کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    نوروز گشت و هر رگ ابری بهار را
    دست نوازشیست بسر روزگار را
    از بسکه داده باد صبا برگ گل بآب
    هر موج گشته شاخ گلی جویبار را
    تا جای واکنند کنون بهر گل زدن
    از سر نهند اهل غرور اعتبار را
    سودای داغ لاله اش از بس به سر زده است
    زنجیر کرده اند ز رگ کوهسار را
    هر سو گل پیاده به سیلاب آب و رنگ
    نبود عجب ز پای درآرد سوار را
    بالیده بسکه غنچه ز فیض هوا بخود
    در تن نهفته چون دم زنبور خار را
    بسیار چیده اند بخود رنگ و بوی گل
    کو بی حمیتی که برد نام یار را؟
    نزدیک شد که واشودش دل ز نوبهار
    واعظ ز دور دیده غم روزگار را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha