کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بگو بدانکه چون من عشق یار من دارد

    که پادشاهی خوبان نگار من دارد

    ببوی او بگلستان شدم ندیدم هیچ

    بغیرلاله که رنگی زیار من دارد

    عجب مدار که برگیردم زپشت زمین

    بدین صفت که غمش رو بکار من دارد

    کسی که در غمش ازچشم خون همی بارید

    فراغت از مژه اشکبار من دارد

    نساخت خانه بهمسایگی من دولت

    چو محنتش وطن اندر جوار من دارد

    خدنگ غمزه بهر جانبی همی فگند

    مگر که چشمش عزم شکار من دارد

    پیام کرد مرا یار و گفت هر مگسی

    طمع بلعل لب قند بار من دارد

    درین میانه بدست کسی دهد دولت

    گل وصال که در پای خار من دارد

    اگر هزار گلش بشکفد زهر چمنی

    نظر سوی رخ همچون بهار من دارد

    براه عشق من امروز سیف فرغانیست

    رونده یی که دلی زیر بار من دارد

    سحرگهان بمن آورد بوی دوست نسیم

    (مگر نسیم سحر بوی یار من دارد)

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha