کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    روز عمرم بزوال آمد وشب نیز رسید

    شب هجران ترا خود سحری نیست پدید

    درشب هجربیا شمع وصالی بفروز

    درچنین شب بچنان شمع توان روی تو دید

    بر سر کوی تودوش ازسر رقت بر من

    همه شب صبح دعا خواندودرآخر بدمید

    عشق چون شست درانداخت بقصد جانم

    زین دل آب شده صبر چو ماهی برمید

    چون خیال توم ازدیده بشد درطلبش

    اشکم از چشم روان گشت و بهر روی دوید

    سست پیوند کسی باشد درمذهب عشق

    که بتیغ اجلش از تو توانندبرید

    بی تو یک لحظه که بر من گذرد پندارم

    هفته یی می رود و (نیز) بده روز کشید

    سعدیا من بجواب تو سخنها گفتم

    چه ازآن به که مرا با تو بود گفت و شنید

    گفتمش یک سخن من بشنو در حق خویش

    زر طلب کرد که درگوش کند مروارید

    گر بجان حکم کند دوست خلافش نکنم

    کاعتراضی نکند بر سخن پیر مرید

    سیف فرغانی که خواهی بوصلش برسی

    صدق دل همره جان کن که سخن نیست مفید

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha