به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

واعظ قزوینی

واعظ قزوینیغزل هاشمارهٔ ۲۹: خواهد گشود عقده دلهای ریش را

890عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

خواهد گشود عقده دلهای ریش را
در شانه دیده زلف تو احوال خویش را
راضی به کم نگشته پی بیش میدود
نشناخته است خواجه زجدوار نیش را
بر قامت حیات لباس جوانیت
کم داشت تر ز رنگ خضابست ریش را
گوشت ز کار ماند به فریاد خود برس
چشمت ضعیف گشت ببین فکر خویش را
تا کی کنی مذاکره عیشهای دوش
یک بار هم ملاحظه کن روز پیش را
این نفس پیر گبر کجا قرب حق کجا
در خانه خدا نبود ره کشیش را
در پیش دوست دم زدن از خویشتن خطاست
کس با نفس ندیده در آیینه خویش را
ظالم شود فقیر چو نرمی ز حد بری
گرگست گوسفند چو بیند حشیش را
واعظ مباش غافل و محکم بگیر کار
یعنی که واگذار بحق کار خویش را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۲۸: زیور تن صحت اعضاست اهل هوش را 2شمارهٔ ۲۹: خواهد گشود عقده دلهای ریش را 3شمارهٔ ۳۰: دل چسان پنهان کند در سینه آه خویش ...4شمارهٔ ۳۱: مدان یک دم روا ای خواجه در دادن تو ...5شمارهٔ ۳۲: در دیده تاب نیست دگر طفل اشک را 6شمارهٔ ۳۳: گشته از سوز شرر زان سینه گلخن سنگ ...7شمارهٔ ۳۴: بزرگان می کنند از کیسه غیر این تجم ...8شمارهٔ ۳۵: نیست غیر از خط بطلان دفتر ایام را 9شمارهٔ ۳۶: گل چو او خواهد شود، بنگر خیال خام ...10شمارهٔ ۳۷: از بسکه سست گشته تن مبتلا مرا 11شمارهٔ ۳۸: ز پاس آشنایی، بهره نبود خلق عالم ر ...12شمارهٔ ۳۹: اگر نه، از گل محنت سرشته اند مرا؟13شمارهٔ ۴۰: در نظر دایم گرآن زلف دو تا باید مر ...14شمارهٔ ۴۱: زان لعل لب سخن شده رنگین ز بس مرا 15شمارهٔ ۴۲: نیست غیر از وصل آبی آتش جوش مرا 16شمارهٔ ۴۳: دولتی نیست به از تیغ تو بیباک مرا 17شمارهٔ ۴۴: چو وصف لعل تو شیرین کند کلام مرا 18شمارهٔ ۴۵: دلخراشی کرد از بس در شب هجران مرا 19شمارهٔ ۴۶: جوهر از تیغ زبان شد،ریخت تا دندان ...20شمارهٔ ۴۷: گداخت آتش عشق تو مغز جان مرا 21شمارهٔ ۴۸: نیست غمخوار چو لیلی، دل محزون مرا 22شمارهٔ ۴۹: برده از بس فکر آن شوخ کمان ابرو مر ...23شمارهٔ ۵۰: نبسته جز بدی من، کمر بکینه مرا 24شمارهٔ ۵۱: در میان خلق عالم، کشت تنهایی مرا 25شمارهٔ ۵۲: شد دماغ از سنبل او بسکه سودایی مرا 26شمارهٔ ۵۳: بستیم ز لب، در به رخ آفات زمان را 27شمارهٔ ۵۴: وعده کردی که بگیری به نگاهی جان را 28شمارهٔ ۵۵: غمی در دل کند ماتم سرا صحرا و گلشن ...29شمارهٔ ۵۶: گرفتم در نظر، هر جا شدم، آن قد موز ...30شمارهٔ ۵۷: اگر در خواب بینم لنگر آن کوه تمکین ...31شمارهٔ ۵۸: اگر لذت شناس درد سازی جان شیرین را 32شمارهٔ ۵۹: بلا نتیجه بود، عیشهای نوشین را 33شمارهٔ ۶۰: به خونریزی همانا داد فرمان چشم جاد ...34شمارهٔ ۶۱: قرب حق جویی؟ رضا جو باش خلق الله ر ...35شمارهٔ ۶۲: کرد ظاهر از نقاب آن روی گلگون کرده ...36شمارهٔ ۶۳: در وحشت دو کون بجو آن یگانه را 37شمارهٔ ۶۴: دوست می سازد تواضع دشمن دیرینه را 38شمارهٔ ۶۵: گر به رنگش لاله یی باشد به دامن کو ...39شمارهٔ ۶۶: به پیری، از چه رو می افگنی کار جوا ...40شمارهٔ ۶۷: زخم کاری، می برازد بر دل پردرد ما 41شمارهٔ ۶۸: عرق ناکرده پاک، از محفل ما شد نگار ...42شمارهٔ ۶۹: قد خم شد و افتاد جهان از نظر ما 43شمارهٔ ۷۰: سر بزینت کی فرود آرد تن رنجور ما؟44شمارهٔ ۷۱: منزل کناره کرده، ز راه عبور ما 45شمارهٔ ۷۲: بسکه گردیدند همراهان ما دلگیر ما 46شمارهٔ ۷۳: غیر افغان، برنخیزد نغمه یی ز آواز ...47شمارهٔ ۷۴: هرگه آن گلزار خوبی، یاد می آرد ز م ...48شمارهٔ ۷۵: شیشه دلها شکستن، نیست کار سنگ ما 49شمارهٔ ۷۶: بالید از رخ تو دل پر ملال ما 50شمارهٔ ۷۷: خامه بیجا میکند، عرض شکست حال ما 51شمارهٔ ۷۸: شده با نیک و بد آیینه دل خوش گل ما 52شمارهٔ ۷۹: سامان حرف و صوت ندارد بیان ما 53شمارهٔ ۸۰: با عدو، بر خویش پیچیدن بود جولان م ...54شمارهٔ ۸۱: سرکرد وصف خوبی رویت، زبان ما 55شمارهٔ ۸۲: نبود صفت لعل تو، حد سخن ما 56شمارهٔ ۸۳: خاکساری شده سرمایه آسودن ما 57شمارهٔ ۸۴: تنگ از بسکه شد زمانه ما 58شمارهٔ ۸۵: تو صاف باش و، مزن حرف دردنوشی ما 59شمارهٔ ۸۶: در جهان گشته سمر حرف پریشانی ما 60شمارهٔ ۸۷: دلا از خواب بگشا چشم و، سر کن آه و ...61شمارهٔ ۸۸: ای ز آب روی تو شرمنده استغفارها 62شمارهٔ ۸۹: از زبان کلک نقاشان، شنیدم بارها 63شمارهٔ ۹۰: برای نان کشی تا چند از دونان تفوقه ...64شمارهٔ ۹۱: تا چند ای ستمگر تاراج مال و جانها؟65شمارهٔ ۹۲: ز شوق گفتگویش، نیست هوشی در شنیدنه ...66شمارهٔ ۹۳: ای بار داده کعبه کویت براهها 67شمارهٔ ۹۴: با حوادث برنمی آیند مال و جاهها 68شمارهٔ ۹۵: تخته آیینه مهر تواند این سینه ها 69شمارهٔ ۹۶: بسکه سودا آورد بازار و شهر و خانه ...70شمارهٔ ۹۷: به پیری آنچنان گردیده ام از ناتوان ...71شمارهٔ ۹۸: ز طوفان خروشم، رعشه پیدا میکند دری ...72شمارهٔ ۹۹: اوراق روز و شب همه طی شد به صد شتا ...73شمارهٔ ۱۰۰: خرمی بی غم نمی باشد درین باغ خراب 74شمارهٔ ۱۰۱: پاسبان گنج ایمانی، مرو ای دل به خ ...75شمارهٔ ۱۰۲: چه پیش خلق گشایی دهان برای طلب؟76شمارهٔ ۱۰۳: توان پرید بر اوج شرف ببال ادب 77شمارهٔ ۱۰۴: غنچه یی، باشد خموشی از گلستان ادب 78شمارهٔ ۱۰۵: برخاست چون شباب و، بجایش نشست شیب 79شمارهٔ ۱۰۶: در عهد ماست بسکه دل شادمان غریب 80شمارهٔ ۱۰۷: یک نظر غافل نمیگردند از پاس حیات 81شمارهٔ ۱۰۸: رفت عهد شباب و، دندان ریخت 82شمارهٔ ۱۰۹: به پیری و جوانی در طلب، زشتست تقص ...83شمارهٔ ۱۱۰: نکهت از زلف کجش سودائی سر در هواس ...84شمارهٔ ۱۱۱: در چنگ خصم پاک گهر ایمن از بلاست 85شمارهٔ ۱۱۲: با نازکی حسن تو، کی تاب حجاب است 86شمارهٔ ۱۱۳: ز روزگار وفا خواهی؟ از تو این عجب ...87شمارهٔ ۱۱۴: اگر نه دیده بینایی تو معیوب است 88شمارهٔ ۱۱۵: دور از تو، همدمم غم و اندوه و محن ...89شمارهٔ ۱۱۶: عالمی چون شهر کوران از غبار کثرت ...90شمارهٔ ۱۱۷: جمشید کو؟ سکندر گیتی ستان کجاست؟91شمارهٔ ۱۱۸: درا بخاطرم ای خرمی، که جا اینجاست 92شمارهٔ ۱۱۹: دماغ اهل فنا، از مکاره آزاد است 93شمارهٔ ۱۲۰: کجا عاقل بهستی دل نهاده است 94شمارهٔ ۱۲۱: سر سبزی دل، به زهر درد است 95شمارهٔ ۱۲۲: زان لبم، چاره یک شکر خند است 96شمارهٔ ۱۲۳: هر قدر نیکی بود پوشیده تر، نیکوتر ...97شمارهٔ ۱۲۴: کدخدایی یک قلم، رنج و غم و درد سر ...98شمارهٔ ۱۲۵: رفت پیری چو ز حد، مرگ گوارنده تر ...99شمارهٔ ۱۲۶: بر عدو پشت نکردن سپر است 100شمارهٔ ۱۲۷: دل با توکلست، گرم کیسه بی زر است 101شمارهٔ ۱۲۸: از بهر دو نان، منت دونان چه ضرور ...102شمارهٔ ۱۲۹: مرد خدا که پیشت، پامال چون حصیر ا ...103شمارهٔ ۱۳۰: نه همین صبح از غمم پیر است 104شمارهٔ ۱۳۱: نه شوق منصب هندم، نه ذوق جاگیر اس ...105شمارهٔ ۱۳۲: سجده پیش هر بتی کفر است،یک جانان ...106شمارهٔ ۱۳۳: دگر بجای رخ ساده، لوح ساده بس است 107شمارهٔ ۱۳۴: باز امشب ناوک آن غمزه بر ما پرکش ...108شمارهٔ ۱۳۵: رفیق راه طلب، راه را رفیق خوش است 109شمارهٔ ۱۳۶: برد ز مجلس ما فیض آنکه خاموش است 110شمارهٔ ۱۳۷: تلاش برتری از حد، خلاف فرهنگ است 111شمارهٔ ۱۳۸: در دلت آن نه رشته امل است 112شمارهٔ ۱۳۹: گردباد از خودنمایی، روز وشب پا در ...113شمارهٔ ۱۴۰: روزگار جامه دیبا و فرش مخمل است 114شمارهٔ ۱۴۱: صفای چهره گلگون او سراب دل است 115شمارهٔ ۱۴۲: تا عکس گل روی تو در چشم تر ماست 116شمارهٔ ۱۴۳: فکر زلفش، در ره دیوانگی شبگیر ماس ...117شمارهٔ ۱۴۴: با گدا خلق کن، دست سخایی درم است 118شمارهٔ ۱۴۵: هست خفت گرمی یاران بهر کو آدم است 119شمارهٔ ۱۴۶: بهار گلشن آن روی چون سمن، شرم است 120شمارهٔ ۱۴۷: خانه بردوشیم ما، کنج وطن کی جای م ...121شمارهٔ ۱۴۸: زکام اینکه فرو ریزدم، نه دندان اس ...122شمارهٔ ۱۴۹: ز اهل جود، چه منت؟ دهنده یزدان اس ...123شمارهٔ ۱۵۰: این درهم و دینار، که چشم تو بر آن ...124شمارهٔ ۱۵۱: غازه را آتش از آن چهره دگر در جان ...125شمارهٔ ۱۵۲: قالیت، گرنه کار کرمان است 126شمارهٔ ۱۵۳: بهار ما، نفس سرد و، چشم گریان است 127شمارهٔ ۱۵۴: بی فکر تو، ناپاک دل از لوث جهان ا ...128شمارهٔ ۱۵۵: آه، شمعی ز شبستان سحرخیزان است 129شمارهٔ ۱۵۶: در ره حق، گام اول ترک هستی دادن ا ...130شمارهٔ ۱۵۷: سرگشتگی نصیب دل خسته من است 131شمارهٔ ۱۵۸: فکر آن موی میانم، بسکه در کاهیدن ...132شمارهٔ ۱۵۹: از خواجه ضبط و، مال ز فرزند یا زن ...133شمارهٔ ۱۶۰: بعد مردن، نشان ما سخن است 134شمارهٔ ۱۶۱: مایه عزت، ز مردم روی پنهان کردن ا ...135شمارهٔ ۱۶۲: پیری رسید و، قامت از آن در خمیدن ...136شمارهٔ ۱۶۳: میدود هر سو سخن،صاحب سخن گر ساکن ...137شمارهٔ ۱۶۴: عشق معشوقیست کوی او دل تنگ من است 138شمارهٔ ۱۶۵: کوه کن از طرفی، وز طرفی مجنون است 139شمارهٔ ۱۶۶: دل تو آهن و رو سنگ و خواب سنگین ا ...140شمارهٔ ۱۶۷: در طریق زندگانی هر قدم چندین گو ا ...141شمارهٔ ۱۶۸: طرف از شکستگان جهان کس نبسته است 142شمارهٔ ۱۶۹: چون دو ابروی سیاهت که بهم پیوسته ...143شمارهٔ ۱۷۰: خود هیچ و، نقاب از خط شبرنگ گرفته ...144شمارهٔ ۱۷۱: لوح دنیا از خط مهر و محبت ساده اس ...145شمارهٔ ۱۷۲: جانشین سفره، اکنون قالی کرمان شده ...146شمارهٔ ۱۷۳: مرد روشندل، ز نقص خویشتن شرمنده ا ...147شمارهٔ ۱۷۴: مایه جمعیت خاطر، نه سامان بوده اس ...148شمارهٔ ۱۷۵: بسکه ضعفم از نگاه او بخود بالیده ...149شمارهٔ ۱۷۶: خود کوه لنگری و، دلت سنگ خاره است 150شمارهٔ ۱۷۷: پیری رسید و، از همه وقت کناره است 151شمارهٔ ۱۷۸: بربند میان، وقت کنارت ز میانهاست 152شمارهٔ ۱۷۹: دو رنگی، شیوه اهل زمانه است 153شمارهٔ ۱۸۰: تا کی غم معاش خورم؟ وقت بندگی است 154شمارهٔ ۱۸۱: چو خیزی از سر شهرت سریر سلطانی اس ...155شمارهٔ ۱۸۲: دیدم ملک و مال جهان را، ندیدنی اس ...156شمارهٔ ۱۸۳: زآن شوخ دید تا دل ناسور پشت دست 157شمارهٔ ۱۸۴: ز بسکه قوت جذب نگاه با آن روست 158شمارهٔ ۱۸۵: درها همه بسته است، گشاده است در د ...159شمارهٔ ۱۸۶: خاطرت چون رم کند از هر دو عالم،را ...160شمارهٔ ۱۸۷: واعظ دل شده هرجا که بود بنده اوست 161شمارهٔ ۱۸۸: گفتمش: آن آتش است؟ گفت که: نی،روس ...162شمارهٔ ۱۸۹: چشم بگشا سرو آزادم، ببین احوال چی ...163شمارهٔ ۱۹۰: درد رنجوران تو، درمان چه میداند ک ...164شمارهٔ ۱۹۱: در پای دلت هر غم بی فایده بندیست 165شمارهٔ ۱۹۲: سوی قبرستان گذاری کن، که خوش بوم ...166شمارهٔ ۱۹۳: رم کن از الفت، که تنهایی عجب یار ...167شمارهٔ ۱۹۴: آنکه هرلحظه نمرد از غم رویت، چون ...168شمارهٔ ۱۹۵: آید چو مرگ هستی پیرو جوان یکیست 169شمارهٔ ۱۹۶: خرام ناز تو، معمار شهر ویرانیست 170شمارهٔ ۱۹۷: در چهره بی شرم، نشانی ز صفا نیست 171شمارهٔ ۱۹۸: فکر سامان جهان، کار من رنجور نیست 172شمارهٔ ۱۹۹: کریم اوست که منت در آب و نانش نیس ...173شمارهٔ ۲۰۰: درد ما از پختگی، زحمت ده هر گوش ن ...174شمارهٔ ۲۰۱: عیش گیتی باد تند پر غباری بیش نیس ...175شمارهٔ ۲۰۲: دمی بشمع کرامت، چو تندی خو نیست 176شمارهٔ ۲۰۳: خاطر بلهوس او چه وفا خواهد داشت 177شمارهٔ ۲۰۴: خوشا سراب که، پا از عدم برون نگذا ...178شمارهٔ ۲۰۵: در طریق بندگی از خویش میباید گذشت 179شمارهٔ ۲۰۶: شب ز دردم، جمله دریا حق گذشت 180شمارهٔ ۲۰۷: خامه از برگشته بختی تا به آن دلبر ...181شمارهٔ ۲۰۸: سوی یار از همه پرداخته میباید رفت 182شمارهٔ ۲۰۹: گریه خونین ترا از ناله های ما گرف ...183شمارهٔ ۲۱۰: مفت آیین سخا را کی توان دامن گرفت ...184شمارهٔ ۲۱۱: در چشم شناسای ره و رسم امانت 185شمارهٔ ۲۱۲: به غیر معنی رنگین، مجو ز ما میراث 186شمارهٔ ۲۱۳: واعظ مکن نصیحت خود صرف ما عبث 187شمارهٔ ۲۱۴: زندگی شد همه نابود، پی بود عبث 188شمارهٔ ۲۱۵: بآب سبزه، به جان تن، بود چه سان م ...189شمارهٔ ۲۱۶: عقل اگر داری مکن هرگز تمنا تخت و ...190شمارهٔ ۲۱۷: رنگ سرخ آدمی را میکند زرد احتیاج 191شمارهٔ ۲۱۸: ای خواجه بخیل که هرگز ندیده است 192شمارهٔ ۲۱۹: دیو خویان راست، باهم روز شب دیوان ...193شمارهٔ ۲۲۰: چندین بزینت بدن ای خودنما مپیچ 194شمارهٔ ۲۲۱: فصل شباب رفت و، نیامد بکار هیچ 195شمارهٔ ۲۲۲: دل واکن هر پیر و جوانست دم صبح 196شمارهٔ ۲۲۳: بشکفان چون غنچه، چشم از خواب در ب ...197شمارهٔ ۲۲۴: نه من نمیروم آن شوخ را ببر گستاخ 198شمارهٔ ۲۲۵: پرید رنگ من، از می چو گشت جانان س ...199شمارهٔ ۲۲۶: نیست از بد گوهران، نرمی کم از دشن ...200شمارهٔ ۲۲۷: سخن تا پخته نبود کی پسند خاص و عا ...201شمارهٔ ۲۲۸: ز گلشن چون براه آن سرو قد لاله رو ...202شمارهٔ ۲۲۹: بدل اندیشه جانانم از شوکت نمی گنج ...203شمارهٔ ۲۳۰: عرق بر خویش چون از تاب آن گلبرگ ت ...204شمارهٔ ۲۳۱: فضای دل خلاص از خار خار غم کجا گر ...205شمارهٔ ۲۳۲: بکش تیغ ای ستمگر تا جهانی جان بکف ...206شمارهٔ ۲۳۳: ز پرگویی زبان کس را وبال دین و جا ...207شمارهٔ ۲۳۴: آزاده بهمراهی کس بند نگردد 208شمارهٔ ۲۳۵: ز یاران رنجش هم، مانع دیدار میگرد ...209شمارهٔ ۲۳۶: چگونه سوی تن از شرم باز میگردد 210شمارهٔ ۲۳۷: زبان حال عاشق، آن زمان غماز میگرد ...211شمارهٔ ۲۳۸: کی از اسباب نیکی بدگهر فرخنده میگ ...212شمارهٔ ۲۳۹: چشم دل منعم سیر، ز اسباب نمیگردد 213شمارهٔ ۲۴۰: دل منعم، ملول از گفتگوی زر نمیگرد ...214شمارهٔ ۲۴۱: میان خلق، با خلق آشنا کامل نمیگرد ...215شمارهٔ ۲۴۲: کدام روز آن، نگار بدخو، بجنگ دلها ...216شمارهٔ ۲۴۳: هرکس به سخا زنده بود، مرگ ندارد 217شمارهٔ ۲۴۴: چون بهله بصید دلم آن مست برآرد 218شمارهٔ ۲۴۵: بسرمه نرگس او الفت دگر دارد 219شمارهٔ ۲۴۶: گرچه درد دل ما شرح و بیانی دارد 220شمارهٔ ۲۴۷: تاب رخش، ماه و آفتاب ندارد 221شمارهٔ ۲۴۸: فضای خاطرم از غم از آن غبار ندارد 222شمارهٔ ۲۴۹: آغاز محبت دگر انجام ندارد 223شمارهٔ ۲۵۰: بگو به شرم، ز چشمم ترا نگاه ندارد 224شمارهٔ ۲۵۱: جهان خاک کرم خیزی ندارد 225شمارهٔ ۲۵۲: بی غم عالم، دمی بر اهل دولت نگذرد 226شمارهٔ ۲۵۳: زما بخشم جهان دو رنگ میگذرد 227شمارهٔ ۲۵۴: نتوانست ز بس ضعف بدندان جا کرد 228شمارهٔ ۲۵۵: آتش حسنش، کمان عشق را طیار کرد 229شمارهٔ ۲۵۶: چشم شوخم در رخ او خیرگی بسیار کرد 230شمارهٔ ۲۵۷: زهر مرگ دوستان در مغزم از بس کار ...231شمارهٔ ۲۵۸: ای که زینت طلبی جسم ترا لاغر کرد 232شمارهٔ ۲۵۹: صرصر آهم چراغ روز را خاموش کرد 233شمارهٔ ۲۶۰: گلی تو، گل! نظر اما نمیتوانم کرد 234شمارهٔ ۲۶۱: حبذا زور جنون، مغلوب زنجیرم نکرد 235شمارهٔ ۲۶۲: پیری در خواهش بدل ریش برآورد 236شمارهٔ ۲۶۳: نخل امیدت ببار آه سحر میآورد 237شمارهٔ ۲۶۴: بی نیازی ساقی از مینا برون میآورد 238شمارهٔ ۲۶۵: در هر سخن، سخنور صد تاب میخورد 239شمارهٔ ۲۶۶: میان عشق و ننگ و نام، الفت در نمی ...240شمارهٔ ۲۶۷: بدرویشان فسون جاه و دولت در نمیگی ...241شمارهٔ ۲۶۸: میرود فکر جهانم، که ز کار اندازد 242شمارهٔ ۲۶۹: چو حرف دانه خالش، قلم مذکور میساز ...243شمارهٔ ۲۷۰: مرا ذکر تو با این کهنگی ها تازه م ...244شمارهٔ ۲۷۱: نه کوه آن سرین تنها برآن موی کمر ...245شمارهٔ ۲۷۲: با دل خسته، چو بیرحمی او بستیزد 246شمارهٔ ۲۷۳: دشمن چو ریزشی دید، زو شور و شر نخ ...247شمارهٔ ۲۷۴: دلخوردنی ز مال، به اهل غنا رسد 248شمارهٔ ۲۷۵: مرد از راه شکست خود بعزت میرسد 249شمارهٔ ۲۷۶: از جگر خوناب اشکم خوش به سامان می ...250شمارهٔ ۲۷۷: به جبهه چین ز غم روزیت خطا باشد 251شمارهٔ ۲۷۸: ز بی برگان دل روشن ضمیران باصفا ب ...252شمارهٔ ۲۷۹: ز دستبرد حوادث گرت خبر باشد 253شمارهٔ ۲۸۰: بشوق آن گل عارض، مرا با خار خوش ب ...254شمارهٔ ۲۸۱: نه جوهر کسب ملک و مال اسباب جهان ...255شمارهٔ ۲۸۲: پردگی نیست عطا، گر همه پنهان باشد 256شمارهٔ ۲۸۳: الهی تا جهان باشد، شه ما کامران ب ...257شمارهٔ ۲۸۴: همین توقعم از تنگ آن دهن باشد 258شمارهٔ ۲۸۵: ز پیری، چون مرا قد همچو شمع سرنگو ...259شمارهٔ ۲۸۶: بریدن از جهان، سرمایه ارزندگی باش ...260شمارهٔ ۲۸۷: ما را ز آشنایان، غیر از جفا نباشد 261شمارهٔ ۲۸۸: آن را که به دل هیچ به جز یار نباش ...262شمارهٔ ۲۸۹: شوری اگر بسر هست، دستار گو نباشد 263شمارهٔ ۲۹۰: با دست او چو رنگ حنا دستیار شد 264شمارهٔ ۲۹۱: گره در ابروان، از گرمی خویش چو اخ ...265شمارهٔ ۲۹۲: صحرا ز باد دستی آهم فقیر شد 266شمارهٔ ۲۹۳: همچنان کز آب سرو بوستان قد میکشد 267شمارهٔ ۲۹۴: زحمت ایام، راحتجو فزونتر میکشد 268شمارهٔ ۲۹۵: پیری آمد بر تنم هر موی خنجر میکشد 269شمارهٔ ۲۹۶: سراپای وجودم، بسکه گم در عشق جانا ...270شمارهٔ ۲۹۷: بخود دم تا فرو بردم، سخن شد 271شمارهٔ ۲۹۸: آنکه خود را سبب هستی ما میداند 272شمارهٔ ۲۹۹: مرا از نعمت دیدار، دل سیری نمیدان ...273شمارهٔ ۳۰۰: بسکه کاهیدم ز غم، با خرده جان تن ...274شمارهٔ ۳۰۱: یار در نکته سرایی نه ز کس میماند 275شمارهٔ ۳۰۲: آنانکه از شراب تو مدهوش گشته اند 276شمارهٔ ۳۰۳: هر گه آن مه، رخ بنماید از پی دفع ...277شمارهٔ ۳۰۴: تن بمحنت ده، اگر خواهی که گردی سر ...278شمارهٔ ۳۰۵: با همه زشتی، بدام عشق خویشی پای ب ...279شمارهٔ ۳۰۶: می پرستان چهره ها از تاب می افروخ ...280شمارهٔ ۳۰۷: اهل دنیا، بسکه در دل حسرت زر داشت ...281شمارهٔ ۳۰۸: حرفی اگر بعاشق بیتاب میزند 282شمارهٔ ۳۰۹: عارف اگر چه بیغم دل دم نمیزند 283شمارهٔ ۳۱۰: این حریفان که گهی زاهد و گه اوباش ...284شمارهٔ ۳۱۱: فرداست اینکه زمره شاهنشهان کشند 285شمارهٔ ۳۱۲: یاران ز خودستایی، پیوسته در خروشن ...286شمارهٔ ۳۱۳: ز بس نگار من از خویش هم حجاب کند 287شمارهٔ ۳۱۴: حلقه بر هر دری این زمزمه را ساز ک ...288شمارهٔ ۳۱۵: چون به محفل رخ فرو زد، رنگ صهبا ب ...289شمارهٔ ۳۱۶: از سعی تیشه، چون دل فرهاد نشکند؟290شمارهٔ ۳۱۷: تند خویی مرد را بیقدر در عالم کند 291شمارهٔ ۳۱۸: نوبهار آمد، خردگو فکر زنجیرم کند 292شمارهٔ ۳۱۹: غنچه سالی خون خورد، تا چهره یی گل ...293شمارهٔ ۳۲۰: آشنایی بتو عیب است که بیگانه کند!294شمارهٔ ۳۲۱: هست سالک با خدا، گر کار دنیا میکن ...295شمارهٔ ۳۲۲: گفت و گوی آن دهن، اندیشه بیجا میک ...296شمارهٔ ۳۲۳: فارغ از خود هر که میگردد، فراغت م ...297شمارهٔ ۳۲۴: زآن چشم، دل به یک دو نظر صلح میکن ...298شمارهٔ ۳۲۵: امروز کس کجا ز سخن یاد میکند؟299شمارهٔ ۳۲۶: کی دگر دیوانه ما با قبا سر میکند؟300شمارهٔ ۳۲۷: میشود جان تازه، چون دوری ازین تن ...301شمارهٔ ۳۲۸: پیش تو شکوه عزم تظلم نمیکند 302شمارهٔ ۳۲۹: در زبان خبطی سخن را از بها می افگ ...303شمارهٔ ۳۳۰: خوبان بغازه چون رخ خود لاله گون ک ...304شمارهٔ ۳۳۱: نیست دندان آنکه پیران از دهان می ...305شمارهٔ ۳۳۲: دردمندان، بسکه رم از خودنمایی میک ...306شمارهٔ ۳۳۳: گردید حرص افزون، آن را که مال افز ...307شمارهٔ ۳۳۴: سخن سیم و زر و خانه و اسباب بود 308شمارهٔ ۳۳۵: مهر و کین از بهر حق، در خلق عالم ...309شمارهٔ ۳۳۶: بر ما سخن سرد عزیزان نه گران بود 310شمارهٔ ۳۳۷: آنچه از آه ستمکش، بستم کیش رود 311شمارهٔ ۳۳۸: همچنان کز خطش آن خال نهان پیدا شو ...312شمارهٔ ۳۳۹: کی دلت خوشحال با اندیشه دنیا شود؟ ...313شمارهٔ ۳۴۰: تا نسازی با جفا، کی مشکلت آسان شو ...314شمارهٔ ۳۴۱: قد چون خمید، جمله حواست زبون شود 315شمارهٔ ۳۴۲: چو شرح حال شهیدان او رساله شود 316شمارهٔ ۳۴۳: بدگهر، نیک بدینار و بدرهم نشود 317شمارهٔ ۳۴۴: رویش چو آتشین ز می ناب میشود 318شمارهٔ ۳۴۵: چون بلند افتاد همت، تخت عزت میشود 319شمارهٔ ۳۴۶: از ضعیفی، ناله ام حاجت رواتر میشو ...320شمارهٔ ۳۴۷: گر چنین بر ما کمان ناز پرکش میشود 321شمارهٔ ۳۴۸: ریخت چون دندان، مدار جسم مشکل میش ...322شمارهٔ ۳۴۹: سنبل از تاب خم موی تو، درهم میشود 323شمارهٔ ۳۵۰: با صبوری کارهای مشکل آسان میشود 324شمارهٔ ۳۵۱: ای که پرچین جبهه ات، از حرف مردن ...325شمارهٔ ۳۵۲: کارها در آب و خاک فقر وارون میشود 326شمارهٔ ۳۵۳: تنها ز لفظ، شعر تو دلبر نمیشود 327شمارهٔ ۳۵۴: از چشم تنگ مردم، چشمم عصا نخواهد 328شمارهٔ ۳۵۵: عشق او جان خسته میخواهد 329شمارهٔ ۳۵۶: عجب دانم، از زخم بسمل برآید!330شمارهٔ ۳۵۷: ز عکست آینه، چون آب در خروش آید 331شمارهٔ ۳۵۸: ز خوی تند، همان تندخو بجان آید 332شمارهٔ ۳۵۹: خرد بگیر سر خود، که یار میآید 333شمارهٔ ۳۶۰: ره مقصود طی کردن، نه از تقصیر میآ ...334شمارهٔ ۳۶۱: خیر باشد، نگهش سخت بتک میآید 335شمارهٔ ۳۶۲: دوستان، مژده که ماه رمضان میآید 336شمارهٔ ۳۶۳: فریب عام، از هر رند بازاری نمی آی ...337شمارهٔ ۳۶۴: غم او ساخت دلم تنگ و، هم او بگشای ...338شمارهٔ ۳۶۵: تن نزار من، از چاکهای جامه نماید 339شمارهٔ ۳۶۶: هرگز بجهان کار کجان راست نیاید 340شمارهٔ ۳۶۷: عهد شباب بگذشت، وقت شتاب گردید 341شمارهٔ ۳۶۸: تا هوای سرمه گشتن ز استخوانم سر ک ...342شمارهٔ ۳۶۹: درد تو، کی توان بتن ناتوان کشید؟!343شمارهٔ ۳۷۰: جز حرف زر و سیم، دلت هیچ نگوید 344شمارهٔ ۳۷۱: از حرص گشته کام جهان پیش ما لذیذ 345شمارهٔ ۳۷۲: گر بود در پیش مهمان، نعمت الوان ل ...346شمارهٔ ۳۷۳: دل که باشد نشیمن غم یار 347شمارهٔ ۳۷۴: با چنان وحشت ز شوق رحمت آمرزگار 348شمارهٔ ۳۷۵: گزندگیست، چو خاری که خفت آرد بار 349شمارهٔ ۳۷۶: گوشه گیران را بره درگه سلطان چه ک ...350شمارهٔ ۳۷۷: گر نپرسد حالم آن نامهربان غمخوار ...351شمارهٔ ۳۷۸: روشن همیشه شمع دل از سوز آه دار 352شمارهٔ ۳۷۹: در چشم عقل هرکه بود سر حساب تر 353شمارهٔ ۳۸۰: میکند لطفی، ز بیرحمی بسی خونخوار ...354شمارهٔ ۳۸۱: مرا گلگشت معنی باشد از سیر چمن خو ...355شمارهٔ ۳۸۲: خلق می بینند فیض از تنگدستان بیشت ...356شمارهٔ ۳۸۳: میشود زین بندگیها، شرمساری بیشتر 357شمارهٔ ۳۸۴: مست آمد، با جمالی از شفق گلرنگ تر 358شمارهٔ ۳۸۵: کشد کلفت ز دنیا کم، بود هرکس بتمک ...359شمارهٔ ۳۸۶: کند پند ملایم در گرانجانان اثر به ...360شمارهٔ ۳۸۷: الینده ساغر گل مفلسونک ایاغینه بن ...361شمارهٔ ۳۸۸: منعم! باهل فقر چه خوانی نوای زر؟362شمارهٔ ۳۸۹: به از زمانه نداریم شوخ و شنگ دگر 363شمارهٔ ۳۹۰: کلاه ترک به سر نه، بگیر کشور دیگر 364شمارهٔ ۳۹۱: اوزگه عالمده مگر تو کسم غمیندن یا ...365شمارهٔ ۳۹۲: پیر چون گشتی، چو طفلان بازی دنیا ...366شمارهٔ ۳۹۳: چابقونچی، اگری باخشی مژگان یراقید ...367شمارهٔ ۳۹۴: گیچدی ئیگید لوق گونی ایندی خم اول ...368شمارهٔ ۳۹۵: غنچه سان این همه بر خویش مبال از ...369شمارهٔ ۳۹۶: قد خمید، از دیدن روها، به پشت پا ...370شمارهٔ ۳۹۷: گر نباشد بیش ای دل سیم و زر، با ک ...371شمارهٔ ۳۹۸: بهار کرد جهان را ز کوه و صحرا سبز 372شمارهٔ ۳۹۹: بر اهل ترک، نکرده است غم جفا هرگز 373شمارهٔ ۴۰۰: دنی نانجاق ترقی ایلسه عالی مکان ا ...374شمارهٔ ۴۰۱: گر گلسه لطفدین گوزه، اول ماهپاره ...375شمارهٔ ۴۰۲: یار طفلست و،ره کوچه نجسته است هنو ...376شمارهٔ ۴۰۳: بس است خواب، دگر چشم من ز جا برخی ...377شمارهٔ ۴۰۴: کاروان راه گمنامی نمیخواهد جرس 378شمارهٔ ۴۰۵: باشد بکشت عمر تو برق فنا نفس 379شمارهٔ ۴۰۶: موج دریای محنتی است نفس 380شمارهٔ ۴۰۷: گذشت زندگی و، شد ز دست کار افسوس 381شمارهٔ ۴۰۸: شده است باب در ایام ما ز بس تلبیس 382شمارهٔ ۴۰۹: تا به کی باشدت برای معاش 383شمارهٔ ۴۱۰: درفشان گردد چو دانا، در سخن، خامو ...384شمارهٔ ۴۱۱: زردرو چون خوشه، بهر روزی فردا مبا ...385شمارهٔ ۴۱۲: در گفتن عیب دگران بسته زبان باش 386شمارهٔ ۴۱۳: چو ابر بر سرمردم تمام احسان باش 387شمارهٔ ۴۱۴: تسخیر ملک فقر کن و، پادشاه باش 388شمارهٔ ۴۱۵: با خلق همنشین و، از ایشان رمیده ب ...389شمارهٔ ۴۱۶: شمشاد چیست تا کند آن زلف شانه اش؟ ...390شمارهٔ ۴۱۷: وقت نزاع، جان و دل از بهر غارتش 391شمارهٔ ۴۱۸: یارب بفضل خویش، گناهان ما ببخش 392شمارهٔ ۴۱۹: در زمین شوره هر دل که خواندی قابل ...393شمارهٔ ۴۲۰: نگین خاتم دلهاست در دندانش 394شمارهٔ ۴۲۱: گهر بر خویشتن پیچد ز فکر عقد دندا ...395شمارهٔ ۴۲۲: بهشت سفره درویش و، کاسه چو بینش 396شمارهٔ ۴۲۳: نشود عاشق از فغان خاموش 397شمارهٔ ۴۲۴: پیری آمد، نه جوانیست دگر از ما خو ...398شمارهٔ ۴۲۵: دل از خیال دوست، ندادم بفکر خویش 399شمارهٔ ۴۲۶: پادشاه ملک فقرم، بهر حفظ شان خویش 400شمارهٔ ۴۲۷: بود دنیا زنی، طول أملها زلف و گیس ...401شمارهٔ ۴۲۸: خرامان چون رود بیرون ز گلشن سرو د ...402شمارهٔ ۴۲۹: ای خوشا عزلت، که گردیم از در دلها ...403شمارهٔ ۴۳۰: نبود دعا فلک سیر، الا بپای اخلاص 404شمارهٔ ۴۳۱: غیر از خدنگ مرگ، که آن راست جان غ ...405شمارهٔ ۴۳۲: بر گردنم چنان شده محکم طناب قرض 406شمارهٔ ۴۳۳: عاشقان را ره ندارد، در دل پر غم ن ...407شمارهٔ ۴۳۴: نیست ای دل محنت آباد جهان، جای نش ...408شمارهٔ ۴۳۵: به پنج روزه حیاتست اعتبار غلط 409شمارهٔ ۴۳۶: ای مستی شباب، ترا کرده باب وعظ 410شمارهٔ ۴۳۷: باشد بحرف راست چو دایم بنای وعظ 411شمارهٔ ۴۳۸: میکنند از پیریم با هم سر و سامان ...412شمارهٔ ۴۳۹: راه اگر خواهی به اقلیم فنا مانند ...413شمارهٔ ۴۴۰: نیافته است کسی لذتی ز خوان طمع 414شمارهٔ ۴۴۱: غیر تلخی، طعم دیگر نیست در نان طم ...415شمارهٔ ۴۴۲: کسی ز خلق نباشد، چو خسروان قانع 416شمارهٔ ۴۴۳: از هجوم داغ، در تن نیست دیگر جای ...417شمارهٔ ۴۴۴: روشنایی از شب وصل تو اندوزد چراغ 418شمارهٔ ۴۴۵: ماند ز تاب و تب بدل زار من چراغ 419شمارهٔ ۴۴۶: انسان چه بود شرم و، درین نیست تکل ...420شمارهٔ ۴۴۷: میتواند لعل او شد بامی کوثر طرف 421شمارهٔ ۴۴۸: پیری آمد روشنی از چشم گریان رفت ح ...422شمارهٔ ۴۴۹: عهد شباب رفت و، نشد هیچ کار حیف!423شمارهٔ ۴۵۰: خانه ها کرده است ویران در جهان بس ...424شمارهٔ ۴۵۱: خواهد نمک خمیر وجودت ز شور عشق 425شمارهٔ ۴۵۲: غیر از می جنون، نرساند دماغ عشق 426شمارهٔ ۴۵۳: نبود این همه گشتن پی دنیا لایق 427شمارهٔ ۴۵۴: نباشدم تن تنها، ز فوج دشمن باک 428شمارهٔ ۴۵۵: از یار بد چه نقص، بخوش طینتان پاک ...429شمارهٔ ۴۵۶: افزون بود ز عالم دل یاد آن بزرگ 430شمارهٔ ۴۵۷: بگذشت زندگی همه در انتظار مرگ 431شمارهٔ ۴۵۸: من با نگاه عجز و، تو دل سخت تر ز ...432شمارهٔ ۴۵۹: ای کرده پشت بر حق و، رو در قفای م ...433شمارهٔ ۴۶۰: گذشت عمر و، تو در کار کاهلی، کاهل ...434شمارهٔ ۴۶۱: قامتم گردید چون قلاب، از یاد اجل 435شمارهٔ ۴۶۲: ای از عرق جبین تو صبح بهار دل 436شمارهٔ ۴۶۳: چشم پیکانت، نگاهی کرده روزی سوی د ...437شمارهٔ ۴۶۴: بیهوشی دولت را، مردن شمرد عاقل 438شمارهٔ ۴۶۵: کی میکنند جامه جان از جسد قبول 439شمارهٔ ۴۶۶: تا کعبه با خیال تو همدوش رفته ام 440شمارهٔ ۴۶۷: از نهفتن، راز را رسوای عالم کرده ...441شمارهٔ ۴۶۸: گر شود صبح رخش، مجلس فروز خانه ام 442شمارهٔ ۴۶۹: مژده باد ای دل، که اینک میرسد ماه ...443شمارهٔ ۴۷۰: یارب ز چرک مال جهان بخش نفرتم 444شمارهٔ ۴۷۱: اگر عاصی، اگر مجرم،اگر بیدین، اگر ...445شمارهٔ ۴۷۲: غبار آسا نسیمی چون وزد، در پای او ...446شمارهٔ ۴۷۳: ز شرح اشتیاق دوست، تا حرفی بیان ک ...447شمارهٔ ۴۷۴: از ناز اگر نیایی، خود در خیال مرد ...448شمارهٔ ۴۷۵: ز غصه جان نبری، بی حذر ازین مردم!449شمارهٔ ۴۷۶: نهادم عینک و، ملک عدم را بی خفا د ...450شمارهٔ ۴۷۷: ز بس نومیدی، از امیدهای خویشتن دی ...451شمارهٔ ۴۷۸: چو رنگ خویش، هردم انقلاب ساکنی دا ...452شمارهٔ ۴۷۹: بشکند از ناتوانی استخوان در پیکرم 453شمارهٔ ۴۸۰: چو تار چنگ کند گوشمال غم سازم 454شمارهٔ ۴۸۱: ز غم گر سوختم، نزدیک یار مهوش خوی ...455شمارهٔ ۴۸۲: تا تیغ تو بگذاشته لب بر لب زخمم 456شمارهٔ ۴۸۳: باین افتادگیها، مرد میدان دلیرانم 457شمارهٔ ۴۸۴: سرهنگ مصر گوشه نشینی کنون منم 458شمارهٔ ۴۸۵: ز آن جهان پاک آمدم، آلوده دامن می ...459شمارهٔ ۴۸۶: در وطن سخت غریبم، سفری میخواهم 460شمارهٔ ۴۸۷: برآ ز خانه، که از خان و مان خویش ...461شمارهٔ ۴۸۸: چهره بگشای، که از شوق بپرواز آیم 462شمارهٔ ۴۸۹: ما ز هر عشرت دنیا بسخن ساخته ایم 463شمارهٔ ۴۹۰: چشم و گوش و عقل و حس رفتند و، ما ...464شمارهٔ ۴۹۱: ما بلبلان خار علایق گزیده ایم 465شمارهٔ ۴۹۲: برکنده از حیات، باندک بهانه ایم 466شمارهٔ ۴۹۳: ضعف پیری آمد و، دست از جهان برداش ...467شمارهٔ ۴۹۴: بی رهنما، براه طلب پا گذاشتیم 468شمارهٔ ۴۹۵: ما ز نادانی، ز بس بدبین و بدخواه ...469شمارهٔ ۴۹۶: از بزرگان وحشی و، با خاکساران همد ...470شمارهٔ ۴۹۷: برده است از بسکه فکر آن نگار جانی ...471شمارهٔ ۴۹۸: بنشین تا رخت از تاب نظر غازه کنیم 472شمارهٔ ۴۹۹: چون کند پیری ستم، یاد جوانی میکنی ...473شمارهٔ ۵۰۰: چنان زشتم، که ترسم چشم رحمت ننگرد ...474شمارهٔ ۵۰۱: خود هم ز ظلم خانه خرابند ظالمان 475شمارهٔ ۵۰۲: درست نیست گشودن به خنده لب چندان 476شمارهٔ ۵۰۳: از ما گذشت عمر، بآیین مهوشان 477شمارهٔ ۵۰۴: غم بود غم، شراب درویشان 478شمارهٔ ۵۰۵: پا ز دولت نخورد، ترک سر درویشان 479شمارهٔ ۵۰۶: برگ جوانیت ریخت، برگ نوای طفلان 480شمارهٔ ۵۰۷: ریخت دندان و، گره در بند نان ما ه ...481شمارهٔ ۵۰۸: در تنم گردید داغش دردمند استخوان 482شمارهٔ ۵۰۹: پیش لطفش میتوان با روسیاهی ساختن 483شمارهٔ ۵۱۰: برگ ریزانست، رنگ از روی پیران ریخ ...484شمارهٔ ۵۱۱: از کمی پیوسته باید بیشی خود خواست ...485شمارهٔ ۵۱۲: پهلوانی نیست سنگی یا گلی برداشتن 486شمارهٔ ۵۱۳: تو که بر خار تحمل نتوانی رفتن 487شمارهٔ ۵۱۴: زیاده فیض توان از شکستگان بردن 488شمارهٔ ۵۱۵: باین سامان چه ساز عیش دیگر میتوان ...489شمارهٔ ۵۱۶: بسکه بد باشد ز شوخی خنده بر یاران ...490شمارهٔ ۵۱۷: کو بخت حرف پیش تو ای نازنین زدن؟491شمارهٔ ۵۱۸: گر بسیر گلشن، آن حیرت فزا خواهد ش ...492شمارهٔ ۵۱۹: قامتم گر این چنین از غم دو تا خوا ...493شمارهٔ ۵۲۰: با چراغ دل ازین ظلمت سرا باید شدن 494شمارهٔ ۵۲۱: در دل میگشاید، چشم از اغیار پوشید ...495شمارهٔ ۵۲۲: بگوش آنکه بود بهره ور ز فهمیدن 496شمارهٔ ۵۲۳: پیش چراغ فیض شب، از خواب دم مزن 497شمارهٔ ۵۲۴: گر فلاطون زمانی، حرف دانستن مزن 498شمارهٔ ۵۲۵: گشت چو معمار فیض، بانی بنیان حسن 499شمارهٔ ۵۲۶: ز شمع فیض تاریکی است، قانع را سرا ...500شمارهٔ ۵۲۷: شمع بینش که مرا بود جهان ز آن روش ...501شمارهٔ ۵۲۸: خویش را آزاد خواهی، صید دام دوست ...502شمارهٔ ۵۲۹: یا رب از خواب گران غفلتم بیدار کن 503شمارهٔ ۵۳۰: دیده چون شبنم، برین گلزار عبرت با ...504شمارهٔ ۵۳۱: بر در حق جز خضوع و عجز استدعا مکن 505شمارهٔ ۵۳۲: پشت دست از حسرت دینار با دندان مک ...506شمارهٔ ۵۳۳: بهار آمد، که جوشد ز آتش دل باز خو ...507شمارهٔ ۵۳۴: ای گل، تو بی علاقه به دنیا شدی و ...508شمارهٔ ۵۳۵: چون زبان در گفتگو، بیجا ز کام آید ...509شمارهٔ ۵۳۶: که تواند شدن از بزم تو طناز برون؟510شمارهٔ ۵۳۷: کرا پا میرود از محفل آن سیمبر بیر ...511شمارهٔ ۵۳۸: دمی ز آن پیش کآید چون حباب جان زت ...512شمارهٔ ۵۳۹: حال ما خواهی بدانی، زلف خوبان را ...513شمارهٔ ۵۴۰: شوخیش را نکند گوشه نشین خانه زین 514شمارهٔ ۵۴۱: چهره آرایی بود از نشأه می ننگ او 515شمارهٔ ۵۴۲: میتراود التفات از جبهه پر چین او 516شمارهٔ ۵۴۳: از آنم کم، که گویم شکر احسان زیاد ...517شمارهٔ ۵۴۴: میکند گرمی بما هر بیوفائی غیر تو 518شمارهٔ ۵۴۵: گردد چو بگفتار زبان در دهن تو 519شمارهٔ ۵۴۶: غم میرمد، ز پیچش زلف سیاه تو 520شمارهٔ ۵۴۷: نیست بلبل چو من و، گل نه چنانست ک ...521شمارهٔ ۵۴۸: موی چون گردید جو گندم، دگر هشیار ...522شمارهٔ ۵۴۹: گذر گاهی بود گلزار گیتی، از صبا ب ...523شمارهٔ ۵۵۰: چشم بگشا غنچه آسا در بهار صبحگاه 524شمارهٔ ۵۵۱: غیر محرومی رویت نبود کار نگاه 525شمارهٔ ۵۵۲: نخل شمع، از چشم گریان سربلندی یاف ...526شمارهٔ ۵۵۳: دنیا طلب، به دنیا، دل بین چگونه د ...527شمارهٔ ۵۵۴: یارب ز کهنه دیر جهان، وحشتم بده 528شمارهٔ ۵۵۵: چشمش در ستم باز بر خلق کرده 529شمارهٔ ۵۵۶: یارب دل قانع، بدل سیم زرم ده 530شمارهٔ ۵۵۷: کشد رشکم، اگر دانم کس احوال مرا د ...531شمارهٔ ۵۵۸: ز حیرت تو، کسی گردش از کباب ندیده 532شمارهٔ ۵۵۹: ویرمه، چوق رنگ گل عارض جانانمزه 533شمارهٔ ۵۶۰: زال دنیا محو گردیدن ندارد این همه 534شمارهٔ ۵۶۱: کشد از گرم رویی، نیک و بد را در ب ...535شمارهٔ ۵۶۲: نگذاشت جان غم تو برای شهادتی 536شمارهٔ ۵۶۳: شایسته قبول، ندارم عبادتی 537شمارهٔ ۵۶۴: زیر گل بودن، بسی خوشتر، که زیر من ...538شمارهٔ ۵۶۵: با من همیشه درد تو دارد عنایتی 539شمارهٔ ۵۶۶: نیی کریم، ز فیض آب تا نمیگردی 540شمارهٔ ۵۶۷: بگرد دولت دنیای دون پرور چه میگرد ...541شمارهٔ ۵۶۸: پسند دوست نبود خود پسندی 542شمارهٔ ۵۶۹: درین ماتم سرا از غفلت ای جاهل، چه ...543شمارهٔ ۵۷۰: بی سجده درگاه تو، نبود سر خاری 544شمارهٔ ۵۷۱: در دلها برویت میگشاید نرم گفتاری 545شمارهٔ ۵۷۲: سرکش سمند دولت، پر نیست اعتباری 546شمارهٔ ۵۷۳: بغیر بیکسیم نیست در جهان یاری 547شمارهٔ ۵۷۴: دل پر غم، سر پر شور و، جان بینوا ...548شمارهٔ ۵۷۵: نباشد مردی آن کاسباب ملک و، سیم و ...549شمارهٔ ۵۷۶: دلم از گرد کلفت، شام دیجور است پن ...550شمارهٔ ۵۷۷: گوشه یی میخواهم و، چشم بخوان دل ت ...551شمارهٔ ۵۷۸: میبرد هر دم دلم را، غمزه غارتگری 552شمارهٔ ۵۷۹: دگر مخواب، چو دندان فتادت ای سفری 553شمارهٔ ۵۸۰: خسروی خواهی، بنه از سر کلاه سروری 554شمارهٔ ۵۸۱: بهر نان تاکی بدرها آب روی خود بری ...555شمارهٔ ۵۸۲: نیست او شاه که دارد کمر سیم و زری ...556شمارهٔ ۵۸۳: چنان در بند غم باید بخود بالیدن ا ...557شمارهٔ ۵۸۴: کیم من؟ بیدلی، بیچاره یی، از خویش ...558شمارهٔ ۵۸۵: ز دل رفتی مرا گرد تعلق، حبذا پیری ...559شمارهٔ ۵۸۶: ایام عیش بگذشت، شد روزگار پیری 560شمارهٔ ۵۸۷: کند پیوسته با آن تیغ ابرو هر که د ...561شمارهٔ ۵۸۸: بهرجا میفروزی چهره،آتشخانه میسازی 562شمارهٔ ۵۸۹: کونکلر یرده جیرانی فغانلر گوکده د ...563شمارهٔ ۵۹۰: گاهی سری بخاطر غمناک میکشی 564شمارهٔ ۵۹۱: نماز عاشقان باشد، همه مستی و بیهو ...565شمارهٔ ۵۹۲: دوست داند زبان خاموشی 566شمارهٔ ۵۹۳: چون ز صحرای عدم گشت بتن جان راضی؟567شمارهٔ ۵۹۴: همچو ناخن، شده خم بر در سلطان تاک ...568شمارهٔ ۵۹۵: از برای مال، گشتن کوه صحرا تا بکی ...569شمارهٔ ۵۹۶: با همه نیرنگ، تاکی گفت و گوی سادگ ...570شمارهٔ ۵۹۷: در میان دوستان، با این کمال بندگی 571شمارهٔ ۵۹۸: نیست چون بر غیر جان کندن، بنای زن ...572شمارهٔ ۵۹۹: با این دو روزه عمر، با این حرص پی ...573شمارهٔ ۶۰۰: چون کند شمع رخت را انجمن پروانگی 574شمارهٔ ۶۰۱: از حال میزند دم، صوفی بهرزه نالی 575شمارهٔ ۶۰۲: بر کتاب دل نوشتم تا خط عشقت جلی 576شمارهٔ ۶۰۳: ز بس پر گشته بزم از حیرت روی دل آ ...577شمارهٔ ۶۰۴: اگر گللر غمیندینک دور چمنده بلبل ...578شمارهٔ ۶۰۵: زبان گشود و، چنین گفت شمع نورانی:579شمارهٔ ۶۰۶: ندهم تن بجز از عریانی 580شمارهٔ ۶۰۷: با من نگاه او کرد، هر چند پهلوانی 581شمارهٔ ۶۰۸: چه دوداست آن ترا بر گرد لب از خط ...582شمارهٔ ۶۰۹: تو کز طول امل در بند جمع مال و سا ...583شمارهٔ ۶۱۰: تو جانی، جان! چرا چندین گرفتار بد ...584شمارهٔ ۶۱۱: بر من کند از بس غم عشق تو گرانی 585شمارهٔ ۶۱۲: بکام خویش، نچیدم گلی ز باغ جوانی 586شمارهٔ ۶۱۳: پیری رسید و نور نظر گشت رفتنی 587شمارهٔ ۶۱۴: نتواندم بعشوه جهان کرد رهزنی 588شمارهٔ ۶۱۵: زینت اهل صفا، آمده عریان بدنی 589شمارهٔ ۶۱۶: تن ز هم پاشید و، فکر پوشش آن میکن ...590شمارهٔ ۶۱۷: جوش بهار شد، سرو پا را چه میکنی؟!591شمارهٔ ۶۱۸: دولت آن باشد که حق را بنده فرمانی ...592شمارهٔ ۶۱۹: کام حاصل ای دل از آه سحر گاهی کنی 593شمارهٔ ۶۲۰: بملک فقر خود را آن زمان فرمانروا ...594شمارهٔ ۶۲۱: بنده عالم چرا از بهر ده درهم شوی؟595شمارهٔ ۶۲۲: نظر بگشا، نگه دانسته کن، در هر پر ...596شمارهٔ ۶۲۳: هر نقش درم بندی است، در دیده آگاه ...597شمارهٔ ۶۲۴: در کنار یار، از یار است دست ما ته ...598شمارهٔ ۶۲۵: خردمندی فزاید آدمی را بسکه تنهایی 599شمارهٔ ۶۲۶: ز مرگت دوستان را، آن قدرها نیست پ ...600شمارهٔ ۶۲۷: ای رنگت از طراوت، چون اطلس ختایی 601شمارهٔ ۶۲۸: چون تن درست بود، گو مباش دنیائی 602شمارهٔ ۶۲۹: برگی از باغ تو، هر رنگ گل زیبایی 603شمارهٔ ۶۳۰: بسویت جنبش هر نو نهال ایمای ابروی ...604شمارهٔ ۶۳۱: دیوانه گر نه یی، بخود این دل چه د ...605شمارهٔ ۶۳۲: بنده تن تا بکی، ای جان اگر آزاده ...606شمارهٔ ۶۳۳: با لاف عقل، بازی دنیا چه خورده یی ...607شمارهٔ ۶۳۴: عشق نبود جز بلا با صبر بی اندازه ...608شمارهٔ ۶۳۵: ای که از سودای گنج سیم و زر دیوان ...

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ