به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
ز بردابرد عشق او چو بشنید این دل پاره
برآمد از وجود خویش و هر دو کون یک باره
به بحر نیستی درشد همه هستی محقر شد
به ناگه شعلهای برشد شگرف از جان خون خواره
کجا اسراربین آمد دمی کز کبر و کین آمد
حیاتی کز زمین آمد بود در بحر بیچاره
الا ای جان انسانی چو از اقلیم نقصانی
به شب هنگام ظلمانی چو اختر باش سیاره
چو از مردان مدد یابی یکی عیش ابد یابی
سپاه بیعدد یابی به قهر نفس اماره
چو هستی را همیروبی سر هر نفس میکوبی
بدید آید یکی خوبی نه رو باشد نه رخساره
چه باشد صد قمر آن جا شود هر خاک زر آن جا
به غیر دل مبر آن جا که آن جا هست دل پاره
زهی دربخش دریایی برای جان بینایی
شمار ریگ هر جایی ز عشقش هست آواره
خوشا مشکا که میبیزی به راه شمس تبریزی
زهی باده که میریزی برای جان میخواره
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.