کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ملکست وصل تو بچو من کس کجا رسد

    واین مملکت کجا بمن بینوا رسد

    وصل ترا توانگر و درویش طالبند

    وین کار دولتست کنون تا کرا رسد

    در موکب سکندر بودند خلق واو

    زآن بی خبر که خضر بآب بقا رسد

    شاهان عصر از در من نان خوهند اگر

    از خوان تو نواله بچون من گدا رسد

    هر چند هست سایه لطف تو خلق را

    چون آفتاب کو همه کس را فرا رسد

    با بنده لایق کرم خویش جود کن

    پیدا بود که همت او تا کجا رسد

    رخ همچو ماه زرد شود آفتاب را

    گرنه زروی تو مددش در قفا رسد

    عاشق چو در ره تو قدم زد بدست لطف

    تاج کرم بهر (سر) مویش جدا رسد

    آن کس منم که در عوض یک نظر زتو

    راضی نیم که ملک دو عالم مرا رسد

    عاقل زغم گریزد ودیوانه وار ما

    شادی کنیم اگر غم عشقت بما رسد

    وصل تو منتهاست (که) عاشق درین طریق

    از سد ره بگذرد چو بدین منتها رسد

    ای محنت تو دولت صاحب دلان شده

    نعمت بود گر از تو بعاشق بلا رسد

    چندانکه سیف هست همین گوید ای نگار

    جانا حدیث عشق تو گویی کجا رسد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha