کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    نگار من چو اندر من نظر کرد

    همه احوال من بر من دگر کرد

    بپرسش درد جانم را دوا داد

    بخنده زهر عیشم را شکر کرد

    ز راه دید ناگه در درونم

    درآمد نور و ظلمت را بدر کرد

    بشب چون خانه گشتم روشن از شمع

    که چون خورشیدم از روزن نظر کرد

    ز هر وصفی که بود او را و اسمی

    بقدر حال من در من اثر کرد

    بگوشم گوش شد با چشم شد چشم

    ز هرجایی بنسبت سر بدر کرد

    بغمزه کشت و آنگاهم دگر بار

    بلب چون مرغ عیسی جانور کرد

    چو سایه هستیم را نور خود داد

    چو آن خورشید رخ بر من گذر کرد

    دلم روشن نگردد بی رخ او

    که بی آتش نشاید شمع بر کرد

    برین سر راست ناید تاج وصلش

    ز بهر تاج باید ترک سر کرد

    بجان در زلفش آویزم چه باشد

    رسن بازی تواند این قدر کرد

    مرا از حال عشق و صبر پرسید

    چه گویم این مقیم است آن سفر کرد

    خمش کن سیف فرغانی کزین حال

    نمی شاید همه کس را خبر کرد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha