کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    همچون تو دلبری را از بی دلان بریدن

    زاجزای جسم باشد پیوند جان بریدن

    گیرم که جانم از تن پیوند خود ببرد

    پیوند جان زجانان هرگز توان بریدن

    قطع مدد همی کرد از زندگانی ما

    دشمن که خواست مارا از دوستان بریدن

    ازکوی او که برد آمد شد رهی را

    سیر ستاره نتوان از آسمان بریدن

    چیزی دهم بدشمن تا گوشتم نخاید

    سگ را بنان توانند از استخوان بریدن

    هر چند بر در او قدر سگی ندارم

    چون سگ نمی توانم زین آستان بریدن

    گر بر زبان براند جز ذکر دوست عاشق

    همچون قلم بباید اورا زبان بریدن

    با حسن دوری از وی مشکل بود که بلبل

    در وقت گل نخواهد از بوستان بریدن

    ای سیف دور بودن از دوست نیست ممکن

    بلبل کجا تواند از گلستان بریدن

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha