کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ز کیفیت بود هر گوشه صد میخانه در صحرا
    بود هر سبزه و گل شیشه پیمانه در صحرا
    نه عاقل گشته ام در شهر و نی دیوانه در صحرا
    نه در شهر است ما آوارگان را جا نه در صحرا
    ز بس وا می شود از هر نسیم آشفتگان را دل
    عجب دانم که خواهد زلف لیلی شانه در صحرا
    بود از ابر مشک باده کیفیتش بر لب
    از آن سیل بهاری می رود مستانه در صحرا
    کسی آزاد از بند علایق نیست مجنون هم
    ز خیل وحشیان سازد حصار خانه در صحرا
    دل پردرد با صحرا از آن شد آشنا ما را
    که نتوان بهر درمان یافت یک بیگانه در صحرا
    ز بس در شهر و بازار جهان سودی نمی بیند
    خرد را با جنون سودا کند فرزانه در صحرا
    نمیگردد فضای محفلی تنگ از دوصد عاقل
    جهانی تنگ می گردد ز یک دیوانه در صحرا
    عدو را بر غریبان بسکه دل سوزد عجب نبود
    که گردد باد گرد شمع چون پروانه در صحرا
    نبودی گر شرف بر شهرها صحرا و هامون را
    چرا شد کعبه را با این شرافت خانه در صحرا
    به سوی شهر پرکلفت چو دارد بازگشت آخر
    از آن رو خاک بر سر میفشاند دانه در صحرا
    بدانی روز بد قدر شکست خود که در باران
    شماری قصر جنت، یابی ار ویرانه در صحرا
    ز هر تل خرمنی فیضی است در هر سو عجب نبود
    برآرد همچو مور از خاک سر گر دانه در صحرا
    ز پای خفته چون من سیل هم واماند از رفتن
    به گوش آید ز بس تکلیف شهر افسانه در صحرا
    بچین واعظ گل بو چون نسیم از هر سر برگی
    سراب آسا چه گردی بی سر و برگانه در صحرا؟

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha