کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بدل چه پند دهم تا دل از تو برگیرد

    بجان چه چاره کنم تا رهی دگر گیرد

    کسی که دل ز تو برگیرد اندر آن عجبم

    که بر کجا نهد آن دل که از تو برگیرد

    بیک نظر بگرفتی و مر او نیست شگفت

    که آفتاب جهان را بیک نظر گیرد

    اگر نقاب براندازی از جمال بشب

    چراغ مرده ز شمع رخ تو در گیرد

    وگر فرستی پروانه یی بگورستان

    چو شمع کشته تو زندگی ز سر گیرد

    فتاد در همه عالم ز عشق تو شوری

    بخنده لب بگشا تا جهان شکر گیرد

    بدان امید که از دامنت فشانم گرد

    سر آستین مرا دیده در گهر گیرد

    تو آفتاب صفت گر بعاشقان نگری

    نماز شام همه رونق سحر گیرد

    زآب چشم روان دیده را میسر نیست

    که خاک کوی تو چون سرمه در بصر گیرد

    اگر چو سیم بآتش بری ازو سکه

    دل شکسته من مهر تو چو زر گیرد

    مگر تو چاره کنی ور نه سیف فرغانی

    کدام چاره سگالد که با تو در گیرد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha