به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
ای جان گذرکرده از این گنبد ناری
در سلطنت فقر و فنا کار تو داری
ای رخت کشیده به نهان خانه بینش
وی کشته وجود همه و خویش به زاری
پوشیده قباهای صفتهای مقدس
وز دلق دو صدپاره آدم شده عاری
از شرم تو گل ریخته در پای جمالت
وز لطف تو هر خار برون رفته ز خاری
بیبرگ نشاید که دگر غوره فشارد
در میکده اکنون که تو انگور فشاری
اقبال کف پای تو بر چشم نهاده
اندر طمعی که سرش از لطف بخاری
از غار به نور تو به باغ ازل آیند
ای یار چه یاری تو و ای غار چه غاری
بر کار شود در خود و بیکار ز عالم
آن کز تو بنوشید یکی شربت کاری
در باغ صفا زیر درختی به نگاری
افتاد مرا چشم و بگفتم چه نگاری
کز لذت حسن تو درختان به شکوفه
آبستن تو گشته مگر جان بهاری
در سجده شدم بیخود و گفتم که نگارا
آخر ز کجایی تو علی الله چه یاری
او گفت که از پرتو شمس الحق تبریز
کاوصاف جمال رخ او نیست شماری
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.