به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

واعظ قزوینی

واعظ قزوینیغزل هاشمارهٔ ۹۶: بسکه سودا آورد بازار و شهر و خانه ها

840عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

بسکه سودا آورد بازار و شهر و خانه ها
ترسم آخر شهر گردد دشت از دیوانه ها
کی گشایش را بود ره در دل فرزانه ها؟
دشت را هرگز نگنجانیده کس در خانه ها
آن قدر فیضی که صاحب خانه از مهمان برد
میتوان گفت که مهمانند صاحب خانه ها
نیست عاقل غیر دربند تعلق را بلد
راه شهر عافیت را پرس از دیوانه ها
ساختند آباد دلها را زگنج اعتبار
با آبادان، الهی خانه ویرانه ها
دشمنند آنانکه لاف جانفشانی میزنند
بر چراغت جمله دامانند این پروانه ها

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۹۵: تخته آیینه مهر تواند این سینه ها 2شمارهٔ ۹۶: بسکه سودا آورد بازار و شهر و خانه ...3شمارهٔ ۹۷: به پیری آنچنان گردیده ام از ناتوان ...4شمارهٔ ۹۸: ز طوفان خروشم، رعشه پیدا میکند دری ...5شمارهٔ ۹۹: اوراق روز و شب همه طی شد به صد شتا ...6شمارهٔ ۱۰۰: خرمی بی غم نمی باشد درین باغ خراب 7شمارهٔ ۱۰۱: پاسبان گنج ایمانی، مرو ای دل به خ ...8شمارهٔ ۱۰۲: چه پیش خلق گشایی دهان برای طلب؟9شمارهٔ ۱۰۳: توان پرید بر اوج شرف ببال ادب 10شمارهٔ ۱۰۴: غنچه یی، باشد خموشی از گلستان ادب 11شمارهٔ ۱۰۵: برخاست چون شباب و، بجایش نشست شیب 12شمارهٔ ۱۰۶: در عهد ماست بسکه دل شادمان غریب 13شمارهٔ ۱۰۷: یک نظر غافل نمیگردند از پاس حیات 14شمارهٔ ۱۰۸: رفت عهد شباب و، دندان ریخت 15شمارهٔ ۱۰۹: به پیری و جوانی در طلب، زشتست تقص ...16شمارهٔ ۱۱۰: نکهت از زلف کجش سودائی سر در هواس ...17شمارهٔ ۱۱۱: در چنگ خصم پاک گهر ایمن از بلاست 18شمارهٔ ۱۱۲: با نازکی حسن تو، کی تاب حجاب است 19شمارهٔ ۱۱۳: ز روزگار وفا خواهی؟ از تو این عجب ...20شمارهٔ ۱۱۴: اگر نه دیده بینایی تو معیوب است 21شمارهٔ ۱۱۵: دور از تو، همدمم غم و اندوه و محن ...22شمارهٔ ۱۱۶: عالمی چون شهر کوران از غبار کثرت ...23شمارهٔ ۱۱۷: جمشید کو؟ سکندر گیتی ستان کجاست؟24شمارهٔ ۱۱۸: درا بخاطرم ای خرمی، که جا اینجاست 25شمارهٔ ۱۱۹: دماغ اهل فنا، از مکاره آزاد است 26شمارهٔ ۱۲۰: کجا عاقل بهستی دل نهاده است 27شمارهٔ ۱۲۱: سر سبزی دل، به زهر درد است 28شمارهٔ ۱۲۲: زان لبم، چاره یک شکر خند است 29شمارهٔ ۱۲۳: هر قدر نیکی بود پوشیده تر، نیکوتر ...30شمارهٔ ۱۲۴: کدخدایی یک قلم، رنج و غم و درد سر ...31شمارهٔ ۱۲۵: رفت پیری چو ز حد، مرگ گوارنده تر ...32شمارهٔ ۱۲۶: بر عدو پشت نکردن سپر است 33شمارهٔ ۱۲۷: دل با توکلست، گرم کیسه بی زر است 34شمارهٔ ۱۲۸: از بهر دو نان، منت دونان چه ضرور ...35شمارهٔ ۱۲۹: مرد خدا که پیشت، پامال چون حصیر ا ...36شمارهٔ ۱۳۰: نه همین صبح از غمم پیر است 37شمارهٔ ۱۳۱: نه شوق منصب هندم، نه ذوق جاگیر اس ...38شمارهٔ ۱۳۲: سجده پیش هر بتی کفر است،یک جانان ...39شمارهٔ ۱۳۳: دگر بجای رخ ساده، لوح ساده بس است 40شمارهٔ ۱۳۴: باز امشب ناوک آن غمزه بر ما پرکش ...41شمارهٔ ۱۳۵: رفیق راه طلب، راه را رفیق خوش است 42شمارهٔ ۱۳۶: برد ز مجلس ما فیض آنکه خاموش است 43شمارهٔ ۱۳۷: تلاش برتری از حد، خلاف فرهنگ است 44شمارهٔ ۱۳۸: در دلت آن نه رشته امل است 45شمارهٔ ۱۳۹: گردباد از خودنمایی، روز وشب پا در ...46شمارهٔ ۱۴۰: روزگار جامه دیبا و فرش مخمل است 47شمارهٔ ۱۴۱: صفای چهره گلگون او سراب دل است 48شمارهٔ ۱۴۲: تا عکس گل روی تو در چشم تر ماست 49شمارهٔ ۱۴۳: فکر زلفش، در ره دیوانگی شبگیر ماس ...50شمارهٔ ۱۴۴: با گدا خلق کن، دست سخایی درم است 51شمارهٔ ۱۴۵: هست خفت گرمی یاران بهر کو آدم است 52شمارهٔ ۱۴۶: بهار گلشن آن روی چون سمن، شرم است 53شمارهٔ ۱۴۷: خانه بردوشیم ما، کنج وطن کی جای م ...54شمارهٔ ۱۴۸: زکام اینکه فرو ریزدم، نه دندان اس ...55شمارهٔ ۱۴۹: ز اهل جود، چه منت؟ دهنده یزدان اس ...56شمارهٔ ۱۵۰: این درهم و دینار، که چشم تو بر آن ...57شمارهٔ ۱۵۱: غازه را آتش از آن چهره دگر در جان ...58شمارهٔ ۱۵۲: قالیت، گرنه کار کرمان است 59شمارهٔ ۱۵۳: بهار ما، نفس سرد و، چشم گریان است 60شمارهٔ ۱۵۴: بی فکر تو، ناپاک دل از لوث جهان ا ...61شمارهٔ ۱۵۵: آه، شمعی ز شبستان سحرخیزان است 62شمارهٔ ۱۵۶: در ره حق، گام اول ترک هستی دادن ا ...63شمارهٔ ۱۵۷: سرگشتگی نصیب دل خسته من است 64شمارهٔ ۱۵۸: فکر آن موی میانم، بسکه در کاهیدن ...65شمارهٔ ۱۵۹: از خواجه ضبط و، مال ز فرزند یا زن ...66شمارهٔ ۱۶۰: بعد مردن، نشان ما سخن است 67شمارهٔ ۱۶۱: مایه عزت، ز مردم روی پنهان کردن ا ...68شمارهٔ ۱۶۲: پیری رسید و، قامت از آن در خمیدن ...69شمارهٔ ۱۶۳: میدود هر سو سخن،صاحب سخن گر ساکن ...70شمارهٔ ۱۶۴: عشق معشوقیست کوی او دل تنگ من است 71شمارهٔ ۱۶۵: کوه کن از طرفی، وز طرفی مجنون است 72شمارهٔ ۱۶۶: دل تو آهن و رو سنگ و خواب سنگین ا ...73شمارهٔ ۱۶۷: در طریق زندگانی هر قدم چندین گو ا ...74شمارهٔ ۱۶۸: طرف از شکستگان جهان کس نبسته است 75شمارهٔ ۱۶۹: چون دو ابروی سیاهت که بهم پیوسته ...76شمارهٔ ۱۷۰: خود هیچ و، نقاب از خط شبرنگ گرفته ...77شمارهٔ ۱۷۱: لوح دنیا از خط مهر و محبت ساده اس ...78شمارهٔ ۱۷۲: جانشین سفره، اکنون قالی کرمان شده ...79شمارهٔ ۱۷۳: مرد روشندل، ز نقص خویشتن شرمنده ا ...80شمارهٔ ۱۷۴: مایه جمعیت خاطر، نه سامان بوده اس ...81شمارهٔ ۱۷۵: بسکه ضعفم از نگاه او بخود بالیده ...82شمارهٔ ۱۷۶: خود کوه لنگری و، دلت سنگ خاره است 83شمارهٔ ۱۷۷: پیری رسید و، از همه وقت کناره است 84شمارهٔ ۱۷۸: بربند میان، وقت کنارت ز میانهاست 85شمارهٔ ۱۷۹: دو رنگی، شیوه اهل زمانه است 86شمارهٔ ۱۸۰: تا کی غم معاش خورم؟ وقت بندگی است 87شمارهٔ ۱۸۱: چو خیزی از سر شهرت سریر سلطانی اس ...88شمارهٔ ۱۸۲: دیدم ملک و مال جهان را، ندیدنی اس ...89شمارهٔ ۱۸۳: زآن شوخ دید تا دل ناسور پشت دست 90شمارهٔ ۱۸۴: ز بسکه قوت جذب نگاه با آن روست 91شمارهٔ ۱۸۵: درها همه بسته است، گشاده است در د ...92شمارهٔ ۱۸۶: خاطرت چون رم کند از هر دو عالم،را ...93شمارهٔ ۱۸۷: واعظ دل شده هرجا که بود بنده اوست 94شمارهٔ ۱۸۸: گفتمش: آن آتش است؟ گفت که: نی،روس ...95شمارهٔ ۱۸۹: چشم بگشا سرو آزادم، ببین احوال چی ...96شمارهٔ ۱۹۰: درد رنجوران تو، درمان چه میداند ک ...97شمارهٔ ۱۹۱: در پای دلت هر غم بی فایده بندیست 98شمارهٔ ۱۹۲: سوی قبرستان گذاری کن، که خوش بوم ...99شمارهٔ ۱۹۳: رم کن از الفت، که تنهایی عجب یار ...100شمارهٔ ۱۹۴: آنکه هرلحظه نمرد از غم رویت، چون ...101شمارهٔ ۱۹۵: آید چو مرگ هستی پیرو جوان یکیست 102شمارهٔ ۱۹۶: خرام ناز تو، معمار شهر ویرانیست 103شمارهٔ ۱۹۷: در چهره بی شرم، نشانی ز صفا نیست 104شمارهٔ ۱۹۸: فکر سامان جهان، کار من رنجور نیست 105شمارهٔ ۱۹۹: کریم اوست که منت در آب و نانش نیس ...106شمارهٔ ۲۰۰: درد ما از پختگی، زحمت ده هر گوش ن ...107شمارهٔ ۲۰۱: عیش گیتی باد تند پر غباری بیش نیس ...108شمارهٔ ۲۰۲: دمی بشمع کرامت، چو تندی خو نیست 109شمارهٔ ۲۰۳: خاطر بلهوس او چه وفا خواهد داشت 110شمارهٔ ۲۰۴: خوشا سراب که، پا از عدم برون نگذا ...111شمارهٔ ۲۰۵: در طریق بندگی از خویش میباید گذشت 112شمارهٔ ۲۰۶: شب ز دردم، جمله دریا حق گذشت 113شمارهٔ ۲۰۷: خامه از برگشته بختی تا به آن دلبر ...114شمارهٔ ۲۰۸: سوی یار از همه پرداخته میباید رفت 115شمارهٔ ۲۰۹: گریه خونین ترا از ناله های ما گرف ...116شمارهٔ ۲۱۰: مفت آیین سخا را کی توان دامن گرفت ...117شمارهٔ ۲۱۱: در چشم شناسای ره و رسم امانت 118شمارهٔ ۲۱۲: به غیر معنی رنگین، مجو ز ما میراث 119شمارهٔ ۲۱۳: واعظ مکن نصیحت خود صرف ما عبث 120شمارهٔ ۲۱۴: زندگی شد همه نابود، پی بود عبث 121شمارهٔ ۲۱۵: بآب سبزه، به جان تن، بود چه سان م ...122شمارهٔ ۲۱۶: عقل اگر داری مکن هرگز تمنا تخت و ...123شمارهٔ ۲۱۷: رنگ سرخ آدمی را میکند زرد احتیاج 124شمارهٔ ۲۱۸: ای خواجه بخیل که هرگز ندیده است 125شمارهٔ ۲۱۹: دیو خویان راست، باهم روز شب دیوان ...126شمارهٔ ۲۲۰: چندین بزینت بدن ای خودنما مپیچ 127شمارهٔ ۲۲۱: فصل شباب رفت و، نیامد بکار هیچ 128شمارهٔ ۲۲۲: دل واکن هر پیر و جوانست دم صبح 129شمارهٔ ۲۲۳: بشکفان چون غنچه، چشم از خواب در ب ...130شمارهٔ ۲۲۴: نه من نمیروم آن شوخ را ببر گستاخ 131شمارهٔ ۲۲۵: پرید رنگ من، از می چو گشت جانان س ...132شمارهٔ ۲۲۶: نیست از بد گوهران، نرمی کم از دشن ...133شمارهٔ ۲۲۷: سخن تا پخته نبود کی پسند خاص و عا ...134شمارهٔ ۲۲۸: ز گلشن چون براه آن سرو قد لاله رو ...135شمارهٔ ۲۲۹: بدل اندیشه جانانم از شوکت نمی گنج ...136شمارهٔ ۲۳۰: عرق بر خویش چون از تاب آن گلبرگ ت ...137شمارهٔ ۲۳۱: فضای دل خلاص از خار خار غم کجا گر ...138شمارهٔ ۲۳۲: بکش تیغ ای ستمگر تا جهانی جان بکف ...139شمارهٔ ۲۳۳: ز پرگویی زبان کس را وبال دین و جا ...140شمارهٔ ۲۳۴: آزاده بهمراهی کس بند نگردد 141شمارهٔ ۲۳۵: ز یاران رنجش هم، مانع دیدار میگرد ...142شمارهٔ ۲۳۶: چگونه سوی تن از شرم باز میگردد 143شمارهٔ ۲۳۷: زبان حال عاشق، آن زمان غماز میگرد ...144شمارهٔ ۲۳۸: کی از اسباب نیکی بدگهر فرخنده میگ ...145شمارهٔ ۲۳۹: چشم دل منعم سیر، ز اسباب نمیگردد 146شمارهٔ ۲۴۰: دل منعم، ملول از گفتگوی زر نمیگرد ...147شمارهٔ ۲۴۱: میان خلق، با خلق آشنا کامل نمیگرد ...148شمارهٔ ۲۴۲: کدام روز آن، نگار بدخو، بجنگ دلها ...149شمارهٔ ۲۴۳: هرکس به سخا زنده بود، مرگ ندارد 150شمارهٔ ۲۴۴: چون بهله بصید دلم آن مست برآرد 151شمارهٔ ۲۴۵: بسرمه نرگس او الفت دگر دارد 152شمارهٔ ۲۴۶: گرچه درد دل ما شرح و بیانی دارد 153شمارهٔ ۲۴۷: تاب رخش، ماه و آفتاب ندارد 154شمارهٔ ۲۴۸: فضای خاطرم از غم از آن غبار ندارد 155شمارهٔ ۲۴۹: آغاز محبت دگر انجام ندارد 156شمارهٔ ۲۵۰: بگو به شرم، ز چشمم ترا نگاه ندارد 157شمارهٔ ۲۵۱: جهان خاک کرم خیزی ندارد 158شمارهٔ ۲۵۲: بی غم عالم، دمی بر اهل دولت نگذرد 159شمارهٔ ۲۵۳: زما بخشم جهان دو رنگ میگذرد 160شمارهٔ ۲۵۴: نتوانست ز بس ضعف بدندان جا کرد 161شمارهٔ ۲۵۵: آتش حسنش، کمان عشق را طیار کرد 162شمارهٔ ۲۵۶: چشم شوخم در رخ او خیرگی بسیار کرد 163شمارهٔ ۲۵۷: زهر مرگ دوستان در مغزم از بس کار ...164شمارهٔ ۲۵۸: ای که زینت طلبی جسم ترا لاغر کرد 165شمارهٔ ۲۵۹: صرصر آهم چراغ روز را خاموش کرد 166شمارهٔ ۲۶۰: گلی تو، گل! نظر اما نمیتوانم کرد 167شمارهٔ ۲۶۱: حبذا زور جنون، مغلوب زنجیرم نکرد 168شمارهٔ ۲۶۲: پیری در خواهش بدل ریش برآورد 169شمارهٔ ۲۶۳: نخل امیدت ببار آه سحر میآورد 170شمارهٔ ۲۶۴: بی نیازی ساقی از مینا برون میآورد 171شمارهٔ ۲۶۵: در هر سخن، سخنور صد تاب میخورد 172شمارهٔ ۲۶۶: میان عشق و ننگ و نام، الفت در نمی ...173شمارهٔ ۲۶۷: بدرویشان فسون جاه و دولت در نمیگی ...174شمارهٔ ۲۶۸: میرود فکر جهانم، که ز کار اندازد 175شمارهٔ ۲۶۹: چو حرف دانه خالش، قلم مذکور میساز ...176شمارهٔ ۲۷۰: مرا ذکر تو با این کهنگی ها تازه م ...177شمارهٔ ۲۷۱: نه کوه آن سرین تنها برآن موی کمر ...178شمارهٔ ۲۷۲: با دل خسته، چو بیرحمی او بستیزد 179شمارهٔ ۲۷۳: دشمن چو ریزشی دید، زو شور و شر نخ ...180شمارهٔ ۲۷۴: دلخوردنی ز مال، به اهل غنا رسد 181شمارهٔ ۲۷۵: مرد از راه شکست خود بعزت میرسد 182شمارهٔ ۲۷۶: از جگر خوناب اشکم خوش به سامان می ...183شمارهٔ ۲۷۷: به جبهه چین ز غم روزیت خطا باشد 184شمارهٔ ۲۷۸: ز بی برگان دل روشن ضمیران باصفا ب ...185شمارهٔ ۲۷۹: ز دستبرد حوادث گرت خبر باشد 186شمارهٔ ۲۸۰: بشوق آن گل عارض، مرا با خار خوش ب ...187شمارهٔ ۲۸۱: نه جوهر کسب ملک و مال اسباب جهان ...188شمارهٔ ۲۸۲: پردگی نیست عطا، گر همه پنهان باشد 189شمارهٔ ۲۸۳: الهی تا جهان باشد، شه ما کامران ب ...190شمارهٔ ۲۸۴: همین توقعم از تنگ آن دهن باشد 191شمارهٔ ۲۸۵: ز پیری، چون مرا قد همچو شمع سرنگو ...192شمارهٔ ۲۸۶: بریدن از جهان، سرمایه ارزندگی باش ...193شمارهٔ ۲۸۷: ما را ز آشنایان، غیر از جفا نباشد 194شمارهٔ ۲۸۸: آن را که به دل هیچ به جز یار نباش ...195شمارهٔ ۲۸۹: شوری اگر بسر هست، دستار گو نباشد 196شمارهٔ ۲۹۰: با دست او چو رنگ حنا دستیار شد 197شمارهٔ ۲۹۱: گره در ابروان، از گرمی خویش چو اخ ...198شمارهٔ ۲۹۲: صحرا ز باد دستی آهم فقیر شد 199شمارهٔ ۲۹۳: همچنان کز آب سرو بوستان قد میکشد 200شمارهٔ ۲۹۴: زحمت ایام، راحتجو فزونتر میکشد 201شمارهٔ ۲۹۵: پیری آمد بر تنم هر موی خنجر میکشد 202شمارهٔ ۲۹۶: سراپای وجودم، بسکه گم در عشق جانا ...203شمارهٔ ۲۹۷: بخود دم تا فرو بردم، سخن شد 204شمارهٔ ۲۹۸: آنکه خود را سبب هستی ما میداند 205شمارهٔ ۲۹۹: مرا از نعمت دیدار، دل سیری نمیدان ...206شمارهٔ ۳۰۰: بسکه کاهیدم ز غم، با خرده جان تن ...207شمارهٔ ۳۰۱: یار در نکته سرایی نه ز کس میماند 208شمارهٔ ۳۰۲: آنانکه از شراب تو مدهوش گشته اند 209شمارهٔ ۳۰۳: هر گه آن مه، رخ بنماید از پی دفع ...210شمارهٔ ۳۰۴: تن بمحنت ده، اگر خواهی که گردی سر ...211شمارهٔ ۳۰۵: با همه زشتی، بدام عشق خویشی پای ب ...212شمارهٔ ۳۰۶: می پرستان چهره ها از تاب می افروخ ...213شمارهٔ ۳۰۷: اهل دنیا، بسکه در دل حسرت زر داشت ...214شمارهٔ ۳۰۸: حرفی اگر بعاشق بیتاب میزند 215شمارهٔ ۳۰۹: عارف اگر چه بیغم دل دم نمیزند 216شمارهٔ ۳۱۰: این حریفان که گهی زاهد و گه اوباش ...217شمارهٔ ۳۱۱: فرداست اینکه زمره شاهنشهان کشند 218شمارهٔ ۳۱۲: یاران ز خودستایی، پیوسته در خروشن ...219شمارهٔ ۳۱۳: ز بس نگار من از خویش هم حجاب کند 220شمارهٔ ۳۱۴: حلقه بر هر دری این زمزمه را ساز ک ...221شمارهٔ ۳۱۵: چون به محفل رخ فرو زد، رنگ صهبا ب ...222شمارهٔ ۳۱۶: از سعی تیشه، چون دل فرهاد نشکند؟223شمارهٔ ۳۱۷: تند خویی مرد را بیقدر در عالم کند 224شمارهٔ ۳۱۸: نوبهار آمد، خردگو فکر زنجیرم کند 225شمارهٔ ۳۱۹: غنچه سالی خون خورد، تا چهره یی گل ...226شمارهٔ ۳۲۰: آشنایی بتو عیب است که بیگانه کند!227شمارهٔ ۳۲۱: هست سالک با خدا، گر کار دنیا میکن ...228شمارهٔ ۳۲۲: گفت و گوی آن دهن، اندیشه بیجا میک ...229شمارهٔ ۳۲۳: فارغ از خود هر که میگردد، فراغت م ...230شمارهٔ ۳۲۴: زآن چشم، دل به یک دو نظر صلح میکن ...231شمارهٔ ۳۲۵: امروز کس کجا ز سخن یاد میکند؟232شمارهٔ ۳۲۶: کی دگر دیوانه ما با قبا سر میکند؟233شمارهٔ ۳۲۷: میشود جان تازه، چون دوری ازین تن ...234شمارهٔ ۳۲۸: پیش تو شکوه عزم تظلم نمیکند 235شمارهٔ ۳۲۹: در زبان خبطی سخن را از بها می افگ ...236شمارهٔ ۳۳۰: خوبان بغازه چون رخ خود لاله گون ک ...237شمارهٔ ۳۳۱: نیست دندان آنکه پیران از دهان می ...238شمارهٔ ۳۳۲: دردمندان، بسکه رم از خودنمایی میک ...239شمارهٔ ۳۳۳: گردید حرص افزون، آن را که مال افز ...240شمارهٔ ۳۳۴: سخن سیم و زر و خانه و اسباب بود 241شمارهٔ ۳۳۵: مهر و کین از بهر حق، در خلق عالم ...242شمارهٔ ۳۳۶: بر ما سخن سرد عزیزان نه گران بود 243شمارهٔ ۳۳۷: آنچه از آه ستمکش، بستم کیش رود 244شمارهٔ ۳۳۸: همچنان کز خطش آن خال نهان پیدا شو ...245شمارهٔ ۳۳۹: کی دلت خوشحال با اندیشه دنیا شود؟ ...246شمارهٔ ۳۴۰: تا نسازی با جفا، کی مشکلت آسان شو ...247شمارهٔ ۳۴۱: قد چون خمید، جمله حواست زبون شود 248شمارهٔ ۳۴۲: چو شرح حال شهیدان او رساله شود 249شمارهٔ ۳۴۳: بدگهر، نیک بدینار و بدرهم نشود 250شمارهٔ ۳۴۴: رویش چو آتشین ز می ناب میشود 251شمارهٔ ۳۴۵: چون بلند افتاد همت، تخت عزت میشود 252شمارهٔ ۳۴۶: از ضعیفی، ناله ام حاجت رواتر میشو ...253شمارهٔ ۳۴۷: گر چنین بر ما کمان ناز پرکش میشود 254شمارهٔ ۳۴۸: ریخت چون دندان، مدار جسم مشکل میش ...255شمارهٔ ۳۴۹: سنبل از تاب خم موی تو، درهم میشود 256شمارهٔ ۳۵۰: با صبوری کارهای مشکل آسان میشود 257شمارهٔ ۳۵۱: ای که پرچین جبهه ات، از حرف مردن ...258شمارهٔ ۳۵۲: کارها در آب و خاک فقر وارون میشود 259شمارهٔ ۳۵۳: تنها ز لفظ، شعر تو دلبر نمیشود 260شمارهٔ ۳۵۴: از چشم تنگ مردم، چشمم عصا نخواهد 261شمارهٔ ۳۵۵: عشق او جان خسته میخواهد 262شمارهٔ ۳۵۶: عجب دانم، از زخم بسمل برآید!263شمارهٔ ۳۵۷: ز عکست آینه، چون آب در خروش آید 264شمارهٔ ۳۵۸: ز خوی تند، همان تندخو بجان آید 265شمارهٔ ۳۵۹: خرد بگیر سر خود، که یار میآید 266شمارهٔ ۳۶۰: ره مقصود طی کردن، نه از تقصیر میآ ...267شمارهٔ ۳۶۱: خیر باشد، نگهش سخت بتک میآید 268شمارهٔ ۳۶۲: دوستان، مژده که ماه رمضان میآید 269شمارهٔ ۳۶۳: فریب عام، از هر رند بازاری نمی آی ...270شمارهٔ ۳۶۴: غم او ساخت دلم تنگ و، هم او بگشای ...271شمارهٔ ۳۶۵: تن نزار من، از چاکهای جامه نماید 272شمارهٔ ۳۶۶: هرگز بجهان کار کجان راست نیاید 273شمارهٔ ۳۶۷: عهد شباب بگذشت، وقت شتاب گردید 274شمارهٔ ۳۶۸: تا هوای سرمه گشتن ز استخوانم سر ک ...275شمارهٔ ۳۶۹: درد تو، کی توان بتن ناتوان کشید؟!276شمارهٔ ۳۷۰: جز حرف زر و سیم، دلت هیچ نگوید 277شمارهٔ ۳۷۱: از حرص گشته کام جهان پیش ما لذیذ 278شمارهٔ ۳۷۲: گر بود در پیش مهمان، نعمت الوان ل ...279شمارهٔ ۳۷۳: دل که باشد نشیمن غم یار 280شمارهٔ ۳۷۴: با چنان وحشت ز شوق رحمت آمرزگار 281شمارهٔ ۳۷۵: گزندگیست، چو خاری که خفت آرد بار 282شمارهٔ ۳۷۶: گوشه گیران را بره درگه سلطان چه ک ...283شمارهٔ ۳۷۷: گر نپرسد حالم آن نامهربان غمخوار ...284شمارهٔ ۳۷۸: روشن همیشه شمع دل از سوز آه دار 285شمارهٔ ۳۷۹: در چشم عقل هرکه بود سر حساب تر 286شمارهٔ ۳۸۰: میکند لطفی، ز بیرحمی بسی خونخوار ...287شمارهٔ ۳۸۱: مرا گلگشت معنی باشد از سیر چمن خو ...288شمارهٔ ۳۸۲: خلق می بینند فیض از تنگدستان بیشت ...289شمارهٔ ۳۸۳: میشود زین بندگیها، شرمساری بیشتر 290شمارهٔ ۳۸۴: مست آمد، با جمالی از شفق گلرنگ تر 291شمارهٔ ۳۸۵: کشد کلفت ز دنیا کم، بود هرکس بتمک ...292شمارهٔ ۳۸۶: کند پند ملایم در گرانجانان اثر به ...293شمارهٔ ۳۸۷: الینده ساغر گل مفلسونک ایاغینه بن ...294شمارهٔ ۳۸۸: منعم! باهل فقر چه خوانی نوای زر؟295شمارهٔ ۳۸۹: به از زمانه نداریم شوخ و شنگ دگر 296شمارهٔ ۳۹۰: کلاه ترک به سر نه، بگیر کشور دیگر 297شمارهٔ ۳۹۱: اوزگه عالمده مگر تو کسم غمیندن یا ...298شمارهٔ ۳۹۲: پیر چون گشتی، چو طفلان بازی دنیا ...299شمارهٔ ۳۹۳: چابقونچی، اگری باخشی مژگان یراقید ...300شمارهٔ ۳۹۴: گیچدی ئیگید لوق گونی ایندی خم اول ...301شمارهٔ ۳۹۵: غنچه سان این همه بر خویش مبال از ...302شمارهٔ ۳۹۶: قد خمید، از دیدن روها، به پشت پا ...303شمارهٔ ۳۹۷: گر نباشد بیش ای دل سیم و زر، با ک ...304شمارهٔ ۳۹۸: بهار کرد جهان را ز کوه و صحرا سبز 305شمارهٔ ۳۹۹: بر اهل ترک، نکرده است غم جفا هرگز 306شمارهٔ ۴۰۰: دنی نانجاق ترقی ایلسه عالی مکان ا ...307شمارهٔ ۴۰۱: گر گلسه لطفدین گوزه، اول ماهپاره ...308شمارهٔ ۴۰۲: یار طفلست و،ره کوچه نجسته است هنو ...309شمارهٔ ۴۰۳: بس است خواب، دگر چشم من ز جا برخی ...310شمارهٔ ۴۰۴: کاروان راه گمنامی نمیخواهد جرس 311شمارهٔ ۴۰۵: باشد بکشت عمر تو برق فنا نفس 312شمارهٔ ۴۰۶: موج دریای محنتی است نفس 313شمارهٔ ۴۰۷: گذشت زندگی و، شد ز دست کار افسوس 314شمارهٔ ۴۰۸: شده است باب در ایام ما ز بس تلبیس 315شمارهٔ ۴۰۹: تا به کی باشدت برای معاش 316شمارهٔ ۴۱۰: درفشان گردد چو دانا، در سخن، خامو ...317شمارهٔ ۴۱۱: زردرو چون خوشه، بهر روزی فردا مبا ...318شمارهٔ ۴۱۲: در گفتن عیب دگران بسته زبان باش 319شمارهٔ ۴۱۳: چو ابر بر سرمردم تمام احسان باش 320شمارهٔ ۴۱۴: تسخیر ملک فقر کن و، پادشاه باش 321شمارهٔ ۴۱۵: با خلق همنشین و، از ایشان رمیده ب ...322شمارهٔ ۴۱۶: شمشاد چیست تا کند آن زلف شانه اش؟ ...323شمارهٔ ۴۱۷: وقت نزاع، جان و دل از بهر غارتش 324شمارهٔ ۴۱۸: یارب بفضل خویش، گناهان ما ببخش 325شمارهٔ ۴۱۹: در زمین شوره هر دل که خواندی قابل ...326شمارهٔ ۴۲۰: نگین خاتم دلهاست در دندانش 327شمارهٔ ۴۲۱: گهر بر خویشتن پیچد ز فکر عقد دندا ...328شمارهٔ ۴۲۲: بهشت سفره درویش و، کاسه چو بینش 329شمارهٔ ۴۲۳: نشود عاشق از فغان خاموش 330شمارهٔ ۴۲۴: پیری آمد، نه جوانیست دگر از ما خو ...331شمارهٔ ۴۲۵: دل از خیال دوست، ندادم بفکر خویش 332شمارهٔ ۴۲۶: پادشاه ملک فقرم، بهر حفظ شان خویش 333شمارهٔ ۴۲۷: بود دنیا زنی، طول أملها زلف و گیس ...334شمارهٔ ۴۲۸: خرامان چون رود بیرون ز گلشن سرو د ...335شمارهٔ ۴۲۹: ای خوشا عزلت، که گردیم از در دلها ...336شمارهٔ ۴۳۰: نبود دعا فلک سیر، الا بپای اخلاص 337شمارهٔ ۴۳۱: غیر از خدنگ مرگ، که آن راست جان غ ...338شمارهٔ ۴۳۲: بر گردنم چنان شده محکم طناب قرض 339شمارهٔ ۴۳۳: عاشقان را ره ندارد، در دل پر غم ن ...340شمارهٔ ۴۳۴: نیست ای دل محنت آباد جهان، جای نش ...341شمارهٔ ۴۳۵: به پنج روزه حیاتست اعتبار غلط 342شمارهٔ ۴۳۶: ای مستی شباب، ترا کرده باب وعظ 343شمارهٔ ۴۳۷: باشد بحرف راست چو دایم بنای وعظ 344شمارهٔ ۴۳۸: میکنند از پیریم با هم سر و سامان ...345شمارهٔ ۴۳۹: راه اگر خواهی به اقلیم فنا مانند ...346شمارهٔ ۴۴۰: نیافته است کسی لذتی ز خوان طمع 347شمارهٔ ۴۴۱: غیر تلخی، طعم دیگر نیست در نان طم ...348شمارهٔ ۴۴۲: کسی ز خلق نباشد، چو خسروان قانع 349شمارهٔ ۴۴۳: از هجوم داغ، در تن نیست دیگر جای ...350شمارهٔ ۴۴۴: روشنایی از شب وصل تو اندوزد چراغ 351شمارهٔ ۴۴۵: ماند ز تاب و تب بدل زار من چراغ 352شمارهٔ ۴۴۶: انسان چه بود شرم و، درین نیست تکل ...353شمارهٔ ۴۴۷: میتواند لعل او شد بامی کوثر طرف 354شمارهٔ ۴۴۸: پیری آمد روشنی از چشم گریان رفت ح ...355شمارهٔ ۴۴۹: عهد شباب رفت و، نشد هیچ کار حیف!356شمارهٔ ۴۵۰: خانه ها کرده است ویران در جهان بس ...357شمارهٔ ۴۵۱: خواهد نمک خمیر وجودت ز شور عشق 358شمارهٔ ۴۵۲: غیر از می جنون، نرساند دماغ عشق 359شمارهٔ ۴۵۳: نبود این همه گشتن پی دنیا لایق 360شمارهٔ ۴۵۴: نباشدم تن تنها، ز فوج دشمن باک 361شمارهٔ ۴۵۵: از یار بد چه نقص، بخوش طینتان پاک ...362شمارهٔ ۴۵۶: افزون بود ز عالم دل یاد آن بزرگ 363شمارهٔ ۴۵۷: بگذشت زندگی همه در انتظار مرگ 364شمارهٔ ۴۵۸: من با نگاه عجز و، تو دل سخت تر ز ...365شمارهٔ ۴۵۹: ای کرده پشت بر حق و، رو در قفای م ...366شمارهٔ ۴۶۰: گذشت عمر و، تو در کار کاهلی، کاهل ...367شمارهٔ ۴۶۱: قامتم گردید چون قلاب، از یاد اجل 368شمارهٔ ۴۶۲: ای از عرق جبین تو صبح بهار دل 369شمارهٔ ۴۶۳: چشم پیکانت، نگاهی کرده روزی سوی د ...370شمارهٔ ۴۶۴: بیهوشی دولت را، مردن شمرد عاقل 371شمارهٔ ۴۶۵: کی میکنند جامه جان از جسد قبول 372شمارهٔ ۴۶۶: تا کعبه با خیال تو همدوش رفته ام 373شمارهٔ ۴۶۷: از نهفتن، راز را رسوای عالم کرده ...374شمارهٔ ۴۶۸: گر شود صبح رخش، مجلس فروز خانه ام 375شمارهٔ ۴۶۹: مژده باد ای دل، که اینک میرسد ماه ...376شمارهٔ ۴۷۰: یارب ز چرک مال جهان بخش نفرتم 377شمارهٔ ۴۷۱: اگر عاصی، اگر مجرم،اگر بیدین، اگر ...378شمارهٔ ۴۷۲: غبار آسا نسیمی چون وزد، در پای او ...379شمارهٔ ۴۷۳: ز شرح اشتیاق دوست، تا حرفی بیان ک ...380شمارهٔ ۴۷۴: از ناز اگر نیایی، خود در خیال مرد ...381شمارهٔ ۴۷۵: ز غصه جان نبری، بی حذر ازین مردم!382شمارهٔ ۴۷۶: نهادم عینک و، ملک عدم را بی خفا د ...383شمارهٔ ۴۷۷: ز بس نومیدی، از امیدهای خویشتن دی ...384شمارهٔ ۴۷۸: چو رنگ خویش، هردم انقلاب ساکنی دا ...385شمارهٔ ۴۷۹: بشکند از ناتوانی استخوان در پیکرم 386شمارهٔ ۴۸۰: چو تار چنگ کند گوشمال غم سازم 387شمارهٔ ۴۸۱: ز غم گر سوختم، نزدیک یار مهوش خوی ...388شمارهٔ ۴۸۲: تا تیغ تو بگذاشته لب بر لب زخمم 389شمارهٔ ۴۸۳: باین افتادگیها، مرد میدان دلیرانم 390شمارهٔ ۴۸۴: سرهنگ مصر گوشه نشینی کنون منم 391شمارهٔ ۴۸۵: ز آن جهان پاک آمدم، آلوده دامن می ...392شمارهٔ ۴۸۶: در وطن سخت غریبم، سفری میخواهم 393شمارهٔ ۴۸۷: برآ ز خانه، که از خان و مان خویش ...394شمارهٔ ۴۸۸: چهره بگشای، که از شوق بپرواز آیم 395شمارهٔ ۴۸۹: ما ز هر عشرت دنیا بسخن ساخته ایم 396شمارهٔ ۴۹۰: چشم و گوش و عقل و حس رفتند و، ما ...397شمارهٔ ۴۹۱: ما بلبلان خار علایق گزیده ایم 398شمارهٔ ۴۹۲: برکنده از حیات، باندک بهانه ایم 399شمارهٔ ۴۹۳: ضعف پیری آمد و، دست از جهان برداش ...400شمارهٔ ۴۹۴: بی رهنما، براه طلب پا گذاشتیم 401شمارهٔ ۴۹۵: ما ز نادانی، ز بس بدبین و بدخواه ...402شمارهٔ ۴۹۶: از بزرگان وحشی و، با خاکساران همد ...403شمارهٔ ۴۹۷: برده است از بسکه فکر آن نگار جانی ...404شمارهٔ ۴۹۸: بنشین تا رخت از تاب نظر غازه کنیم 405شمارهٔ ۴۹۹: چون کند پیری ستم، یاد جوانی میکنی ...406شمارهٔ ۵۰۰: چنان زشتم، که ترسم چشم رحمت ننگرد ...407شمارهٔ ۵۰۱: خود هم ز ظلم خانه خرابند ظالمان 408شمارهٔ ۵۰۲: درست نیست گشودن به خنده لب چندان 409شمارهٔ ۵۰۳: از ما گذشت عمر، بآیین مهوشان 410شمارهٔ ۵۰۴: غم بود غم، شراب درویشان 411شمارهٔ ۵۰۵: پا ز دولت نخورد، ترک سر درویشان 412شمارهٔ ۵۰۶: برگ جوانیت ریخت، برگ نوای طفلان 413شمارهٔ ۵۰۷: ریخت دندان و، گره در بند نان ما ه ...414شمارهٔ ۵۰۸: در تنم گردید داغش دردمند استخوان 415شمارهٔ ۵۰۹: پیش لطفش میتوان با روسیاهی ساختن 416شمارهٔ ۵۱۰: برگ ریزانست، رنگ از روی پیران ریخ ...417شمارهٔ ۵۱۱: از کمی پیوسته باید بیشی خود خواست ...418شمارهٔ ۵۱۲: پهلوانی نیست سنگی یا گلی برداشتن 419شمارهٔ ۵۱۳: تو که بر خار تحمل نتوانی رفتن 420شمارهٔ ۵۱۴: زیاده فیض توان از شکستگان بردن 421شمارهٔ ۵۱۵: باین سامان چه ساز عیش دیگر میتوان ...422شمارهٔ ۵۱۶: بسکه بد باشد ز شوخی خنده بر یاران ...423شمارهٔ ۵۱۷: کو بخت حرف پیش تو ای نازنین زدن؟424شمارهٔ ۵۱۸: گر بسیر گلشن، آن حیرت فزا خواهد ش ...425شمارهٔ ۵۱۹: قامتم گر این چنین از غم دو تا خوا ...426شمارهٔ ۵۲۰: با چراغ دل ازین ظلمت سرا باید شدن 427شمارهٔ ۵۲۱: در دل میگشاید، چشم از اغیار پوشید ...428شمارهٔ ۵۲۲: بگوش آنکه بود بهره ور ز فهمیدن 429شمارهٔ ۵۲۳: پیش چراغ فیض شب، از خواب دم مزن 430شمارهٔ ۵۲۴: گر فلاطون زمانی، حرف دانستن مزن 431شمارهٔ ۵۲۵: گشت چو معمار فیض، بانی بنیان حسن 432شمارهٔ ۵۲۶: ز شمع فیض تاریکی است، قانع را سرا ...433شمارهٔ ۵۲۷: شمع بینش که مرا بود جهان ز آن روش ...434شمارهٔ ۵۲۸: خویش را آزاد خواهی، صید دام دوست ...435شمارهٔ ۵۲۹: یا رب از خواب گران غفلتم بیدار کن 436شمارهٔ ۵۳۰: دیده چون شبنم، برین گلزار عبرت با ...437شمارهٔ ۵۳۱: بر در حق جز خضوع و عجز استدعا مکن 438شمارهٔ ۵۳۲: پشت دست از حسرت دینار با دندان مک ...439شمارهٔ ۵۳۳: بهار آمد، که جوشد ز آتش دل باز خو ...440شمارهٔ ۵۳۴: ای گل، تو بی علاقه به دنیا شدی و ...441شمارهٔ ۵۳۵: چون زبان در گفتگو، بیجا ز کام آید ...442شمارهٔ ۵۳۶: که تواند شدن از بزم تو طناز برون؟443شمارهٔ ۵۳۷: کرا پا میرود از محفل آن سیمبر بیر ...444شمارهٔ ۵۳۸: دمی ز آن پیش کآید چون حباب جان زت ...445شمارهٔ ۵۳۹: حال ما خواهی بدانی، زلف خوبان را ...446شمارهٔ ۵۴۰: شوخیش را نکند گوشه نشین خانه زین 447شمارهٔ ۵۴۱: چهره آرایی بود از نشأه می ننگ او 448شمارهٔ ۵۴۲: میتراود التفات از جبهه پر چین او 449شمارهٔ ۵۴۳: از آنم کم، که گویم شکر احسان زیاد ...450شمارهٔ ۵۴۴: میکند گرمی بما هر بیوفائی غیر تو 451شمارهٔ ۵۴۵: گردد چو بگفتار زبان در دهن تو 452شمارهٔ ۵۴۶: غم میرمد، ز پیچش زلف سیاه تو 453شمارهٔ ۵۴۷: نیست بلبل چو من و، گل نه چنانست ک ...454شمارهٔ ۵۴۸: موی چون گردید جو گندم، دگر هشیار ...455شمارهٔ ۵۴۹: گذر گاهی بود گلزار گیتی، از صبا ب ...456شمارهٔ ۵۵۰: چشم بگشا غنچه آسا در بهار صبحگاه 457شمارهٔ ۵۵۱: غیر محرومی رویت نبود کار نگاه 458شمارهٔ ۵۵۲: نخل شمع، از چشم گریان سربلندی یاف ...459شمارهٔ ۵۵۳: دنیا طلب، به دنیا، دل بین چگونه د ...460شمارهٔ ۵۵۴: یارب ز کهنه دیر جهان، وحشتم بده 461شمارهٔ ۵۵۵: چشمش در ستم باز بر خلق کرده 462شمارهٔ ۵۵۶: یارب دل قانع، بدل سیم زرم ده 463شمارهٔ ۵۵۷: کشد رشکم، اگر دانم کس احوال مرا د ...464شمارهٔ ۵۵۸: ز حیرت تو، کسی گردش از کباب ندیده 465شمارهٔ ۵۵۹: ویرمه، چوق رنگ گل عارض جانانمزه 466شمارهٔ ۵۶۰: زال دنیا محو گردیدن ندارد این همه 467شمارهٔ ۵۶۱: کشد از گرم رویی، نیک و بد را در ب ...468شمارهٔ ۵۶۲: نگذاشت جان غم تو برای شهادتی 469شمارهٔ ۵۶۳: شایسته قبول، ندارم عبادتی 470شمارهٔ ۵۶۴: زیر گل بودن، بسی خوشتر، که زیر من ...471شمارهٔ ۵۶۵: با من همیشه درد تو دارد عنایتی 472شمارهٔ ۵۶۶: نیی کریم، ز فیض آب تا نمیگردی 473شمارهٔ ۵۶۷: بگرد دولت دنیای دون پرور چه میگرد ...474شمارهٔ ۵۶۸: پسند دوست نبود خود پسندی 475شمارهٔ ۵۶۹: درین ماتم سرا از غفلت ای جاهل، چه ...476شمارهٔ ۵۷۰: بی سجده درگاه تو، نبود سر خاری 477شمارهٔ ۵۷۱: در دلها برویت میگشاید نرم گفتاری 478شمارهٔ ۵۷۲: سرکش سمند دولت، پر نیست اعتباری 479شمارهٔ ۵۷۳: بغیر بیکسیم نیست در جهان یاری 480شمارهٔ ۵۷۴: دل پر غم، سر پر شور و، جان بینوا ...481شمارهٔ ۵۷۵: نباشد مردی آن کاسباب ملک و، سیم و ...482شمارهٔ ۵۷۶: دلم از گرد کلفت، شام دیجور است پن ...483شمارهٔ ۵۷۷: گوشه یی میخواهم و، چشم بخوان دل ت ...484شمارهٔ ۵۷۸: میبرد هر دم دلم را، غمزه غارتگری 485شمارهٔ ۵۷۹: دگر مخواب، چو دندان فتادت ای سفری 486شمارهٔ ۵۸۰: خسروی خواهی، بنه از سر کلاه سروری 487شمارهٔ ۵۸۱: بهر نان تاکی بدرها آب روی خود بری ...488شمارهٔ ۵۸۲: نیست او شاه که دارد کمر سیم و زری ...489شمارهٔ ۵۸۳: چنان در بند غم باید بخود بالیدن ا ...490شمارهٔ ۵۸۴: کیم من؟ بیدلی، بیچاره یی، از خویش ...491شمارهٔ ۵۸۵: ز دل رفتی مرا گرد تعلق، حبذا پیری ...492شمارهٔ ۵۸۶: ایام عیش بگذشت، شد روزگار پیری 493شمارهٔ ۵۸۷: کند پیوسته با آن تیغ ابرو هر که د ...494شمارهٔ ۵۸۸: بهرجا میفروزی چهره،آتشخانه میسازی 495شمارهٔ ۵۸۹: کونکلر یرده جیرانی فغانلر گوکده د ...496شمارهٔ ۵۹۰: گاهی سری بخاطر غمناک میکشی 497شمارهٔ ۵۹۱: نماز عاشقان باشد، همه مستی و بیهو ...498شمارهٔ ۵۹۲: دوست داند زبان خاموشی 499شمارهٔ ۵۹۳: چون ز صحرای عدم گشت بتن جان راضی؟500شمارهٔ ۵۹۴: همچو ناخن، شده خم بر در سلطان تاک ...501شمارهٔ ۵۹۵: از برای مال، گشتن کوه صحرا تا بکی ...502شمارهٔ ۵۹۶: با همه نیرنگ، تاکی گفت و گوی سادگ ...503شمارهٔ ۵۹۷: در میان دوستان، با این کمال بندگی 504شمارهٔ ۵۹۸: نیست چون بر غیر جان کندن، بنای زن ...505شمارهٔ ۵۹۹: با این دو روزه عمر، با این حرص پی ...506شمارهٔ ۶۰۰: چون کند شمع رخت را انجمن پروانگی 507شمارهٔ ۶۰۱: از حال میزند دم، صوفی بهرزه نالی 508شمارهٔ ۶۰۲: بر کتاب دل نوشتم تا خط عشقت جلی 509شمارهٔ ۶۰۳: ز بس پر گشته بزم از حیرت روی دل آ ...510شمارهٔ ۶۰۴: اگر گللر غمیندینک دور چمنده بلبل ...511شمارهٔ ۶۰۵: زبان گشود و، چنین گفت شمع نورانی:512شمارهٔ ۶۰۶: ندهم تن بجز از عریانی 513شمارهٔ ۶۰۷: با من نگاه او کرد، هر چند پهلوانی 514شمارهٔ ۶۰۸: چه دوداست آن ترا بر گرد لب از خط ...515شمارهٔ ۶۰۹: تو کز طول امل در بند جمع مال و سا ...516شمارهٔ ۶۱۰: تو جانی، جان! چرا چندین گرفتار بد ...517شمارهٔ ۶۱۱: بر من کند از بس غم عشق تو گرانی 518شمارهٔ ۶۱۲: بکام خویش، نچیدم گلی ز باغ جوانی 519شمارهٔ ۶۱۳: پیری رسید و نور نظر گشت رفتنی 520شمارهٔ ۶۱۴: نتواندم بعشوه جهان کرد رهزنی 521شمارهٔ ۶۱۵: زینت اهل صفا، آمده عریان بدنی 522شمارهٔ ۶۱۶: تن ز هم پاشید و، فکر پوشش آن میکن ...523شمارهٔ ۶۱۷: جوش بهار شد، سرو پا را چه میکنی؟!524شمارهٔ ۶۱۸: دولت آن باشد که حق را بنده فرمانی ...525شمارهٔ ۶۱۹: کام حاصل ای دل از آه سحر گاهی کنی 526شمارهٔ ۶۲۰: بملک فقر خود را آن زمان فرمانروا ...527شمارهٔ ۶۲۱: بنده عالم چرا از بهر ده درهم شوی؟528شمارهٔ ۶۲۲: نظر بگشا، نگه دانسته کن، در هر پر ...529شمارهٔ ۶۲۳: هر نقش درم بندی است، در دیده آگاه ...530شمارهٔ ۶۲۴: در کنار یار، از یار است دست ما ته ...531شمارهٔ ۶۲۵: خردمندی فزاید آدمی را بسکه تنهایی 532شمارهٔ ۶۲۶: ز مرگت دوستان را، آن قدرها نیست پ ...533شمارهٔ ۶۲۷: ای رنگت از طراوت، چون اطلس ختایی 534شمارهٔ ۶۲۸: چون تن درست بود، گو مباش دنیائی 535شمارهٔ ۶۲۹: برگی از باغ تو، هر رنگ گل زیبایی 536شمارهٔ ۶۳۰: بسویت جنبش هر نو نهال ایمای ابروی ...537شمارهٔ ۶۳۱: دیوانه گر نه یی، بخود این دل چه د ...538شمارهٔ ۶۳۲: بنده تن تا بکی، ای جان اگر آزاده ...539شمارهٔ ۶۳۳: با لاف عقل، بازی دنیا چه خورده یی ...540شمارهٔ ۶۳۴: عشق نبود جز بلا با صبر بی اندازه ...541شمارهٔ ۶۳۵: ای که از سودای گنج سیم و زر دیوان ...

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ