کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دل حظ خویشتن ز رخ یار برگرفت

    دیده نصیب خویش ز دیدار بر گرفت

    شیرین من بیامد و تلخی هجر خویش

    از کام من بلعل شکر بار برگرفت

    ملک سکندرست نه آب آنکه جان من

    ز آن چشمه حیات خضروار برگرفت

    آن درد را که هیچ طبیبی دوا نکرد

    عیسی رسید و از تن بیمار برگرفت

    بنشین بگوشه یی بفراغت که لطف او

    رنج طلب ز جان طلب کار برگرفت

    بر در نشسته دید مرا پرده بر فگند

    بر ره فتاده یافت مرا خوار برگرفت

    وصلش بلای هجر ز عشاق دفع کرد

    مطرب صداع زخمه از او تار برگرفت

    هر بیش و کم که هست بیاور که آن نگار

    رسم طمع از مال خریدار برگرفت

    کاریست عشق صعب و اگر جان رود در آن

    هرگز نمی توان دل از این کار برگرفت

    عشق آمد و ز دل غم جان برد حبذا

    این خستگی که از دلم آزار بر گرفت

    دل خود نماند در دو جهان سیف از آنکه یار

    رسم دل از میانه بیکبار برگرفت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha