کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    برون کن سر که جان سرخوشانی

    فروکن سر ز بام بی‌نشانی

    به هر دم رخت مشتاقان خود را

    بدان سو کش که بس خوش می‌کشانی

    که عاشق همچو سیل و تو چو بحری

    که عاشق چون قراضه‌ست و تو کانی

    سقط‌های چو شکر باز می‌گوی

    که تو از لعل‌ها در می‌فشانی

    زهی آرامگاه جمله جان‌ها

    عجب افتاد حسن و مهربانی

    ز خوبی روی مه را خیره کردی

    به رحمت خود چنانتر از چنانی

    به هر تیری هزار آهو بگیری

    زهی شیری که بس سخته کمانی

    به هر بحری که تازی همچو موسی

    شکافد بحر تا در وی برانی

    همه جان در شکر دارند از وصل

    که هر یک گفت ما را نیست ثانی

    به کوه طور تو بسیار موسی

    ز غیرت گفته نی نی لن ترانی

    ز شمس الدین بپرس اسرار لن را

    که تبریز است دریای معانی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha