کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    اگر خورشید و مه نبود سعادت با درویش را

    وگر مشک سیه نبود همان حکم است مویش را

    ز شرق همت عشاق همچون صبح روشن دل

    چه مطلعهای روحانیست مر خورشید رویش را

    سزد از عبهر قدسی و از ریحان فردوسی

    اگر رضوان کند جاروب بهر خاک کویش را

    مقیم خاک کوی او بیک جو برنمی گیرد

    بهشت هشت شادروان و نقد چار جویش را

    کسی کو کم نکرد (دنیا) نیابد در رهش پیشی

    کسی کو گم نگشت از خود نشاید جست و جویش را

    گروهی کز غمش چون عود می سوزند جان خود

    ز هر رنگی که می بینند می جویند بویش را

    چو حلاج از شراب عشق او شد مست لایعقل

    نمی کردند هشیاران تحمل های (و) هویش را

    چو در میدان عشق او نه مرد جست و جو بودم

    بمن کردند درویشان حوالت گفت و گویش را

    ز صدر سینه هر ساعت توان دلرا برون کردن

    ولی نتوان برون کردن ز دل مرآرزویش را

    ز خون دل روان کردست جویی سیف فرغانی

    ندانم تا چو سیل این جو چه سنگ آرد سبویش را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha