کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    رفتی و نام تو ز زبانم نمی رود

    واندیشه تو از دل و جانم نمی رود

    گر چه حدیث وصل تو کاری نه حد ماست

    الا بدین حدیث زبانم نمی رود

    تو شاهدی نه غایب ازیرا خیال تو

    از پیش خاطر نگرانم نمی رود

    گریم ز درد عشق و نگویم که حال چیست

    کین عذر بیش با همگانم نمی رود

    خونی روانه کرده ام از دیده وین عجب

    کز حوض قالب آب روانم نمی رود

    چندان چو سگ بکوی تو در خفته ام که هیچ

    از خاک درگه تو نشانم نمی رود

    ذکر لب تو کرده ام ای دوست سالها

    هرگز حلاوتش ز دهانم نمی رود

    از مشرب وصال خود این جان تشنه را

    آبی بده که دست بنانم نمی رود

    دانم یقین که ماه رخی قاتل منست

    جز بر تو این نگار گمانم نمی رود

    آبم روان ز دیده و خوابم شده ز چشم

    اینم همی نیاید و آنم نمی رود

    از سیف رفت صبر و دل و هردم اندهی

    ناخوانده آید و چو برانم نمی رود

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha