کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    تویی که عارض رخسار دلستان داری

    دلم بغمزه ربودی و قصد جان داری

    تو بوستان جمالی و ناشکفته هنوز

    هزار غنچه بر اطراف بوستان داری

    بدین رخ چو مه و قامت چو سرو روان

    ترا همی رسد ار سر بر آسمان داری

    چو در کنار نیایی کجا توان دیدن

    دقیقه یی که تو از لطف در میان داری

    من ار ز پای درآیم ترا چه غم که چو من

    هزار عاشق سرگشته در جهان داری

    میان زمره خوبان مرا دلی گم گشت

    توی ز جمله این دلبران که آن داری

    ز دوستی تو کارم بکام دشمن شد

    روا بود که چنین دوست را چنان داری

    غمت بجان بخریدم خدات مزد دهاد

    کز آن متاع نفیس اینچنین زیان داری

    ز خاک درگه تو زآن مرا نصیبی نیست

    که آب دیده خلقی بر آستان داری

    مدام سبز بود گلشن محبت ما

    اگر تو آب سخن اینچنین روان داری

    تو آن مهی که ترا گفت سیف فرغانی

    حدیث یا شکرست آن که در دهان داری

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha