کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گر دست رسد روزی در پات سرافشانم

    هر چند نثارت را لایق نبود جانم

    پیش گل سیمینت چون شاخ خزان دیده

    با این همه بی برگی از باد زرافشانم

    گفتم که بجمعیت چون آب روانم کن

    بادی که همی داری چون خاک پریشانم؟

    شکر از تو بدین نعمت ذکریست که کم گویم

    صبر از تو بدین طاقت کاریست که نتوانم

    در کار تو از یاران هیچم مددی ناید

    ای جمله مدد از تو مگذار بدیشانم

    گر عشق بیک بازی صد جان ببرد از من

    دست آن منست ای جان چون با تو همی مانم

    زآن صورت جان پرور یادم دهد ای دلبر

    هر نقش که می بینم هر حرف که می خوانم

    چون ابر بسی بودم گریان ز فراق تو

    ای گل بوصال خود چون غنچه بخندانم

    شاهین جهانگیری از دام برون رفته

    با دست نمی آیی چندانت که می خوانم

    من بلبلم و هرگز زین شهره نوانکند

    بی برگی شاخ گل خامش بزمستانم

    من در طلب وصلت چون سیف نیم خاکی

    ریگم، نتوان کردن سیراب ببارانم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha