کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ای بی خبر زحسن گلستان روی خویش

    خوش بوی کن بنفشه تر ار بموی خویش

    ای ماه نور برده ز رخسار (تو)ببین

    درآفتاب پرتو خورشید روی خویش

    ای ازرخ تو حسن قوی کرده پشت خود

    مه ازتو شرمسار بروی نکوی خویش

    ای ماه وخور ز خرمن حسن تو خوشه چین

    دیگر چوکه بباد مده خاک کوی خویش

    شاهان حسن را رخ خوبت پیاده کرد

    میدان ازآن تست در انداز گوی خویش

    عنبر که همچو مشک معطر کند مشام

    خاکیست طره تو بدو داده بوی خویش

    می کو معاشران را دارد قرابه پر

    بشکست پیش لعل لب تو سبوی خویش

    یا از درم درآی چو ناخوانده میهمان

    یا از سرم ببر هوس جست وجوی خویش

    چون سیف از محبت خود خالیم مکن

    روزی که خامشم کنی از گفت وگوی خویش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha