تخت عزت میشود 116شمارهٔ ۳۴۶: از ضعیفی، ناله ام حاجت رواتر میشو ...117شمارهٔ ۳۴۷: گر چنین بر ما کمان ناز پرکش میشود 118شمارهٔ ۳۴۸: ریخت چون دندان، مدار جسم مشکل میش ...119شمارهٔ ۳۴۹: سنبل از تاب خم موی تو، درهم میشود 120شمارهٔ ۳۵۰: با صبوری کارهای مشکل آسان میشود 121شمارهٔ ۳۵۱: ای که پرچین جبهه ات، از حرف مردن ...122شمارهٔ ۳۵۲: کارها در آب و خاک فقر وارون میشود 123شمارهٔ ۳۵۳: تنها ز لفظ، شعر تو دلبر نمیشود 124شمارهٔ ۳۵۴: از چشم تنگ مردم، چشمم عصا نخواهد 125شمارهٔ ۳۵۵: عشق او جان خسته میخواهد 126شمارهٔ ۳۵۶: عجب دانم، از زخم بسمل برآید!127شمارهٔ ۳۵۷: ز عکست آینه، چون آب در خروش آید 128شمارهٔ ۳۵۸: ز خوی تند، همان تندخو بجان آید 129شمارهٔ ۳۵۹: خرد بگیر سر خود، که یار میآید 130شمارهٔ ۳۶۰: ره مقصود طی کردن، نه از تقصیر میآ ...131شمارهٔ ۳۶۱: خیر باشد، نگهش سخت بتک میآید 132شمارهٔ ۳۶۲: دوستان، مژده که ماه رمضان میآید 133شمارهٔ ۳۶۳: فریب عام، از هر رند بازاری نمی آی ...134شمارهٔ ۳۶۴: غم او ساخت دلم تنگ و، هم او بگشای ...135شمارهٔ ۳۶۵: تن نزار من، از چاکهای جامه نماید 136شمارهٔ ۳۶۶: هرگز بجهان کار کجان راست نیاید 137شمارهٔ ۳۶۷: عهد شباب بگذشت، وقت شتاب گردید 138شمارهٔ ۳۶۸: تا هوای سرمه گشتن ز استخوانم سر ک ...139شمارهٔ ۳۶۹: درد تو، کی توان بتن ناتوان کشید؟!140شمارهٔ ۳۷۰: جز حرف زر و سیم، دلت هیچ نگوید 141شمارهٔ ۳۷۱: از حرص گشته کام جهان پیش ما لذیذ 142شمارهٔ ۳۷۲: گر بود در پیش مهمان، نعمت الوان ل ...143شمارهٔ ۳۷۳: دل که باشد نشیمن غم یار 144شمارهٔ ۳۷۴: با چنان وحشت ز شوق رحمت آمرزگار 145شمارهٔ ۳۷۵: گزندگیست، چو خاری که خفت آرد بار 146شمارهٔ ۳۷۶: گوشه گیران را بره درگه سلطان چه ک ...147شمارهٔ ۳۷۷: گر نپرسد حالم آن نامهربان غمخوار ...148شمارهٔ ۳۷۸: روشن همیشه شمع دل از سوز آه دار 149شمارهٔ ۳۷۹: در چشم عقل هرکه بود سر حساب تر 150شمارهٔ ۳۸۰: میکند لطفی، ز بیرحمی بسی خونخوار ...151شمارهٔ ۳۸۱: مرا گلگشت معنی باشد از سیر چمن خو ...152شمارهٔ ۳۸۲: خلق می بینند فیض از تنگدستان بیشت ...153شمارهٔ ۳۸۳: میشود زین بندگیها، شرمساری بیشتر 154شمارهٔ ۳۸۴: مست آمد، با جمالی از شفق گلرنگ تر 155شمارهٔ ۳۸۵: کشد کلفت ز دنیا کم، بود هرکس بتمک ...156شمارهٔ ۳۸۶: کند پند ملایم در گرانجانان اثر به ...157شمارهٔ ۳۸۷: الینده ساغر گل مفلسونک ایاغینه بن ...158شمارهٔ ۳۸۸: منعم! باهل فقر چه خوانی نوای زر؟159شمارهٔ ۳۸۹: به از زمانه نداریم شوخ و شنگ دگر 160شمارهٔ ۳۹۰: کلاه ترک به سر نه، بگیر کشور دیگر 161شمارهٔ ۳۹۱: اوزگه عالمده مگر تو کسم غمیندن یا ...162شمارهٔ ۳۹۲: پیر چون گشتی، چو طفلان بازی دنیا ...163شمارهٔ ۳۹۳: چابقونچی، اگری باخشی مژگان یراقید ...164شمارهٔ ۳۹۴: گیچدی ئیگید لوق گونی ایندی خم اول ...165شمارهٔ ۳۹۵: غنچه سان این همه بر خویش مبال از ...166شمارهٔ ۳۹۶: قد خمید، از دیدن روها، به پشت پا ...167شمارهٔ ۳۹۷: گر نباشد بیش ای دل سیم و زر، با ک ...168شمارهٔ ۳۹۸: بهار کرد جهان را ز کوه و صحرا سبز 169شمارهٔ ۳۹۹: بر اهل ترک، نکرده است غم جفا هرگز 170شمارهٔ ۴۰۰: دنی نانجاق ترقی ایلسه عالی مکان ا ...171شمارهٔ ۴۰۱: گر گلسه لطفدین گوزه، اول ماهپاره ...172شمارهٔ ۴۰۲: یار طفلست و،ره کوچه نجسته است هنو ...173شمارهٔ ۴۰۳: بس است خواب، دگر چشم من ز جا برخی ...174شمارهٔ ۴۰۴: کاروان راه گمنامی نمیخواهد جرس 175شمارهٔ ۴۰۵: باشد بکشت عمر تو برق فنا نفس 176شمارهٔ ۴۰۶: موج دریای محنتی است نفس 177شمارهٔ ۴۰۷: گذشت زندگی و، شد ز دست کار افسوس 178شمارهٔ ۴۰۸: شده است باب در ایام ما ز بس تلبیس 179شمارهٔ ۴۰۹: تا به کی باشدت برای معاش 180شمارهٔ ۴۱۰: درفشان گردد چو دانا، در سخن، خامو ...181شمارهٔ ۴۱۱: زردرو چون خوشه، بهر روزی فردا مبا ...182شمارهٔ ۴۱۲: در گفتن عیب دگران بسته زبان باش 183شمارهٔ ۴۱۳: چو ابر بر سرمردم تمام احسان باش 184شمارهٔ ۴۱۴: تسخیر ملک فقر کن و، پادشاه باش 185شمارهٔ ۴۱۵: با خلق همنشین و، از ایشان رمیده ب ...186شمارهٔ ۴۱۶: شمشاد چیست تا کند آن زلف شانه اش؟ ...187شمارهٔ ۴۱۷: وقت نزاع، جان و دل از بهر غارتش 188شمارهٔ ۴۱۸: یارب بفضل خویش، گناهان ما ببخش 189شمارهٔ ۴۱۹: در زمین شوره هر دل که خواندی قابل ...190شمارهٔ ۴۲۰: نگین خاتم دلهاست در دندانش 191شمارهٔ ۴۲۱: گهر بر خویشتن پیچد ز فکر عقد دندا ...192شمارهٔ ۴۲۲: بهشت سفره درویش و، کاسه چو بینش 193شمارهٔ ۴۲۳: نشود عاشق از فغان خاموش 194شمارهٔ ۴۲۴: پیری آمد، نه جوانیست دگر از ما خو ...195شمارهٔ ۴۲۵: دل از خیال دوست، ندادم بفکر خویش 196شمارهٔ ۴۲۶: پادشاه ملک فقرم، بهر حفظ شان خویش 197شمارهٔ ۴۲۷: بود دنیا زنی، طول أملها زلف و گیس ...198شمارهٔ ۴۲۸: خرامان چون رود بیرون ز گلشن سرو د ...199شمارهٔ ۴۲۹: ای خوشا عزلت، که گردیم از در دلها ...200شمارهٔ ۴۳۰: نبود دعا فلک سیر، الا بپای اخلاص 201شمارهٔ ۴۳۱: غیر از خدنگ مرگ، که آن راست جان غ ...202شمارهٔ ۴۳۲: بر گردنم چنان شده محکم طناب قرض 203شمارهٔ ۴۳۳: عاشقان را ره ندارد، در دل پر غم ن ...204شمارهٔ ۴۳۴: نیست ای دل محنت آباد جهان، جای نش ...205شمارهٔ ۴۳۵: به پنج روزه حیاتست اعتبار غلط 206شمارهٔ ۴۳۶: ای مستی شباب، ترا کرده باب وعظ 207شمارهٔ ۴۳۷: باشد بحرف راست چو دایم بنای وعظ 208شمارهٔ ۴۳۸: میکنند از پیریم با هم سر و سامان ...209شمارهٔ ۴۳۹: راه اگر خواهی به اقلیم فنا مانند ...210شمارهٔ ۴۴۰: نیافته است کسی لذتی ز خوان طمع 211شمارهٔ ۴۴۱: غیر تلخی، طعم دیگر نیست در نان طم ...212شمارهٔ ۴۴۲: کسی ز خلق نباشد، چو خسروان قانع 213شمارهٔ ۴۴۳: از هجوم داغ، در تن نیست دیگر جای ...214شمارهٔ ۴۴۴: روشنایی از شب وصل تو اندوزد چراغ 215شمارهٔ ۴۴۵: ماند ز تاب و تب بدل زار من چراغ 216شمارهٔ ۴۴۶: انسان چه بود شرم و، درین نیست تکل ...217شمارهٔ ۴۴۷: میتواند لعل او شد بامی کوثر طرف 218شمارهٔ ۴۴۸: پیری آمد روشنی از چشم گریان رفت ح ...219شمارهٔ ۴۴۹: عهد شباب رفت و، نشد هیچ کار حیف!220شمارهٔ ۴۵۰: خانه ها کرده است ویران در جهان بس ...221شمارهٔ ۴۵۱: خواهد نمک خمیر وجودت ز شور عشق 222شمارهٔ ۴۵۲: غیر از می جنون، نرساند دماغ عشق 223شمارهٔ ۴۵۳: نبود این همه گشتن پی دنیا لایق 224شمارهٔ ۴۵۴: نباشدم تن تنها، ز فوج دشمن باک 225شمارهٔ ۴۵۵: از یار بد چه نقص، بخوش طینتان پاک ...226شمارهٔ ۴۵۶: افزون بود ز عالم دل یاد آن بزرگ 227شمارهٔ ۴۵۷: بگذشت زندگی همه در انتظار مرگ 228شمارهٔ ۴۵۸: من با نگاه عجز و، تو دل سخت تر ز ...229شمارهٔ ۴۵۹: ای کرده پشت بر حق و، رو در قفای م ...230شمارهٔ ۴۶۰: گذشت عمر و، تو در کار کاهلی، کاهل ...231شمارهٔ ۴۶۱: قامتم گردید چون قلاب، از یاد اجل 232شمارهٔ ۴۶۲: ای از عرق جبین تو صبح بهار دل 233شمارهٔ ۴۶۳: چشم پیکانت، نگاهی کرده روزی سوی د ...234شمارهٔ ۴۶۴: بیهوشی دولت را، مردن شمرد عاقل 235شمارهٔ ۴۶۵: کی میکنند جامه جان از جسد قبول 236شمارهٔ ۴۶۶: تا کعبه با خیال تو همدوش رفته ام 237شمارهٔ ۴۶۷: از نهفتن، راز را رسوای عالم کرده ...238شمارهٔ ۴۶۸: گر شود صبح رخش، مجلس فروز خانه ام 239شمارهٔ ۴۶۹: مژده باد ای دل، که اینک میرسد ماه ...240شمارهٔ ۴۷۰: یارب ز چرک مال جهان بخش نفرتم 241شمارهٔ ۴۷۱: اگر عاصی، اگر مجرم،اگر بیدین، اگر ...242شمارهٔ ۴۷۲: غبار آسا نسیمی چون وزد، در پای او ...243شمارهٔ ۴۷۳: ز شرح اشتیاق دوست، تا حرفی بیان ک ...244شمارهٔ ۴۷۴: از ناز اگر نیایی، خود در خیال مرد ...245شمارهٔ ۴۷۵: ز غصه جان نبری، بی حذر ازین مردم!246شمارهٔ ۴۷۶: نهادم عینک و، ملک عدم را بی خفا د ...247شمارهٔ ۴۷۷: ز بس نومیدی، از امیدهای خویشتن دی ...248شمارهٔ ۴۷۸: چو رنگ خویش، هردم انقلاب ساکنی دا ...249شمارهٔ ۴۷۹: بشکند از ناتوانی استخوان در پیکرم 250شمارهٔ ۴۸۰: چو تار چنگ کند گوشمال غم سازم 251شمارهٔ ۴۸۱: ز غم گر سوختم، نزدیک یار مهوش خوی ...252شمارهٔ ۴۸۲: تا تیغ تو بگذاشته لب بر لب زخمم 253شمارهٔ ۴۸۳: باین افتادگیها، مرد میدان دلیرانم 254شمارهٔ ۴۸۴: سرهنگ مصر گوشه نشینی کنون منم 255شمارهٔ ۴۸۵: ز آن جهان پاک آمدم، آلوده دامن می ...256شمارهٔ ۴۸۶: در وطن سخت غریبم، سفری میخواهم 257شمارهٔ ۴۸۷: برآ ز خانه، که از خان و مان خویش ...258شمارهٔ ۴۸۸: چهره بگشای، که از شوق بپرواز آیم 259شمارهٔ ۴۸۹: ما ز هر عشرت دنیا بسخن ساخته ایم 260شمارهٔ ۴۹۰: چشم و گوش و عقل و حس رفتند و، ما ...261شمارهٔ ۴۹۱: ما بلبلان خار علایق گزیده ایم 262شمارهٔ ۴۹۲: برکنده از حیات، باندک بهانه ایم 263شمارهٔ ۴۹۳: ضعف پیری آمد و، دست از جهان برداش ...264شمارهٔ ۴۹۴: بی رهنما، براه طلب پا گذاشتیم 265شمارهٔ ۴۹۵: ما ز نادانی، ز بس بدبین و بدخواه ...266شمارهٔ ۴۹۶: از بزرگان وحشی و، با خاکساران همد ...267شمارهٔ ۴۹۷: برده است از بسکه فکر آن نگار جانی ...268شمارهٔ ۴۹۸: بنشین تا رخت از تاب نظر غازه کنیم 269شمارهٔ ۴۹۹: چون کند پیری ستم، یاد جوانی میکنی ...270شمارهٔ ۵۰۰: چنان زشتم، که ترسم چشم رحمت ننگرد ...271شمارهٔ ۵۰۱: خود هم ز ظلم خانه خرابند ظالمان 272شمارهٔ ۵۰۲: درست نیست گشودن به خنده لب چندان 273شمارهٔ ۵۰۳: از ما گذشت عمر، بآیین مهوشان 274شمارهٔ ۵۰۴: غم بود غم، شراب درویشان 275شمارهٔ ۵۰۵: پا ز دولت نخورد، ترک سر درویشان 276شمارهٔ ۵۰۶: برگ جوانیت ریخت، برگ نوای طفلان 277شمارهٔ ۵۰۷: ریخت دندان و، گره در بند نان ما ه ...278شمارهٔ ۵۰۸: در تنم گردید داغش دردمند استخوان 279شمارهٔ ۵۰۹: پیش لطفش میتوان با روسیاهی ساختن 280شمارهٔ ۵۱۰: برگ ریزانست، رنگ از روی پیران ریخ ...281شمارهٔ ۵۱۱: از کمی پیوسته باید بیشی خود خواست ...282شمارهٔ ۵۱۲: پهلوانی نیست سنگی یا گلی برداشتن 283شمارهٔ ۵۱۳: تو که بر خار تحمل نتوانی رفتن 284شمارهٔ ۵۱۴: زیاده فیض توان از شکستگان بردن 285شمارهٔ ۵۱۵: باین سامان چه ساز عیش دیگر میتوان ...286شمارهٔ ۵۱۶: بسکه بد باشد ز شوخی خنده بر یاران ...287شمارهٔ ۵۱۷: کو بخت حرف پیش تو ای نازنین زدن؟288شمارهٔ ۵۱۸: گر بسیر گلشن، آن حیرت فزا خواهد ش ...289شمارهٔ ۵۱۹: قامتم گر این چنین از غم دو تا خوا ...290شمارهٔ ۵۲۰: با چراغ دل ازین ظلمت سرا باید شدن 291شمارهٔ ۵۲۱: در دل میگشاید، چشم از اغیار پوشید ...292شمارهٔ ۵۲۲: بگوش آنکه بود بهره ور ز فهمیدن 293شمارهٔ ۵۲۳: پیش چراغ فیض شب، از خواب دم مزن 294شمارهٔ ۵۲۴: گر فلاطون زمانی، حرف دانستن مزن 295شمارهٔ ۵۲۵: گشت چو معمار فیض، بانی بنیان حسن 296شمارهٔ ۵۲۶: ز شمع فیض تاریکی است، قانع را سرا ...297شمارهٔ ۵۲۷: شمع بینش که مرا بود جهان ز آن روش ...298شمارهٔ ۵۲۸: خویش را آزاد خواهی، صید دام دوست ...299شمارهٔ ۵۲۹: یا رب از خواب گران غفلتم بیدار کن 300شمارهٔ ۵۳۰: دیده چون شبنم، برین گلزار عبرت با ...301شمارهٔ ۵۳۱: بر در حق جز خضوع و عجز استدعا مکن 302شمارهٔ ۵۳۲: پشت دست از حسرت دینار با دندان مک ...303شمارهٔ ۵۳۳: بهار آمد، که جوشد ز آتش دل باز خو ...304شمارهٔ ۵۳۴: ای گل، تو بی علاقه به دنیا شدی و ...305شمارهٔ ۵۳۵: چون زبان در گفتگو، بیجا ز کام آید ...306شمارهٔ ۵۳۶: که تواند شدن از بزم تو طناز برون؟307شمارهٔ ۵۳۷: کرا پا میرود از محفل آن سیمبر بیر ...308شمارهٔ ۵۳۸: دمی ز آن پیش کآید چون حباب جان زت ...309شمارهٔ ۵۳۹: حال ما خواهی بدانی، زلف خوبان را ...310شمارهٔ ۵۴۰: شوخیش را نکند گوشه نشین خانه زین 311شمارهٔ ۵۴۱: چهره آرایی بود از نشأه می ننگ او 312شمارهٔ ۵۴۲: میتراود التفات از جبهه پر چین او 313شمارهٔ ۵۴۳: از آنم کم، که گویم شکر احسان زیاد ...314شمارهٔ ۵۴۴: میکند گرمی بما هر بیوفائی غیر تو 315شمارهٔ ۵۴۵: گردد چو بگفتار زبان در دهن تو 316شمارهٔ ۵۴۶: غم میرمد، ز پیچش زلف سیاه تو 317شمارهٔ ۵۴۷: نیست بلبل چو من و، گل نه چنانست ک ...318شمارهٔ ۵۴۸: موی چون گردید جو گندم، دگر هشیار ...319شمارهٔ ۵۴۹: گذر گاهی بود گلزار گیتی، از صبا ب ...320شمارهٔ ۵۵۰: چشم بگشا غنچه آسا در بهار صبحگاه 321شمارهٔ ۵۵۱: غیر محرومی رویت نبود کار نگاه 322شمارهٔ ۵۵۲: نخل شمع، از چشم گریان سربلندی یاف ...323شمارهٔ ۵۵۳: دنیا طلب، به دنیا، دل بین چگونه د ...324شمارهٔ ۵۵۴: یارب ز کهنه دیر جهان، وحشتم بده 325شمارهٔ ۵۵۵: چشمش در ستم باز بر خلق کرده 326شمارهٔ ۵۵۶: یارب دل قانع، بدل سیم زرم ده 327شمارهٔ ۵۵۷: کشد رشکم، اگر دانم کس احوال مرا د ...328شمارهٔ ۵۵۸: ز حیرت تو، کسی گردش از کباب ندیده 329شمارهٔ ۵۵۹: ویرمه، چوق رنگ گل عارض جانانمزه 330شمارهٔ ۵۶۰: زال دنیا محو گردیدن ندارد این همه 331شمارهٔ ۵۶۱: کشد از گرم رویی، نیک و بد را در ب ...332شمارهٔ ۵۶۲: نگذاشت جان غم تو برای شهادتی 333شمارهٔ ۵۶۳: شایسته قبول، ندارم عبادتی 334شمارهٔ ۵۶۴: زیر گل بودن، بسی خوشتر، که زیر من ...335شمارهٔ ۵۶۵: با من همیشه درد تو دارد عنایتی 336شمارهٔ ۵۶۶: نیی کریم، ز فیض آب تا نمیگردی 337شمارهٔ ۵۶۷: بگرد دولت دنیای دون پرور چه میگرد ...338شمارهٔ ۵۶۸: پسند دوست نبود خود پسندی 339شمارهٔ ۵۶۹: درین ماتم سرا از غفلت ای جاهل، چه ...340شمارهٔ ۵۷۰: بی سجده درگاه تو، نبود سر خاری 341شمارهٔ ۵۷۱: در دلها برویت میگشاید نرم گفتاری 342شمارهٔ ۵۷۲: سرکش سمند دولت، پر نیست اعتباری 343شمارهٔ ۵۷۳: بغیر بیکسیم نیست در جهان یاری 344شمارهٔ ۵۷۴: دل پر غم، سر پر شور و، جان بینوا ...345شمارهٔ ۵۷۵: نباشد مردی آن کاسباب ملک و، سیم و ...346شمارهٔ ۵۷۶: دلم از گرد کلفت، شام دیجور است پن ...347شمارهٔ ۵۷۷: گوشه یی میخواهم و، چشم بخوان دل ت ...348شمارهٔ ۵۷۸: میبرد هر دم دلم را، غمزه غارتگری 349شمارهٔ ۵۷۹: دگر مخواب، چو دندان فتادت ای سفری 350شمارهٔ ۵۸۰: خسروی خواهی، بنه از سر کلاه سروری 351شمارهٔ ۵۸۱: بهر نان تاکی بدرها آب روی خود بری ...352شمارهٔ ۵۸۲: نیست او شاه که دارد کمر سیم و زری ...353شمارهٔ ۵۸۳: چنان در بند غم باید بخود بالیدن ا ...354شمارهٔ ۵۸۴: کیم من؟ بیدلی، بیچاره یی، از خویش ...355شمارهٔ ۵۸۵: ز دل رفتی مرا گرد تعلق، حبذا پیری ...356شمارهٔ ۵۸۶: ایام عیش بگذشت، شد روزگار پیری 357شمارهٔ ۵۸۷: کند پیوسته با آن تیغ ابرو هر که د ...358شمارهٔ ۵۸۸: بهرجا میفروزی چهره،آتشخانه میسازی 359شمارهٔ ۵۸۹: کونکلر یرده جیرانی فغانلر گوکده د ...360شمارهٔ ۵۹۰: گاهی سری بخاطر غمناک میکشی 361شمارهٔ ۵۹۱: نماز عاشقان باشد، همه مستی و بیهو ...362شمارهٔ ۵۹۲: دوست داند زبان خاموشی 363شمارهٔ ۵۹۳: چون ز صحرای عدم گشت بتن جان راضی؟364شمارهٔ ۵۹۴: همچو ناخن، شده خم بر در سلطان تاک ...365شمارهٔ ۵۹۵: از برای مال، گشتن کوه صحرا تا بکی ...366شمارهٔ ۵۹۶: با همه نیرنگ، تاکی گفت و گوی سادگ ...367شمارهٔ ۵۹۷: در میان دوستان، با این کمال بندگی 368شمارهٔ ۵۹۸: نیست چون بر غیر جان کندن، بنای زن ...369شمارهٔ ۵۹۹: با این دو روزه عمر، با این حرص پی ...370شمارهٔ ۶۰۰: چون کند شمع رخت را انجمن پروانگی 371شمارهٔ ۶۰۱: از حال میزند دم، صوفی بهرزه نالی 372شمارهٔ ۶۰۲: بر کتاب دل نوشتم تا خط عشقت جلی 373شمارهٔ ۶۰۳: ز بس پر گشته بزم از حیرت روی دل آ ...374شمارهٔ ۶۰۴: اگر گللر غمیندینک دور چمنده بلبل ...375شمارهٔ ۶۰۵: زبان گشود و، چنین گفت شمع نورانی:376شمارهٔ ۶۰۶: ندهم تن بجز از عریانی 377شمارهٔ ۶۰۷: با من نگاه او کرد، هر چند پهلوانی 378شمارهٔ ۶۰۸: چه دوداست آن ترا بر گرد لب از خط ...379شمارهٔ ۶۰۹: تو کز طول امل در بند جمع مال و سا ...380شمارهٔ ۶۱۰: تو جانی، جان! چرا چندین گرفتار بد ...381شمارهٔ ۶۱۱: بر من کند از بس غم عشق تو گرانی 382شمارهٔ ۶۱۲: بکام خویش، نچیدم گلی ز باغ جوانی 383شمارهٔ ۶۱۳: پیری رسید و نور نظر گشت رفتنی 384شمارهٔ ۶۱۴: نتواندم بعشوه جهان کرد رهزنی 385شمارهٔ ۶۱۵: زینت اهل صفا، آمده عریان بدنی 386شمارهٔ ۶۱۶: تن ز هم پاشید و، فکر پوشش آن میکن ...387شمارهٔ ۶۱۷: جوش بهار شد، سرو پا را چه میکنی؟!388شمارهٔ ۶۱۸: دولت آن باشد که حق را بنده فرمانی ...389شمارهٔ ۶۱۹: کام حاصل ای دل از آه سحر گاهی کنی 390شمارهٔ ۶۲۰: بملک فقر خود را آن زمان فرمانروا ...391شمارهٔ ۶۲۱: بنده عالم چرا از بهر ده درهم شوی؟392شمارهٔ ۶۲۲: نظر بگشا، نگه دانسته کن، در هر پر ...393شمارهٔ ۶۲۳: هر نقش درم بندی است، در دیده آگاه ...394شمارهٔ ۶۲۴: در کنار یار، از یار است دست ما ته ...395شمارهٔ ۶۲۵: خردمندی فزاید آدمی را بسکه تنهایی 396شمارهٔ ۶۲۶: ز مرگت دوستان را، آن قدرها نیست پ ...397شمارهٔ ۶۲۷: ای رنگت از طراوت، چون اطلس ختایی 398شمارهٔ ۶۲۸: چون تن درست بود، گو مباش دنیائی 399شمارهٔ ۶۲۹: برگی از باغ تو، هر رنگ گل زیبایی 400شمارهٔ ۶۳۰: بسویت جنبش هر نو نهال ایمای ابروی ...401شمارهٔ ۶۳۱: دیوانه گر نه یی، بخود این دل چه د ...402شمارهٔ ۶۳۲: بنده تن تا بکی، ای جان اگر آزاده ...403شمارهٔ ۶۳۳: با لاف عقل، بازی دنیا چه خورده یی ...404شمارهٔ ۶۳۴: عشق نبود جز بلا با صبر بی اندازه ...405شمارهٔ ۶۳۵: ای که از سودای گنج سیم و زر دیوان ...

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ